eitaa logo
امام زادگان عشق
90 دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
4.4هزار ویدیو
352 فایل
خانواده های معظم شهداء و ایثارگران محله مسجد حضرت زینب علیها سلام . ستاد یادواره امام زادگان عشق ارتباط با مدیر کانال @ya110s تاریخ تاسیس ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
طلبه س.تا وقتی درس میخونه که نباید سربازی بره!درعوض مسئولیت پذیره!هیئت داره و برای بچه هاش از دل و جون مایه میذاره!تکلیف خودت رو با دلت روشن کن! خانم نظری حکم استادم را داشت.با لکنت گفتم:((چشم خانم.از نظر ایمانی باید سطح بالایی داشته باشه.طوری که من روهم بکشه بالا!)) _ایمان رو در عمل ببین.این جوون بچه مسجدیه و نماز خون.بچه ای با تقوا و با عرضه! _من ایمان ظاهری نمیخوام.میخوام توکل بالایی داشته باشه. اینکه اسلام رو از هر جهت بشناسه و به دستوراتش عمل کنه.کسی که ایمان داره به همسرش توهین نمیکنه خانم. دستم راگرفت.سرد سرد بود.درحالی که از گونه هایم آتش میبارید. _تا اونجا که من میشناسمش آدم درستیه. درست راخیلی محکم گفت.رویم نشد بگویم دنبال کسی مثل سجاد،داداشم هستم.هم به ظاهر برسد هم به باطن.سجاد کت و شلوارش را همیشه به اتوشویی میداد و کفش هایش را واکس میزد.ایمانش هم همیشه نو و اتوکشیده بود. خانم نظری دستم را رها کرد:((ماهم این مراحل رو گذروندیم دختر جون،پیشنهاد میکنم تکلیفت رو با خودت روشن کنی.)) ⬅️‌ .... 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
علیرضا سمیع زاده1678122752_-1764104011.mp3
زمان: حجم: 5.29M
🎙 از کتاب 📚 🔊 «قبل از خواب کتاب خوب بشنوید» 🕒 مدت: ۱۱ دقیقه و ۰ثانیه 💾 حجم: ۳ مگابایت اولین مستند داستانی گام دوم انقلاب به قلم: روح الله ولی ابرقوئی ناشر: انتشارات شهید کاظمی 5⃣2⃣ 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
از شهید یحیی السنوار آن روز شنیدم که عده ای می گفتند عموی من این حرفها دروغ است هیچ چیز زمین را شخم نمی زند مگر گوساله هایش، ما به خود وابسته بودیم شکست خوردیم و اولین بار که از خود گذری کردیم و جنگیدیم پیروز شدیم. با وجود عدم تدبیر و ضعف سلاح هایمان، همه مردان به نشانه موافقت و حمایت سر تکان دادند. در روزهای بعد سرعت عملیات چریکی در داخل سرزمین های اشغالی کرانه باختری و غزه افزایش یافت و همانطور که مادرم همیشه می گفت همان مردان مبارز پیروزی نبرد منطقه کرامه هستند ، روح بسیاری را با امید و آمادگی زنده کرد. به نظر می رسید استخبارات اشغالگر اطلاعاتی جمع آوری کرده بود که نشان می داد بسیاری از عملیات هایی که در غزه انجام می شد از اردوگاه ساحل نشات می گرفت . در اردوگاه ما منع رفت و آمد اعمال شد این بار منع رفت و آمد طولانی بود. زمانی بیش از سه هفته و حتی بیش از یک ماه و شرایط ما در اردوگاه بدتر و سخت تر شد. اردوگاه به مدت یک ماه منع رفت و آمد بود. زندگی طبق روال عادی جریان داشت در دهها متری شهر صدای اذان ظهر بلند شد . یکی از مناره های مساجد غزه بود مسجد العباس در خیابان اصلی شهر یعنی خیابان عمر المختار قرار دارد تعدادی از مردان و جوانان برای اقامه نماز به مسجد می آیند. پس از آنکه نماز را تمام کردند جوانی در اوایل بیست و چند سالگی در برابر آنان ایستاد و به بسیار محکم حمد و ثناء و صفت باری تعالی را بجای آورد و برای رسول خدا صلوات فرستاد و سپس خطاب به مردم کرد و به آنان انگیزه قوت و قدرت داد که نسبت به برادرانشان در کمپ ساحلی که یک ماه است ممنوع الخروج شده اند کاری کنند، شیخ پرسید پسرم چه کنیم؟ جوان پاسخ داد چیزی کمتر از این نیست که برای تظاهرات همبستگی بیرون برویم مردم مسجد با هلهله و فریاد الله اکبر به بیرون هجوم آوردند و برخی از آنها آن جوان را بر دوش خود حمل کردند و شعار دادند جان و خون ما فدای تو ای فلسطین. ما مهاجران و شهروندان ما همه فلسطینی هستیم . مردم شروع به پیوستن به تظاهرات گسترده کردند و خیابان های شهر نزدیک به اردوگاه رسیدند و موترهای سربازان اشغالگر به انتظار یک وضعیت اضطراری بدون دخالت اوضاع را از دور زیر نظر داشتند. بعد تظاهرات از هم پاشید و همه احساس کردند که دارند طبق دستور وجدانشان کاری انجام داده بودند صبح روز بعد صدای بلندگوها بلند شد که پایان منع رفت و آمد را اعلام میکرد اردوگاه در آن وضعیتی که بود به زندگی باز گردید. صبح در قطار مدرسه صف کشیدیم و بعد از چند تمرین بدنی محدود و سخنرانی صبحگاهی یکی یکی از دانش آموزان از بالای پله های سنگی روبروی ،صف شروع به رفتن به یک ردیف میکردیم یکی پس از دیگری به سوی (کیوسک)بسته شیر که در حیاطی بود که از سه طرف با سنگهای ساخته شده بسته شده بود و سقف آن با صفحات روی پوشیده شده بود. سقف آن تراش سیمی داشت که روی آن تعدادی میز بزرگ قرار داشت و پشت سر آنها چهار مرد با کت و شلوار آبی و کلاه سفيد بصورت خطی ایستاده بودند به یک ردیف وارد غرفه می شدیم و معلمانمان نظارت می کردند. همان مردها گیلاسهای آهنی پر از شیر را به دست یکی یکی ما میدادند که بعد از دادن هر کدام یکی از ما یک دانه روغن ماهی و سپس از ما می خواستند آن را بخوریم روی آن شیر داغ بنوشیم. شیر می خوردیم گیلاس ها را در یک دیگ بزرگ آب جوش می انداختیم و از صف خود بیرون می رفتیم به کلاس های درس، اتاقهای مطالعه کل مدرسه یعنی همه دانش آموزان در تمام مدارس لازم بود در طول روز شیر و روغن ماهی بخوریم کورکورانه از روغن ماهی متنفر بودیم معلمان ما را زیر نظر داشتند تا آن دانههای کوچک را پرت نکنیم و ما را مجبور میکردند تا زمانی که می بودند آنها را با عجله بخوریم و سر کلاس برویم روغن ماهی بسیار مفید است، اما شیر داغ معقول و چیز خوب آن گرمی گیلاس است وقتی آن را در دستان کوچک خود می گیرید که در آن سرمای تلخ تقریباً یخ می زند. معمولاً احساس میکنید که دستانتان بعد از افتادن از بدنتان بخشی از بدنتان نیست در یکی از آن روزها هوا بسیار سرد و وزش باد بود و بیشتر ما در راه رفتن به مدرسه از باران تر و خیس شده بودیم بعد از خوردن شیر وارد کلاس شدیم و در حالی که میلرزیدیم روی چوکی هایمان نشستیم... ادامه دارد ...‌ 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷