eitaa logo
🌷 شهیدسیدمیلادمصطفوی🌷
1.7هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
3هزار ویدیو
86 فایل
شما با دعوت #شهید به این کانال اومدید #اولین_کانال_رسمی #خادم_الشهدا #مهندس_عمران #پهلوان #مربی_اخلاق #شهیدسیدمیلادمصطفوی نشر مطالب کانال فقط با ذکر #صلوات مجاز میباشد
مشاهده در ایتا
دانلود
📔آدرس نمایندگی فروش کتاب #مهمان_شام در سراسر کشور 🇮🇷 https://eitaa.com/shahidmohamadhoseinbashiri
🔆🌸🌿روایتی از آشنایی با شهید سیدمیلاد مصطفوی🔆🌸🌿 🔆🔆🔅🔆🔅🔆🔅🔆 🔆سلام یه روز از کنار حسینیه امام (ره) رد میشدم دیدم کتاب گذاشتن برای فروش که کتابهای خوبی بود تخفیف هم زده بودن که بنده کتاب برام جالب بود گرفتم 🔆 توی یکی دو روز خوندم خیلی خوشم اومد دیدم از لحاظ خلقی و منش چقدر شبیه سید میلاد هستم (البته ما کجا وسید کجا😔) برام خیلی جالب بود دقت نکرده بودم یعنی همسن بودیم بیشتر علاقه مند شدم توی اولین فرصت به شهر بهار سر مزار شهید بزرگوار 🌸الان دو سه سال هست توفیق آشنایی با شهید رو دارم و رسیدن به آرزوهام شده با توسل به سید میلادعزیز که چند وقت پیش به بزرگترین آرزوم که🍃 به 🍃بود رسیدم که سر مزار شهید بنده معاون پرورشی یه مدرسه ۶۰۰ نفری هستم که همشون اول صبح با لبخند ما راهی کلاس میشن 🌿 انشاءالله نگاه شهید مصطفوی به لحظه لحظه زنگی مون باشه🌹🌹🌹 🇮🇷 https://eitaa.com/shahidseyyedmilademostafavi
📒📕📗📘📙📔 عاشقی دردسری بود نمی دانستیم 📌کتابخانه شهدایی با یاد شهدا مزین به کتاب ارسالی کاربر عزیز از تهران 🇮🇷 https://eitaa.com/shahidseyyedmilademostafavi
این عکس مربوط به شب #هشتم محرم الحرام ، منتسب به حضرت علی اکبر علیه السلامه من این کتابی که دست آقای قره خانی هست رو امانت دادم تا یک نفر #مطالعه کنه ، اون شب داشتم میرفتم هیئت که ایشان منو صدا زد و بهم گفت که کتاب رو تموم کرده ، منم کتاب رو گرفتم میخواستم بزارمش خونه که یهو ته دلم گفتم بزار #کتاب رو با خودم ببرم ☺️ ، اصلا قصد بردنش رو نداشتم ، یه دفعه ای شد. هیئت ما هم تو شهر تهران ، هیئت محبان الائمه محفل عشاق العباس هست گذشت تا وقتی رسیدم ، دیدم سخنرانی #شروع شده ، رفتم داخل و کتاب رو گذاشتم روی #چفیه ام ، حاج آقا هم شروع کرد به ادامه سخنرانی بعد از حدود ۲۰ دقیقه اومد #روضه رو شروع کنه که به من اشاره کرد و گفت ؛ کتاب رو بده به من من که ماتم برده بود ، حاجی میخواد چیکار کنه ، کتاب رو گرفت و شروع کرد از #آسید میلاد صحبت کردن و گفت: سیدمیلاد چهار سال پیش توی حلب سوریه روستای شقیدله به فیض عظیم شهادت نائل گردید و ... بعد گفت امشب نمیدونم چه سری داره که شب شهادت آقا علی اکبرعلیه السللم ، آسید میلاد مهمان ما شده...😭 #مهمان_شام #سیدمیلاد_مصطفوی #هیات_عشاق_العباس #شهید_بی_سر 🇮🇷 @shahidseyyedmilademostafavi
#عاشقان_شهادت خنـده کن تا بِشَوی سوژه‌ی نقاشی من من فقــط شیوهٔ‌ لبخند کشیدن بلدم ... #صبح_بخیر #سید_خندان #شهیدسیدمیلادمصطفوی #سیدخندان #مهمان_شام #شاهدبهار 🇮🇷 @shahidseyyedmilademostafavi
👌خاطره ی ارسالی از کاربران 🍃بنده تو شهر زندگی میکنم از دوستداران شهید مصطفوی هستم تو ایام طبقه بالای خونمون رو گذاشته بودیم برای اباعبدالله الحسین علیه السلام که استراحت کنن اونجا هم میلاد رو زدم هر زائری می اومد میگفت خدا شهیدتون رو بیامرزه براش میدادن و میرفتند منم برا خانومها تعریف میکردم نحوه ی زندگی و شهادت این شهید گرانقدر رو فقط همسرم میگفت کاش زودتر میدونستم کتاب زندگینامه سیدمیلاد رو تهیه میکردیم میدادیم بههشون به عنوان ان شاالله قسمت باشه حتما برای سال بعد اینکار رو انجام میدیم. 🇮🇷 @shahidseyyedmilademostafavi
🌟خواب یکی از هموطنان درباره شهید سیدمیلاد مصطفوی👇👇👇🍃🍃🍃🍃 🍃اواخر خرداد ماه بود ، و زمان زیادی تا مدارس نمونه دولتی و باقی نمانده بود، استرس و اضطراب زیادی داشتم ، چون آزمون مدارس نمونه دولتی و تیزهوشان باهم ادغام شده بود و سطح آزمون خیلی فراتر رفته بود و تجربه دانش آموزهای سال گذشته نشون میداد که اکثر سوالات نیازبه بالایی داشت و علاوه بر اون تعداد شرکت کنندگان از کل ۱۵ بسیار زیاد بود. 💫من در اون زمان به تازگی با شهید بزرگوار آسید میلاد مصطفوی شده بودم و از طریق کتاب به عمق معنویت و اخلاص ایشون پی بردم و شیفته شهید مصطفوی شدم.بعد از ظهر همون روز یه فیلمی از سید میلاد به دستم رسید... خیلی دلم شکست... فیلم رو چندین مرتبه دیدم و کردم... 🌷سید دلم رو با خودش برده بود... با خودم میگفتم: من کجا و سید کجا؟! و همون لحظه با سید درد و دل کردم و از ایشون درخواست کردم که کمکم کنه تا بتونم قبول بشم. در همین حین برد... در سید رو دیدم با همون و تیشرت مشکی... باورش برام سخت بود... 🍃سید توی خواب بهم گفت:(( چیزی نباش،انشاءالله ، دیگه نگران نباش)). از خواب بلند شدم... و ام با هم یکی شده بود. بعد از اینکه آزمون رو دادم و نتایج بعد از چند هفته اومد باورم نمیشد... قبول شده بودم... اون هم آزمون... 🇮🇷 @shahidseyyedmilademostafavi
🍃🌹🌴🌺🌿🌷🍃 🌹🌴🌺🌿 🍃بسم رب الشهدا والصدیقین🍃 سید عاشق شهدای گمنام بود ؛ تو مناطق که میرفت ، سرش رو میگذاشت روی خاک و زار میزد . آنقدر گریه میکرد که بیتاب میشد . بعدها از دوستانش شنیدم که سید گفته : تو خواب امام حسین (ع) رو دیدم به آقا عرض کردم : آقا جان به فدایت شوم ، آیا زمان سرتان درد داشتید؟ امام حسین (ع)فرموده بودند : اصلاً و ابداً ، سید در همان عالم خواب گفته بود: آقا جان پس من هم دوست دارم بی سر شهید بشم . با تنی مجروح و شکسته وارد شهر شدم ، همه ی دوستان از ما سراغ سید میلاد رو میگرفتند .و ما فقط شرمنده بودیم . خیلی توسل کردم تا اینکه یک شب در عالم رویا دیدم که دقیقا تو همون منطقه درگیری هستیم . از صدای تیر و ترکش هم خبری نبود . فضای آرامی بود ، سید خیلی راحت نشسته بود کنار یه باغ کوچک درست در همان جایی که بچه ها پیکرش رو مخفی کرده بودند . گفتم : سید چه خبر ؟ چرا اینجا نشستی؟ گفت: نادر جان دوست داشتم همینجا کنار عمه جانم حضرت زینب (س)بمانم ، اما بابام خیلی اذیت میشه فقط و فقط به خاطر بابام ان شاالله خیلی زود برمیگردم . به بچه ها بگو : پیکرم به فاصله نزدیکی از این خونه باغی افتاده .... هراسان از خواب بیدار شدم ، نمیدونستم چیکار کنم ، منتظر بودم صبح بشه و به مسئولین خبر بدم . سراغ یکی از فرماندهان رفتم و خوابم رو تعریف کردم . او هم به دوستانی که در منطقه بودند خبر رو رسوند ، چند روز بعد خبر رسید که پیکر سید میلاد پیدا شده . دقیقا تو همون نقطه ای که در خواب دیده بودم . و شهید به زادگاهش برگشت در همه جای شهر مردم در ماتم سید میلاد میسوختند تمام شهر از تصویر سید میلاد معطر شده بود . نماز شهید رو آیت الله محمدی ، امام جمعه همدان قرائت کردند . و پیکر پاره پاره شهید در کنار مادرش دفن شد . برادر علی غیبی میگفت : یک ماه قبل از شهادت سید ، بزرگان فرهنگی شهر جلسه ای را در خصوص انجام کارهای فرهنگی و جذب جوانان برگزار کردند . همه ی دوستان این رو داشتند که در فضای خاص شهر ها آسیبهای بسیار زیادی دامن جوانها رو گرفته و خیلی راحت این جوانها رو از دامن اهل بیت (ع)جدا میکنند و در دامن دشمن می اندازند و ما باید دنبال چاره باشیم . هر کدوم از دوستان نظری میداد ، منتظر بودم ببینم سید چه نظری داره . سید با حالت خاصی صحبتش رو شروع کرد : بسم الله الرحمن الرحیم . ضمن عرض سلام محضر همه ی رفقا ، با عرض معذرت ، بنده با تمام احترامی که به نظرات رفقا دارم اما هیچ کدام رو در شرایط فعلی کارگشا نمیبینم . به نظر من اگر بخواهیم فضای معنوی و سالمی رو در جامعه ایجاد کنیم باید خون بدهیم ، اگر در زمان جنگ فضای شهر های ما پاک بود به برکت خونهای مطهر شهدا بود . به اعتقاد من الان هم ما احتیاج به این خونها داریم ودر شهر ما هم باید مجدد عطر شهادت بوزد تا شهر بشه بنده نظر خاص دیگه ای ندارم والسلام . باورم نمیشه که سید این قدر زود حرف خودش رو عملی کنه و یک ماه بعد خبر سید در شهر پیچید . ادامه دارد......... اَللّهُمَ الرزُقنا شَهادَة فی سَبیلِک 🍃🌹🌴🌺🌿🌷🍃🌹🌴🌺🌿🌷🍃🌹 شادی روح امام و شهدا و خصوصا شهدای مدافع حرم صلواتی هدیه کنید . به شهید سیدمیلاد مصطفوی بپیوندید👇👇👇👇 🇮🇷 @shahidseyyedmilademostafavi
🍃بسم رب الشهدا والصدیقین🍃 چند وقت بعد از سیدمیلاد ، ما رو به سوریه جهت زیارت خانم حضرت زینب سلام الله بردند. اون زمان دقیقا مصادف شد با ایام محرم و اولین سالگرد سید میلاد . دلتنگی عجیبی در حرم خانم حضرت زینب (س) بود . بعد از زیارت به ما گفتند راس ساعت سه همان روز پرچم حرم رو به مناسبت محرم عوض میکنند . خواستند ما هم حضور داشته باشیم . نماز ظهر رو و اومدیم در جایی که مستقر بودیم نهار خوردیم بعد خواستم کمی کنم که خوابم برد . در سید میلاد را دیدم که اومد و گفت: بابا جون مگه نمیخوای بری برا حرم مطهر؟؟؟ از خواب و دیدم چند دقیقه به ساعت سه مانده . سریع حاضر شدم و با سرویسی که برای گذاشته بودند رفتیم حرم مطهر . راس ساعت رسیدیم ، پرچم رو پایین آوردند و بوسیدیم ، حتی یک‌ثانیه سید میلاد از جلوی کنار نمیرفت . حضورش رو حس میکردم ، سید نگذاشت که من از این مراسم جا بمونم . سید عاشق و حضرت آقا بود . دیماه ۹۴ بود که از بیت حضرت آقا با ما تماس گرفتند و خبر _آقا با رو دادند . باورم نمیشد یکی از بهترین و مهمترین اتفاقات برای خانواده ما بود . همراه خواهر و برادر شهید راهی تهران شدیم ؛ صبح وارد آقا شدیم منتظر شدیم تا آقا آوردند و نماز رو به امامت حضرت آقا خواندیم ، بعد آقا شروع کردند با صحبت کردند . هفت تا از خانواده های شهدا حضور داشتند . آقا در مورد شهیدمون میپرسیدند و ما جواب میدادیم با من کردند و پرسیدند پسر شما بود ؟ گفتم : بله آقا پرسیدند: ۲۹ سالشون بود ، گفتم: بله آقا پرسیدند : هم بود گفتم : خیر مجرد بود . آقا فرمودند : شنیدم که فرزندتون بودند ؟ گفتم : بله آقا یک سال قبل همسرم از دنیا رفتند . آقا فرمودند الان چند فرزند دارید ؟ گفتم : آقا جان الان یک دختر و یک پسر دارم . آقا فرمودند: آقا سید الان ناراحت نیستید فرزندتون شهید شده؟ با افتخار و غرور گفتم: آقا جان ، خیر سیدمیلاد عمه جانش حضرت زینب (س)شده مهمان عمه اش شده نیستم . میلادم عاشق شهادت بود و به عشقش رسید . بعد ازاینکه آقا با تک تک خانواده شهدا صحبت کردند صحبتهایی در خصوص ثمره ی کار بزرگ شهدای مدافع حرم عنوان کردند و فرمودند : این حقیقتا بر گردن همه ملت ایران دارند ؛ اگر اینها نمیرفتند و دفاع نمیکردند امروز دشمنان اهل بیت (ع)حرم حضرت زینب (س)رو با خاک یکسان کرده بودند .سامرا را با خاک یکسان کرده بودند و اگر دستشان به کربلا و نجف و کاظمین میرسید آنجا را هم با خاک یکسان میکردند . اما فقط دفاع از حرم نیست که به آنها جلوه دیگری داده امتیاز دیگرشان کوتاه کردن دست از خاک ایران اسلامیست . اینها با دشمنی مبارزه کردند که اگر مبارزه نمیکردند این دشمن می آمد داخل کشور و اگر جلوی دشمن گرفته نمیشد ما باید در و دیگر استانها با اینها میجنگیدیم . امتیاز دیگر این شهیدان ؛ در است . این هم یک امتیاز بزرگی است که نزد خداوند متعال فراموش نمیشود . اَللّهُمَ الرزُقنا شَهادَة فی سَبیلِک 🍃🌹🌴🌺🌿🌷🍃 شادی روح امام و شهدا به کانال شهید سیدمیلاد مصطفوی بپیوندید👇👇👇 🇮🇷 @shahidseyyedmilademostafavi
🍃🌹🌴🌺🌿🌷🍃 🌹🌴🌺🌿 🍃بسم رب الشهدا والصدیقین🍃 🍃 چند روز قبل از عملیات ، مجتبی کرمی رفت گوشه ای نشست و با خودش فکر میکرد و چیزی و میکرد ، حال عجیبی داشت ، با سختی رفتم پیش مجتبی و گفتم: مجتبی جان چت شده؟ دلت برا دختر کوچولوت ، ریحانه جان تنگ شده؟ بلند شو بریم یه زنگی بزن خونه .... گفت: این حرفها نیست میخوام تنها باشم . من وسط و نشسته بودم ، سالهای سال به این لحظه غبطه خواهم خورد .بین دو نفر بهشتی نشستم اما متوجه نبودم .این دو نفر آنقدر کردند که نزدیک بود روح از تنشون جدا بشه . 🌿قبل از عملیات با هم بستیم ، عهد کردیم که اگه به سلامتی از برگشتیم برادریمون ثابت بمونه ، و اگه شهید شدیم رفقا یادمون نره به همدیگه قول شفاعت دادیم . به سید گفتم : سید ، جان بابات دستم رو بگیر ، اگه شدی حداقل خوابمون بیا . گفت: حالا ببینم خدا چی میخواد؟؟ 🍂خوب یادمه من تو اون روزا حال خوشی نداشتم ، میگفتم خدایا من هنوز ازت شهادت نمیخوام چون آمادگیشو ندارم ، ولی سید کاملا آماده بود . روحانی با صفایی اونجا بود .خیلی صحبتهای دلنشینی داشت در مورد جایگاه مجاهدین در راه خدا و و ... حین صحبتهای حاج آقا چشمم افتاد به سید میلاد دیدم سرش رو انداخته پایین و آروم آروم با دستش میزد رو سرش و زیر لب با زبان ترکی میکرد "اِی الله مَنِ دَ ا یِسّ"ای خدا من رو هم قبول کن "اِی الله مَنِ دَ باغیش لا"خدایا منو ببخش "عمه جان مَنِ دَ قَبول اِلَ"عمه جان من رو هم بپذیر دیگه تو اون روزا سید به رسیده بود .کم کم در کنار تمام شوخ طبعیها و شور و که داشت ، راز و نیازش نمود بیشتری پیدا کرده بود . همیشه قبل از اذان صبح بود و مشغول عبادت ، یه شب هوا خیلی بود سید یه پتو دور خودش پیچیده بود و میخوند . روزای آخری بود که در حال و آمادگی بودیم ، سید دسته ی اصلیش آرپی جی زن بود . یکی از تیر بارچی هامون شد ، و مجبور شدیم به سید تیربار بدیم . به سید گفتم : سید جان به تیپ و هیکلت میخوره تیربار چی باشی . سید اولش یه مقدار بهونه آورد وقتی دید تکلیفشه ، با و قبول کرد . سلاح رو که تحویل گرفت ، دیگه تیر بار ازش جدا نشد .نوار تیربار رو هم دور کمرش می انداخت و یک خاصی پیدا میکرد . سید تو افتاد دسته ی احتیاط تا متوجه شد ، که جزو نیروهای هجوم نیست تا صبح مرتب میومد میگفت : ممد آقا منو ها من فقط اومدم بجنگم ، احتیاط کار من نیست . شب قبل از عملیات مصادف بود با ، بچه ها عزاداری عجیبی برگزار کردند ، یه شال مشکی بست به سرش و با شور و حرارت خاص سینه میزد . فردا قرار بود بریم ، معلوم نبود کدوم یکی از بچه ها از بین ما جدا خواهند شد ؟ البته به ظاهر معلوم نبود اما اونهایی که بود و حساب و کتابشون رو با خدا و خلق خدا صاف کرده بودند ، میدونستند که هستند . ادامه دارد......... : اَللّهُمَ الرزُقنا شَهادَة فی سَبیلِک 🍃🌹🌴🌺🌿🌷🍃🌹🌴🌺🌿🌷🍃🌹 شادی روح امام و شهدا صلوات 🍃به کانال شهید سیدمیلاد مصطفوی بپیوندید 👇👇👇👇👇 🇮🇷 @shahidseyyedmilademostafavi
📚معرفی کتب شهدا و اختصاص زمانی برای خواندن آنها در کلاس درس عکس ارسالی مربوط به دبیرستان امام حسین «ع» مهاجران هنرستان شهید صیاد شیرازی لالجین دبیرستان غیرانتفاعی بنیاد امین همدان می باشد. کتب معرفی شده حرانقلاب اسلامی شهید شاهرخ ضرغام #مهمان_شام #شهید_سیدمیلاد_مصطفوی سلام بر ابراهیم ۱و ۲ شهید ابراهیم هادی این چهار کتاب خوانده شدند فانوس حرم شهید محسن فانوسی فقط معرفی شد. #ارسالی_اعضای_محترم 🇮🇷 @shahidseyyedmilademostafavi
من از کسایی هستم که داداش میلاد حاجتم رو دادن من روز تولد ایشون باهاشون آشنا شدم تو محله مون حلقه صالحین داشتیم کتاب آقا سید دست به دست میچرخید تا روز تولدشون رسید دست من عادت نداشتم هیچ کتابی رو یه روزه تموم کنم ولی کتاب رو در عرض ۵ ساعت خوندمش واقعا زیبا بود:) وقتی فهمیدم داداش میلاد دست چه کسایی رو گرفته یا چه کمک هایی به مردم کرده منم از رو خواستم این والا مقام برام کم نذاشت همون شب ازش خواستم تابستون که از طرف بسیج تور مشهد هست اسم منم در بیاد وبرم که در اومد و رفتم و اینم بگم من تک فرزند بودم و هیچ جا اجازه نمیدادن تنها برم حتی خونه پدر بزرگ و مادر بزرگمم شب نمونده بودم و اصلا هم نرفته بودم اولین بار بود کلی گریه و زاری کردم که بذارن این مشهد رو برم اما اجازه نمیدادن خیلی دلم گرفته بود شب به داداش میلاد گفتم خودت که کاری کردی اسمم در بیاد حالا هم کاری کن بتونم برم صبح که بیدار شدم مادرم گفت وسایلت رو جمع کن:) این بهترین اتفاق زندگیم بود که داداش میلاد حاجتم رو داد🙂 🇮🇷 🔻به کانال بپیوندید🌸 👇👇👇 @shahid_a_seydmilade_mostafavi
کتاب گویا مهمان شام (براساس مهندس شهید مدافع حرم ورزشکار )از ۷ آبان ماه به مدت ۱۲روز از ساعت۱۲/۱۵ ظهر از شبکه همدان موج اف ام ردیف ۹۴ مگا هرتز پخش خواهد شد .کتاب گویایی از تولیدات مدیریت ادبیات و تاریخ دفاع مقدس اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس استان همدان با همکاری صدا و سیما مرکز همدان و مشارکت اداره کل ورزش جوانان استان همدان در سال ۹۹ به مناسبت گرامیداشت چهل سالگی دفاع مقدس بر اساس زندگی نامه این شهید ورزشکار تهیه و تولید شده. گوینده :علی عظیمی تهیه کننده :نسرین والامقام ناظر طرح :محمد برخوردار مجری طرح:مدیریت ادبیات و تاریخ دفاع مقدس. 🇮🇷 🔻به کانال بپیوندید🌸 👇👇👇 @shahid_a_seydmilade_mostafavi
با سلام خدمت اعضای محترم کانال فایل های کتاب 🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸 @shahid_a_seydmilade_mostafavi 👇👇👇👇👇👇👇
mehmane sham ghesmate4.mp3
33.67M
قسمت دوم کتاب 👆👆👆👌 روایت زندگی شهید پهلوان 🌷🌷🌷🌷🌷🍃 @shahid_a_seydmilade_mostafavi
💐محل کشف پیکر شهید مدافع حرم مهندس سید میلاد مصطفوی. ✅از خدا خواسته بود گمنام بماند اما پس از مدتی به خواب فرمانده اش آمد و محل دفن پیکرش را گفت!! او اشاره کرد: پدرم هر روز برای پیدا شدن من، توسل به حضرت زهراسلام الله داشته و خانم به من فرمودند برگرد... 📚برگرفته از کتاب . اثر گروه شهید هادی
👌خاطره ی ارسالی از کاربران 🍃بنده تو شهر زندگی میکنم از دوستداران شهید مصطفوی هستم تو ایام طبقه بالای خونمون رو گذاشته بودیم برای اباعبدالله الحسین علیه السلام که استراحت کنن اونجا هم میلاد رو زدم هر زائری می اومد میگفت خدا شهیدتون رو بیامرزه براش میدادن و میرفتند منم برا خانومها تعریف میکردم نحوه ی زندگی و شهادت این شهید گرانقدر رو فقط همسرم میگفت کاش زودتر میدونستم کتاب زندگینامه سیدمیلاد رو تهیه میکردیم میدادیم بههشون به عنوان ان شاالله قسمت باشه حتما برای سال بعد اینکار رو انجام میدیم.
🔆🌸🌿روایتی از آشنایی با شهید سیدمیلاد مصطفوی🔆🌸🌿 🔆سلام یه روز از کنار حسینیه امام (ره) همدان رد میشدم دیدم کتاب گذاشتن برای فروش که کتابهای خوبی بود تخفیف هم زده بودن که بنده کتاب برام جالب بود گرفتم 🔆 توی یکی دو روز خوندم خیلی خوشم اومد دیدم از لحاظ خلقی و منش چقدر شبیه سید میلاد هستم (البته ما کجا وسید کجا😔) برام خیلی جالب بود دقت نکرده بودم یعنی همسن بودیم بیشتر علاقه مند شدم توی اولین فرصت به شهر بهار سر مزار شهید بزرگوار 🌸الان دو سه سال هست توفیق آشنایی با شهید رو دارم و رسیدن به آرزوهام شده با توسل به سید میلادعزیز که چند وقت پیش به بزرگترین آرزوم که🍃 به 🍃بود رسیدم که سر مزار شهید بنده معاون پرورشی یه مدرسه ۶۰۰ نفری هستم که همشون اول صبح با یاد و لبخند راهی کلاسهاشون میشن 🌿 انشاءالله نگاه شهید مصطفوی به لحظه لحظه زندگی هامون باشه🌹🌹🌹 🇮🇷 https://eitaa.com/shahidseyyedmilademostafavi
معرفی کتاب مهمان شام — زندگی نامه و خاطرات مدافع حرم مهندس 🌸🕊 🍃به کانال خوش اومدید🍃 🇮🇷 @shahidseyyedmiladmostafavi
🍃🌹🌴🌺🌿🌷🍃 🌹🌴🌺🌿 🍃بسم رب الشهدا والصدیقین🍃 🍃 چند روز قبل از عملیات ، مجتبی کرمی رفت گوشه ای نشست و با خودش فکر میکرد و چیزی و میکرد ، حال عجیبی داشت ، با سختی رفتم پیش مجتبی و گفتم: مجتبی جان چت شده؟ دلت برا دختر کوچولوت ، ریحانه جان تنگ شده؟ بلند شو بریم یه زنگی بزن خونه .... گفت: این حرفها نیست میخوام تنها باشم . من وسط و نشسته بودم ، سالهای سال به این لحظه غبطه خواهم خورد .بین دو نفر بهشتی نشستم اما متوجه نبودم .این دو نفر آنقدر کردند که نزدیک بود روح از تنشون جدا بشه . 🌿قبل از عملیات با هم بستیم ، عهد کردیم که اگه به سلامتی از برگشتیم برادریمون ثابت بمونه ، و اگه شهید شدیم رفقا یادمون نره به همدیگه قول شفاعت دادیم . به سید گفتم : سید ، جان بابات دستم رو بگیر ، اگه شدی حداقل خوابمون بیا . گفت: حالا ببینم خدا چی میخواد؟؟ 🍂خوب یادمه من تو اون روزا حال خوشی نداشتم ، میگفتم خدایا من هنوز ازت شهادت نمیخوام چون آمادگیشو ندارم ، ولی سید کاملا آماده بود . روحانی با صفایی اونجا بود .خیلی صحبتهای دلنشینی داشت در مورد جایگاه مجاهدین در راه خدا و و ... حین صحبتهای حاج آقا چشمم افتاد به سید میلاد دیدم سرش رو انداخته پایین و آروم آروم با دستش میزد رو سرش و زیر لب با زبان ترکی میکرد "اِی الله مَنِ دَ ا یِسّ"ای خدا من رو هم قبول کن "اِی الله مَنِ دَ باغیش لا"خدایا منو ببخش "عمه جان مَنِ دَ قَبول اِلَ"عمه جان من رو هم بپذیر دیگه تو اون روزا سید به رسیده بود .کم کم در کنار تمام شوخ طبعیها و شور و که داشت ، راز و نیازش نمود بیشتری پیدا کرده بود . همیشه قبل از اذان صبح بود و مشغول عبادت ، یه شب هوا خیلی بود سید یه پتو دور خودش پیچیده بود و میخوند . روزای آخری بود که در حال و آمادگی بودیم ، سید دسته ی اصلیش آرپی جی زن بود . یکی از تیر بارچی هامون شد ، و مجبور شدیم به سید تیربار بدیم . به سید گفتم : سید جان به تیپ و هیکلت میخوره تیربار چی باشی . سید اولش یه مقدار بهونه آورد وقتی دید تکلیفشه ، با و قبول کرد . سلاح رو که تحویل گرفت ، دیگه تیر بار ازش جدا نشد .نوار تیربار رو هم دور کمرش می انداخت و یک خاصی پیدا میکرد . سید تو افتاد دسته ی احتیاط تا متوجه شد ، که جزو نیروهای هجوم نیست تا صبح مرتب میومد میگفت : ممد آقا منو ها من فقط اومدم بجنگم ، احتیاط کار من نیست . شب قبل از عملیات مصادف بود با ، بچه ها عزاداری عجیبی برگزار کردند ، یه شال مشکی بست به سرش و با شور و حرارت خاص سینه میزد . فردا قرار بود بریم ، معلوم نبود کدوم یکی از بچه ها از بین ما جدا خواهند شد ؟ البته به ظاهر معلوم نبود اما اونهایی که بود و حساب و کتابشون رو با خدا و خلق خدا صاف کرده بودند ، میدونستند که هستند : 🌸🕊 🍃به کانال خوش اومدید🍃 🇮🇷 @shahidseyyedmiladmostafavi
🍃بسم رب الشهدا والصدیقین🍃 چند وقت بعد از سیدمیلاد ، ما رو به سوریه جهت زیارت خانم حضرت زینب سلام الله بردند. اون زمان دقیقا مصادف شد با ایام محرم و اولین سالگرد سید میلاد . دلتنگی عجیبی در حرم خانم حضرت زینب (س) بود . بعد از زیارت به ما گفتند راس ساعت سه همان روز پرچم حرم رو به مناسبت محرم عوض میکنند . خواستند ما هم حضور داشته باشیم . نماز ظهر رو و اومدیم در جایی که مستقر بودیم نهار خوردیم بعد خواستم کمی کنم که خوابم برد . در سید میلاد را دیدم که اومد و گفت: بابا جون مگه نمیخوای بری برا حرم مطهر؟؟؟ از خواب و دیدم چند دقیقه به ساعت سه مانده . سریع حاضر شدم و با سرویسی که برای گذاشته بودند رفتیم حرم مطهر . راس ساعت رسیدیم ، پرچم رو پایین آوردند و بوسیدیم ، حتی یک‌ثانیه سید میلاد از جلوی کنار نمیرفت . حضورش رو حس میکردم ، سید نگذاشت که من از این مراسم جا بمونم . سید عاشق و حضرت آقا بود . دیماه ۹۴ بود که از بیت حضرت آقا با ما تماس گرفتند و خبر _آقا با رو دادند . باورم نمیشد یکی از بهترین و مهمترین اتفاقات برای خانواده ما بود . همراه خواهر و برادر شهید راهی تهران شدیم ؛ صبح وارد آقا شدیم منتظر شدیم تا آقا آوردند و نماز رو به امامت حضرت آقا خواندیم ، بعد آقا شروع کردند با صحبت کردند . هفت تا از خانواده های شهدا حضور داشتند . آقا در مورد شهیدمون میپرسیدند و ما جواب میدادیم با من کردند و پرسیدند پسر شما بود ؟ گفتم : بله آقا پرسیدند: ۲۹ سالشون بود ، گفتم: بله آقا پرسیدند : هم بود گفتم : خیر مجرد بود . آقا فرمودند : شنیدم که فرزندتون بودند ؟ گفتم : بله آقا یک سال قبل همسرم از دنیا رفتند . آقا فرمودند الان چند فرزند دارید ؟ گفتم : آقا جان الان یک دختر و یک پسر دارم . آقا فرمودند: آقا سید الان ناراحت نیستید فرزندتون شهید شده؟ با افتخار و غرور گفتم: آقا جان ، خیر سیدمیلاد عمه جانش حضرت زینب (س)شده مهمان عمه اش شده نیستم . میلادم عاشق شهادت بود و به عشقش رسید . بعد ازاینکه آقا با تک تک خانواده شهدا صحبت کردند صحبتهایی در خصوص ثمره ی کار بزرگ شهدای مدافع حرم عنوان کردند و فرمودند : این حقیقتا بر گردن همه ملت ایران دارند ؛ اگر اینها نمیرفتند و دفاع نمیکردند امروز دشمنان اهل بیت (ع)حرم حضرت زینب (س)رو با خاک یکسان کرده بودند .سامرا را با خاک یکسان کرده بودند و اگر دستشان به کربلا و نجف و کاظمین میرسید آنجا را هم با خاک یکسان میکردند . اما فقط دفاع از حرم نیست که به آنها جلوه دیگری داده امتیاز دیگرشان کوتاه کردن دست از خاک ایران اسلامیست . اینها با دشمنی مبارزه کردند که اگر مبارزه نمیکردند این دشمن می آمد داخل کشور و اگر جلوی دشمن گرفته نمیشد ما باید در و دیگر استانها با اینها میجنگیدیم . امتیاز دیگر این شهیدان ؛ در است . این هم یک امتیاز بزرگی است که نزد خداوند متعال فراموش نمیشود . 🌸🕊 🍃به کانال خوش اومدید🍃 🇮🇷 @shahidseyyedmiladmostafavi
D1737697T18609662(Web).mp3
16.33M
🎧 📗 فصل زندگینامه شهیدسیدمیلادمصطفوی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ به کانال خوش اومدید 🇮🇷🕊🕊🇵🇸 @shahidseyyedmiladmostafavi