#استوری | حسن بهش گفته بود برود خط، ولی تازه بیدار شده بود و خوابآلود حرف میزد. از دستش عصبانی بود. میگفت چی بهت بگم؟ اعدامت کنم؟ چقدر بگم فلانی برو دنبال فلان کار؟ وقتی نمیرید، خودم مجبورم برم. هی باید بگم آقای ایکس برو با آقای ایگرگ هماهنگی کن. تو رو به امام زمان با هم بسازید! تو کوتاه بیا. بذار بگن فلانی کوتاه اومد. اصلا بابا ما به بهانهی جنگ و گردان و خاکریز با هم رفیق شدیم تا همدیگه رو بسازیم.
#شهید #حسن_باقری
🆔️ @shahidemeli
مدتی روی پروژهی پلسازی کار میکرد. از عدم مدیریت و کمکاری برخی مدیران ناراحت بود. میگفت گاهی اوقات زیر باران، هوای سرد و مواقعی که نباید آسفالت ریخته شود متاسفانه این کار را انجام میدهند که کیفیت کار میآید پایین و بیتالمال حیف و میل میشود و از بین میرود. من مسئول هستم نمیتوانم این همه تضییع بیتالمال را ببینم.
#شهید #مدافع_حرم #سید_میلاد_مصطفوی
🆔️ @shahidemeli
جنگ که شروع شد، اهواز بود. از همانجا بیخبر رفت خط. بغل پل اهواز یک هتل بود. کرده بودندش بیمارستان. محمد هم شده بود رئیسش.
#شهید #محمد_علی_رهنمون
🆔️ @shahidemeli
#استوری | نیمههای شب بود که احمد آقا بیدار شد. من هم بیدار شدم ولی از جای خودم بلند نشدم. احمد آقا میخواست برای نماز وضو بگیرد اما احساس کرد این کار باعث اذیت صاحبخانه میشود. لذا قرآن را برداشت و در گوشهای از اتاق مشغول خواندن قرآن شد. او بیداری سحر را حفظ کرد ولی بر خلاف همیشه نماز شب نخواند! بعد هم که اذان را گفتند و رفقا بیدار شدند وضو گرفتیم و نماز را خواندیم. روز بعد با ایشان صحبت میکردم. به دلیلی صحبت از سحرگاه و قرآن خواندن احمد آقا شد. ایشان به من گفت: من به خاطر رعایت حال صاحبخانه نتوانستم وضو بگیرم و نماز شب بخوانم، اما خداوند به واسطهی قرائت قرآن در آن سحرگاه پاداش عظیم و تاثیرات عجیبی به من داد.
#شهید #احمد_علی_نیری
🆔️ @shahidemeli
زمانی که هادی در تهران بود و در بازار آهن فعالیت میکرد، همیشه دست خیر داشت. خصوصا برای هیئتها بسیار خرج میکرد. هادی میگفت باید مجلس امام حسین (ع) پر رونق باشد. باید این بچهها که به هیئت میآیند خاطرهی خوشی داشته باشند.
#شهید #مدافع_حرم #هادی_ذوالفقاری
🆔️ @shahidemeli
از بالاترین خصوصیات او این بود که هیچوقت دروغ نمیگفت. سعی میکرد صادقانه مسائل را بازگو کند. انتظارش هم این بود که دوستانش با او صادقانه برخورد کنند. من در برخی مواقع مشاهده میکردم که اگر مطلبی را بگوید به ضررش تمام میشود، ولی میآمد مطلب را شفاف و روشن مطرح میکرد.
#شهید #علی_عباس_حسین_پور
🆔️ @shahidemeli
#استوری | بیرون محل کارش مثل یک آدم معمولی بود. وقتی توی خانه یا مسافرت بودیم، شوخی و بگو بخندش به راه بود. با من و سعید رفیق بود. سختگیری بیجا نمیکرد. هیچ وقت مجبورمان نمیکرد کاری کنیم که دوست نداریم. اگر کاری میکردیم که نباید، صدایمان میکرد. حرف میزدیم. هرقدر طول میکشید مینشست همهی حرفهایمان را بزنیم. اختلاف سنی و مشغلهاش جلوی ارتباطمان سد نمیکشید. هر وقت امتحان داشتم بلافاصله بعد از امتحان زنگ میزد که؛ امتحانتو چه کردی؟
#شهید #احمد_کاظمی
🆔️ @shahidemeli
آن قدر خسته بود که نمیتوانست خودش را بیدار نگه دارد. هلیکوپتر که از قرارگاه بلند میشد، میخوابید تا میرسیدند به مقصد. وقتی میرسیدند، جلسه پشت جلسه. بازدید از مواضع خودی و آرایشِ نظامی و دوباره هلیکوپتر بلند میشد سمت قرارگاه بعدی. هلیکوپتر شده بود اتاق خوابش.
#شهید #علی_صیاد_شیرازی
🆔️ @shahidemeli
سال شصت و سه بود. توی انرژی اتمی آموزش میدیدیم. بعد از یک مدت، بعضی از بچهها کمکم شل شده بودند. یک روز آقا مهدی بیخبر آمد سر صبحگاه. هر کس را که دیر آمد، از صف جدا کرد و بعد از مراسم، دور اردوگاه کلاغپر داد.
#شهید #مهدی_زین_الدین
🆔️ @shahidemeli
#استوری | رفته بودیم سخنرانی حاج آقا خوشوقت. بعد از سخنرانی دور حاج آقا جمع شدیم. مصطفی پرسید: حاج آقا، ظهور نزدیکه؟ حاج آقا گفت: تا شما توی نطنز چه کار کنید. مصطفی گفت: یعنی ظهور ربط به این داره که ما اونجا چه کار میکنیم؟ حاج آقا گفت: آره، بالاخره ارتباط داره. شما برید نطنز کار کنید. کوتاه نیاید. یه ثانیه رو هم از دست ندید. با چراغ خدا برید سر کار. با چراغ خدا هم برگردید.
بهانه زیاد بود برای اینکه کار را ول کنیم و برویم، ولی مصطفی خواب و خوراک نداشت. حاج آقا گفته بود رهبر چقدر پیگیر بحث هستهای است. ورد زبانش شده بود: باید کاری کنیم از دغدغههای آقا کم بشه.
#شهید #هسته_ای #مصطفی_احمدی_روشن
🆔️ @shahidemeli
به شخصیت حضرت حر (ع) که از شهدای نامی صحرای کربلا بود، بسیار علاقه داشت. برای بچهها از جوانمردی، توبه و عاقبت به خیری این شهید عزیز تعریف میکرد. آقا مجید غالبا از انسانهایی که جوانمرد و بامرام و به قول خودمان لوطی بودند، خیلی تعریف میکرد. از توبهی حر میگفت و اینکه هر وقت انسان بخواهد میتواند خوب بشود و برگردد به راه حق.
#شهید #مدافع_حرم #مجید_صانعی
🆔️ @shahidemeli
سهمیهی موکت میدادند. دکتر آمد توی صف ایستاد؛ مثل همه. هم سرباز زیردست داشت، هم تا دلت بخواهد کشته و مرده که بیایند برایش بگیرند، ولی خودش آمد.
#شهید #محمد_علی_رهنمون
🆔️ @shahidemeli