#یاامیرالمومنین
#بی علی(ع) اصل عبادت باطل است
#بی علی(ع) هرکس بمیردجاهل است
#بیعلی(ع) تقوا گُلی بیرنگ وبوست
#بندگی همچون نماز بی وضوست ...
#سلام وقتتان ذاکری و عاقبتتان شهدایی ان شاءالله
#فرا رسیدن عید سعید و اکبرِ اعیادِ شیعیان، عید سعید غدیر خم را از طرف خویش،و به نیابت از #اخوی جانم، #شهادت آرزومه، ابتدا به محضر #آقا امام زمان عج و پیشگاه #رهبر معظم انقلاب اسلامی و #خانواده های شهدا الخصوص #سید های عزیز و بزرگوار و #خادمین گرانقدر شهدا و #مریدان ذاکری و دیگر #همراهان همیشگی و عزیز #قرارگاه مجازی شهدایی عاشقان خدا تبریک عرض می نمایم.
#در پناه حب علی ع و الطاف ملوکانه ی مادرم زهرا س محفوظ باشید ان شاءالله
عاجزانه التماس دعای فرج و شهادت یا علی مدد ✅🕊🌷
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🍃┅🦋🍃┅─╮
@shahidma
╰─┅🍃🦋🍃
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
#رفیق باامراام من!!
#بی حد و مرز دوستت دارم...❤️
✍ برای تو می نویسم.....
برای تويی كه قلبت پـاك است...
برای تويی كه تنهايیهايم پر از ياد توست...
برای تويی كه احساسم،
از آن وجود نازنين توست...
برای تويی كه چشمانم هميشه
به راه تو دوخته است...
#برای تويی كه مرا مجذوب
قلب ناز و احساس پاك خود كردی...
برای تويی كه وجودم را
محو وجود نازنين خود كردی...
برای تويی كه هر لحظه دوری ات
برایم مثل یک قرن است ...
#دوستت دارم تا .......
نه...!
دیگر برای دوست داشتن هایم تایی وجود ندارد!
#بی_حد_و_مرز_دوستت_دارم...
#دااش ابرامممم جونم!❤️
مرد به معنااای واقعی!
رفیقه دنیاای تنهایی هاایمم💔❤️🩹
Ghasedake par par shodeh 🖤
🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
#مولای من!!یا ( صاحب زمون جونم عج ) #سلاامون علیکمم!!
#یلدااتون مبااارک💚
#بی خبر از تو ، شبانگاه ، سُرودَن ، تا کِی؟
#بی طلوعِ تو ، درِ صُبح گُشودن، تا کِی؟
#نیمه شب ، رفتنِ تو ، مَحضَرِ زهرا ، به کجا؟
#سالها در پیِ این مسئله بودن ، تا کِی؟
#شاید اکنون به آخرین شبِ پائیزیِ آخرالزّمان رسیده ایم....
#و چه غَریبانه طولانی شد این یَلدای بی فُروغ.....
#دیگر تابِ تحملِ ظُلمت نداریم....
#پس
#چرا طلوع نمیکنی
#اِی خورشید؟؟
#اللّٰهُم عَجِّل لِوَلیِکَ الفَرَج
#ساام علیک بروبچ بااصفاا و #باا وفاای #کاانااالِ یااد و خااطراات عااشقاان خداااا!!؟ #یلدااتون مهدوی !!؟ و #عاقبتتون شهداایی!!
Ghasedake par par shodeh 🖤
🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
#مولای من!!یا ( صاحب زمون جونم عج ) #سلاامون علیکمم!!
#یلدااتون مبااارک💚
#بی خبر از تو ، شبانگاه ، سُرودَن ، تا کِی؟
#بی طلوعِ تو ، درِ صُبح گُشودن، تا کِی؟
#نیمه شب ، رفتنِ تو ، مَحضَرِ زهرا ، به کجا؟
#سالها در پیِ این مسئله بودن ، تا کِی؟
#شاید اکنون به آخرین شبِ پائیزیِ آخرالزّمان رسیده ایم....
#و چه غَریبانه طولانی شد این یَلدای بی فُروغ.....
#دیگر تابِ تحملِ ظُلمت نداریم....
#پس
#چرا طلوع نمیکنی
#اِی خورشید؟؟
#اللّٰهُم عَجِّل لِوَلیِکَ الفَرَج
#ساام علیک بروبچ بااصفاا و #باا وفاای #کاانااالِ یااد و خااطراات عااشقاان خداااا!!؟ #یلدااتون مهدوی !!؟ و #عاقبتتون شهداایی!!
Ghasedake par par shodeh 🖤
🦋🦋🦋
قسمت چهارم
#داود تا لحظه ی #شهادتش #سلاحی نداشت! چون سلاح کم بود به او که جوان تر بود سلاح نرسید! اما #داود در تمام صحنه ها حاضر بود و در آوردن مهمات و تجهیزات به بچه ها #کمک
می کرد.
🍃⚘🍃
#شب قبل از #شهادتش با هم در #حرم مولی امیرالمؤمنین(ع)⚘ نشسته بودیم؛ ازش پرسیدم دوست داری چه جوری #شهید بشی؟
گفت منظورت چیه؟!
گفتم: یک تیر وسط پیشانی.... یا اول زخمی بشی و مثل#اباعبدالله⚘ ... #یک هزار و سیصد و پنجاه زخم بعد سر از تنت جدا کنند؟!
🍃⚘🍃
در حالی که هر دو به شدت منقلب بودیم... گفت: "دوست دارم مثل #اباعبدالله(ع)⚘#بی سر بشم و مثل #حضرت زهرا⚘#غریبانه #دفن بشم!"
صبح روز ٢٣ مرداد ٨٣ بلندگوهای حرم اعلام کردند که تانک های آمریکایی از سمت #وادی السلام در حال پیشروی هستند!😔
🍃⚘🍃
با دوستان ایرانی حرکت کردیم به سمت وادی السلام؛ به#داود گفتم: تو که #سلاح #نداری، برای چی میایی جلو؟!
جواب داد: اگر #سلاح از دست شما #افتاد، من بر #می دارم!😔
🍃⚘🍃
ادامه دارد👇👇
#بی سیم چی #شهید دفاع مقدس
#محمود قندهاری
🍃🌷🍃
درتاریخ سيزدهم مرداد ۱۳۴۴، در شهرستان ری در خانواده ای متدین و مذهبی متولدشد.
پدر ایشان اكبرآقا، در كارگاه تابلوسازي كار ميكردند و مادرش خانه داربودند تا پايان دوره راهنمايي درس خواند.
ایشان باشروع #جنگ تحمیلی بصورت بسیجی به #جبهه رفت.
🍃🌷🍃
سرانجام در تاریخ #بيست و يكم دي ۱۳۶۵#، ایشان با #سمت #تكتيرانداز در #شلمچه به #شهادت رسید.
🍃🌷🍃
#پيكر#شهید #مدتها در #منطقه بر جا ماند تا سرانجام در تاریخ #بيست و يكم ارديبهشت ۱۳۷۳# تفحص و شناسایی شد.
🍃🌷🍃
#مزار#شهید
تهران بهشت #حضرت زهرا سلام الله علیها،🌷
قطعه ۵۳
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇
قسمت سوم
به روایت از همسر #شهید :
#همسرم #اکثر روزها #روزه می گرفت و در #گرمای طاقت فرسای #جنوب با زبان #روزه به #کمین اشرار مسلح و سوداگران مرگ می رفت.
🍃🌷🍃
دقیقا #یک روز قبل از #شهادت شون، طبق روال همیشه چند #سبد کالا برای #خانواده های #بی سرپرست #تهیه کردند و به دست آن عزیزان رساندند.
😭
🍃🌷🍃
#شهید بخردان در مورد افراد #ضعیف و #مظلوم احساس #مسئولیت می کردند.😭
🍃🌷🍃
خیلی وقت ها از سرکار که برمی گشتن چند #بطری آب برمی داشت، یک شیشه #گلاب می گرفت، به اتفاق هم به #زیارت #مزار #شهدای #گمنام می رفتیم. همیشه می گفت این #شهدا اینجا #غریبند...😭😭
🍃🌷🍃
آرزو داشت #آخرین سفرش #زیارت #کربلا🌷 باشه
😭😭
خوش به سعادتش... وقتی به #شهادت رسید هنوز #رد #تاول های #پیاده روی اربعین روی #پاهایش بود...😭😭
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇
قسمت چهارم
و یکی دیگر از این #تاثیرات : پسرم #بهزاد با وجودی که #مستأجر بود و #حقوق کمی داشت اما هر وقت به #روستا می آمد مقداری پول به مادرش میداد تا بین #زنان #بی سرپرست روستا #تقسیم کند.
🍃🌷🍃
دوران کودکی شلوغی داشت خصوصأ از مدرسه که می آمد معلوم بود در مدرسه کلی اذیت کرده و همه خانه پر می شد از صدای #بهزاد 😭😭
🍃🌷🍃
#بهزاد خیلی کم در روستا بود اما وقتی برای دید و بازدید می آمد همه جوانان روستا را جمع می کرد و به انجام دادن کارهای #فرهنگی در روستا #تشویق می کرد و با بچه های روستا در زمین خاکی والیبال بازی می کرد. #والیبال ورزش مورد #علاقه اش بود.😭
🍃🌷🍃
یکی از #همرزمانش میگفت، محدوده ای که #بهزاد می رفت چون خیلی #خطرناک بود کمتر کسی از #همرزمانش به آن #منطقه می رفتند . اون روز که با ماشین #نیروها را جهت پست دیده بانی جابه جا کرد
بعد از پیاده کردن نیرو، نیروهای داعشی ماشین #بهزاد را به #رگبار می بندد .#همرزمش می گوید: هنگامی که #بهزاد #شهید شد صدای داعشی ها را میشنیدیم. که از بی سیم می گفتند: یکی از #سرداران آنان را زدیم و زود برویم #جسدش را برداریم و #سرش را #جدا کنیم .😭
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇
قسمت سوم
با شروع جسارت به #حرم #بی بی زینب سلام الله علیها🌷، همسرم گفتند که:دوستانم همه رفتند #سوریه و من هم باید برم.😭😭
🍃🌷🍃
بهشون گفتم نرو😭 با دو تا #بچه کوچیک برام #خیلی سخته😭 زمستون ها این جا خیلی سرده،وبدون شما خیلی سختی می کشیم.😭😭
🍃🌷🍃
بالاخره رفتند😭 ۲#ماه ،#سوریه بودند و ۲۰# روز می اومدن، وقتی #سوریه بودند، هر #یک یا #دوهفته، #یک بار #زنگ می زدند و #دوسه دقیقه #صحبت
می کردیم.😭😭
🍃🌷🍃
۳_۴ سال می رفتند #سوریه، بهشون گفتم دیگه برای ما #سخته نرید😭 ۲#سال نرفتن #سوریه.
🍃🌷🍃
سال ۱۳۹۴# فرزند سوم مون احمدرضا متولد شد، ۱#ماه قبل از تولد احمدرضا رفتن #سوریه ،خیلی نگران بودم، احمدرضا متولد شد، وقتی ۴۰#روزه شد دوباره گفت میرم #سوریه.😭😭
🍃🌷🍃
حالش #دگرگون شده بود😭 نمی تونست از #حرم #دل بکنه😭 بهم #وصیت کرد، خیلی گریه کردم، گفت به خاطر #حضرت زینب (س)🌷 باید برم.😭😭
🍃🌷🍃
می گفت اگر #مظلومیت #حضرت زینب و #حضرت رقیه سلام الله علیها🌷 رو ببینی خودت با دست خودت منو می فرستی.😭😭
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇
قسمت پنجم
سال 91 وارد #سپاه شد در این زمان به #اوج #معرفت رسیده بود. با اینکه در بین همکارانش #جوانترین #پاسدار لشکر بود اما در موضوع #مهدویت هرکسی مشکلی داشت به #رضا مراجعه میکرد از ایشان #راهنمایی می گرفت.
🍃🌷🍃
به پسر عموش گفته بود #امام حسین (ع)🌷 به خواب یکی از دوستانش آمده و لیستی در دستش بود که تعدادی از اسامی #لیست جزو #شهدا بودند که یکی یکی خط میخوردند اسم #رضا هم دران لیست نوشته شده بود.😭😭
🍃🌷🍃
وقتی این خواب را برایش تعریف میکنند #خودش را برای #شهادت مهیا کرد. قبل از رفتن یک شب مرا صدا زد و کلیپی را نشانم داد و گفت این #کلیپ را خودم ساختم
بعد از #شهادتم از این استفاده کنید.😭😭
🍃🌷🍃
داشتم دیوانه میشدم #فرزند جلوی پدر چنین صحبتهایی کند.😭😭😭خیلی سخته ،#شهادت رضا را باور داشتن با این روحیاتی که #رضا داشت غیر از این نمیتوانستم فکر کنم.😭
🍃🌷🍃
در دوران فتنه 88 خیلی #خودش را #درگیر کرده بود و #تلاش میکرد #جوانان را #هدایت کند فردی که 360 درجه با او و افکارش اختلاف داشت را با رفتار خوبی #ولایی و از #مریدانش خودش کرد. #جاذبه #بی نظیری داشت.
🍃🌷🍃
ادامه دارد
🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
قسمت پنجم
و یکی دیگر از این #تاثیرات : پسرم #بهزاد با وجودی که #مستأجر بود و #حقوق کمی داشت اما هر وقت به #روستا می آمد مقداری پول به مادرش میداد تا بین #زنان #بی سرپرست روستا #تقسیم کند.
🍃🌷🍃
دوران کودکی شلوغی داشت خصوصأ از مدرسه که می آمد معلوم بود در مدرسه کلی اذیت کرده و همه خانه پر می شد از صدای #بهزاد 😭😭
🍃🌷🍃
#بهزاد خیلی کم در روستا بود اما وقتی برای دید و بازدید می آمد همه جوانان روستا را جمع می کرد و به انجام دادن کارهای #فرهنگی در روستا #تشویق می کرد و با بچه های روستا در زمین خاکی والیبال بازی می کرد. #والیبال ورزش مورد #علاقه اش بود.😭
🍃🌷🍃
یکی از #همرزمانش میگفت، محدوده ای که #بهزاد می رفت چون خیلی #خطرناک بود کمتر کسی از #همرزمانش به آن #منطقه می رفتند . اون روز که با ماشین #نیروها را جهت پست دیده بانی جابه جا کرد
بعد از پیاده کردن نیرو، نیروهای داعشی ماشین #بهزاد را به #رگبار می بندد .#همرزمش می گوید: هنگامی که #بهزاد #شهید شد صدای داعشی ها را میشنیدیم. که از بی سیم می گفتند: یکی از #سرداران آنان را زدیم و زود برویم #جسدش را برداریم و #سرش را #جدا کنیم .😭
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷