12.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #استوری | هرگز نخواستم سلاح به دست بگیرم
سلاح به دست گرفتم
برای مقابله با آدمکشان
سلاح به دست گرفتم
برای آن آواره در حال فرار و تعقیب
سلاح به دست گرفتم
برای دفاع از آن زن هراسان
سلاح به دست گرفتم
برای آن طفل وحشت زده بی پناه
#سردار_شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🆔 @shahidemeli
🌷 #شهید #اکبر_جوانبخشایش
دو سه ماه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی من و اکبر به همراه چند تن از دوستانمان که در شهرستان اهر بودیم باهم مشورت میکردیم که چطور میتوانیم به انقلاب نوپایمان کمک کنیم ابتدا با مرحوم میرزا یدالله دهقان که از علمای شاخص و برجسته شهر بود و آشنایی مختصری هم با ما داشت؛ ملاقات نمودم و جریان را با ایشان در میان گذاشتم. ایشان همچون گذشته با راهکار مناسب ما را راهنمایی و ارشاد میکردند، برای اولین بار با کمک ایشان در سطح شهر انجمن اسلامی و کتابخانه تاسیس کردیم. هدف اصلی این انجمن هم تبلیغ اندیشههای حضرت امام خمینی (ره) و همکاری در آبرسانی و برقرسانی به روستاهای محروم بود. این روحیه و آمادگی در راستای تحقق آرمانها و خط امام و رسیدگی به مستضعفان در وجود ما متجلی شد.
اکبر مسئولیت هماهنگیها و مذاکرات با ادارات مختلف را بر عهده داشت و با خوشرفتاری و توجیه مسئولین تا حدودی توانستند نظرات آنها را جلب کنند که در ادامه، به کمک این انجمن به چندین روستای محروم و دورافتاده خدمات برقرسانی صورت گرفت.
به نقل از دوست شهید، کتاب #نذر_عباس
🆔 @shahidemeli
13.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 جنایتکاران سنگدل نتوانستند عشق و شوق مردم به زیارت مرقد سردار بزرگشان شهید قاسم سلیمانی را تحمل کنند. بدانند که سربازانِ راه روشن سلیمانی هم رذالت و جنایت آنان را تحمل نخواهند کرد.
#انتقام_سخت
#مقام_معظم_رهبری
#کرمان_تسلیت
🆔 @shahidemeli
🌱 #شهید_پروری
#شهید #مدافع_حرم #محمد_مسرور
مادر شهید:
حاجی همیشه برای تشویقکردن بچهها به نماز و روزه، جایزه میداد بهشان. برای افطاریها هرچه بچهها دوست داشتند میخرید. محمد عاشق شیرینی بود. برای افطار، حاجی برایش زولبیا و بامیه میخرید. برای هر روز روزهگرفتن به بچههای بزرگتر هم که هنوز بهشان واجب نشده بود، پول میداد. در ماههای رجب و شعبان مسابقهی روزهگرفتن بین بچهها میگذاشت و برایشان جایزه میخرید. همهی این کارها را میکرد تا بچهها به واجباتشان علاقهمند شوند؛ حتی به فاطمه به خاطر رعایت حجابش همیشه محبت میکرد.
به نقل از کتاب #منم_یه_مادرم
🆔 @shahidemeli
🌷 #شهید #مدافع_حرم #مصطفوی_صدرزاده
سر ظهر بود. داشتم از کوچهباغ رد میشدم که ناغافل یک نفر مرا گرفت زیر مشت و لگدش. تا خوردم من را زد. میگفت: تو چرا با بسیجیها میگردی؟ خونهی شما ملت۱ هست، چرا از اینجا به پایگاه بسیج الغدیر میری؟ اصلا چرا بسیج میری؟ داغان و کتکخورده رفتم پیش آقا مصطفی. تا مرا دید پرسید: چی شده؟! چرا این شکلی شدی تو؟ ماجرا را گفتم.
رفت پیش طرف و گفت: برای چی علی رو زدی؟ گفت: من از بسیجیا بدم میاد. برای چی باید اونجا بیاد؟ آقا مصطفی با او حرف زد. دو روز بعد دیدم مسجد میآید و به آقا مصطفی چسبیده است. آقا مصطفی آنچنان دلها را جذب میکرد که باور کردنش سخت بود.
برای هیئت هم آدم جمع میکرد. خودش خانهای اجاره کرد در کوچهی کفاشیانِ همان منطقهی ملت۱. کتیبهی مشکی و فرش برایش خرید و آنجا را حسینیه کرد. هفتگی مراسم میگرفت. هیئت حضرت ابوالفضل علیهالسلام کم کم بزرگتر شد. مداح و آدمهای زیادی با دست آقا مصطفی به هیئت آمدند. آقا مصطفی حتی خلافکارهایی را که پایشان هم به هیئت نرسیده بود به حسینیه آورد.
به نقل از علی اسفندیاری، کتاب #سرباز_روز_نهم
🆔 @shahidemeli
🌷 #شهید #هسته_ای #مصطفی_احمدی_روشن
چند ماه به دلیل تعلیق غنیسازی، سایت نطنز تعطیل بود، ولی مصطفی آنجا را رها نکرد. یک روز آمد خانه، گفت: به خدا یه کاری کردن که ما ببوسیم کار رو بذاریم کنار. گفتم: چطور بابا؟ گفت: اومدن در سایت رو مهر و موم کردن این خدانشناسها. کاری کردن که ما از بغل سایت هم نمیتونیم رد شیم. عکسبرداری میکنن. دولت جدید که آمد و تعلیق را برداشت، غوغایی بود توی وجودش. چسبید به کار.
به نقل از کتاب #یادگاران
🆔 @shahidemeli
🌷 #شهید #هسته_ای #داریوش_رضایی_نژاد
وقتی تصمیم گرفتم که به خواستگاری خواهرشان بروم اولین بار مسأله را با داریوش در میان گذاشتم؛ چون من دانشجوی تهران بودم و خانوادهشان شهرستان بودند، به ناچار با ایشان که تهران بودند قرار میگذاشتم. وقتی قرار بود با هم صحبت کنیم، اصرار میکردند که من بروم خانهشان اما خجالت میکشیدم. برای همین، ایشان لطف میکردند و هر دفعه تا پارک نزدیک خوابگاهم میآمدند تا مبادا من در ترافیک تهران اذیت بشوم! در تمام این جلسات، من منتظر یک سوال بودم، اما ایشان هیچ وقت نپرسیدند. هیچ وقت نپرسیدند که چی داری، چی نداری! حتی آن موقع که ازدواج من و خواهرشان قطعی شده بود، باز هم نپرسیدند!
به نقل از شوهرخواهر شهید، کتاب #شهید_علم
🆔 @shahidemeli
🌷 #شهید #مدافع_حرم #مجید_صانعی
یک جمله ی خیلی معروفی هم داشت و می گفت: بچه ها دقت کنید: دینِ ما را به جای این که درست معرفی کنند، متاسفانه درشت معرفی کرده اند!! برخی از جوان های ما را از دین، زده کرده اند. برخی به اشتباه، دین مداری و دین داری را خیلی سخت جلوه داده اند. بچه ها شما تحقیق کنید، اصل دین خیلی جذاب و ساده و راحت است. با همین نگاه درستی که داشت، بچه ها هم با جان و دل، حرفش را می پذیرفتند و مذهبی می شدند.
به نقل از کتاب #ابوطاها
🆔 @shahidemeli