eitaa logo
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
224 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
509 ویدیو
43 فایل
دِل شِکَسـتِه ی عَــٰاشِق💔 بـَـرای پَــروٰاز🍃 نیٰـازی بِه‍ بٰــال نَدارَد ....💕 .•°{شهید آوینی}°•. تـودعـوت‌شـده‌ےشهــدایے🙃♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از یـادِ برنداشتـم دسـت هنوز ❣
رمان بچه مثبت . افکار ریحان: کتی تصمیم گرفته بود که یه جشن به مناسبت پیدا شدن مائده بگیره. منم هرچی گفتم مائده نمیتونه داخل جشن های ما شرکت بکنه . گوش نکرد و گفت : به خاطر مائده جشنمون مثل همیشه نیست. منم الان اومدم لباس بخرم برای امشب. . شقایق: وای ریحانه یه چیزی بخر دیگه. یلدا: راست میگه تو که نمیخوای مثل همیشه بخری یه چیزی بخر بره دیگه. ریحان: دخترا ساکت باشین بریم داخل . افکار ریحان: مائده که بیاد با مادر متین و خود متین میاد . پس نباید خیلی لباسم بی حجاب باشه. فکر کنم یه کت و دامن خوب باشه. . افکار ریحان: خب اینم از این . یه کت و دامن شیری رنگ که قدش متوسطه. آستیناشم حریره. خب خب . آرایش خودم کردم البته کم کردم . تاکید میکنم من اعتقاد دارم آرایش برای آدم های بی اعتماد به نفسه که همش با یه دستمال مرطوب پاک میشه😏😒 ...... ریحان: مامان به سمتم اومد و گفت: خوش سلیقه شدی. افکار ریحان: بازم صدقه سر آقا متین . نمردیم و مامان از ما تعریف کرد. مائده را دیدم. یه کت وشلوار بلند صورتی رنگ با روسری ساتن صورتی سفید. کوروش یه لحظه ام از کنارش جم نمیخورد و اونا با فامیلاشون آشنا میکرد . جالب اینجا بود هرمی دستش را سمت مائده میبرد تا محض احترام دست بده کوروش سریع دستش را تو دست اونا میزاشت و تشکر میکرد. بالاخره مائده منو دید و اومد سمتم .نگاهش بهم فهموند در انتخاب لباس ضرر نکردم . مائده: سلام. ریحانه ماه شدی. کوروش پرید وسط حرف و گفت: کجاش ماه شده . مثل جادوگر شهر اوز میمونه. ریحان: بی توجه به کوروش گفتم: مرسی ولی به پای تو که نمیرسه. کوروش دوباره مثل ملخ پرید وسط حرف و گفت: اونکه صد البته. مائده سری تکون داد و رفت پیش شقایق و یلدا. ریحان: کنار گوش کوروش گفتم: حواست هست که مائده دوسته منه . نزار چیزی بگم که ... کوروش: بله بله. اصلا غلط کردم و رفت. ریحان: بچه پرورو کتی راه میرفت . همش قربون صدقه مائده میشد. دختر عمه کوروش: ای کاش من جاش بودم میبینی ترو خدا . رو سرشون دارن حلوا حلوا میکنن. حالا چرا روسریش و برنمیداره . شبیه خدمتکارا شده. ریحان: داشتم منفجر میشدم . گفتم: اما از نظر من یه فرشتس. بعدم یه نگاه برق آسا بهشون کردم که لال شدن. ---------- ✍ادامه دارد....✍ نویسنده: الف ستاری .... @shahidhojajjy
بچـہ‌ها به خـدا از شهـدا جلـو میزنیـد اگہ رعایـت ڪنید دلِ امامـ زمان نلـرزه. [ ] 🍂 @shahidhojajjy
1_57456688.mp3
6.75M
🔅راه رسیدن به امام زمان چیه؟! ✅علی بن مهزیار بعد از بیست سال چه جوری به امام زمان رسید؟ 🔉 کوتاه 🎤 ✅ ┄┅═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧═┅┄ @ shahidhojajjy
📝 رفیق خوب ڪه گند اخلاق نمیتونہ باشہ ؛ همیشہ با روی باز بہ استقبال 😍رفقاش میره اتفاقا چون_با_خداست ... اخلاق خوبی داره ! مثلِ شهدا 😌 جواد رفیق خوب و با اخلاق و خنده‌رویی بود ...♥️ شهید مدافع حرم آل‌الله ... ♥️ @shahidhojajjy
﷽❣ عاقبت با لطف حق دوران میرسد بلبل خوش نغمه از بستان میرسد میدهد این دل گواهی پیر ما پرچم از دست تو بر دستان میرسد 🌺 🌺 @shahidhojajjy
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 جانم فدای نام تو یا صاحب الزمان قربان آن مقام تو یا صاحب الزمان جان میدهیم به خاطر یک لحظه
قرار بر این بود که همه باهم شرکت کنیم تا 313/000/000 تا صلوات را به امام زمان هدیه بکنیم . و اما جمع صلوات هایی که فرستاده شده.(🥀6000 صلوات🥀)
از شخصی پرسیدند : تا بهشت چقدر راه است ؟ 👣 گفت : یک قدم گفتند : چطور ؟ گفت : مثل شهیدان یک پایتان را که روی نفس شیطانی بگذارید پای دیگرتان در بهشت است . @shahidhojajjy
#پروفایل #پسرونه💪🏼 @shajidhojajjy
❤️ « با هم خیلی رفیق بودیم تو عملیات والفجر۸ شهید شد یہ شب بہ خوابم اومد و دوتا توصیہ ڪرد : ۱. گناه نڪنید ۲. اگر گناه ڪردید ، سریع توبہ ڪنید .» @shahidhojajjy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✔️شهادٺ‌خواسٺنے‌اسٺ ❗️بچھ‌هاامروزبخواهید بچھ‌هاحاج‌سعیدراسٺ‌میگھ؛ مانخواسٺیم‌شهیدنشدیم! ❓بچھ‌هاٺابندناف‌و‌قیچے‌نڪنے! بچھ‌هاتا‌ٺعلق‌ٺموم‌نشھ! وصل‌انجام‌نمیشھ‌... ⭕️ بچھ‌هاشهادٺ‌خواسٺینه‌،دادنے نیسٺ‌ها... ✔️بخواے! ✔️راسٺ‌بگے! ✔️راسٺ‌بخواے! ♥️میرے... ♥️عالے‌میرے،عالےمیرے... 🌹ٺوشیرازٺوهیئٺ‌رهپویان‌هم‌باشے میرے... 🌸ٺوٺهرون،ٺوشمال‌ٺهرونم‌باشے، صیادباشے؛میرے... 🌺ٺووسط‌بازاربیع‌و‌چراغ‌باشے، شهیدلاجوردے٬ میرے 🌼وسط‌این‌رمل‌هاےفڪھ‌بعداز جنگ؛سیدشهیدان‌اهل‌قلم،میرے... 🌷احمدےروشن‌هم‌بشےمیرے... ✔️مهم‌اینھ... @shahidhojajjy
رمان بچه مثبت . ریحان: بهروز و نازنین و یلدا و شقایق به طرفم اومدند و بعد سلام و احوالپرسی رفتیم کنار بقیه دخترا نشستیم. ریحان: داشتیم از هر دری باه بچه ها حرف میزدیم که دختر پشت سرم با صدای بلندی گفت: وای پری پسر را ببین. بی اختیار نگاهم رفت سمت در . نه .... یا خداااا متینه.... ریحان: اوه شقایق هم از دیدنش جیغ خفه ای کشید. افکار ریحان: یه کت و شلوار مشکی با پیرهن ساده سفید همراه پدر مائده به سالن وارد شدن. سریع به خودم اومدم. و به شقایق و یلدا هم تشر زدم و اما وقتی دیدم همه دارن ازش تعریف میکنن با حرص گفتم: بیا اینم از بچه مثبتمون. شنا بلد بوده زیر آبی رفته. شقایق: چی میگی تو. با این تیپم میتونه سر اعتقاداتش بمونه . یلدا: راست میگه . مگه مومنی به ظاهره اصل باطن آدمه . من که منافاتی بینش نمیبینم. ریحان: چی میگید؟ منافات از این بیشتر؟ یلدا هم که انگار وکیل وصی متین بود دوباره گفت: هیچ جای قرآن ننوشته اگه ریش نداشته باشی یا کت و شلوار بپوشی مسلمون نیستی. بعدم ملاک اینکه مرتب و آراستس. افکار ریحان: دردم این چیزا نبود . احساس کسی را داشتم که به گنجی رسیده اما بقیه سعی در تصرف اون گنج را دارن . بعدم میدونم متین هیچ کاری را بدون دلیل نمیکنه. شقایق: ریحانه تورو خدا اخمات و باز بکن. بیچاره چیکارتو داره. افکلر ریحان: پسر های خاندان ملکی انگار لز وضع ناراضی بودن که شروع به غر غر کردن. _یعنی باید تا وقت شام مثل چوب بشینیم. _راست میگه . یه آهنگی چیزی. _بیا خود کوروش اومد. ....... ✍ادامه دارد.....✍ نویسنده: الف ستاری .... @shahidhojajjy
رمان بچه مثبت . ریحان: کوروش همراه مائده و متین به سمت جوونا رفتن. با دیدن متین دوباره برای چندمین بار تپش قلب گرفتم. متین مثل همیشه سر به زیر و با وقار رفتار میکرد. سلام بلندی کرد و با پسرا دست داد و کوروش اون را پسر عموی مائده معرفی کرد و متین روی اولین صندلی خالی کنار بهروز نشست. ریحان: مائده اومد کنارم نشست و دستمو گرفت: مائده: وای ریحانه چقدر یخی. مائده: به خاطر اصرار خاله قبول کردم ولی عجب غلطی کردم. افکار ریحان: میدونستم خیلی معذبه برای همین گفتم: دوساعته دیگه تمومه. _کوروش یه آهنگی بزار حال بکنیم. کوروش: سیاوش نمیتونی دو دقیقه ساکت باشی. _حوصلمون سر رفت بابا دلقک . کوروش تقریبا داد زد. (سیاوش.) یکم سالن آروم شد. مائده سریع گفت: آقا کوروش لطفا. کوروشم یکم آروم شد. _ببینید . دختر خاله ی کوروش. مهمونیای ما اینطوری نیست. بهتر از اینا باید برگزار بشه. مائده: هرکاری میخواید بکنید . مراعات مارا نکنید. الانم همون کارا رو بکنین. _بچه ها برید وسط من الان موزیک را روشن میکنم. طولی نکشید که صدای موزیک پخش شد. مائده با سر پایین به زمین نگاه میمرد و متینم اخم کرده بود. ....... ✍ادامه دارد.....✍ نویسنده: الف ستاری @shahidhojajjy
💫 •••بسمــ ربــ نــور••• 💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#همســـ ــرانه |💗😌 دسـ ـتـ ـان تــ|❤️| ـو حـ ـق مـ ـن استـ ــ 🤗🙃 حـ ــقـ ـم را کـ ـفــ دسـ ـتـ|✋| ــم بـ ـذار 😅😎 #حقمو‌مـی‌خوام‌خوب 😕😁 #کپــی‌نکـن‌مــومـــن 🍂 |• @shahidhojajjy •|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‼️ میگم یه وقت زشت نباشه اسم همه بازیگرا و فوتبالیستا و شخصیت های سیاسی رو بلدیم ؛ ولی رو نه! اصلانم حواسمون نیست🙁 یه کم به خودمون بیایم بچهـا از الان به بعد تا میتونید اطلاعات درباره شهدا جمع کنید☺️ جوری که تا عکسشون رو دیدید بگید عه شهید...😍 به به🌱 همچین بشیم✋ ✌️ @shahidhojajjy 🍁
😍 دو صلوات سَهم تو..🙃💛
امام رضاےام ♥️
☺️ لبخند بزن رزمنده 😁 قبل از عملیات بود ... داشتیم با هم تصمیم میگرفتیم اگر گیر افتادیم چطور توی بی سیم به همرزمامون خبر بدیم ... ڪه تڪفیریا نفهمن ... یهو سید ابراهیم (شهید صدرزاده) از فرمانده های تیپ فاطمیون😍 بلند گفت : آقا اگر من پشت بی سیم گفتم همه چی آرومه من چقدر خوشبختم ... بدونید دهنم سرویس شده ..... 😂😂😐 ♥️ 🌱🦋 _نوکـــر_حسیــــن❤ @shahidhojajjy |🎈