audio_۲۰۲۱_۰۶_۱۴_۱۵_۳۵_۲۵.mp3
607K
🔹حاج قاسم سلیمانی:
در هر ارتقایی و ارتفاعی که انسان پیدا میکند؛ اگر در آن انکسار وجود نداشته باشد، خودشکستگی وجود نداشته باشد.... 👈 این تکبر و غرور و نخوت و طاغوت را درست میکند.
#حاج_قاسم
#انتخابات
#کسب_فضائل_اخلاقی
#مکتب_حاج_قاسم
🔊 اطلاعیه 🔉
به استحضار میرساند که ستاد یادواره امام زادگان عشق جهت #تامین_سلامت و #رفاه_حال #خانواده_های_معزز #شهداء_ #ایثارگران#جانبازان وخانواده های #تحت_پوشش مسجد طی هماهنگی بعمل آمده با
#خانم_دکتر_عاشوری (پزشک عمومی و حکیم طب سنتی )
قرار شد که ایشان بصورت
⬅️ #حضوری
⬅️#روزهای_چهارشنبه
⬅️#ساعت ۹:۳۰صبح تا اذان ظهر
⬅️ در #مهد_کودک_مسجد حضرت زینب علیها السلام واقع در کوچه ۷دکتر حسابی
⬅️جهت #ویزیت_و #مشاوره_پزشکی_رایگان
در خدمت خانواده های معزز باشند.
⬅️ به همت خادمین شما در مسجد جهت رفاه حال خانواده های معزز داروهای نسخ خانم دکتر توسط فروشگاه مسجد تهیه و عرضه میگردد.
جهت ثبت نام
شماره تماس خود را به 09125533018 پیامک نمائید.
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
هدایت شده از بیداری ملت
🔴 بخشی از کارنامه آیت الله رئیسی در قوه قضاییه
🔺 بدهکاران بانکی و مخلین اقتصادی دانه درشت که محکوم شدند.
✍️بیداری ملت
@bidariymelat
#کتاب
#عصرهای_کریسکان #خاطرات_امیر_سعیدزاده #رزمنده_کرد_اسیر_در_چنگال
#ضد_انقلاب_کومله
#نویسنده_کیانوش_گلزار_راغب
#فصل_شانزدهم
#قسمت ۴۸
#پرواز_علی
هر وقت احتمال بمباران میدادیم میرفتیم ارتفاعات کوهستان پناه میگرفتیم ولی بمبارانی در کار نبود. برعکس روزهایی که به کوه نمیرفتیم هواپیماهای عراقی میآمدند و شهر را بمباران میکردند.
یک هفتهای بود اطلاعیههایی از طرف دولت در خصوص بمباران شیمیایی و نحوۀ برخورد با حادثه و آموزش و اطلاعات لازم شیمیایی در بین مردم پخش میشد تا در صورت مواجهه با بمباران شیمیایی آمادگی لازم را کسب کنند.
با این آموزشها در زمان بمباران شیمیایی صورت بچهها را شستم و رویشان نایلون کشیدم و به جاهای بلند رفتیم. مواد شیمیایی به جاهای بلند سرایت نمیکرد. بالای کوه هم توپهای عراقی روی سرمان شلیک میکردند. آبها آلوده شده و سرفه به جانمان افتاده بود. بدنها ورم کرده و تاول زده بود. با خارش شدید بدن پوستمان را میخراشیدیم. معلوم نبود چه کسی آلوده و چه کسی سالم است. زیر پاها تاول زده و پوست میانداخت. این تاول ها با آمپول هم از بین نمیرفت. تمام موجودات زنده آلوده شده و از بین میرفتند. موها میریخت و صورتها تاول میزد.
با علی خانواده را به روستای مکلآباد بردیم ولی آنجا هم کمبود و آلودگی بیداد میکرد. بچهها اوریون گرفتند و زیر گوش و گلویشان پُر از کیست و ورم شد. توی موی بچهها پُر از شپش شد. از طرف هلال احمر مواد غذایی و پتو و شیرخشک و عدس و مرغ و برنج در اختیارمان گذاشتند ولی موشکباران منافقین و ضد انقلاب مکلآباد را هم ناامن کرد. با سفارش سعید مجبور
شدیم به مهاباد برویم. در مهاباد توی مدرسۀ شهید شهرکندی اسکان یافتیم. سه اتاق دادند و مستقر شدیم. خانوادههای زیادی در آنجا اسکان یافته بودند. بعد از مدتی دیدم علی سرش میجنبد و دائم پنجره روبهرو را دید میزند.
چند روز زیر نظرش گرفتم، دیدم با افسانه، دختر یکی از جنگزدگان سردشتی ساکن در ساختمان روبهرو، سر و سری پیدا کرده. اول خندهام گرفت ولی بعد از یکی دو ماه دیدم قضیه جدی است و رفت و آمد افسانه به اتاقمان بیشتر شد. دو پسر دیگر هم دور و بر افسانه میپلکیدند که مایۀ عذاب علی شده بودند. دائم پرسه میزد و مواظب افسانه بود. افسانه پدر نداشت و قد متوسطی داشت. عاقبت علی علاقهاش به افسانه را علنی کرد و گفت: «میخوام باهاش ازدواج کنم.»
تا بهار در مهاباد ماندیم و بعد به سردشت برگشتیم. خانوادۀ افسانه هم به سردشت بازگشتند. علی قرص و محکم روی عشقش ایستاد و از مادرش خواست به خواستگاری افسانه برود. بعد از چند بار رفت و آمد، مادر افسانه موافقتش را با ازدواج آنها اعلام کرد.
در سال 1366 و بعد از بمباران شیمیایی پسر دومم مصطفی را به دنیا آوردم. معلوم شد در زمان بارداریام شیمیایی شده است. بعد از بمباران شیمیایی بعضیها از درد و ناتوانی تنفسی خودکشی کردند. بچههایی به دنیا آمدند که هفتاد درصد شیمیایی بودند.
مسئولیت ادارۀ خانه و تربیت بچههای ریز و درشت به دوشم افتاده بود. عشق علی هم مایه دردسر شده بود. با پایان جنگ ایران و عراق، علی جوان رعنایی شده و در کارها همیارم بود. از معافیت سربازی خانوادۀ شهدا استفاده کرد و معاف شد. کاری در شرکت راه قدس پیدا کرد و سر کار میرفت. قیافه و صورتش شبیه سعید شده بود. دوست داشت زودتر با افسانه عروسی کند. روز دوشنبه چهاردهم شهریور سال 1368 دو تا پیراهن خوشگل و خوشرنگ برای من و مادرش خرید و گفت: «این پیرهنها رو براتان خریدم تا روز چهارشنبه بپوشین و بریم خواستگاری افسانه!»
پیراهن من صورتی و گلبهی بود. پیراهن مادرش سورمهای با گلهای سفید و برگهای آبی؛ هر شالی رویش میبستیم هماهنگ میشد.خاله غنچه چمدانی از لوازم بهداشتی و آرایشی و لباسهای خوشرنگ آماده کرد تا چهارشنبه به خواستگاری افسانه برویم.
علی رانندۀ شرکت راه قدس اداره راه سردشت بود و جادههای روستایی را آسفالت میکردند. صبح کارگرها را به محل کار میرساند و عصر برمیگرداند. ماشینش تویوتا و همرنگ تویوتای سعید بود. وقتی تردّدش در این مسیر زیاد شده بود، به ضد انقلاب گزارش داده بودند که سعید سردشتی هر روز در این مسیر تردد دارد.غروب آن روز غمگین کارگرها را سوار ماشین میکند تا از جاده بانه، سردشت به خانه برگرداند. نرسیده به پُل بریسوه روستای مکلآباد به کمین نیروهای دموکرات میافتد و ماشینش را به رگبار میبندند. ماشین چپ میکند و علی زخمی میشود.
نیروهای دموکرات هلهله و شادی سر میدهند و میگویند: «کشتیم، کشتیم. جاش بزرگ رو کشتیم. سعید سردشتی را کشتیم!»
وقتی بالای سر علی میرسند تا تیر خلاص به سرش بزنند، متوجه میشوند اشتباه کردهاند و ....
⬅️ ادامه دارد. . . . .
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرود و آهنگ " دستتو بده به من "
📸 تصویر تازه منتشرشده از شهید حاج قاسم سلیمانی پس از شرکت در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۹۶
#انتخابات #مشارکت_حداکثری
به رادیو زیارت، صدای مهر و معرفت بپیوندید:
👇
@RadioZiyarat
Akhavi.mp3
23.14M
#روانشناسی_انتخاب
#رأی_اولی_ها
#جشن_تکلیف
🎉🎊 «جشن تکلیف سیاسی» برای رأی اولیهای عزیز🎊🎉
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🎙 فایل صوتی آفلاین: 🇮🇷 « من در سرنوشتم سهم دارم»🇮🇷
👌 ویژه #رأی_اولیها
✅ استاد ابراهیم اخوی
🔶 چگونه به انتخابگری نوجوان کمک کنیم؟
🔷 کدام سبک والدگری باعث طغیان نوجوان در تصمیمگیری میشود؟
🔶 قدرت انتخابگری از چه زمانی شروع میشود؟
‼️ نه تنها 🇮🇷 من در سرنوشتم سهم دارم 🇮🇷
📌 بلکه...👇
🇮🇷🇮🇷 تشویق به «رأی دادن» بزرگترین مصداق بارز «امر به معروف» است..🇮🇷
✅ لطفا در گوش دادن به فایل کوشا باشید.
✅ این فایل هدیه ما به خانواده شماست. از اینکه در خود کانال از آن استفاده میکنید از شما سپاسگزاریم.
✅با معرفی کانال به دیگران، در حمایت از این امر خطیر و سرنوشت ساز سهیم باشیم.
💫از همکاری شما خوبان کمال تشکر و سپاسگزاری را داریم.
💢کانال تخصصی همراهان نوجوان 💢
https://eitaa.com/joinchat/173277184C95ec8b6873
هدایت شده از رسانه اجتماعی مسجد و محله
یادواره شهدای خرداد مسجد حضرت زینب سلام الله علیها
با سخنرانی بصیرتی استاد سطوح عالی حوزه
حضرت حجة الاسلام استاد احتشام کاشانی
مداح؛ حاج حسن اسداللهی
چهارشنبه ۲۶ خردادماه ۱۴۰۰ بعد از نماز مغرب و عشاء