#کتاب
#عصرهای_کریسکان #خاطرات_امیر_سعیدزاده #رزمنده_کرد_اسیر_در_چنگال
#ضد_انقلاب_کومله
#نویسنده_کیانوش_گلزار_راغب
#فصل_پنجم
#قسمت پانزدهم
#امیرآباد
چون مدت حضورم در ربط به درازا میکشد، مادرم و سُعدا نگران میشوند و با دختر چهار ماههام لیلا به دیدارم میآیند. عکسها و اطلاعات گردآوریشده را تحویل مادرم میدهم به دست برادران سپاه سردشت برساند ولی سُعدا با لیلا پیشم میماند و دوست دارد در زمینمان ساختمان بسازیم و در شهرک ربَط زندگی کنیم.
چند روزی در ربط میچرخم و نزدیک مقر کومله گشت میزنم که ناگهان یکی از نیروهای کومله به من مشکوک میشود. با اشارهاش، بالاجبار وارد مقر کومله میشوم و سؤال و جواب شروع میشود.
برای چی به ربط اومدی؟
ـ برای زندگی و فرار از دست سپاه.
ناباورانه نگاهم میکند و میگوید: «فعلاً توی اتاق بشین.»
مینشینم و صبر میکنم. اوضاع عادی و آرام است و کسی کاری به کارم ندارد. در اتاق باز است و محدودیتی برای جابهجایی و گشت و گذار در مقر ندارم. تا شب صبر میکنم و میبینم حساسیتی رویم ندارند ولی شب در اتاق را به رویم قفل میکنند.
با شک و تردید از تاریکی شب استفاده کرده و آرام و بی صدا از پنجره بیرون میپرم و فرار میکنم. ماشینی دربستی میگیرم و میخواهم بروم سُعدا و لیلا را بردارم و به سمت مهاباد فرار کنم. بین راه مصطفی شمامی مسئول نیروهای ایست و بازرسی دموکرات دستگیرم میکند و دوباره به کومله تحویلم میدهد. کومله میگوید: «چرا فرار کردی؟»
ـ فرار نکردم. من که زندانی نبودم فرار کنم. گفتم حتماً کاری ندارین منم رفتم.
ـ ما تو رو دستگیر کرده بودیم.
من کاری نکرده بودم مستحق دستگیری باشم. شما گفتین مهمان مایی، نخواستم مهمان شما باشم.
با بازرسی ساکم، صد هزار تومان پول نقد به دستشان میافتد و شکشان تقویت شده و میپرسند: «چرا این همه پول همراهته؟»
ـ آوردم زمین بخرم. میخوام اینجا زندگی کنم.
مدارکم را بررسی میکنند و قولنامه زمین ششصد متری که ماه پیش خریده بودم به دستشان میافتد و ناباورانه میگویند: «فعلاً با تو کار داریم!»
اتاقی برای زندان در نظر گرفتهاند و در آن حبس میشوم. از پنجره نگاهی به حیاط میاندازم و میبینم دیگ آب شوربای گوجهفرنگی بار گذاشتهاند و یکی داد میزند و میگوید: «مهمان داریم، گردان شاهو تو راهه.»
سطل آبی روی آب شوربا میریزند و گوجهها را بهم میزنند. خندهام میگیرد و با خودم میگویم: «آب شوربای گوجهفرنگی چیه که سطل آبم روش بریزی؟»
تا آخر شب تعداد زندانیان افزایش مییابد و هر کس ریش دارد و احساس میکنند طرفدار جمهوری اسلامی باشد بین راهها و روستاهای اطراف، با بازرسی اتوبوسها و مینیبوسهای گذری جادهها دستگیر کرده و به عنوان زندانی به اتاقم میآورند که محمد نیکپی هم در بین آنهاست.
آخر شب صدای نیروهای کومله را میشنوم که با هورا و دست زدن شادی کرده و میرقصند و میگویند: «کشتیم، کشتیم.»
با دقت گوش میدهم و میشنوم که میگویند: «کشتیم، معلم قرآن رو کشتیم. اون جاش مزدور رو کشتیم.»
تنم میلرزد و ساعتی بعد مصطفی سالاری و قادر شمسآبادی با گریه وارد زندان میشوند. علت را میپرسم آنها میگویند: «علی صالحی رو ترور کردن.»
ـ کی؟ چطور؟
ـ میرن جلو کلاس درسش و ازش میخوان بیاد بیرون ولی صالحی میگه اجازه بدین درس قرآنم تموم بشه بعد میآم. نامردا وارد کلاس درس قرآن میشن و جلو چشم محصلا، علی صالحی رو به رگبار میبندن و به شهادت میرسونن.
آه از نهادم برمیآید و در ماتم علی صالحی میسوزم. بیشتر حواسم به سُعدا و لیلاست که تنها و بی پناه در این شهر بی در و پیکر گرفتار ماندهاند. سه روز بعد چشمانم را میبندند و با ماشین به طرف روستای سیسِر در مسیر مهاباد، سردشت میبرند.
بین راه با گذر از روستاها عدهای خودفروش و وابسته به گروهکها با گفتن جاش و خودفروش و ضد کرد، با توهین و تحقیر و فحاشی و مسخرهبازی به طرفم سنگ پرتاب میکنند. راه دشوار را در پیش میگیرم و دعا میکنم سُعدا بتواند به سلامت به سردشت برگردد. او جوان و کمتجربه است؛ فقط شانزده سال دارد و با یک بچۀ سهماهه در بغل، باید خدا کمکش کند تا به سردشت برسد.
کومله منزل خضریپور، خان روستای سیسر، را مصادره کرده و مینه شَم، یکی از اعضای رده بالای کومله، همراه پسرانش ابراهیم و عمر مینه شَم که عضو کوملهاند در آن ساکن شده و قسمتی از خانه را هم به زندان اختصاص دادهاند.
در زندان سیسر مشغول برفروبی هستم که رهگذری آشنا به طرفم میآید و با سلام و احوالپرسی، دستش را به طرفم دراز میکند. همین که با او دست میدهم کاغذی توی دستم میگذارد و چشمکی میزند و میگوید: «ابراهیم بیتوشی هستم.»....
⬅️ ادامه دارد .....
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
🔹شهید مسعود باقری🔹
تولد ۱۸دی۱۳۳۸ رفسنجان.
شهادت۴دی۱۳۶۵ جزیره ام الرصاص.🥀
🔰قسمتی از وصیت نامه : هر کس در هر مقام و هر لباسی بخواهد رابطه شما با مقام معظم رهبری را قطع کرده و به وحدت و انسجام شما خدشه وارد کند او را بشدت سرکوب کنید و نگذارید این دشمنان شرف و آزادی و اسلام، به درخت تنومند اسلام که ثمره خون شهیدان است آسیب برسانند. توطئه های دشمنان رهبری را در نطفه خفه کرده و مجال نفس کشیدن به آنها ندهید...
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
9.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سردار شهید حاج قاسم سلیمانی به روایت سردار نقدی
این روزها دوباره سردار ما را شهید کردند ....
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
‼️استفاده از قرص زیر زبانی در هنگام روزه
🔷س 5431: آیا قرص زیر زبانی با توجه به اینکه چیزی از حلق پائین نمی رود و صرفا از طریق زیر زبان، جذب می شود، باعث باطل شدن روزه می گردد؟
✅ج: اگر آب دهان که با آن قرص آغشته شده، بیرون ریخته شود و چیزی از آن وارد حلق نشود، روزه باطل نمی شود.
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
69.Haaqqa.13-18.mp3
3.59M
🌷〰🌷🇮🇷〰🌷〰🌷
🌺 #درسهایی_از_قرآن 🌺
🌸 تفسیر قطره ای🌸
💐 #قرآن_کریم 💐
استاد گرانقدر
حجت الاسلام و المسلمین
#حاج_محسن_قرائتی
🌸#سوره_الحج🌸
💐#آیـات 13-18💐
💐 #التماس_دعای_فرج 💐
🌿ثواب این تفسیر هدیه به ارواح طیبه #شهداءبویژه سردارحاج قاسم سلیمانی و همرزمانش#امام شهداء #اموات🌿
هر روز با تفسیر آیاتی از سوره های قرآن کریم
توسط استاد حجه الاسلام والمسلمین قرائتی در
👇👇👇👇👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
26تصویر جزء بیست و ششم.pdf
10.11M
💠 #جزء بیست و شش از قرآن کریم
🎙 تند خوانی
✅ استاد معتز آقایی
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷