بزرگترین هدف زندگی.mp3
1.52M
#یک_دقیقه_حرف_حساب
💥 بزرگترین هدف زندگی
▪️بزرگترین هدفم اینه که:
برم دانشگاه،
تشکیل خانواده بدم،
بچه دار بشم...
مگه چیزی بالاتر از اینا هم وجود داره؟!
#استاد_شجاعی
منبع: مجموعه یاد خدا
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
📗🇮🇷یازهراس♡شهیدتورجی زاده🇵🇸📗
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «قصه ی دلبری» ⏪ بخش ۲۹: با خواهرم رفتیم برگه ی جواب آزمایش را بگیریم، جوابش مثبت بود
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📒 «قصه ی دلبری»
⏪ بخش ۳۰:
برای خواندن اذان و اقامه در گوشش، پیش هر کس که زورمان رسید بردیمش. در یزد رفتیم پیش حاج آقا آیت اللهی و حاج آقا مهدوی نژاد. در تهران هم حاج آقا قاسمیان، حاج منصور ارضی و حاج حسین مردانی. با هم رفتیم منزل حاج آقا آیت اللهی. حرف هایی را که رد و بدل می شد، میشنیدم. وقتی اذان و اقامه حاج آقا تمام شد، محمد حسین گفت:
«دو روز دیگه می رم مأموریت، حاج آقا دعا کنید شهید بشم!»
هُری دلم ریخت. دیدم دستشان را گذاشتند روی سینه محمد حسین و شروع کردند به دعا خواندن. بعد که دعا تموم شد، گفتند:
«ان شاءالله خدا شما رو به موقع ببره، مثل شهید صدوقی مثل شهید دستغیب!»
داخل ماشین بهش گفتم:
«دیدی حاج آقا هم موافق نبودند حالا شهید بشی؟»
روزی که میخواست برود مأموریت، امیرحسین ۴۷ روزش بود. دل کندن از آن برایش سخت بود. چند قدم می رفت سمت در و برمی گشت دوباره نگاهش می کرد و می بوسیدش.
وقتی می رفت مأموریت، با عکس های امیرحسین اذیتش میکردم. لحظه به لحظه عکس تازه میفرستادم برایش، می خواستم تحریکش کنم زود برگردد. حتی صدای گریه و جیغش را ضبط می کردم و می فرستادم، ذوق می کرد. هرچی استیکر بوس داشت میفرستاد. دائم می پرسید:
«چی بهش می دی بخوره؟ چه کار می کنه؟»
وقتی گله می کردم این جا تنهایم و بیا. می گفت:
«برو خدا رو شکر کن حداقل امیر حسین پیش تو هست، من که هیچ کی پیشم نیست!»
می گفت:
«امیرحسین را ببر تموم هیئت هایی که با هم رفتیم!»
خیلی یادش می کردم در آوردن و بردن امیر حسین به هیئت، به خصوص موقع برداشتن ساک و وسایلش. هیچ وقت نمی گذاشت هیچ کدام را بردارم، چه یک ساک چه سه تا. به مادرم می گفتم:
«ببین چقدر قُده! نمی ذاره به هیچ کدومش دست بزنم!»
امیرحسین که آمد خیلی از وقتم را پر میکرد و گذر ایام خیلی راحت تر بود. البته زیاد که با امیرحسین سروکله می زدم تازه یاد پدرش می افتادم و اوضاع برایم سخت تر می شد.
زمان هایی که برای امیرحسین مشکلی پیش میآمد، مثلاً سرماخوردگی، تب و لرز و همین مریضی های معمولی، حسابی به هم می ریختم. هم نگرانی امیرحسین داشتم و هم نمیخواستم بهش اطلاع بدهم، چون میدانستم ذهنش درگیر و از نظر روحی خسته می شود. می گذاشتم تا بهتر شود، آن موقع می گفتم:
«امیرحسین سرماخورده بود حالا خوب شده!»
امیرحسین سه ماه و نیمه بود که از سوریه برگشت. میخواست ببیند امیرحسین او را می شناسد یا نه؟ دستش را دراز کرد که برود بغلش، خوشحال شده بود که «خون، خون رو می کشه!»
وقتی دید موهای دور سر بچه دارد می ریزد، راضی شد با ماشین کوتاه کند. خیلی ناز و نوازشش می کرد از بوسیدن گذشته بود، به سر و صورتش لیس می زد. می گفتم:
«یه وقت نخوریش!»
همه اش می گفت:
«من و بابام و پسرم خوبیم!»
بی نهایت پدرش را دوست داشت.
تا در خانه بود خودش همه ی کارهای امیرحسین را انجام میداد، از پوشک عوض کردن و حمام بردن تا دادن شیر کمکی و گرفتن آروغش.
⏪ ادامه دارد...
………………………………………
🌱 #حس_خوب
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📒 «قصه ی دلبری»
⏪ بخش ۳۱:
چپ و راست گوشی اش را می گرفت جلویم که «این نماهنگ را ببین» زنی لبنانی بالای جنازه ی پسر شهیدش قرص و محکم ایستاده بود و رجز می خواند.
می گفت:
«اگه عمودی رفتم افقی برگشتم، گریه و زاری نکن! مثل این زن محکم باش!»
آن قدر این نماهنگ را نشانم می داد که بهش حساسیت پیدا کردم. آخری ها از دستش کفری می شدم، بهش می گفتم:
«شهادت مگه الکیه؟ باشه تو برو شهید شو، قول می دم محکم باشم!»
نصیحت می کرد که بعد از من چه طور رفتار کن و با چه کسانی ارتباط داشته باش. به فکر شهادت بود و برای بعد از آن هم برنامه ی خودش را تنظیم کرده بود. در قالب شوخی و گاهی هم جدی حرف هایش را می زد. می گفت:
«این که این قدر توی سوریه موندم و یا کم زنگ می زنم، برای اینه که هم شما راحت تر دل بکنین هم من!»
بعد از تشییع دوستانش میآمد میگفت:
«فلانی شهید شده و بچه ی سه ماهه اش رو گذاشتن روی تابوت!»
بعد می گفت:
«اگه من شهید شدم، تو بچه رو نذار روی تابوت بذار رو سینه ام!»
حتی گاهی نمایش تشییع جنازه ی خودش را هم بازی می کردیم. وسط هال دراز به دراز می خوابید که مثلا شهید شده و می خندید، بعد هم می گفت:
«محکم باش!»
سفارش می کرد چه کارهایی انجام دهم. به حرف هایش گوش نمی دادم و الکی گریه و زاری می کردم تا دیگر از این شیرین کاری ها نکند.
رسول خلیلی و حاج اسماعیل حیدری را خیلی دوست داشت. وقتی شهید شده بودند تا چند وقت عکس و بنر این دو شهید را طراحی میکرد. برای بچههای محل کارش که شهید شده بودند، نماهنگ های قشنگی می ساخت. تا نصف شب می نشست پای این کارها.
عکس های خودش را هم، همان هایی که دوست داشت بعداً در تشییع جنازه و یادواره هایش استفاده شود. روی یک فایل در رایانه اش جدا کرده بود. یکی سرش پایین است با شال سبز و عینک، یکی هم نیم رخ. اذیتش می کردم می گفتم:
«پوستر خودت را هم طراحی کن دیگه!» در کنار همه کارهای هنری اش، خوش خط هم بود. ثلث، نستعلیق و شکسته را قشنگ می نوشت. این خوش خطی در دوران دانشجویی و در اردوها بیشتر نمود پیدا می کرد:
پارچه ی جلوی اتوبوس، روی درهای ورودی و دیوارهای مسجد و حسینیه ها: می روم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم، منم گدای فاطمه.
وقتی از شهادت صحبت میکرد، هر چند شوخی و مسخره بازی بود، ولی گاهی اشکم در می آمد. به قول خودش فیلم هندی می شد و جمعش می کرد. گاهی برای اینکه لجم را در آورد، صدایم می زد:
«همسر شهید محمدخانی»
من هم حسابی می افتادم روی دنده لج که از خر شیطان پیاده شود. همه چیز را تعطیل میکردم. مثلا وقتی می رفتیم بیرون، به خاطر این حرفش می نشستم سرجایم و تکان نمی خوردم. حسابی از خجالتش در آمدم تا دیگر از زبانش افتاد که نگوید:
«همسر شهید محمدخانی»
روزی از طرف محل کارش خانوادهها را دعوت کردند برای جشن. ناسازگاری ام گل کرد که:
این چه جشنی بود؟ این همه نشستیم که همسران شهید بیان روی صحنه و یک پتو از شما هدیه بگیرن؟
این شد شوهر برای این زن؟ اون الان محتاج پتوی شما بود؟ آهنگ سلام آخر خواجه امیری گذاشتن و اشک مردم در اومد که چی؟ همه چی عادی شد؟»
باید می رفتم روی جایگاه و هدیه می گرفتم که من نرفتم. فردایش داده بودند به خودش آورد خانه گفت:
«چرا نرفتی بگیری؟»
آتش گرفتم با غیظ گفتم:
«ملت رو مثل نونوایی صف کرده بودن که برن یکی یکی کارت هدیه بگیرن! برم جلو بگم من همسر فلانی ام و جلوی اسمت رو امضا کنم؟ محتاج چندر غاز پولشون نبودم!»
گمان کردم قانع شد که دیگه من را نبرد سر کارش، حتی گفت:
«اگر شهید هم شدم نرو!»
⏪ ادامه دارد...
………………………………………
🌱 #حس_خوب
•ــــــــــــــــــــ••ـــــــــــــــــــ
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
┄┅══✼🍃🌷🍃✼══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
「 𝓗𝓮𝓼 𝓐𝓻𝓪𝓶𝓮𝓼𝓱 」
-
🌱 #نماهنگ داغ_حرم 🇮🇷
تقدیم به شهدای مظلوم شاهچراغ (ﷺ)
خواننده سیدصادق_آتشی
#شاه_چراغ
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂»
.
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ
مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهیدِ✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ
#ساعت_عاشقی C᭄
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
「🦋🖇•°•°」
لطافت دختـ🌸ـرانہ ام را
زیࢪ چادࢪ مشڪے پنهان میڪنم
تا مبادا به دنیاے صـ🎀ـوࢪتے ام
خدشہ واࢪد شود...
آخࢪ میدانے
دنیاے صورتے
دخترانہ حساسـ😌 استـ .
چادرم راعاشقم✌️😊
ـــــ🍃🐚/^^ــہـ۸ـــــہـــــ۸ـــــ
#چادرانه💚
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🌹🌹🌹🌹احسنت به این بانوان ایرانی ....به این شیر زنهای اسلامی....چقدر خوبه دراین روزها مانند این مجاهدین جنگ نرم بتونیم جهادمان را بر علیه این بی بندوباریها وکشف حجابها وهرزگی ها باهمین حضور در خیابانها ومترو نشان بدهیم
💚
برای همه آنان که رفتند تا به خاک و ناموس ایران، تجاوز نشود...
پ.ن: کلاه شهدای ایرانی در منطقه البیضا که توسط سربازان عراقی کنار هم قرار داده شدهاند.
#لبیک_یا_خامنه_ای
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
⇜✾ دعاے فرجـــــ✾⇝
«بسم الله الرحمن الرحیم»
«الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.️»
❁﴿دعاے سلامتے امامـ زمانـ (عج)﴾❁*بسم الله الرحمن الرحیم*
«"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"»✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••『⏰🎞』••
مـن بـه خــاك می افتم کــه تــو بــمانی...
ایـــ🇮🇷ــــران مـــــــن
#ازاد_بمان
#شاد_بمان_خاک_من_ایران
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج♥️
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
#سلام_منجی_دلها
من سجده به خاک جمکران
میخواهم
از یوسف گمگشته
💔 نشان میخواهم
فریاد و فغان، از غم تنها
😔 بودن
من مهدی صاحب الزمان
💚 میخواهم
#اللهم_عجلـــ_لولیڪ_الفرجـ 🤲🌷
╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮
@shahidtoraji213
╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
⚫️ #شهادت یکی بسیجی مدافع حرم دیگر در گیلان
➕ مجید یوسفی، بسیجی مدافع حرم اهل شهرستان آستانهاشرفیه، شامگاه دیروز در بندرکیاشهر توسط یکی از اغتشاشگران به شهادت رسید.
➕این بسیجی مدافع حرم، در عملیات دستگیری اغتشاشگرانی که در روزهای گذشته اقدام به آتش زدن اموال عمومی و برهم زدن امنیت مردم در بندرکیاشهر کرده بودند به شهادت رسید.
➕ از #شهید مجید یوسفی ۲ فرزند پسر به اسم محمدصالح و احمدرضا به یادگار مانده است.
38.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تک_تیر_انداز
نام فیلم: تک_تیرانداز
کارگردان علی غفاری
ژانر: جنگی ،تاریخی
#زندگی_عبدالرسول_زرین
#قسمت_دوم
#ادامه_دلرد
#با_ما_همراه_باشید
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
#شهیده_حنیفه_رستمی🥀
••|🌿🕊|••
#خاطرات_شهدا📖
🦋یک روز دو مرد غریبه وارد روستای چشمیدر شدند و به عنوان خریدار اشیاء عتیقه در روستا می گشتند.
🌱حنیفه با دیدن آن ها مشکوک شد و به فرزندش گفت: این دو نفر جاسوس هستند، این ها نه ظاهرشان و نه رفتارشان به عتیقه فروش شبیه نیست.
💎رفتار آن ها را کاملاً زیر نظر گرفت، وقتی یقین حاصل کرد که این دو نفر گروهک هستند، رفت، موضوع را به پایگاه اطّلاع داد، نیروهای پایگاه بلافاصله این دو نفر را دستگیر کردند و از آن ها اسناد فراوانی به دست آوردند، ازجملۀ این اسناد نقشه های پایگاه های سپاه در منطقه، وضعیّت نیروهای پایگاه ها، نحوۀ تردّد نیروها و… بود.
✨فرمانده پایگاه از این اقدام حنیفه بسیار قدردانی کرد و گفت: مادر! شما کار بسیار بزرگی انجام دادید، اگر شما نبودید معلوم نبود چه اتّفاقی می افتاد. ما به وجودِ امثال شما افتخار می کنیم.
🕊حنیفه در جواب گفت: من سرباز بی سلاح انقلاب هستم، تا زنده ام در خدمت کشور و مردم هستم.
#شهیده_حنیفه_رستمی🥀🕊
#شهیده🕊
#زندگینامه📗
#خاطرات_شهدا📖
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خییلی قشنگه
عااااالیه
بسیار عااالی...
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ارسالی_از_کاربران
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
روزی راهبی با جمعی از مسیحیان به مسجد النبی (صلی الله علیه و آله و سلم)آمدند در حالیکه طلا و جواهر و اشیاء گرانبها بهمراه داشتند
پس راهب رو کرد به جماعتی که در آنجا حضور داشتند ( أبوبکر نیز در بین جماعت بود )و سوال کرد "خلیفه ی نبی و امین او چه کسیست؟"
پس جمعیت حاضر ، ابوبکر را نشان دادند ، پس راهب رو به ابوبکر کرده و پرسید نامت چیست؟ ابوبکر گفت ، نامم "عتیق" است
راهب پرسید نام دیگرت چیست؟ابوبکر گفت نام دیگرم "صدیق" است
راهب سوال کرد نام دیگری هم داری؟ ابو بکر گفت "نه هرگز"
پس راهب گفت گمان کنم آنکه در پی او هستم شخص دیگریست.ابوبکر گفت دنبال چه هستی؟
راهب پاسخ داد من بهمراه جمعی از مسیحیان از روم آمدم و جواهر و اشیاء گرانبها بهمراه آوردیم و هدف ما این است که از خلیفه ی مسلمین چند سوال بپرسیم ، پس اگر توانست به سوالات ما پاسخ دهد تمام این هدایای ارزنده را به او میبخشیم تا بین مسلمانان قسمت کند و اگر نتوانست سوالات مارا پاسخ دهد اینجا را ترک کرده و به سرزمین خود باز میگردیم
ابوبکر گفت سوالاتت را بپرس ، راهب گفت باید بمن امان نامه بدهی تا آزادانه سوالاتم را مطرح کنم و ابوبکر گفت در امانی ، پس سوالاتت را بپرس
راهب سه سوالش را مطرح کرد:
1)ما هو الشئ الذی لیس لله؟
چه چیزاست که از آن خدا نیست؟
2)ما هو شئ لیس عندالله؟
چه چیزاست که در نزد خدا نیست؟
3)ما هو الشئ الذی لا یعلمه الله؟
آن چیست که خدا آن را نمیداند؟
پس ابوبکر پس از مکثی طولانی گفت باید از عمر کمک بخواهم ، پس بدنبال عمر فرستاد و راهب سوالاتش را مطرح کرد ، عمر که از پاسخ عاجز ماند پس بدنبال عثمان فرستاد و عثمان نیز از این سوالات جا خورد ، و جمعیت گفتند چه سوالیست که میپرسی؟خدا همه چیز دارد و همه چیز را میداند
راهب خطاب به آن سه نفر(ابوبکر و عمر و عثمان)گفت این ها شیخ ها و مردان بزرگی هستند اما متأسفانه به خود مغرور شدند و قصد بازگشت به روم کرد
سلمان فارسی که شاهد ماجرا بود بسرعت خود را به امام علی (ع) (أمیرالمؤمنین ع) رسانده و ماجرا را تعریف کرد و از امام خواست که به سرعت خودش را به آنجا برساند.
پس امام علی ع بهمراه پسرانش امام حسن (ع )و امام حسین (ع )میان جمعیت حاضر و با احترام و تکبیر جماعت حاضر مواجه شدند
ابوبکر خطاب به راهب گفت ، آنکه در جست و جویش هستی آمد ، پس هر سوالی داری از علی (ع) بپرس!
راهب رو به امام علی (ع) کرده و پرسید نامت چیست؟
امام علی (ع) فرمودند نامم نزد یهودیان "الیا" نزد مسیحیان "ایلیا" نزد پدرم "علی" و نزد مادرم "حیدر" است
پس راهب گفت ، نسبتت با نبی (ص) چیست؟
امام (ع )فرمود (او برادر و پسرعموى من است و نیز داماد او هستم)
پس راهب گفت ، به عیسی بن مریم قسم که مقصود و گمشده ی من تو بودی
پس به سوالاتم پاسخ بده
و دوباره سوالاتش را مطرح کرد
امام علی (ع) پاسخ دادند:
آنچه خدا ندارد ، زن و فرزند است
آنچه نزد خدا نیست ، ظلم است
و آنچه خدا نمیداند ، شریک و همتا برای خود است
(فإن ا لله تعالی أحد لیس له صاحبة و لا ولدا
فلیس من الله ظلم لأحد
و فإن الله لا یعلم شریکا فی الملک)
پس راهب با شنیدن این پاسخها کمربندش را باز کرده و روی زمین انداخت ، امام علی ع را به سینه فشرد و بین دو چشم مبارکش را بوسید و گفت:
"أشهد أن لا اله إلا الله و أن محمد رسول الله و أشهد أنک وصیه و خلیفته و أمین هذه الامة و معدن الحکمة"
به درستی که نامت درتورات إلیا و در انجیل ایلیا و در قرآن علی و در کتابهای پیشین حیدر است ، پس براستی تو خلیفه ی بر حق پیامبری ص ، پس ماجرای تو با این قوم چیست؟ سپس تمام هدایا را به امام علی ع تقدیم کرد و امام در همانجا اموال را بین مسلمین قسمت کرد
عزيزان کپی فضائل أمیرالمؤمنین (ع) توفيقيست كه نصيب هركسي نميشود.پیامبر(ص)فرمود:(هرکس فضائل امیرالمومنین علی ابن ابیطالب (ع)رادرمیان مردم نشردهد، (گناهان غیرحق الناس )اوبخشیده می شود.
#حکایت
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 چرا ذکر و عبادت روی من اثر نداره؟
💢 امان از کبر و غرور که چه کارایی با آدم میکنه😔
❣️یاصاحبالزماناغیثینی،
یاصاحبالزمانادرڪنی،المُستَعانُبِکَ یَابنَالحَسن❣️
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
✧┅┅═❁💞❁═┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥پاسخ دندانشکن مهران رجبی به یک اسرائیلی!
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯