قسمت سوم
با شروع جسارت به #حرم #بی بی زینب سلام الله علیها🌷، همسرم گفتند که:دوستانم همه رفتند #سوریه و من هم باید برم.😭😭
🍃🌷🍃
بهشون گفتم نرو😭 با دو تا #بچه کوچیک برام #خیلی سخته😭 زمستون ها این جا خیلی سرده،وبدون شما خیلی سختی می کشیم.😭😭
🍃🌷🍃
بالاخره رفتند😭 ۲#ماه ،#سوریه بودند و ۲۰# روز می اومدن، وقتی #سوریه بودند، هر #یک یا #دوهفته، #یک بار #زنگ می زدند و #دوسه دقیقه #صحبت
می کردیم.😭😭
🍃🌷🍃
۳_۴ سال می رفتند #سوریه، بهشون گفتم دیگه برای ما #سخته نرید😭 ۲#سال نرفتن #سوریه.
🍃🌷🍃
سال ۱۳۹۴# فرزند سوم مون احمدرضا متولد شد، ۱#ماه قبل از تولد احمدرضا رفتن #سوریه ،خیلی نگران بودم، احمدرضا متولد شد، وقتی ۴۰#روزه شد دوباره گفت میرم #سوریه.😭😭
🍃🌷🍃
حالش #دگرگون شده بود😭 نمی تونست از #حرم #دل بکنه😭 بهم #وصیت کرد، خیلی گریه کردم، گفت به خاطر #حضرت زینب (س)🌷 باید برم.😭😭
🍃🌷🍃
می گفت اگر #مظلومیت #حضرت زینب و #حضرت رقیه سلام الله علیها🌷 رو ببینی خودت با دست خودت منو می فرستی.😭😭
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇
قسمت چهارم
#آخرین بار که می خواستن برن #سوریه، #احمدرضا #دست هاش رو دور گردن #پدرش انداخته بود و #گریه می کرد و #ازشون #جدا نمی شد 😭 خود همسرم هم از کار احمد رضا #تعجب می کردند.😭😭
🍃🌷🍃
#خداحافظی خیلی #سختی بود برامون😭 بچه ها خیلی #ناراحتی و #دلتنگی می کردند 😭 بالاخره همسرم #خداحافظی کردند و #رفتند.😭😭
🍃🌷🍃
سرانجام#شهید فرید کاویانی لرد هم درتاریخ ۱۳۹۵/۵/۱۰# در #سوریه به آرزویش که همانا شهادت در راه #خدا🤍 بود رسید.
🍃🌷🍃
#مزار #شهید :
زادگاهش، روستای لرد، شهرستان خلخال.
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇
🌷سید آزادگان حاج آقا ابوترابی🌷
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
دو سه تا خاطره تامل برانگیز🌹❤️🌹
درباره حاج آقا سید علی اکبر ابوترابی(ره)، آزادگان نقل می کنند:
هر وقت حاج آقا را با خیزران میزدند؛
بعدش روضه حضرت زینب سلام الله علیها میخواند و گریه میکرد.
می گفت:
«ما مَردیم و بدنمون آماده رزم،
وای به حال زنها و بچهها.»
.
🔶افسر نزار جدی بود.
از آن سنگدلها.
از کنارشان رد میشد؛
که حاجآقا ابوترابی(ره) از صف بیرون آمد؛
و گیوهای که بچهها بافته بودند؛
داد دستش.
تعجب کرد!
پرسید این چیه؟
حاجآقا گفت هدیه است برای شما.
چند لحظهای مکث کرد؛
نگاهی به حاجآقا انداخت؛
و نگاهی به گیوه،
دستش را بالا آورد؛
احترام نظامی گذاشت؛
و بیرون رفت.
🔶یک نهجالبلاغه به ما دادند.
حاجآقا گفت:
«فردا صبح این کتاب را میبرند؛
بیاین حفظش کنیم»
نهجالبلاغه ۸۰۰ صفحهای را بین ۲ هزار نفر تقسیم کرد.
صبح فردا یک نهجالبلاغه در دل ۲ هزار نفر بود.
.
🔶حاج آقا فیروز عباسی،
خاطره ای از رفتار حاج آقا ابوترابی در ایام اسارت با سرباز دشمن زیر شکنجه نقل می کند؛ که تامل برانگیز است:
“سربازهای عراقی دو طرف راهرو ایستاده بودند؛ و بچه ها که می خواستند؛
از جلوی آنها رد بشوند؛
با کابل می زدند.
حاج آقا هم در بین بچه ها بود.
… لحظه ای، زیر شکنجه تا کابل یکی از سربازها از دستش افتاد؛
حاج آقا ایستاد؛
خم شد؛
کابل را از زمین برداشت؛
و به دست او داد.
سرباز عراقی چند لحظه خیره خیره به حاج آقا نگاه کرد.
بعد کابل را به زمین انداخت؛
و رفت.
آن سرباز بعد از آن،
هیچ وقت با کابل به جمع اسرا نیامد.”
.حاج آقا ابوترابی(ره) فردی است؛
که میشل مسیحی،
رئیس هیئت صلیب سرخ جهانی در عراق،
درباره شخصیتش اینگونه گفته است:
“اگر دنیا بر محور وجودی ابوترابی بچرخد؛
عالم گلستان می شود.”
.
🔶حشمت الله برچلو،
مترجم نیروهای صلیب سرخ در اردوگاه موصل، خاطره ای از گفت و گویش با پی یر،
رئیس صلیب سرخ،
که پس از ملاقات یک ساعت و نیمه با حاج آقا ابوترابی انجام شده،
بیان می کند:
“ایشان حدود یک ساعت و نیم با حاج آقا صحبت کرد؛
وقتی حرفهایش تمام شد؛
از او پرسیدم:
بزرگ ما را چطور دیدید؟
گفت:
اگر ما در دنیا فقط ۵ نفر سیاستمدار مثل ایشان داشتیم؛
دنیا اصلاح می شد.
ایشان واقعا مرد بزرگی هستند؛
و من نظیرشان را در هیچ اردوگاهی ندیده ام.”
.
🔶سید یاسر ابوترابی،
خاطره ای از آیت الله العظمی بهجت،
در واکنش به رحلت حاج آقا ابوترابی را تعریف کرده و گفته است:
در دیداری که پس از ارتحال پدرم با مرحوم آیت الله بهجت(ره) داشتیم؛
به ما فرمودند:
مبادا ناراحت شوید؛
که پدرتان از دنیا رفته است؛
پدر شما از اولیاءالله بوده،
و مرگش هم اختیاری بوده است.!
روحش شاد
🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
۲۷ مرداد سالروز شهادت
صاحبِ عکس ماندگار دفاعمقدس
#شهید_امیرحسین_صاحب_هنر
امیرحسین . . .
وقتی خبر شهادت شخصی را میشنید
میگفت: «خوشبهحالش داماد شد»
میگفت: برای شهید گریه نمیکنند
برای جوانــی گریه می ڪنند که
به مرگ طبیعی از دنیا رفته باشد.»
💢 #شهادت_هنر_مردان_خداست
اول فروردین ماه 1346 در کاشان به دنیا آمد. پدرش ڪفاش و مادرش خانه دار بود ، دوران نوجوانی اش با اوج مبارزات انقلاب مصادف بود او با توزیع اعلامیه ها و عکس امام خمینی (ره) همراه مردم در مبارزات شرکت می کرد. دل باختهی امام خمینی بود و این گونه به سرعت مسیر رشد و تعالی را طی و لحظه به لحظه به کمال مقربتر میشد.
اهل قرائت و تلاوت قرآن بود. از هر فرصتی برای حفظ سوره های قرآن استفاده میڪرد. به هنر علاقمند بود و هنر خوشنویسی و نقاشی را فرا گرفت ، موضوع اکثر نقاشیهایش تصویر امام بود ، خط هم که مینوشت همهاش شعارهای انقلابی و جملات معنوی بود.
با شروع جنگ تحمیلی قصد عزیمت به جبهه ڪرد وقتی اجازهی مادر را کسب کرد ، بلافاصله رفت شیرینی خرید ، برگشت و گفت : «شیرینی اجازه جبهه است»
از سپاه عازم جبهه شد . علاوه بر سلاح ، قلم نیز به دست میگرفت و به خطاطی و نقاشی در جبههها میپرداخت. تابلوهای زیبایی نوشته و در جاده های مناطق عملیاتی نصب میڪرد. ابتکارات زیادی داشت از جمله : ترسیم تصویر امام روی تانکرهای نفتِ جزیره لاوان و نوشتن عبارت زیبای سقای دشت کربلا روی تانکر های آب... عضو واحد تبلیغات تیپ المهدی بود و بیشترین فعالیت های فرهنگی وی در هنگام عملیات های فتح المبین و رمضان انجام شد.
در عملیات الی بیت المقدس عکسی از وی در حالی ڪہ اسلحهای با عکس امام بر روزنه دید آن ، در دست داشت ، با سربند یا قمر بنی هاشم بر پیشانی ، چفیه ای بر گردن و دستی بر چانه و حالت تفکر از وی ثبت شد .
عکسی که کمتر ڪسی آن را ندیده است و بیانگر این معناست جوانان مومن و متـدین بسیجی، با تعقل و تفکر و براساس ارزش ها و اندیشه های ناب اسلامی ، جهاد در راه خدا را در سایه توسل به ائمه اطهار و معصومین علیهمالسلام و پیروی از ولایت فقیه انتخاب کردند.
امیرحسین در جبهه های مختلفی جنگید ....
در عملیات رمضان بار دیگر سلاح به دست گرفت و به مصاف تانکهای دشمن رفت و سرانجام در 27 مرداد 1361 در شرق بصره به خون تپید و به فیض شهادت رسید. مفقودالجسد بود تا اینکه در پی تفحص و شناسایی پیکر مطهرش سوم خردادماه 1380 در کاشان تشییع و در گلزار شهدای دارالسلام به خاک سپرده شد.
#شهید_امیرحسین_صاحب_هنر
#سالــروز_شهــادت......🕊
💫🌟🌟🌟🌸🌿🌸🌷 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى 🌸مُحمَّــــــــدٍ وآلِ مُحَــمَّد🌸ٍ وعَــــجِّلْ فَـــرَجَهُـــم 🌷✨✨✨💫💫💫🌟🌟🌸🌿🌸**✨✨💫💫💫💫🌟🌟🌟🌸🌿🌸🌷 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى 🌸مُحمَّــــــــدٍ وآلِ مُحَــمَّد🌸ٍ وعَــــجِّلْ فَـــرَجَهُـــم 🌷✨✨✨💫💫💫🌟🌟🌸🌿
🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤍الا بذکر الله تطمئن القلوب...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 کلیپ معروف حاج قاسم که میگه «اون دختر بدحجاب هم دختر ماست» رو دیدین؟
❌ حالا اینم ببینین؛ عدهای میخوان حاج قاسم رو ۵۰ درصدی معرفی کنن😑
🎥 تو دهنی محکم حاج قاسم سلیمانی به کسانیکه با حرفهای کلیشه ای بدنبال برسمیت شناختن بدحجابی و بیحجابی هستند.
🔹شهید حاج قاسم سلیمانی:
بر محفوظ بودن دختر خودمان حریص باشیم اما بر ولنگاری جامعه بیتفاوت باشیم؟
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
#دست_نوشته_ی_شهید :
گویی قلبها همه قیراندود شدهو چشمها را پردهای سیاه فراگرفته، زبانها سرخ و زهرآگین است و قدمها همه سست و لرزان ،
#چون ارادههایشان در تلاقی با سختیها.حرص میزنند.
#چون موش، هر کس به سوراخ خودش خزیده، شکمها انباشته از مالی است که در حلالی آن شک باید کرد حرفها همه دو پهلوست.
صداقت کلام و شیوایی بیان، گویی به گور سپرده شده، بازار قسمهای دروغ به اوج رسیده و انصاف و مروت و مردانگی به پایان.
توی ترازوی کاسب محل، یک طرفش جنس مشتری است و طرف دیگرش سنگ پدر سوختگی. اگر حرف هم بزنی گستاخ است و بیحیا، تو را با توپ و تشر میخکوب میکند.
#دست_نوشته
#شهید_هنرمند_بهروز_مرادی
#سالروز_ولادت🎊🎂🎈🎂🎊
💢عراقیها همدرخرمشهر
نوشتهبودند:آمدیمکهبمانیم!!
🌷شهیدبهروز مرادی
بعدازآزادیخرمشهرزیرش نوشت
آمدیمنبودید........!!
#تاریخولادت ۱۳۳۵/۱۰/۱
#تاریخشهادت ۱۳۶۷/۳/۴
┈••✾•
🦋🦋🦋
🔘 زباله های ذهن
✅ زباله های ذهن خود را دور بریزید!!
⭕️ گاهی وقت ها انسان ها بی جهت نفس خود را سرکوب می کنند؛ برخی مخالفت ها و اعصاب خوردی های خود را درون خود می ریزند و برخی نیز با تخلیه هیجانات خود، آن را بروز می دهند.
🔷 لازم است توجه کنیم که این عصبانیت ها، خود خوری ها، بد بینی ها و منفی بافی ها، همچون زباله هایی هستند که باید در جای مناسب تخلیه و ریخته شوند و اگر در جایی بمانند، هر چه زمان بگذرد، فساد بیشتری برای شما و دیگران ایجاد می کنند.
🔶 بنابراین هیچ وقت آن ها را در ذهن نگه ندارید و هیچ گاه نیز آن ها را در جایی که نباید ریخت، خالی نکنید. هیچ کس دوست ندارد بر سر فرزند و خانواده و اطرافیان خود زباله بریزد. پس همت و مجاهدت کنید و آنها را از ذهن خود خارج کنید.
@sulook
شهید گمنام🇵🇸
قسمت اول عبرتی شگفت انگیز از گردش روزگار #میاده زن جوان 22 ساله در زمان به قدرت رسیدن صدام در عرا
قسمت دوم
جنین داخل شکمت هم باید بمیرد و با تو دفن گردد ….
میاده که روزهای آخر بارداری را طی میکرد، در روز موعود به پای چوبهی دار رفت و التماسهای او تاثیری در تاخیر حکم اعدامش نداشت.
خانم میاده در حین اعدام، بالای دار وضع حمل کرد و فرزند پسری با بند ناف به روی تخته، به پایین افتاد.
رضیه زنِ زندانبان، با اشارهی رییس زندان، طفل را در لباسهای مادرش پیچیده و به گوشهای منتقل کرد!!!
آقای برزان برادر ناتنی صدام پس از اجرای حکم اعدام از رییس زندان، حال و روز خانم میاده و جنینش را جویا شد و گزارش خواست.
رییس زندان نیز در گزارش نوشت:
جنین با مادر در چوبهی دار ماند تا مُرد
رییس و پزشک زندان و رضیه زنِ زندانبان، با هم، همقسم شدند که همدیگر را به برزان تکریتی نفروشند و...
ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️ مقطعی دلنشین وبسیار زیبا
از استاد مرحوم عبدالباسط
📖سوره مبارکه یاسین
🌺❤️🌺❤️🌺❤️
▪️🍃🌹🍃▪️
﷽
✨🌸اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً🌸🍃
🍃🌹🍃▪️ـــــــــــــــــــــــ
🌿اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌿
🍃🌹🍃▪️ــــــــــــــــــــــــــ
السلام علیک یا علی ابن موسی:
اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي و حُجّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ
▪️🍃🌹🍃▪️
#امام_زمان #صبح_بخیر #سلام
❇️ اگر زمان او بودم، تمام عمر به او خدمت می کردم
✅ خلاّد بن صفّار گويد:
▫️ از امام صادق عليه السّلام پرسيده شد:
🔹 آيا قائم عليه السّلام زاده شده است؟
▫️ فرمود:
🔸 نه و اگر دوران او را درک میکردم، همه روزهای زندگیم را در خدمت به او میگذرانیم.
⬅️ بحارالانوار، ج۵۱، ص۱۴۸.
🏷 #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه توبه ها که شکسته ام
ز گناهانم و خطاهایم خسته ام
پشیمانم
غمگینم...
شرمنده ام...
الهی ببخش این بنده ی خطاکارت را
میخواستم یه چیزی رو بگم یاد بگیریم برای به دست آوردن مخلوقات از خالقمون سرپیچی نکنیم...
وقتی همه چیز رو به خدا بسپاری مطمئنن بهترین ها رو برات انتخاب میکنه و سر راهت قرار میده...
راضی باشیم به رضای خدا...
اگر هم خطایی کردیم و بارها توبه کردیم اما بازم سمتش رفتیم ...
و به حرف نفسمون که بدترین دشمنمونه گوش دادیم 😔
بازم توبه کنیم بازم از خدا طلب بخشش کنیم..
خدايا به من رحم كن آنگاه كه حجّتم بريده شود، و زبانم از پاسخت ناگويا گردد، و به هنگام بازپرسی ات هوش از سرم برود، اى بزرگ اميدم، زمانی كه بيچارگی ام شدّت گيرد محرومم مكن، و به خاطر نادانى ام از درگاهت مران، و به علت كم تابى ام از رحمتت دريغ مفرما، به جهت تهيدستی ام عطايم كن، و به خاطر ناتوانى ام به من رحم كن، آقايم اعتماد و تكيه، اميد و توكلم بر توست
@sooyemalakout
@hoghogh_20
قسمت اول
عبرتی شگفت انگیز از گردش روزگار
#میاده زن جوان 22 ساله
در زمان به قدرت رسیدن صدام در عراق، از جمله احزاب مخالف صدام، حزب سوسیالیست بود که صدام دستور قلع و قمع اعضای آن را به برادر ناتنی خود برزان تکریتی سپرده بود.
یکی از دستگیر شدگان این حزب، میاده زن جوان 22 ساله و شوهرش بودند که هر دو به اعدام محکوم شدند.
میاده نُه ماهه باردار بود و روزهای آخر بارداری خود را طی مینمود که قبل از اعدام نامهای برای برزان تکریتی برادر صدام مینویسد، و از او در خواست میکند که اعدامش را تا زمان تولد بچه به تأخیر بیاندازند.
برزان قبول نکرد و در جواب نامهی میاده نوشت:
ادامه دارد...
قسمت دوم
جنین داخل شکمت هم باید بمیرد و با تو دفن گردد ….
میاده که روزهای آخر بارداری را طی میکرد، در روز موعود به پای چوبهی دار رفت و التماسهای او تاثیری در تاخیر حکم اعدامش نداشت.
خانم میاده در حین اعدام، بالای دار وضع حمل کرد و فرزند پسری با بند ناف به روی تخته، به پایین افتاد.
رضیه زنِ زندانبان، با اشارهی رییس زندان، طفل را در لباسهای مادرش پیچیده و به گوشهای منتقل کرد!!!
آقای برزان برادر ناتنی صدام پس از اجرای حکم اعدام از رییس زندان، حال و روز خانم میاده و جنینش را جویا شد و گزارش خواست.
رییس زندان نیز در گزارش نوشت:
جنین با مادر در چوبهی دار ماند تا مُرد
رییس و پزشک زندان و رضیه زنِ زندانبان، با هم، همقسم شدند که همدیگر را به برزان تکریتی نفروشند و...
ادامه دارد...
قسمت سوم
توافق کردند که رضیه نوزاد را به خانهاش ببرد و با راضی کردن شوهرش شناسنامه برای کودک بگیرد.
از آن پس، همه نوزاد را ولید میخواندند.
سالها گذشت و ولید بزرگ شد.
برادر خانم میاده (دایی واقعی ولید) در آلمان زندگی میکرد و سالها پیشتر، خبرهایی دربارهی خواهرزادهاش ولید از رضیه زنِ زندانبان دریافت کرده بود.
او در سال 2003 میلادی و پس از سقوط رژیم بعثی صدام به عراق برگشت تا یادگار خواهرش میاده را پیدا و با خود به آلمان ببرد و از روی آدرس و نشانیهایی که رضیه داده بود او را یافت.
ولید قبول نکرد که، به آلمان مهاجرت کند و گفت:
رضیه مثل مادرم هست، او جان مرا نجات داده و زحمت بسیاری برای من کشیده، هرگز تنهایش نمیگذارم.
این اتفاق زمانی بود که رضیه بازنشسته شده بود...
ادامه دارد...
_آقا فردین رو اونجا دیدیم
_اون برای چی اومده بود؟
_نمیدونم دیدیمش دیگه
خب ماهان گفت خبرها، بقیهیشم بگو
_با ماهان رفتیم مناطق جنگی اونجا یه شهید گمنام پیدا کرده بودن ما رفتیم دیدیم
_اینا رو به بابات نگیا الان میگه شهید گمنام نیست و الکی میگن، و یه چیزی میگه همه رو ناراحت میکنه
_نه نمیگم
از دستشویی اومدم بیرون رو کردم به مامانم
_ای کاش تو هم میومدی میرفتیم مامان به خدا زمین تا آسمون فرق میکردی همین ساسان رو میبینی اصلاً دیگه اون بچه سابق نیست که
کشدار ادامه داد
_خیلی فرق کرده نماز خون شده اونم اول وقت میخونه همش گریه میکنه میگه خدایا منو ببخش
ساسان صداش رو برد بالا و گفت
_ماهان
برگشتم سمتش اوه اوه اوه
زهله ام از این نگاه تند و غضب آلودش رفت
نگاهم رو از ساسان برداشتم دادم به مامانم
_ اصلاً من چیکار دارم به حال ساسان از خودم برات تعریف میکنم
مامانم نفس عمیق کشید و چشمهاش رو ریز کرد
_راستش رو بگید شماها کجا رفته بودید
ساسان جواب داد
_جایی رفتیم که عاقبت به خیری توش بود جایی رفتیم که عشق واقعی رو احساس کردیم جایی رفتیم که بوی صداقت و پاکی همه فضا رو گرفته بود
مامان ما رفتیم دیدار قطعه ای از بهشت که بهش میگفتن مناطق جنگی
مامانم با دو تا دستش زد تو صورتش
_اگه باباتون بفهمه چی؟ یا یکی بهش بگه چیکار میخوای بکنید
_نمیدونم ان شاالله که طوری نمیشه فقط یه نخ و سوزن بردار دهن این ماهان رو بدوز که اوضاع را جلو بابا خراب نکنه
مامانم برگشت سمت من یه نگاهی بهم انداخت...
ادامه دارد...
کپی حرام⛔️
قسمت چهارم
خانم رضیه با خواهش از مسوولین، ولید را به جای خود، به عنوان زندانبان و مأمور زندان استخدام میکند.
ملت عراق ، افراد حزب بعث را یکی پس از دیگری دستگیر میکردند، از جمله دستگیر شدگان برزان تکریتی برادر ناتنی صدام بود.
از قضای الهی، ولید پسر خانم میاده، مسئول مستقیم سلول برزان تکریتی شد و همانجا بود که قصهی مادر و فرزند درون شکمش را برای برزان تعریف کرد و گفت: حال آن فرزند من هستم!.
آقای برزان با شنیدن این داستان از زبان ولید ، از خود بیخود شد و به زمین افتاد …
پس از صدور و تأیید حکم اعدامِ برزان، ولید به عنوان زندانبان، مأمور اجرای اعدام او شد و با دست خود طناب دار را بر گردن برزان انداخت.
بدینسان دست حق و عدالت، ستمگر بیرحم را از جایی که گمان نمیکرد، به سزای اعمالش رساند..
پایان
جوانها روی صحبتم باشماست...
میخوام یک از خصوصیت های شهیدو
بگم بهتون....
اقامحمدمهدی من هم زیبابود، هم
خوشتیپ بود،هم خوش هیکل بود، و
قدو بالای قشنگی داشت.....
یکبار وقتی امد خونه داشت نفس نفس
میزد، بهش گفتم باز از پله ها امدی خب
اخه چرا با اسانسور نمیای...
گفت مامان اول سوال کن بعد ناراحت شو
برای ازپله امدن من....
گفتم خب چرا؟گفت: وقتی دوتا دختر
جوان تو اسانسورهستند توقع داری منم
برم تو اسانسور و با اونا بیام بالا....
گفتم: خب صبرمیکردی اونا میرفتن بعدتو
میومدی گفت: وارد اسانسوری بشم که
بوی ادکلن این خانم ها پیچیده ...
ازپله ها راحت ترم اذیت هم نمیشم.....
عزیزان شهدا اینجوری زندگی کردن خدایی
بودن که پرکشید حواستون هست که
یک وقت شرمنده شهدانشید حواستون
هست که راه و مسیر و درست برید....
ان شاالله که هست و همیشه پیش خدا
سربلند هستید، وان شاالله که همه
شماجوانها عاقبت بخیرباشید...
الهی امین...
راوی : مادرشهید
شهید محمد مهدی رضوان
ولادت ۷۹
شهادت ۹۸
#شهید_مدافع_امنیت_محمدمهدی_رضوان #شهیدشیدا #وصیتنامه_شهید_مدافع_امنیت_محمدمهدی_رضوان #گلزارشهدا #قطعه_۵۰_ردیف۱۱۸_شماره۱۲
🔸 رفتم پیش ابراهیم؛ هنوز متوجه حضور من نشده بود. با تعجب دیدم هر چند لحظه، سوزنی را به پشت پلکـش می زند!.
گفتم: «چیکار میکنی داش ابـرام؟!» تا متوجه من شد، از جـا پرید و گفت: «هیچـی! چیزی نیـست!»
گفتم: «بایـد بگـی!» مکـثی کـرد و آهستـه گفت: «سـزای چشمی که به نامحـرم بیفته همینه..!»
🔹 حتـی بـرای صحبت با بستگان نامحـرم
سـرش را بـالا نمی گـرفت.
📚 سلام بر ابراهیـم / نشر شهید هـادی
#شهید_ابراهیم_هادی
#از_شهدا_بیاموزیم
🌷 طی آن چندروزی که داخل کـانال کمیـل
درگیر محاصره و نبرد با دشمن بودیم؛ خـاطره رزم و رشادت سـید جعفـر طـاهری هـرگز از صفحه ذهن من پاک نمی شود.
🌷 گویی خـدا به او یک نیروی خـارق العاده و تمـام ناشدنی داده بود. هرگـز ندیدم بخوابد! از سـر صبـح که حملات دشمن شروع می شد، مدام می دوید به این طرف کـانال و آر پی جی میزد. می دوید به آنطـرف و با دوشـکا شلیک میکرد. دوباره می دوید به سویی دیگر و اسلـحه دیگری برمی داشت و می جنگید. تا شب کـارش همین بود. نمیدانم چـرا خسته نمیشد؟!
با لبهـایی ترک خورده از عطـش و شـکم گرسـنه، واقعاً یک تنه با آنها می جنگید. یعنی نبرد این یک نفر یکطرف و درگیری بقیه ی ما با دشمن هم یکطرف. شب هنگـام از کـانال خـارج می شد و به سمت دشـمن میرفت تا از سـربازان کشـته شده ی بعثی مهمـات به دست بیاورد.
🎙 راوی: احـمد بویانی
🌹 تصویـر فـوق، آخــرین قـابی است کـه از لبهـای خشکیده و چهـره خسته اما مقـاوم سـید جعـفرطـاهـری، ساعاتی قبل از شهادت در کانال آسمانی کمیل، به حـافظه تاریـخ اسـاطیر ایــران سپـرده شده.
📚 زمینهای مسلح / گلعلی بابایی
صـلواتی هدیه کنیم به ارواح طیبـه شـهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 تلویزیون تصاویر کـربلای پنج رانشان میداد. یک آن، دوربین یک رزمنده سپـاهی را نشــان داد. ناگهان مـادر گفت: «اینکـه سعـید خـودمـونـه!!»
سعـید آرپی جی میزند، تکبیر میگوید و پشت تیـربار میرود.
🌷 پدر که پیش از این با مراجعه چند پاسدار به درب منزل، از شهادت فرزندش سعید باخبر شده؛
وقتی این حـس همسرش را دید، گفت:
« خــانـم! شـیربچـهات را دیـدی؟ »
مـادر گفـت: « بلــه! »
پدر گفت: «اگـر سعـید لیاقت داشته باشد، باید مانند برادرانش شهید شود. البته که لیاقتش را هم داشت و این تصـاویر کـه می بینی لحظـات آخـر عمـر سعـید بـوده و پسـرمان بـه شهــادت رسیـده اسـت.»
قطرات اشـک بر گونههای مــادر جـاری شد.
🌹 شهیدان شـاه حسینی، اصالتاً اهـل محـله نیـاوران تهـران بـودند. خـانه آنهـا در نـزدیکی بیمارستان فرهنگیان، اکنون تبدیل به حسینیه شده. مزار مطهـرشان: بهشت زهرا (س) تهران
سید محمد حسن ( ردیف ۶ قطعه ۲۶)
سید سعید (ردیف ۶۹) سید حسین (ردیف ۷۹)
«صلواتی هـدیه کنیم به ارواح طیبـه شهـدا»
✳️ فلسطینی بود و به عـشق امــام، خود را به جبهه رسانده بود. احمد از شيعيان مخلصی بود که سعادت ديدار با او در عمليات نصر ۷ نصيبـم شد. فارسی کم می دانست؛ کلماتی را هم که می دانست در عشق به امام و افتخار بسیجی بودن در رکاب امام زمـان خلاصه می شد.
🔸 هرگاه از امام صحبت میکرد، دستش بر روی قلبش جای میگرفت و اين نشان از عشـق واقعی بين عاشق و معشوق بود.احمد فلسطين را درآن زمان در جبهه های ما يافته بود و چه زيبـا گفته اند: «شـرف المـکان بالمـکين»، اعتبار مکانها به انسان هايی است که در آن زندگی می کنند وچه زيبـا می توان اين دو وادی را در جايگـاه عـشـقِ به معـبود با هم مقايسه کرد؛ فضاهايی که تنها با شهـدا معنـا می شوند.
📌 «جبـهه چـه در ايـران يا فلسـطين،
حــرم راز با خـداست و پاسـداران اين حــريم شهدايند؛ شهدايی که در آن، چشم مکاشفه بر جهــان غيب گشودند؛ شــهدايی که همسـفران عــرشی امــام بـودند.»*
🎙راوی: مسعود شجاعی طباطبایی
(مدیرخانه کاریکاتور ایران)
* شهید سید مرتضی آوینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ
📝 « حسن ظن به خدا »
👤استاد #رائفی_پور
👌بسیار اموزنده
🍃🌸🍃