میگه:↓
ماسکزدنتواینشرایطبرایمذهبیها بـایدمثلپیراهنمشکیپوشیدنتومحرمباشه...
#قشنگگفتننه؟🌱
#من_ماسك_میزنم 😷
•| @shahidhojajjy 🌸|•
واسه خیلی هامون پیش اومده
وسوسه شدیم گناه کنیم👿
مثلا خودارضایی،
بعد به خودمون میگیم فقط همین یه بار...
حالا این یه بار که چیزی نمیشه...
حالا یکم عکس نگاه کنم چیزی نمیشه...
حالا یکم فیلم نگاه کنم...
حالا این یه بار خود ارضایی میکنم دیگه انجام نمیدم...
تا حالا خیلی شده هر بار که میخوایم گناهی بکنیم،
همش میگیم فقط همین یه بار!
فقط همین یه بار انجام بدم،
قول میدم دیگه انجام ندم،
قول...!
ولی بازم میریم سراغش...
یه لحظه بشین با خودت فک کن،
تا الان چقدر از این قول ها به خودت دادی؟؟چند وقته؟؟😢
چندباره؟ هوم؟!
فقط گفتیم همین یه بار، همین یه بار، همین یه بار...
میدونم که دوس داری جبران کنی،
منم یه راه حل دارم واسه این قضیه😇
حالا همین یه بار!
اره حالا همین یه بار بخاطر #خدا این کارو انجام نده😉
چجوریه که وقتی میخوایم گناه کنیم با جملهی:
"فقط همین یه بار"
خودمون رو گول میزنیم؟!😬
الانم همونجوری...😌
برگرد بگو حالا همین یه بار!😀
در واقع با اینکار داری این قضیه رو ارجاع میدی به بعدا و زمانی که میزاریم بعدا،
کلا فراموشش میکنیم...😇
هر بار خواستی گناه کنی،
بگو حالا همین یه بار بخاطر #خدا انجامش نمیدم...😍
یادت باشه،
انجام ندادن،
خیلی راحت تر از انجام دادنشه😉
@shahidhojajjy
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
#من_قاسم_سلیمانی_هستم ♥️✌️ #پارت_۲۶ باریدم ولی تمام نشده، بقیهاش را قورت دادم، نشسستی. سرت همچنان
#من_قاسم_سلیمانی_هستم ♥️✌️
#پارت_27
توی صورتم خیره شدی... لبخند زدی و گفتی: می روم. اما تو هستی و تمام کسانی که بعد از من راه را به دیگران نشان می دهند... دستی روی شانه هایم پایین آمد: عزیزم... بلند شو، بسه دیگه، بلند شو بریم. ببین همه رفته اند. نگاه کردم. جایی که ایستاده بودی، تو نبودی. اما بوی خوب تنت را هنوز می توانستم احساس کنم. وجودم پر از تو بود. سرم گیح می رفت. آسمان گرفته بود. سوز عجیبی می آمد. سر مزارت خالی نمی شد... زن و مرد، کودک و نوجوان، سپاهی و ارتشی صف کشیده بودن برای آمدن سر قبرت... یاد وصیتت افتادم که گفته بودی فقط روی قبرم بنویسید:
"سرباز ولایت"....
سکوت سنگینی روی قبر ها نشسته بود. پاهایم رمق نداشتند. چادرم را روی سرم محکم کردم. حس عجیبی در وجودم خانه کرد. شده بودی نور و دویده بودی توی تمام جانم. گرمای وجودت ریخت توی رگ و خونم. دیگر صدایی را نمی شنیدم... دو جفت چشم نمناک جلوتر از من به حرکت در آمدند. چشم های منم پس از این همیشه نمناک خواهد بود. بی اختیار روی قبر ها پا می گذاشتم و می رفتم. یادم آمد همیشه با خودت به گلزار شهدا می آمدم. پا که روی قبر ها می گذاشتم، با مهربانی می گفتی از روی قبر ها نرو؛ زیر هر کدام از این قبر ها یک نفر خوابیده و گناه ارد که پایت را روی این آدم ها می گذاری. آن وقت با پاهایم از روی قبر ها می پریدم. با خودم گفتم: نکند کسی پاهایش را روی قاسم بگذارد و چقدر از این فکر، دلم گرفت...
#ادامهدارد...
⛔️کپی بدون لینڪ کانال حرام میباشد⛔️
👇ʝoɨŋ🌿
https://eitaa.com/joinchat/923729942Cb2a8af8cf7
4_5920414299284571302.mp3
6.68M
بامادرم ایشاالله اربعین میام💔:))
نریمانے گوش بدیم خُب؟🙃
✨مے گفت شب قبل از شهادتش تو مقر نشستہ بودیم.صحبت از شهادت بود.یهو حاج عبدالله گفت:
✨ "من شهید شدم،با همین لباس نظامے ام خاکم کنید."✨
🍃بچہها زدن زیر خنده و شروع کردن بہ تیکہ انداختن؛
حالا تو شهید شو..!😂 شهیدم بشے تهران بفرستنت باید کفن بشے.سعے میکنیم لباس نظامے ات رو بزاریم تو قبر..! 🧥
تو خط مقدم بودیم کہ خبر شهادت حاج عبدالله رو شنیدیم.😔
محاصره شده بودن،امکان برگشتشون هم نبود.شهید شد وپیکرش هم موند دست تکفیرے ها.😭
سر از تنش جدا کرده بودن و عکس هاش رو هم گذاشتہ بودن تو اینترنت.😭😭
بحث تبادل اجساد رو مطرح کردیم کہ تکفیرے ها گفتن :خاکش کردیم.چون پیکر سر نداره دیگہ قابل شناسایے نیست.حاج عبدالله بہ آرزوش رسید ...😭😔💔
🍃#شهید_عبدالله_اسکندرے
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ @shahidhojajjy