eitaa logo
شهید موسوی نژاد
376 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
8 فایل
🌷🌷 اینجا قراره که فقط و فقط از #شـهدا درس زندگی بگیریم 🌷🌷 مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن 🌹سرهنگ پاسدار شهیدسیدعبدالحسین موسوی نژاد ولادت: خمین ۱۳۴۸/۲/۱     شهادت: منطقه سردشت ۱۳۹۰/۴/۳۰ مزار:گلزارشهدای قم "روزانه خواندن زیارت عاشوراراامتحان کنید"
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید موسوی نژاد
#برشے_از_زندگینامه_شهید🌷 #سفر_راهیان_نور6⃣ فرودین سال ۱۳۹۰که ازراه رسیدتنهاچهارماه به #شهادت سیدبا
🌷 ⃣ سال ۶۷ روز با لباس سبز پاسداری به خواستگاریم آمد . با لحنی دلنشین و ساده با من از ، و و مشکلاتی که در آینده در سر راه وجود دارد ، سخن گفت . منزلشان در کنار منزل ما بود و من ایشان و خانوادهشان را از قبل می شناختم . من هم پذیرفتم که با همراه شوم، مهریه ما چهارده سکه به نیت ۱۴ معصوم (ع) بود . بعد از خواستگاری به جبهه برگشت و چهل روز بعد آمد و مراسم و عروسیمان همزمان با حضور اقوام و جمعی از رزمندگان در ایام نیمه شعبان روزچهاردهم فروردین سال ۶۷ برگزار شد .عبدالحسین سال و من سال داشتم . سرسفره عقد ایشان با همان پاسداری حاضر شدند من از خواهر ایشان تقاضاکردم اگر ممکن هست به ایشان بگویند لباسشان را عوض کنند ولی ایشان نپذیرفتند و گفتند این ، لباس و من است و این نشانه ای جز این نداشت که او همیشه آماده و حاضر برای از همه آن چیزهایی بود که به آن عقیده داشت ، حتی شب از و این برای من یک محسوب می شد که برای چنین شخصی انتخاب شدم شب او می گفت و من گریه می کردم از دوستان ، از رفقایی که در سخت ترین شرایط مشغول از کشورمان هستند و در راه دین خدا جانبازی می کنندشروع زندگی ما با سخن از شهادت ادامه زندگی با رابطه با خانواده و دهه سوم زندگیمان با همسر رقم خورد و چه زیبا به آرزویش رسید . ✍به روایت همسربزرگوارشهید @shahidmosavinejad
24.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥راوی که خودنیزروایت شد 🌷شهیدی که گمنام زیست و آسمانی شد دل هایمان را لحظه ای با یادش صیقل دهیم قسمت اول التماس دعا✋ @shahidmosavinejad
شهید موسوی نژاد
#برشے_از_زندگینامه_شهید🌷 #لباس_سبز_دامادے7⃣ سال ۶۷ روز #نیمه_شعبان با لباس سبز پاسداری به خواستگ
🌷 ⃣ جانبازعباس نمازی ازهمرزمان دوران دفاع مقدس شهیدخاطره جالبی راازانس والفت سیدباشهدا تعریف می کندیک شب که ازدیدار باخانواده شهدابرمی گشتیم باران شدیدی می باریدآن شب دررابطه باخواب دیدن شهدابحث بودمن ازسیدسوال کردم چه کارکنم که خواب شهیدی راببینم؟پاسخ داد:ببین آن شهیدبه کدام یک از علیهم السلام ارادت داشته اورابه همان عزیزقسم بده به می آیدمن هم همان شب رابه آقا قسم دادم وهمان شب شهیدقویدل به خوابم آمد. 🌷 @shahidmosavinejad
شهید موسوی نژاد
#برشی_از_زندگینامه_شهید🌷 #دیدن_خواب_شهید9⃣ جانبازعباس نمازی ازهمرزمان دوران دفاع مقدس شهیدخاطره جا
🔟 یادش بخیر سال ۱۳۶۰بود که ما برای سکونت به شهر قم آمدیم؛ ماه در آن سالها هم در تابستان بود؛ سید عبدالحسین سن کمی داشت و با اینکه روزه بر او واجب نبود اما به همراه خواهرهای کوچکترش روزه میگرفت ... معمولا شب ها تا بیدار بودیم سید عبدالحسین با این سن کم مشغول نافله ی شب میشد؛ خواهران و حتی گاهی اوقات مهمانهایی که از شهرستان آمده بودند هم با دیدن او برای نمازشب مهیا میشدند . شب عيد فطر هم عبدالحسين شروع به خواندن نماز هزار قل هوالله میکرد که یکبار بر اثر ضعف بیحال افتاد وبه نتوانست نمازش را تمام کند. ✍به روایت ازمادربزرگوارشهید @shahid_mosavinejad
شهید موسوی نژاد
#برشی_از_زندگینامه_شهید #ماه_رمضان_با_شهدا🔟 یادش بخیر سال ۱۳۶۰بود که ما برای سکونت به شهر قم آمدی
🌷11 ...1⃣1⃣ وقتی ازدواج کردیم من ۱۶سالم بود ايشان دعای می خواندند و من آشنايی با دعای نداشتم می ديدم كه صبحها صداے دست مے آيد كه روے پاشون مے زدند ، برام سوال بود ولے خجالت مے كشيدم كه سوال كنم و مے گفتم خدايا چرا سه بار مے زنه روے پاش چے مے خونه و چيكار مے كنه اصلاً همون روزهاے اول ازدواج كه مے خواندن اين دعا را هم مے خواندند .. ✍به روایت :همسربزرگوارشهید @shahidmosavinejad
شهید موسوی نژاد
#برشی_از_زندگینامه_شهید #ماه_رمضان_با_شهدا🔟 یادش بخیر سال ۱۳۶۰بود که ما برای سکونت به شهر قم آمدی
🌷 ⃣1⃣ عبدالحسین دررابطه بابچه هایک پدرنمونه بودفرزندانم چیزهایی ازپدرشان یادگرفتندکه آثارو رفتارهای سیدرادروجودآنهامی بینم همسرم خیلی به تربیت دینی فرزندان مان اهمیت می داد پسرمان راآنقدرباخودش مسجدمی بردکه گاهی جلوترازآقاسیدخودش به مسجدمی رفت بدون آنکه حرفی بزندبا نشان می دادکه راه درست کدام است آقاسیدبچه هاراخیلی دوست داشت ولی نسبت به دخترمان علاقه عجیبی داشت ومی گفت سفارش شده است علاقه اوشب عروسی دخترم به من ثابت شدوقتی این پدرودخترهمدیگه رابغل کردندآن قدرباشدت گریه می کردندکه مهمان هاهم شروع به گریه کردند روزی که خبر سیدرا آوردنددخترم ازدیدن عکس اعلامیه پدرش فریادی زدوازحال رفت..تاهفت روز خم مانده بودمعنی شکستن کمررادخترم همان جافهمید... ✍به روایت همسربزرگوارشهید @shahidmosavinejad
شهید موسوی نژاد
#برشے_از_زندگینامه_شهید🌷 #پدرے_نمونه_ومهربان2⃣1⃣ عبدالحسین دررابطه بابچه هایک پدرنمونه بودفرزندانم
🌷 ..4⃣1⃣ ⚜می خواستند درست کنند برای شهدای اطلاعات که به خانواده هایشان هدیه بدهند . رشته تحصیلی من کامپیوتر بود . خیلی وقت ها می نشستیم با همدیگر این عکس را درست می کردیم و از من نظر می خواست من هم پیشنهاد می دادم بعد آنها را می کردند و قابها را می آوردند خانه ما سر هم می کردیم که هر منزل هر شهید ببرند . ⚜خیلی از ما می خواست برای شهادتش کنیم ما هم دعا می کردیم و اصلاً به این فکر نمی کردیم که دعای ما یعنی و نبود یادم هست شب آخر که می رفتند ماموریت در منزل حرف شد ، پدرم گفت دعا کنید من هم شهيد بشوم ، من گفتم که شهید میشی بابا ؛ مادرم بغض کرد و ناراحت شد اما پدر اشک شوق در چشمانش زد شاید خیالش از بابت ما راحت شد...🕊 ✍به روایت:دخترشهید @shahidmosavinejad
شهید موسوی نژاد
#یادی_از_همرزمان_شهید5⃣ 🌷آقای صحرایی خیلی مقیدبه مسجد #جمکران بودن عجیب اعتقادبه جمکران داشتند.
🌷 ⃣1⃣ اهل ریاکاری و تظاهر به دین­داری نبود. نور و را می­شد در چهره­اش دید. در میان همکاران به عنوان فردی با ایمان و مقید به اصول و اعتقادات شناخته شده بود. زمانی که در حضور فرماندهان رده بالای سپاه جلسه­ای برگزار می­شد و تا هنگام اذان طول می­کشید برای خواندن نماز جماعت به اتفاق، سید را برای پیش نماز شدن انتخاب می­کردیم. یعنی حتی او را از نظر دینی و به اندازه­ای قبول داشتند که راضی می­شدند پشت سرش نماز بخوانند، هر چند که ایشان به سادگی راضی به این امر نمی شد. ✍راوی: سرهنگ احمد بیطرفان @shahidmosavinejad
شهید موسوی نژاد
#برشی_از_زندگینامه_شهید🌷 #خودش_بود5⃣1⃣ اهل ریاکاری و تظاهر به دین­داری نبود. نور #ایمان و#معنویت
🌷 ....6⃣1⃣ 🌷چند ماه قبل از شهادتشان برای ماموریت به همراه عبدالحسین و شهیدمهدی خبیر به اهواز رفته بودیم ، در بین راه هنگامیکه از در حال عبور بودیم برادر خبیر خواست که به پادگان شهید که مقر لشگر۱۷ در دوران دفاع مقدس بود هم سری بزنیم . وقتی به داخل رفتیم و به ساختمان اطلاعات رسیدیم ، سید از خودرو پیاده شد و به پشت ساختمان رفت و حدود ۲۰ دقیقه بعد به داخل خودرو برگشت در 🌷حالیکه بسیار متورم و قرمز شده بود و هم خیس از اشک بود و به ما گفت من وقتی اینجا می آیم می شوم و من با دیدن حالات او متوجه شدم که او چگونه در فراق شهیدش می سوزد . ✍به روایت ازهمرزم شهید @shahidmosavinejad
شهید موسوی نژاد
#برشی_از_زندگینامه_شهید🌷 #غم_فراق_یاران....6⃣1⃣ 🌷چند ماه قبل از شهادتشان برای ماموریت به همراه #سی
.. ..7⃣1⃣ ⚜جانبازعباس نمازی همرزم سیدبه کربلامشرف شده بود حین دعاهایی که طبق عادتش برای همرزمان شهیدش می کرد عبدالحسین راهم یادمی کندروبه ضریح آقاکردم وگفتم یاامام حسین (ع) تمام زندگی اش راوقف شهداکرده برای شان یادواره می گیردگردهمایی برگزارمی کندجلسات خاطره گویی ترتیب می دهددیدارخانواده شهدا می رودوخلاصه هرکاری ازدستش برمی آیدبرای شهداانجام می دهداوراهم وتوفیقی بده درکارهایش موفق باشد. ⚜خیلی طول نمی کشد این جانبازدفاع مقدس مستجاب می شودسیدوهمسرش دراسفند ۸۹به سفرمی کنندوروزدوم استراحت در بودندکه عبدالحسین به ناگاه ازجابرمی خیزدوخوابی راکه دیده تعریف می کند همسرشهیدمی گوید ازخواب بیدارشددیدم صورتش قرمزشده معمولاوقتی خواب می دیدچیزی یادش نمی ماندولی آن لحظه گفت "پنج ،شش نفربودیم توی یک بعدیک گروهی مارابه بدترین وجه کشتندونداآمد آنهاازبدترین دشمنان خداهستند ⚜یکدفعه ازخواب پریدم "من همان جابدون اینکه فکرکنم گفتم حسین آقا راگرفتی مطمئن باش شهادتت امضاشده 🌷 @shahidmosavinejad
شهید موسوی نژاد
#برشی_از_زندگینامه_شهید.. #برات_شهادت_سید..7⃣1⃣ ⚜جانبازعباس نمازی همرزم سیدبه کربلامشرف شده بود حی
🌷 ...8⃣1⃣ قبل از شهادتش وقتی در راه بازگشت از سفر بودیم برای همسفرانش روایت یاران شهیدش را گفت : وقتی بالای سر دوست و همسنگر و کسی که با او بسته بودم رسیدم و او را شهید دیدم دیگر نمیتوانستم از جایم برخیزم ... کمرم درد شدیدی داشت ... بیاد آن روضه افتادم ... وقتی سیدالشهدا پیکر لشکرش را دید فرمود : کمرم شکست. این راکه گفت دیگر نتوانست ادامه دهد زلال چشمانش دوباره به جوشش افتاد و دلش دوباره به سفر کرد. ✍به روایت :همسربزرگوارشهید @shahidmosavinejad