مراسم امروز ختم صلوات
و قرائت زیارت عاشورا و روضه فاطمیه در جوار ۱۴ شهید گمنام کوه خضر نبی« علیه السلام »
مداح : کربلایی مهدیان
۱۴۰۲/۹/۸
29 نوامبر، 16.12.aac
22.71M
قرائت زیارت عاشورا و روضه فاطمیه
با نوای گرم کربلایی مهدیان
۱۴۰۲/۹/۸
811540226_1142164266.mp3
7.47M
🎙 #قسمت_سوم از کتاب #دکل
📚 #کتاب_صوتی 🔊
«قبل از خواب کتاب خوب بشنوید»
🕒 مدت: 15 دقیقه 33 ثانیه
💾 حجم: ۷ مگابایت
اولین مستند داستانی گام دوم انقلاب
میکس و مسترینگ:
حسین سنچولی
به قلم: روح الله ولی ابرقوئی
ناشر: انتشارات شهید کاظمی
3⃣ قسمت سوم
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
🏴🌹🏴
عارفی را گفتند:
چگونه تنهایی راتحمل میکنی؟
گفت:من همنشین خدایم هستم
هروقت خواستم
اوبا من سخن بگوید
قرآن میخوانم
وهرگاه بخواهم
من بااو سخن بگویم
نماز میخوانم
🇮🇷 #وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷
◀️ قسمت ۱۳۵م
فصل دهم
نبرد فاو ۲۶.
از ساعت ۲ تا ۶ عصر زدم
عراقیها جرات نمیکردند سرشان را بالا بیاورند و تیراندازی کنند
خط ما آرام بود، اما عراقیها با کاتیوشا عقبهها را زیر آتش گرفته بودند
از عقب به حاجستار بیسیم زدند که چند نفر مجروح شدهاند
همان وقت دوتا خودرو ایفا از عقب به سمت خط عراقیها آمدند
پیدا بود که نیروها را به راحتی تا خط مقدمشان میآورند
چند خمپاره ۶۰ مانده بود
آنها را با دقت به سمت دو ایفا فرستادم و با دوربین نگاه کردم
خمپارهها روی یکی از ایفاها فرود آمد و کلی تلفات گرفت
از روز بعد دیگر سروکله قناسهزنها پیدا نشد
آنجا گلهبهگله پر از حوضچههای نمک بود و زمین هم کاملاً شورهزار و باتلاقی
حتماً پشت سر عراقیها هم همین وضعیت بود که نمیتوانستند از تانک استفاده کنند
این شرایط خاصِ زمین، فرماندهان و طراحان را بر آن داشت که بیدغدغهی پاتکهای زرهی دشمن، طرح تسخیر خاکریز الشکل عراقیها را بریزند
یک شب اطلاع دادند که بچههای تخریب لشکر قرار است جلوی خاکریز خودمان را مین گذاری کنند
مفهوم این اقدام این بود که همین اندازه که طراحان ما به فکر گرفتن خاکریز عراقیها هستند؛ آنها هم در صددند که با یک خیز، خط الشکل ما را صاف کنند
برای این تهدید لازم بود که جلوی خودمان مینگذاری بشود
وقتی تخریبچیها به خط رسیدند؛ برادرم جعفر در میانشان بود
دستی تکان داد و با بقیه از میان خط خودی جدا شد
طبق نظر حاجستار همه بچهها با کلاش و تیربار برای آنها پوشش آتش درست کردند
من هم با یک "گرینوف" سه نوار فشنگ کامل خالی کردم
نگران تخریبچیها بودم
اما بیشتر از همه نگران جعفر
راستش نگرانی برای او به خاطر خودم بود
اگر اتفاقی برای جعفر میافتاد من بعد از درگذشت برادر بزرگترم امیر، ناچار میشدم که کنار خانواده باشم
این فکر مثل خوره به جانم افتاده بود که مبادا اتفاقی برای جعفر بیفتد
آن شب به خیر گذشت
یک میدان مین وسیع مقابل خاکریز ما علم شد و بچههای تخریب به سلامت برگشتند
روز بعد میخواستیم به عقب برگردیم که خمپاره ۱۲۰ دشمن روی سقف سنگر نشست
ضرب خمپاره الوارها و آهنها را شکافت
کسی ترکش نخورد
فقط موج انفجار یکی از بچهها را گرفت
طوری که شروع کرد به پرتوپلا گفتن:
"خانه خالهام خراب شد
چه گِلی سرم بذارم؟"
این را پشت سر هم مثل شعر میخواند و خاک را روی سر خودش میریخت
با خودم بردمش عقب و دوباره به خط برگشتم
همانشب دو نفر برای عبور از خط خودمان آمدند
این را حاجستار گفت
توی تاریکی دیدم که هر دوی آنها تخریبچی هستند
جعفر یکی از آنها بود
جلویش ایستادم:
"مگر تو اطلاعاتی هستی که میخواهی بروی شناسایی!؟"
حاجستار میانجی شد
آرامم کرد و گفت:
"آقای بنادری اینها را فرستاده و میخواهد ببیند عراقیها جلویشان مثل خط خودمان مینگذاری کردهاند یا نه؟"
🔗 ادامه دارد ...
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷