فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ پنج نکته برای آماده کردن دل و قلب در #شب_قدر
⭕️ مهمترین چیزی که باید برای شب قدر آماده کرد...
🎙#استاد_پناهیان
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
Voice 001_sd.m4a
12.46M
#روضه_شب نوزدهم
#ماه مبارک رمضان
#بخش_اول
#مسجد حضرت زینب علیها السلام
۱۴۰۰/۲/۱۲
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
Voice 002_sd.m4a
9.43M
#روضه_شب نوزدهم
#ماه مبارک رمضان
#بخش_دوم
#مسجد حضرت زینب علیها السلام
۱۴۰۰/۲/۱۲
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
Voice 003_sd.m4a
6.81M
#روضه_شب نوزدهم
#ماه مبارک رمضان
#بخش_سوم
#مسجد حضرت زینب علیها السلام
التماس دعا
۱۴۰۰/۲/۱۲
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
🌷▪️〰🌷〰▪️🇮🇷〰▪️🌷
✨#السلام_علی_المهدی_عج ✨
امروز #شنبه برابر است با :
🗓 12 اردیبهشت 1400 ه.ش
🗓 19 رمضان 1442ه.ق
🗓 2 مه2021
▪️ ذڪر روز ▪️
#یا ذالجلال والاکرام
#ای صاحب شکوه و بزرگی
سلامتی #امام_زمان_عج
و
#عظمای ولایت امام خامنه ای حفظ الله
و
هدیه به روح #مطهر_شهداء #امام_شهدا
#اموات #صلوات
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
#دعای روز نوزدهم ماه مبارک رمضان
اللّهُمَّ وَفِّر فِیهِ حَظِّی مِن بَرَکاتِهِ
خدایا در این ماه بهرهام را از برکتهایش کامل گردان
و سَهِّل سَبِیلِی إِلَی خَیرَاتِهِ
و راهم را به سوی نیکیهایش هموار نما
و لاتَحرِمنِی قَبُولَ حَسَنَاتِهِ
و از پذیرفتن خوبیهایش محرومم مساز
یا هَادِیا إِلَی الحَقِّ المُبِینِ
ای هدایت کننده به سوی حقیقت آشکار
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
#رمضان
⭕️ سالِ نو مومنین از 'شب قدر' آغاز میشود
🔸 حضرت آیت الله خامنهای "مدظله العالی "
🔹 در حقیقت از شب قدر، انسان مومن روزهدار، سال نویی را آغاز میکند.
🔹در شب قدر تقدیر او در دوران سال برای او از سوی کاتبان الهی نوشته میشود. انسان وارد یک سال نو، مرحله نو و در واقع یک حیات نو و ولادت نو میشود. در راهی به حرکت در میآید، با ذخیرهی تقوا این راه را طی میکند. ۸۸/۰۶/۲۹
70.Maarij.24-31.mp3
3.85M
🌷〰🌷🇮🇷〰🌷〰🌷
🌺 #درسهایی_از_قرآن 🌺
🌸 تفسیر قطره ای🌸
💐 #قرآن_کریم 💐
استاد گرانقدر
حجت الاسلام و المسلمین
#حاج_محسن_قرائتی
🌸#سوره_معارج🌸
💐#آیـات 24-31💐
💐 #التماس_دعای_فرج 💐
🌿ثواب این تفسیر هدیه به ارواح طیبه #شهداءبویژه سردارحاج قاسم سلیمانی و همرزمانش#امام شهداء #اموات🌿
هر روز با تفسیر آیاتی از سوره های قرآن کریم
توسط استاد حجه الاسلام والمسلمین قرائتی در
👇👇👇👇👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
🌷〰🌷〰🇮🇷〰🌷〰🌷
#شهدا_و_ماه_رمضان
#روزه_قضا
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_مهدی_زین_الدین
چند روز قبل از #شهادتش، از سردشت مےرفتیم باختران بین حرف هایش گفت:
« بچه ها! من دویست روز روزه بدهڪارم» تعجب ڪردیم
گفت : « شش ساله هیچ جا ده روز نموندم کہ قصد روزه ڪنم. »
وقتے خبر رسید #شهیـد شده، توی حسینیه انگار زلزلہ شد
ڪسے نمےتوانست جلوے بچہ ها را بگیرد توے سر و سینہ شان مےزدند
چند نفر بےحال شدند و روے دست بردندشان
آخر مراسم عزاداری، آقای صادقے گفت
« #شهیـد، بہ من سپرده بود ڪہ دویست روز روزه ی قضا داره ڪے حاضره براش این روزه ها رو بگیره »
همہ بلند شدند نفرے یک روز هم روزه مےگرفتند، مےشد ده هزار روز
📚 یادگاران، جلد ده، صفحه ۹۴
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
#رمضان
✍️از دانايی پرسيدم نظر شما در مورد مولا علی (ع) چيه؟
ايشان پرسيد : بهترين مکان کجاست ؟ گفتم : مسجد
پرسيد : بهترين جای مسجد کجاست ؟ گفتم : محراب
پرسيد : بهترين عمل چيه؟ گفتم : نماز
پرسيد : بهترين نماز ؟ گفتم نماز صبح
پرسيد : بهترين قسمت نماز؟ گفتم: سجده
پرسيد : بهترين قسمت بدن ؟ گفتم : سر
پرسيد : بهترين قسمت سر ؟ گفتم پيشانی
پرسيد : بهترين ماه؟ گفتم رمضان
پرسيد : بهترين شب؟ گفتم شب قدر
پرسيد : بهترين نحوه مردن ؟ گفتم شهادت
آنوقت به من گفت : مولا علی در ماه رمضان در شب قدر در مسجد در محراب مسجد ،در حال نماز ،نماز صبح در سجده نماز فرق مبارکش شکافت !
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
🌷〰🌷〰🇮🇷〰🌷〰🌷
شکر که در قلبمان ،
مویرگی هست ،
متصل به خون گرم شهیــدان ...
و از همان خـون است که گاه ،
قلبمان به یادشان می تپد . . .
سلام ✋
#لحظه_لحظه_زندگیتان_شهدایی🌸
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ماجرای عکس معروف حاج قاسم در محل وقوع جنگ صفین در آغاز عملیات آزادسازی بوکمال #حاج_قاسم #مرد_میدان
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
🔸سخنرانی مهم رهبر انقلاب در روز یکشنبه
🔹 حضرت آیت الله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی (مدظله العالی) ساعت ۱۸ روز یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۰ به صورت زنده از طریق شبکههای رسانه ملی با مردم سخن خواهند گفت.
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
#کتاب
#عصرهای_کریسکان #خاطرات_امیر_سعیدزاده #رزمنده_کرد_اسیر_در_چنگال
#ضد_انقلاب_کومله
#نویسنده_کیانوش_گلزار_راغب
#فصل_سوم
#قسمت نهم
مردم با نقل و شیرینی به استقبال پاسداران میروند و با شعار ورودشان را خوشآمد میگویند. طرفداران جمهوری اسلامی و افراد بیطرف در شهر ماندهاند ولی بر اثر تبلیغات مسموم ضد انقلاب تعدادی از مردم مسلح شده و به گروهکها پیوسته و فرار میکنند.
اکیپی پزشکی و دارویی وارد بیمارستان شده و به مداوای مجروحان میپردازد. مردی میانسال با روپوشی سفید و ریشی بلند بالای تخت پدرم میآید و او را معاینه کرده و دلداری میدهد.
جادۀ بانه ـ سردشت ناامن میشود. دولت مجبور میشود تدارکات و مواد غذایی و اقلام دارویی را به وسیلۀ هلیکوپتر به سردشت برساند و نیازهای نیروهایش را تأمین میکند. آرامآرام وضعیت شهر تثبیت شده و نیروهای دولتی کنترل شهر را به دست میگیرند ولی امنیت نسبی است و دولت در روز حاکم است. شبها کومله و دموکرات به شهر هجوم آورده و طرفداران دولت را به شهادت میرسانند. به ادارات دولتی حمله کرده و پادگان و محل اسقرار نیروهای نظامی را با توپ و آرپیجی میکوبند. کم کم نیروهای سپاهی و نظامی تقویت شده و امکانات بیشتری به دستشان میرسد و بر شهر مسلط میشوند. یک سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی شهر سردشت تحت حاکمیت دولت قرار میگیرد.
جمعه شانزدهم شهریور 13۵8 کنار تخت پدرم در بیمارستان نشستهام و نیروهای نظامی در شهر میچرخند. به مصطفی میگویم: «تو اینجا بمان تا برم برای پدر ناهار بیارم.»
مصطفی میگوید: «تو بمان تا من برم. میخوام اول برم نماز جمعه و بعد میرم منزل و ناهار بابا رو میآرم.»
ساعت دو بعدازظهر صدای انفجار مهیبی بیمارستان را میلرزاند. پدرم هراسان از خواب میپرد و سعید سعید صدایم میزند. میگویم: «اینجام بابا.»
دست به گردنم میاندازد و صورتم را میبوسد و میگوید: «خواب بدی دیدم بابا. خواب دیدم کشته شدی!»
سرش را میچرخاند و میگوید: «مصطفی کجاس؟»
ـ رفته ناهار بیاره.
ـ برو دنبالش، خیلی نگرانم.
بدو بدو به طرف خیابان میروم. هواپیماهای عراقی در آسمان شهر جولان میدهند. انفجاری در خیابان نزدیک بیمارستان روی داده و مردم سراسیمه به این سو و آن سو میدوند. به طرف محل انفجار میروم و میبینم افرادی در خون خود غلتیدهاند و به شهادت رسیدهاند. در بین جنازۀ شهدا، بدن تکه پارۀ مصطفی را میبینم که در خون خود غلتیده است. دست و پایم میلرزد و سر در گریبان آه و ناله سر میدهم.
یک دستگاه جیپ نظامی خودی میخواسته از پادگان سردشت خارج شود، ولی بر اثر تحرکات و مانور هواپیماهای عراقی، راننده جیپ با دستپاچگی هول میکند و جبپ درون گودالی میافتد. توپ 106 روی جیپ از ضامن خارج شده و با شلیک تصادفیاش به بالکن مغازهها اصابت کرده و چهارده نفر را به شهادت میرساند. تعدادی هم مجروح میشوند. راننده و خدمۀ توپ هم به شهادت میرسند. در آن هنگام مصطفی در حال عبور از پیاده رو به طرف بیمارستان بوده که مورد اصابت ترکش توپ قرار گرفته و به شهادت میرسد.
جنازۀ شهدا را به بیمارستان منتقل میکنیم و روز بعد مراسم تشیع جنازۀ باشکوهی برایشان برگزار میکنیم. ما میمانیم و همسر باردار مصطفی که بچهای سه ماهه در راه دارد.
بعد از شهادت مصطفی، خانواده درگیر مسائل عاطفی و خانوادگی میشود. حمیرا، همسر باردار مصطفی، بین رفتن و ماندن بیقرار و بلاتکلیف میماند. میخواهد خانوادۀ ما را ترک کند و به منزل پدرش در مهاباد برود ولی پدر و مادرم صلاح نمیبینند و دوست ندارند حمیرا فرزند مصطفی را در غربت به دنیا بیاورد. مانع رفتنش میشوند و بعد از کلی صلاح و مشورت به این نتیجه
می رسند که حمیرا در منزل خودمان بچهاش را به دنیا بیاورد و با من ازدواج کند.
سردرگم و پریشان سرنوشت را به پاهایم میسپارم و از خانه بیرون میزنم. نمیدانم این پاها مرا به کجا خواهند برد! انتخاب سختی سر راهم قرار گرفته است؛ یا باید پا روی دلم بگذارم و همسرم سُعدا را فراموش کنم و طلاقش دهم یا باید یادگار برادرم را رها کنم و اجازه دهم با حمیرا برود و تحت نظر مردی غریبه بزرگ شود.
حمیرا هم مردّد است؛ یادگار مصطفی را در منزل ما به دنیا آورد و ناباورانه به ازدواجی مبهم فکر کند یا عطای این زندگی پُرمشقت را به لقایش ببخشد و برود!
سنت و آدابمان اجازه نمیدهد راحت تصمیم بگیرم. تعصب خانوادگی بر هرگونه احساسی غلبه میکند. چطور میتوانم یادگار برادرم را رها کنم و انگ بیغیرتی و بیعرضهگی بر پیشانیام بزنم؟ چطور اجازه دهم برادرزادهام زیر دست و پای مردی غریبه بزرگ شود و کتک بخورد و توهین بشنود؟
چگونه میتوانم با زن داداشم که فقط چند ماه با مصطفی زندگی کرده ازدواج کنم؟! .....
⬅️ ادامه دارد ...
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷