eitaa logo
امام زادگان عشق
93 دنبال‌کننده
15هزار عکس
4هزار ویدیو
333 فایل
خانواده های معظم شهداء و ایثارگران محله مسجد حضرت زینب علیها سلام . ستاد یادواره امام زادگان عشق ارتباط با مدیر کانال @ya110s تاریخ تاسیس ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
پانزدهم چون مدت حضورم در ربط به درازا می‌کشد، مادرم و سُعدا نگران می‌شوند و با دختر چهار ماهه‌ام‌ لیلا به دیدارم می‌آیند. عکس‌ها‌ و اطلاعات گردآوری‌شده را تحویل مادرم می‌دهم به دست برادران سپاه سردشت برساند ولی سُعدا با لیلا پیشم می‌ماند و دوست دارد در زمینمان ساختمان بسازیم و در شهرک ربَط زندگی کنیم. چند روزی در ربط می‌چرخم و نزدیک مقر کومله گشت می‌زنم که ناگهان یکی از نیروهای کومله به من مشکوک می‌شود. با اشاره‌اش، بالاجبار وارد مقر کومله می‌شوم و سؤال و جواب‌ شروع می‌شود. برای چی به ربط اومدی؟ ـ برای زندگی و فرار از دست سپاه. ناباورانه نگاهم می‌کند و می‌گوید: «‌فعلاً توی اتاق بشین.» می‌نشینم و صبر می‌کنم. اوضاع عادی و آرام است و کسی کاری به کارم ندارد. در اتاق باز است و محدودیتی برای جابه‌جایی و گشت و گذار در مقر ندارم. تا شب صبر می‌کنم و می‌بینم حساسیتی رویم ندارند ولی شب در اتاق را به رویم قفل می‌کنند. با شک و تردید از تاریکی شب استفاده کرده و آرام و بی صدا از پنجره بیرون می‌پرم و فرار می‌کنم. ماشینی دربستی می‌گیرم و می‌خواهم بروم سُعدا و لیلا را بردارم و به سمت مهاباد فرار کنم. بین راه مصطفی شمامی ‌مسئول نیروهای ایست و بازرسی دموکرات دستگیرم می‌کند و دوباره به کومله تحویلم می‌دهد. کومله می‌گوید: «‌چرا فرار کردی؟» ـ فرار نکردم. من که زندانی نبودم فرار کنم. گفتم حتماً کاری ندارین منم رفتم. ـ ما تو رو دستگیر کرده بودیم. من کاری نکرده بودم مستحق دستگیری باشم. شما گفتین مهمان مایی، نخواستم مهمان شما باشم. با بازرسی ساکم، صد هزار تومان پول نقد به دستشان‌ می‌افتد و شکشان‌ تقویت شده و می‌پرسند: «‌چرا این همه پول همراهته؟» ـ آوردم زمین بخرم. می‌خوام اینجا زندگی کنم. مدارکم را بررسی می‌کنند و قولنامه زمین ششصد متری که ماه پیش خریده بودم به دستشان‌ می‌افتد و ناباورانه می‌گویند: «‌فعلاً با تو کار داریم!» اتاقی برای زندان در نظر گرفته‌اند‌ و در آن حبس می‌شوم. از پنجره نگاهی به حیاط می‌اندازم و می‌بینم دیگ آب شوربای گوجه‌فرنگی بار گذاشته‌اند‌ و یکی داد می‌زند و می‌گوید: «‌مهمان داریم، گردان شاهو تو راهه.» سطل آبی روی آب شوربا می‌ریزند و گوجه‌ها‌ را بهم می‌زنند. خنده‌ام‌ می‌گیرد و با خودم می‌گویم: «‌آب شوربای گوجه‌فرنگی چیه که سطل آبم روش بریزی؟» تا آخر شب تعداد زندانیان افزایش می‌یابد و هر کس ریش دارد و احساس می‌کنند طرفدار جمهوری اسلامی‌ باشد بین راه‌ها‌ و روستاهای اطراف، با بازرسی اتوبوس‌ها‌ و مینی‌بوس‌ها‌ی گذری جاده‌ها‌ دستگیر کرده و به عنوان زندانی به اتاقم می‌آورند که محمد نیک‌پی هم در بین آن‌ها‌ست. آخر شب صدای نیروهای کومله را می‌شنوم که با هورا و دست زدن شادی کرده و می‌رقصند و می‌گویند: «‌کشتیم، کشتیم.» با دقت گوش می‌دهم و می‌شنوم که می‌گویند: «‌کشتیم، معلم قرآن رو کشتیم. اون جاش مزدور رو کشتیم.» تنم می‌لرزد و ساعتی بعد مصطفی سالاری و قادر شمس‌آبادی با گریه وارد زندان می‌شوند. علت را می‌پرسم آن‌ها می‌گویند: «‌علی صالحی رو ترور کردن.» ـ کی؟ چطور؟ ـ می‌رن جلو کلاس درسش و ازش می‌خوان بیاد بیرون ولی صالحی می‌گه اجازه بدین درس قرآنم تموم بشه بعد می‌آم. نامردا وارد کلاس درس قرآن می‌شن و جلو چشم محصلا، علی صالحی رو به رگبار می‌بندن و به شهادت می‌رسونن. آه از نهادم برمی‌آید و در ماتم علی صالحی می‌سوزم. بیشتر حواسم به سُعدا و لیلاست که تنها و بی پناه در این شهر بی در و پیکر گرفتار مانده‌اند‌. سه روز بعد چشمانم را می‌بندند و با ماشین به طرف روستای سیسِر در مسیر مهاباد، سردشت می‌برند. بین راه با گذر از روستاها عده‌ای‌ خودفروش و وابسته به گروهک‌ها‌ با گفتن جاش و خودفروش و ضد کرد، با توهین و تحقیر و فحاشی و مسخره‌بازی به طرفم سنگ پرتاب می‌کنند. راه دشوار را در پیش می‌گیرم و دعا می‌کنم سُعدا بتواند به سلامت به سردشت برگردد. او جوان و کم‌تجربه است؛ فقط شانزده سال دارد و با یک بچۀ سه‌ماهه در بغل، باید خدا کمکش کند تا به سردشت برسد. کومله منزل خضری‌پور، خان روستای سیسر، را مصادره کرده و مینه شَم، یکی از اعضای رده بالای کومله، همراه پسرانش ابراهیم و عمر مینه شَم که عضو کومله‌اند‌ در آن ساکن شده و قسمتی از خانه را هم به زندان اختصاص داده‌اند‌. در زندان سیسر مشغول برف‌روبی هستم که رهگذری آشنا به طرفم می‌آید و با سلام و احوالپرسی، دستش را به طرفم دراز می‌کند. همین که با او دست می‌دهم کاغذی توی دستم می‌گذارد و چشمکی می‌زند و می‌گوید: «‌ابراهیم بیتوشی هستم.».... ⬅️ ادامه دارد ..... 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
🔹شهید مسعود باقری🔹 تولد ۱۸دی۱۳۳۸ رفسنجان. شهادت۴دی۱۳۶۵ جزیره ام الرصاص.🥀 🔰قسمتی از وصیت نامه : هر کس در هر مقام و هر لباسی بخواهد رابطه شما با مقام معظم رهبری را قطع کرده و به وحدت و انسجام شما خدشه وارد کند او را بشدت سرکوب کنید و نگذارید این دشمنان شرف و آزادی و اسلام، به درخت تنومند اسلام که ثمره خون شهیدان است آسیب برسانند. توطئه های دشمنان رهبری را در نطفه خفه کرده و مجال نفس کشیدن به آنها ندهید... 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سردار شهید حاج قاسم سلیمانی به روایت سردار نقدی این روزها دوباره سردار ما را شهید کردند .... 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‼️استفاده از قرص زیر زبانی در هنگام روزه 🔷س 5431: آیا قرص زیر زبانی با توجه به اینکه چیزی از حلق پائین نمی رود و صرفا از طریق زیر زبان، جذب می شود، باعث باطل شدن روزه می گردد؟ ✅ج: اگر آب دهان که با آن قرص آغشته شده، بیرون ریخته شود و چیزی از آن وارد حلق نشود، روزه باطل نمی شود. 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
69.Haaqqa.13-18.mp3
3.59M
🌷〰🌷🇮🇷〰🌷〰🌷 🌺 🌺 🌸 تفسیر قطره ای🌸 💐 💐 استاد گرانقدر حجت الاسلام و المسلمین 🌸🌸 💐 13-18💐 💐 💐 🌿ثواب این تفسیر هدیه به ارواح طیبه سردارحاج قاسم سلیمانی و همرزمانش شهداء 🌿 هر روز با تفسیر آیاتی از سوره های قرآن کریم توسط استاد حجه الاسلام والمسلمین قرائتی در 👇👇👇👇👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
26تصویر جزء بیست و ششم.pdf
10.11M
💠 بیست و شش از قرآن کریم 🎙 تند خوانی ✅ استاد معتز آقایی 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷