eitaa logo
📗🇮🇷یازهراس♡شهیدتورجی زاده🇵🇸📗
3هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
9.7هزار ویدیو
224 فایل
#یازهــرا «س»💚 شهـــــ⚘ــــــیدزهرایی محمدرضا تورجی زاده🌷 📖ولادت:۱۳۴۳/۴/۲۳ 📕شهادت:۱۳۶۶/۲/۵ 🕯مزار:گلستان شهدای اصفهان 🆔️خادم شهید⚘ @s_hadi40 ♻️خادم تبادل🗨 ↙ @AA_FB_1357 #ثواب_کانال_تقدیم_حضرت_زهرا_س♡✅
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ـ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‹📎💙›ـ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ سلام‌بابامهدی این‌اعجازنام‌معطر‌توست‌که‌در‌هجمه‌‌های سنگین‌آخرالزمان‌قلب‌هایمان‌را اینچنین‌آرام‌کرده‌است؛ وجان‌هایمان‌را‌با‌امید‌وایمان‌،پیونده‌داده‌است. یادتوکه‌میوزد‌حوالی‌دلهای‌ما‌پر از‌عطر‌اطلسی‌هایِ‌انتظار‌میشود‌!- انتظاری‌آمیخته‌با‌صبر‌و‌پویایی‌آرامش" •ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ• ‌ زاده🚩 ╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮  @shahidtoraji213 ╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
31.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نام فیلم: در غبار ایستاده کارگردان:محمدحسین مهدویان ژانر: •ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ• ‌ زاده🚩 ╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮  @shahidtoraji213 ╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
😔استوری یکی از خدام حرم شاهچراغ.... 😞خدایا هیچوقت کشورمون نا امن نکن. ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
📗🇮🇷یازهراس♡شهیدتورجی زاده🇵🇸📗
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ #دلبری 📒 «قصه ی دلبری» ⏪ بخش هشتم: مادرش زنگ زد تا جواب بگیرد. من که از ته دل راضی بود
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «قصه ی دلبری» ⏪ بخش نهم: مسئول اعتکاف دانش آموزی یزد بود. قرار شد بعد از ایام البیض برویم کنار معراج شهدای گمنام دانشگاه، عقد کنیم. رفته بود پیش حاج آقا آیت‌اللهی که بیاید برای خواندن خطبه عقد. ایشان گفته بودند: «بروید امامزاده جعفر یزد.» خانواده ها به این تصمیم رسیده بودند که دو تا مراسم مفصل در سالن بگیرند: یکی یزد، یکی تهران. مخالفت کرد گفت: «باید یکی را ساده بگیریم.» اصلا راضی نشد من را انداخت جلو که بزرگترها را راضی کنم. چون من هم با او موافق بودم زور خودم را زدم تا آخر به خواسته اش رسید. شب تا صبح خوابم نبرد دور حیاط راه می رفتم. تمام صحنه ها مثل فیلم در ذهنم رد می شد همه آن منت کشی هایش. از آقای قرائتی شنیده بودم: «۵۰ درصد ازدواج تحقیقه، ۵۰ درصد توسل. نمی شه به تحقیق امید داشت، ولی می‌توان به توسل دل بست.» با این که به دلم نشسته بود ولی باز دلهره داشتم متوسل شدم. زنگ زدم به حرم امام رضا (علیه السلام) همان که خیرم کرده بود برایش. چشمانم را بستم با نوای صلوات خاصه خودم را پای ضریح می دیدم. در بین همهمه ی زائران حرفم را دخیل بستم به ضریح: « ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا/ حلوا به کسی ده که محبت نچشیده» همه را سپردم به امام «علیه السلام». رفتم اتاقم با هدیه هایش ور رفتم:کفن شهید گمنام، پلاک شهید. صدای اذان مسجد بلند شد مادرم سر کشید داخل اتاق و گفت: «نخوابیدی؟ برو یه سوره قرآن بخون!» ساعت ۶ و نیم صبح خاله ام آمد. با مادرم وسایل سفره عقد را جمع می‌کردند. نشسته بودم و بِرّوبِر نگاهشان می کردم. با خودم گفتم: « یعنی همه اینا داره جدی می شه؟» خاله‌ام غرولندی کرد که: «کمک نمی کنی حداقل پاشو لباست رو بپوش!» همه عجله داشتند که باید زودتر عقد خوانده شود تا به شلوغی امامزاده نخوریم. وقتی با کت و شلوار دیدمش پقی زدم زیر خنده. هیچ کس باور نمی کرد، این آدم تن به کت و شلوار بدهد. از بس ذوق مرگ بود، خنده ام گرفت. به شوخی بهش گفتم: «شما کت و شلوار پوشیدی یا کت و شلوار شما را پوشیده؟» در همه عمرش فقط دو بار با کت و شلوار دیدمش: یک بار برای مراسم عقد، یک بار هم برای عروسی. همسایه و دوست و آشنا با تعجب می پرسیدند: «حالا چرا امامزاده؟» نداشتیم بین فک و فامیل کسی که این قدر ساده دخترش را بفرستد خانه ی بخت. سفره عقد ساده ای انداختیم، وسایل صبحانه را با کمی نان و پنیر و سبزی و گردو و شیرینی یزدی گذاشتیم داخل سفره. خیلی خوشحال بودم قسمت شد قرآن و جانماز هدیه ی حضرت آقا را بگذارم داخل سفره ی عقد. سال ۱۳۸۶ که حضرت آقا آمده بودند یزد، متنی بدون اسم برای ایشان نوشته بودم. چند وقت بعد از دفتر ایشان زنگ زدند منزلمان که: « نویسنده این متن زنه یا مرد؟» مادرم گفت:« دخترم نوشته!» یکی دو هفته گذشت که دیدیم پستچی بسته ای آورده است. آقای آیت‌اللهی خطبه ی عقد مفصلی خواندند با تمام آداب و جزئیات. فامیل می‌گفتند: «ما تا حالا این طور خطبه ای ندیده بودیم!» حالا در این هیر و ویر پیله کرده بود که برای شهادتش دعا کنم. گفت: «این جا جایی که دعا مستجاب می شه!» هر چه می خواستم بهش بفهمانم ول کن، این قدر روی این مطلب پا فشاری نکن، راه نمی‌داد. و هی می گفت: «تو سبب شهادت منی، من این رو با ارباب عهد بستم، مطمئنم که شهید می شم!» فامیل که از ابتدای امر کاملا گیج بودند. آن از ریخت و قیافه داماد، این هم از مکان خطبه عقد. آن ها آدمی با این ‌همه ریش را جز در لباس روحانیت ندیده بودند. بعضی‌ها که فکر می‌کردند طلبه است. با توجه به اوضاع مالی پدرم خواستگارهای پول داری داشتم که همه دست به سر کرده بودم. حالا برای همه سؤال شده بود. مرجان به چه چیز این آدم دل خوش کرده که «بله» گفته است. عده ای هم با مکان ازدواجمان کنار می‌آمدند، ولی می گفتد: مهریه ش را کجای دلمون بذاریم. «چهارده تا سکه هم شد مهریه؟!» ⏪ ادامه دارد... ……………………………………… 🌱 •ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ• ‌ زاده🚩 ╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮  @shahidtoraji213 ╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯ ┄┅══✼🍃🌷🍃✼══┅┄
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «قصه ی دلبری» ⏪ بخش دهم: همیشه در فضای مراسم عقد، کف زدن و کِل کشیدن و این ها را دیده بودم. رفقای آقای محمد حسین زیارت عاشورا خواندند و مراسم وصل به هیئت و روضه شد. آنها هم بعد از روضه مسخره بازیشان سر جایش بود. شروع کردند به خواندن شعر «رفتند یاران چابک سواران...» چشمش برق می زد گفت: « تو همونی که دلم می خواست، کاش منم همونی شم که تو دلت می خواد!» مدام زیر لب می گفت: «شُکر که جور شد. شکر که همونی که می خواستم شد، شکر که همه چی طبق میلم جلو می ره. شکر!» موقع امضای سند ازدواج دستم می لرزید، مگه تمامی داشت. شنیده بودم باید خیلی امضا بزنی، ولی باورم نمی شد تا این حد. امضاها مثل هم در نمی آمد. زیر زیرکی می خندید: «چرا دستت می لرزه؟ نگاه کن! همه امضاها کج و کوله شده!» بعد از مراسم عقد رفتم آرایشگاه، قرار شد خودش بیاید دنبالم. دهان خانواده اش باز مانده بود که چه طور زیر بار رفته بیاید آتلیه. اصلا خوشش نمی آمد، وقتی دید من دوست دارم، کوتاه آمد. ولی وقتی آمد آن جا قصه عوض شد. سه چهار ساعت بیشتر نبود که با هم محرم شده بودیم. یخم باز نشده بود. راحت نبودم. خانم عکاس برایش جالب بود یک آدم مذهبی با آن ظاهر، این قدر مسخره بازی در می‌آورد که در عکس‌ها بخندم. همان شب رفتیم زیارت شهدای گمنام دانشگاه آزاد. پشت فرمان بلند بلند می خواند: « دست من و تو نیست اگر نوکرش شدیم/ خیلی حسین زحمت ما را کشیده است!» کنار قبور شهدا شروع کرد به خواندن زیارت عاشورا و دعای توسل. یاد روزهایی افتادم که با بچه‌ها می آمدیم این جا و او همیشه ی خدا این جا پلاس بود. بودنش بساط شوخی را فراهم می‌کرد که «این باز اومده سراغ ارث پدرش!» سفره ی خاطراتش را باز کرد که به این شهدا متوسل شده یکی را پیدا کنند که پای کارش باشد. حتی آمده و از آنها خواسته بتواند راضی ام کند به ازدواج. می گفت قبل از این که قضیه ی ازدواجمان مطرح شود، خیلی از دوستانم می آمدند درباره ی من از او مشورت می خواستند. حتی به او گفته بودند که برایشان از من خواستگاری کند. غش غش می خندید که «اگر می گفتم دختر مناسبی نیست ، بعدا به خودم می گفتن پس چرا خودت گرفتیش؟ اگه هم می گفتم برای خودم می خوام که معلوم نبود تو بله بگی!» حتی گفت: « اگه اسلام دست و پام رو نبسته بود، دلم می خواست شما رو یه کتک مفصل بزنم!» آن کَل کَل های قبل از ازدواج، تبدیل شدن به شوخی و بذله گویی. آن شب، هر چه شهید گمنام در شهر بود، زیارت کردیم. فردای روز عقد رفتیم خانه ی خاله ی مادرش. آن جا هم سرِ ماجرا وصل می شد به شهادت. همسر شهید بود، شهید موحدین. روز بعد از عقد نرفتم امتحان بدهم. محمدحسین هم ظهرش امتحان داشت. با اعتماد به نفس، درس نخوانده رفت سر جلسه. قبل از امتحان نشسته بود پای یکی از رفقایش که درس را در ده دقیقه برایش بگوید. جالب این که آن درس را قبول شد. قبل از امتحان زنگ زد که «دارم می آم ببینمت!» گفتم: « برو امتحان بده که خراب نشه!» خندید که: «اتفاقاً می آم که امتحانم خراب نشه!» آمد. گوشه ی حیاط ایستاد، چند دقیقه ای با هم صحبت کردیم. دوباره این جمله را تکرار کرد: «تو همونی که دلم خواست، کاش منم همونی بشم که تو دلت می خواد !» رفت که بعد از امتحان، زود برگردد. تولدش روز بعد از عقدمان بود. هدیه خریده بودم: پیراهن، کمربند، ادکلن. نمی‌دانم چه قدر شد، ولی به خاطر دارم چون می‌خواستم خیلی مایه بگذارم، همه را مارک دار خریدم و جیبم خالی شد. بعد از نهار با کیک و چند تا شمع رفتم داخل اتاق. شوکه شد. خندید: «تولد منه؟ تولد تو؟ اصلا کی به کیه؟» وقتی کادو را بهش دادم گفت: « چرا سه تا؟» خندیدم که «دوست داشتم!» نگاهی به مارک پیراهنش انداخت و طوری که توی ذوقم نزده باشد، به شوخی گفت: «اگر ساده ترم می خریدی، به جایی بر نمی‌خورد!» یک پیس از ادکلن را زد کف دستش. معلوم بود خیلی از بویش خوشش آمده: «لازم نکرده فرانسوی باشه. مهم اینه که خوشبو باشه!» برای کمربند چرم دو رو هم حرفی نزد. آخر سر خندید که «بهتر نبود خشکه حساب می کردی می دادم هیئت؟» ⏪ ادامه دارد... ……………………………………… 🌱 •ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ• ‌ زاده🚩 ╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮  @shahidtoraji213 ╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯ ┄┅══✼🍃🌷🍃✼══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای تنها و بی‌کس شدن آرتین به وقت‌ دلتنگی برای بوسه‌ی مادر و پدر به‌وقت بازی با برادرش پدر و مادر و برادر آرتین دیشب در ‎ شهید شدند فیلم مصاحبه با آرتین 😭 •ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ• ‌ زاده🚩 ╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮  @shahidtoraji213 ╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴حماسه حضور میلیونی در پی محکومیت حمله تروریستی به حریم حضرت شاهچراغ (ع) 🕊️ از خون شهیدان حرم لاله دمیده...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂» . اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ C᭄ •ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ• ‌ زاده🚩 ╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮  @shahidtoraji213 ╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ⇜✾ دعاےفرجـــــ✾⇝ «بسم الله الرحمن الرحیم» «الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.️» ❁﴿دعاے سلامتے امامـ زمانـ (عج)﴾❁*بسم الله الرحمن الرحیم* «"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"»‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌✨‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 گر مثل کویری؛ آسمان را دریاب در فصل بهاران تو خزان را دریاب ما که دلمان از این مصیبت خون شد یارب دل "" را دریاب 🖤آجرک_الله_یاصاحب_الزمان  اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلی ذلِکَ...... 🌤اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج‌ @shahidtoraji213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نام فیلم: در غبار ایستاده کارگردان:محمدحسین مهدویان ژانر: •ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ• ‌ زاده🚩 ╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮  @shahidtoraji213 ╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
شاید از نظر ما فقط چادر باشه ولی از نظر دشمن پرچم اسلامه بانوی من برای اسلامی که از سیدالشهدا ع به ما رسیده علمداری کن🇮🇷 @shahidtoraji213
••|🦄🌂|•• قهـربودیم-🤭💔-!‌ گفت:عاشقمـي-🍻✨-؟! گفتم:نه-🦋🍂-! گفت:لبت‌نه‌گویـد-🤪🔗-؛ وپیداسـت‌میگویددلت‌آري-🚙💞-، که‌این‌سـان‌دشمني‌یعني‌-🌬✨-: که‌خیلي‌‌دوستـم‌داري-💍⛓-! زدم‌زیرِخنده-😂🌱-! دیگه‌نتونستم‌نگم‌که-🗣🎶-: وجـودش‌چقد‌آرامـش‌بخشه-🧡-! .💞.✨ ☂•••|↫ •ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ• ‌ زاده🚩 ╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮  @shahidtoraji213 ╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂» . چه کرده نور تو با شب؟ که دست خونریزش رواق و صحن تو را هم گلوله‌ باران کرد 🖤 C᭄ •ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ• ‌ زاده🚩 ╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮  @shahidtoraji213 ╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
••|🌿🕊|•• 🔰 | 📍متواضع بودن..... 🔻فرمانده های گردان، گوش تا گوش نشسته بودند آمد تو همه ی ما بلند شدیم سرخ شد، گفت بلند نشید جلوی پای من. گفتیم حاجی! خواهش میکنیم اختیار داری بفرمایید بالا باز جلسه بود. ایستاده بود بیرون سنگر میگفت نمی آیم شماها بلند میشید، قول دادیم بلند نشویم. 🌷شهید حسین خرازی🌷 💚•••|↫ ღـیدانهـ •ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ• ‌ زاده🚩 ╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮  @shahidtoraji213 ╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
「‌‌‌‌ 𝓗𝓮𝓼 𝓐𝓻𝓪𝓶𝓮𝓼𝓱 」 عشق‌آن‌دارم‌ڪه‌تا‌آید‌نفـس از‌جماݪ‌دلبـرم‌گویم‌فقط حـق‌پرستم،مقتدایم‌مهـدۍ‌است تا‌ابد‌ازسرورم‌گویم‌فقــط‌...❤️ تعجیـل‌در‌ظهـور صلـوات 🤍 •ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ• ‌ زاده🚩 ╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮  @shahidtoraji213 ╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
🌺 فرا رسیدن ۴ ربیع الثانی ولادت با سعادت تبریک و تهنیت 😍🌺
سید رضا نریمانی_۲۰۲۱_۱۱_۰۹_۱۶_۵۲_۵۹_۸۶۰.mp3
9.31M
طره ی نسیمی عشق من از قدیمی نه که تهرونیا تموم ایرونیا میگن اصفونیا که الکریمی...😍 😊🌿 🎤سید رضا نریمانی فرا رسیدن ۴ ربیع الثانی خجسته باد😍😍🌺