eitaa logo
امام زادگان عشق
97 دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
3.7هزار ویدیو
324 فایل
خانواده های معظم شهداء و ایثارگران محله مسجد حضرت زینب علیها سلام . ستاد یادواره امام زادگان عشق ارتباط با مدیر کانال @ya110s تاریخ تاسیس ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
عرض سلام و قبولی عزاداری با پایان یافتن کتاب صوتی شنود، کتاب خاطرات پروانه چراغ نوروزی(ام وهب) همسر سرلشکر شهید حاج حسین همدانی را با هم میخوانیم، ان شاء الله بتوانیم از زندگی و سیره شهداء الگو بگیریم!!! به تمنای شفاعت؛ شمع افروخت و پروانه در آتش گل کرد میتوان سوخت اگر امر بفرماید عشق........ 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی : اول روزشمار تقویم، روی یازدهم دی سال ۱۳۹۰ بود و عقربه، ساعت ۹ را نشان میداد که به فرودگاه امام خمینی رسیدیم. دخترانم با شوق و شتاب، چمدان های بزرگ را روی چرخ می کشیدند. تا به سالن ترانزیت رسیدیم، نگاه هر سه مان روی تابلوی نشانگر پروازهای خروجی متوقف شد با ولع پروازها را یکی یکی مرور کردیم. کمتر از دو ساعت به پرواز تهران- دمشق باقی مانده بود وظاهرا همه چیز برای رفتن آماده. اما نمیدانم چرا، دلم شور می زد. می ترسیدم، پاهایم به پله هواپیما نرسد یا برسد و پرواز انجام نشود. یا پرواز انجام شود، اما به مقصد نرسد. یا اصلا هواپیما برود و در فرودگاه دمشق بنشیند، اما خبری از حسین نباشد. غرق در افکارجورواجور شدم. زبانم مثل یک تکه چوب، خشکیده بود و چسبیده بود سقف دهانم، اما نباید این اضطراب درونی در چهره ام نمایان می شد، چرا که ممکن بود دلهره ام را به دخترها هم منتقل کند. نگاهشان کردم، هر دو کمی عقب تر از من، توی صف کنترل گذرنامه ایستاده بودند و گل لبخند توی چهره شان آن قدر قرص و محکم نشسته بود که
یقین کردم از لحظه راه افتادنمان به سمت فرودگاه تا همین حالا، لحظه ای از چهره شان دور نشده است. با صدای مأمور کنترل گذرنامه ها به خودم آمدم که از داخل اتاقک شیشه ای، پرسید: خانم پروانه چراغ نوروزی؟» گفتم: «بله خودم هستم.» گذرنامه زهرا و سارا را هم گرفت و مشغول بررسی گذرنامه ها شد، چندباری زیر و رویشان کرد و بعد از یک مکث طولانی که هر لحظه اش برایم کلی دلهره و اضطراب داشت، سری به علامت تأسف تکان داد و طوری که فقط من شنیدم، گفت: «متأسفانه گذرنامه شما، سیاسیه. مهلتش شش ماهه بوده و تاریخ انقضاش گذشته، نمیتونید از کشور خارج شین.» انگار که یکباره تمام پشتوانه هایم را از دست داده باشم، خودم را تنهای تنها میان هجمه عظیمی از مشکلات دیدم. درماندگی تمام وجودم را فراگرفت و عرق سردی روی تنم نشست. مات و مبهوت و بدون حتی کلامی گذرنامه ها را گرفتم. ذهنم قفل شده بود. این پا و آن پا کردم که به زهرا و سارا چه بگویم. نمی توانستم توی چشمشان نگاه کنم و با حرفم، آب سردی روی گرمای اشتیاقشان برای رفتن به سوریه بریزم. فکر برگشتن به خانه عذابم میداد. نگاهی از سر استیصال به دخترانم انداختم. زهرا که گرفتگی را در صورتم دید، گفت: «اتفاقی افتاده؟» گفتم: «نه مامان جان.» سردی و کمی یأس را در جوابم حس کرد و پرسید: «خب پس چرا برگشتی؟!» خواستم خودم را خونسرد نشان بدهم: «یه مشکل کوچیک پیش اومده. بایدگذرنامه هامون تمدید بشه.» یکباره شادی از صورت معصومشان محو شد. مظلومیت نگاهشان، دلم را شکست. پس از ماهها دوری که البته همه اش پر بود از هول و ولا برای سلامتی پدرشان، می خواستند برای دیدن او به سوریه بروند. سارا که دلتنگیاش نمود بیشتری داشت و کاسه صبرش حالا لبریز شده بود، پیشنهاد داد تابه مأموران بگوییم که خانواده سردار همدانی هستیم. هرچند نمی توانستم اعتراضم را به این صحبتش پنهان کنم اما برای اینکه جواب منفی ام خالی از عطوفت مادرانه نباشد، لبخند کم رنگی زدم و گفتم: ساراجان! فکر می کنی بابات راضیه که ما اینجا از اسمش مایه بذاریم؟!» سارا سکوت کرد. انگار پدرش را روبه روی خودش میدید که می گوید: ساراجان، صبور باش.» زهرا، دختر بزرگم که دوست داشت نظر خواهرش را بپذیرم به حمایت از سارا گفت: «ما که برای تفریح نمیریم. بابا توی دمشق منتظرمونه. راهی نداریم جز اینکه بگیم خونواده سرداریم.» پس از ماهها دوری، شوق و اشتیاقشان را برای دیدن پدر می فهمیدم حتی می توانستم حس کنم که حسین هم توی فرودگاه دمشق ایستاده و برای دیدن دخترانش لحظه شماری می کند. سعی کردم کمی آرامشان کنم، گفتم: «توکل تون به خدا باشه من برای باز شدن گره این کار، صلوات نذر کردم. شمام یک کاری بکنید و از حضرت زینب بخواید که راهو باز کنه.» انگار حرفهایم کمی رویشان تأثیر گذاشت و دلشان قرار گرفت.... ⬅️ ادامه دارد.... 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از  امام زادگان عشق
🔸السلام علیک یافاطمه المعصومه🔸 السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّه السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ فَاطِمَةَ وَ خَدِیجَة السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِین السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْن السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ وَلِیِّ اللَّه السَّلامُ عَلَیْکِ یَا أُخْتَ وَلِیِّ اللَّه السَّلامُ عَلَیْکِ یَا عَمَّةَ وَلِیِّ اللَّه السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ مُوسَى بْنِ جَعْفَر يَا فَاطِمَةُ اشْفَعِي لِي فِي الْجَنَّةِ ◀️ با سلام به حضرت فاطمه معصومه سلام‌الله علیها روز مان را آغاز میکنیم. 🔻... 👇 🌷〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰🌷
🌸〰🏴〰🌸 بسم الله الرحمن الرحيم 🌷 آیات 251و252 سوره بقره 🌸 فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ وَءَاتاَهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَ الْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ الْنَّاسَ بَعْضُهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعاَلَمِينَ(251) تلك ءايات الله نتلوها عليك بالحق و إنك لمن المرسلين (252) ‏ 🍀 ترجمه:سپس آنها (طالوت و سپاه او) به اذن خداوند، آنها ( جالوت و سپاه او) را درهم شكستند و داود ، جالوت را كشت. و خداوند حكومت و حكمت به او عطا نمود و از آنچه می خواست به او آموخت. و اگر خداوند (فساد) بعضى از مردم را به وسیله بعضى دیگر دفع نكند، قطعاً زمین را فساد مى‏گرفت. ولى خداوند نسبت به جهانیان لطف و بزرگواری دارد. (251) این ها آیات خداوند است که به حق بر تو تلاوت می کنیم و همانا تو از فرستادگان الهی است. (252) 🌷 :پس آنها را در هم شکستن 🌷 :به او عطا کرد 🌷 :فرماندهی ، حکومت 🌷 :تلاوت می کنیم 🌷 :فرستادگان الهی 🌸 دعای قوم طالوت را که در آیه قبل بیان شد را مستجاب کرد و به آنها صبر و ثبات و یاری نمود و آنها را بر قوم جالوت پیروز گرداند. فهزموهم بإذن الله: «پس آنها به اذن خداوند آنها (جالوت و سپاه او) را در هم شکستند.» در میان سپاه ، جوانی به نام داود بود که در میدان نبرد ، جالوت فرمانده ستمگر را کشت. خداوند به پاداش این مجاهدت ، بعد از طالوت ، او را جایگزین قرار داد و به او حکومت داد و خداوند به داود حکمت و علم و دانش آموخت و اینجا بود که به مقام پیامبری رسید. «و قتل داود جالوت و ءاتاه الله الملك و الحكمة و علمه مما يشاء:و داود ، جالوت را کشت و خداوند حکومت و حکمت به او عطا نمود و از آنچه می خواست به او آموخت.» 🌸 اگر شر و فساد بعضی ها را بوسیله دیگران از بین نبرد ، در زمین فساد و ظلم ایجاد می کنند و در نتیجه زمین را به تباهی خواهند کشید ولی خداوند نسبت به همه جهانیان صاحب فضل و بزرگواری است. اگر آدمی فاسد شد نه تنها برای انسان ها بلکه برای همه زیان آور است و خداوند شر آنها را از بین می برد مثل سپاه جالوت که توسط سپاه طالوت از بین رفت. «و لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الأرض و لكن الله ذو فضل على العالمين» در روایات مى‏ خوانیم كه رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمودند: خداوند به خاطر یک مسلمان صالح، بلا را از صد هزار خانه از همسایگان دور مى‏كند. سپس آن حضرت این آیه را تلاوت نمودند: «فلولا دفع اللّه الناس ...» 🌸 با توجّه به آیات گذشته معلوم مى‏‌شود كه عوامل در چند چیز است: 1- داشتن رهبر و فرمانده توانا و لایق 2-پیروان مؤمن 3-توكّل 4-صبر و استقامت 5-انگیزه‏ى الهى داشتن . آیه 252 سوره بقره به پیامبر می فرماید: «تلك ءايات الله نتلوها عليك بالحق و إنك لمن المرسلين:این ها آیات خداوند است که به حق بر تو تلاوت می کنیم و همانا تو از فرستادگان الهی هستی.» داستان ها و حوادثی که در آیات گذشته از آنها سخن به میان آمد مایه عبرت و درس آموزی است. همه این داستان ها جلوه هایی از الهی و نشانه هایی از صدق گفتار و رسالت پیامبر اسلام است. 🔹 پیام های آیات251و252 سوره بقره ✅ اگرچه تلاش و از شما بود، امّا شكست دشمن به دست خداوند است. «فهزموهم باذن اللّه» ✅ دعاهاى رزمندگان و مجاهدان، مستجاب مى‏‌شود. «وانصرنا على القوم الكافرین. فهزموهم باذن اللّه» ✅ تا استعداد، ، و سابقه درخشانى نباشد، كسى مورد لطف خاصّ الهى قرار نمى‏گیرد. «وقتل داود جالوت واتاه اللّه الملك و الحكمة» ✅ در جبهه و جهاد، لبه‏ ى تیز حمله به سوى فرماندهى باشد. «قتل داود جالوت» ✅ نام كسانى را كه در مردانگى از خود نشان داده ‏اند، زنده نگاه دارید. «قتل داود جالوت» ✅ نابودى فرمانده ، با درهم شكسته شدن لشكر او برابر است. «فهزموهم... قتل داود جالوت» ✅ اگر در برابر متجاوز و ظالم دفاع صورت نگیرد، و تباهى زمین را فرا خواهد گرفت. «لولا دفع اللّه الناس... لفسدت الارض» ✅ با ستمگران ، یک ضرورت است. «لولا دفع اللّه الناس... لفسدت الارض» ✅ حكم جنگ ودفاع در برابر ظالم و متجاوز، الهى است. «اللّه ‏ذوفضل ‏على ‏العالمین» 🌸〰🏴〰🌸
عڪس حاج قاسم نقطہ اشتراڪ خیلی هاست.. حتی غیر مذهبـے ها! اما متن وصیت نامہ نقطہ شروع جدا شدن خیلی هاست حتی مذهبـے‌ ها❕❗️:) همونجا کہ حاجـے میگه: واللھ واللھ واللھ یکی از مھم ترین شئون عاقبت بخیر رابطہ قلبی و دلی با این حڪیمی‌ست کہ امروز سڪان انقلاب را بہ دست دارد. ســـلام✋ 🌹ــدایی 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
03.mp3
17.72M
▪️" صباحاً و مساءً " بشنویم مصیبتی را که او هر صبح و شام می‌بیند و خون می‌گرید! 🎧 روایت سوّم: دفنِ شهدا... 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
و دو تیکه آجر کمی خورد و خوراک و خرما و گلابدان و عکس .... یعنی خونه ی فقط , یه می تونه خونه ی رو برداره ببره سرخاک 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ 🔸 پوشیدن ❓ سؤال: برخی افراد از اول تا آخر به احترام عزای امام حسین (علیه‌السلام) لباس مشکی می‌پوشند، آیا این کار با اینکه دو ماه طول می‌کشد باز امر پسندیده‌ای بوده و کراهت ندارد؟ ✅ پوشیدن لباس مشکی در ایام عزاداری خاندان عصمت و طهارت (علیهم‌السلام) به منظور تعظیم و اظهار حزن و اندوه، موجب ترتُّب ثواب الهی است. 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷 و به ملت شهید پرور ایران میگویم که این حرف را آویزه گوش خودقرار داده ، مرگ ، مرگ، مرگ که هرکجا که باشیم سراغ ما میآید، چه در صحرا وچه در زیرزمینهای محکم وچه روی تشک نرم خوابیده باشیم ، پس چه بهتر است که مرگ مارا در حال بیداری ونبرد آغوش بکشد. همیشه بعد از نماز صبح زیارت عاشورا را بیاد دارید ، چون فرزندان شما همیشه در جبهه ها زیارت عاشورا را میخوانند و عاشق این دعا هستند، شما هم با خواندن این دعا روح آن را شاد میبخشید ⚘نثار ارواح طیبه شهداء . امام شهداء و اموات صلوات⚘ 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ویدیویی از اقامه نماز توسط شهید سلیمانی در عملیات آزادسازی بوکمال 🔺بر گُرده سیاره‌ای کوچک، در دل آسمان لایتناهی، زمین را جاذبه‌ عشق در مدار شمس نگاه داشته است و ما را نماز. اما نماز هم نمازی است که مجاهد راه خدا در جبهه می‌خواند. 🌷سید شهیدان اهل قلم 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی : دوم روزشمار تقویم، روی یازدهم دی سال ۱۳۹۰ بود و عقربه، ساعت ۹ را نشان میداد که به فرودگاه امام خمینی رسیدیم. دخترانم با شوق و شتاب، چمدان های بزرگ را روی چرخ می کشیدند. تا به سالن ترانزیت رسیدیم، نگاه هر سه مان روی تابلوی نشانگر پروازهای خروجی متوقف شد با ولع پروازها را یکی یکی مرور کردیم. کمتر از دو ساعت به پرواز تهران- دمشق باقی مانده بود وظاهرا همه چیز برای رفتن آماده. اما نمیدانم چرا، دلم شور می زد. می ترسیدم، پاهایم به پله هواپیما نرسد یا برسد و پرواز انجام نشود. یا پرواز انجام شود، اما به مقصد نرسد. یا اصلا هواپیما برود و در فرودگاه دمشق بنشیند، اما خبری از حسین نباشد. غرق در افکارجورواجور شدم. زبانم مثل یک تکه چوب، خشکیده بود و چسبیده بود سقف دهانم، اما نباید این اضطراب درونی در چهره ام نمایان می شد، چرا که ممکن بود دلهره ام را به دخترها هم منتقل کند. نگاهشان کردم، هر دو کمی عقب تر از من، توی صف کنترل گذرنامه ایستاده بودند و گل لبخند توی چهره شان آن قدر قرص و محکم نشسته بود کهمأنوس بود، مثل کسی که سر بر تربت گذاشته باشد، یک گوشه نشست و سر گذاشت روی کلمات دعا. زهرا هم مدام زیر لب صلوات می فرستاد. از این فرصت استفاده کردم و علی رغم میلم، با بچه های حفاظت پرواز فرودگاه، مشکل پیش آمده را مطرح کردم. آن قدر نگران جا ماندن از پرواز بودم که دوباره تابلوی پروازهارا مرور کردم. نگاهم روی پرواز تهران - دمشق متوقف شده یکباره جان دوباره ای گرفتم، پرواز یک ساعت و نیم تأخیر داشت. 👇👇👇
با انگیزه بیشتری پیگیر حل مشکل شدم، انگار دل صاف بچه ها و شدت نیازشان به دیدار پدر و البته دعاهایشان، کار خودش را کرده و برگ تقدیر را از این رو به آن رو کرده بود، بچه های حفاظت پروازی راه حل مشکل گذرنامه ها را پیدا کرده بودند. یک ساعت، از آن یک ساعت و نیم تأخیر پرواز گذشته بود که مشکل کاملا حل شد و ساک هایمان را تحویل دادیم و از پله های هواپیما بالا رفتیم. مسافران پرواز دمشق، به غیر از ما سه نفر، همگی مرد بودند. مهماندار با تعجب پرسید: «حاج خانم، شما برای زیارت میرید؟!» و من که حالا انگار جانی چندباره یافته بودم، پر از امید، خیلی با نشاط گفتم: ان شاء الله.» هواپیما که از زمین برخاست انگار دل من هم فارغ از هرچیزی مثل پریک پرنده،سبک و معلق در فضا شروع کرد به پرواز توی آسمان. بعد از آن همه اتفاقات تلخ و پراضطراب و البته گشایشهای بعدش حالا کاملا آرام گرفته بودم. از فرصت استفاده کردم و تسبیح به دست، شروع کردم به ادا کردن صلوات هایی که نذر کرده بودم. با خودم فکر کردم همه مسائلی که امروز پیش آمد، حتما نشانه خوبی است از اینکه نگاه پرمهرحضرت زینب متوجه ماست! غرق در این خلسه شیرین و پر از آرامش بودم که بلندگوهای هواپیما روشن شد: «مسافرین محترم! تا دقایقی دیگر در فرودگاه دمشق به زمین خواهیم نشست. لطفا... .» به خودم آمدم، دو ساعت و نیم از پرواز گذشته بود! زهرا خوابیده بود. هواپیما که به زمین نزدیک تر شد، سارا صورتش را به پنجره تخم مرغیهواپیما چسباند و مشتاقانه به دنبال گنبد و حرمی گشت که از آن فاصله پیدا نبود. من هم چشمانم را بستم تا دوباره گرمای حضور خانم را حس کنم اما طولی نکشید که صدای تماس لاستیکهای هواپیما با آسفالت فرودگاه دمشق و تکانهای ناگهانی آن دوباره خلوتم را به هم زد. هواپیما روی باند فرودگاه سوت وکور، و خالی از هواپیمایدمشق نشست. مسافران که ظاهرا مردان سوری بودند، زودتر از ما پیاده شدند. بعد از آن آرامش رؤیاگونه، حالا هیجان دیدار حسین، وجودم را فراگرفته بود. هیجانی که باعث میشد همه کارها را با عجله دنبال کنم. دلتنگ دیدارش بودم درست مثل زهرا و سارا که حالا برق شادی نزدیک شدن دیدار پدر را می شد به وضوح تمام در نگاهشانیافت. هنوز دقیقا نمیدانستم که چه کسی در فرودگاه به استقبال ما می آید البته حسین تلفنی گفته بود که جوانی سوری را به فرودگاه می فرستد. هم من و هم دخترها تقريبا صبرمان را برای دیدن او از دست داده بودیم و با یک سینه سؤال، پس از چهار ماه دوری به شدت منتظر خودش بودیم؛ سؤال هایی از بحران سوریه وآینده آن، از وضعیت و شرایط مردم، از حسین که تا کی در سوریه می ماند؟ و از اینکه اصلا چرا در این شرایط جنگ و بحران، ما را به این سرزمین کشانده است؟ داشتیم از پله های هواپیما پایین میرفتیم که با دیدن کسی شبیه به حسین از دور، جا خوردم. یک آن تردید کردم که حسین است یا نه، اما خودش بود. در این چهار ماه گویی...... ⬅️...... 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷