eitaa logo
شهید هادی ذوالفقاری....♡
463 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2هزار ویدیو
37 فایل
خـوش اومدی رفیـق💚 دع‌ــوت شـده‌ی خـاصِ شهدا هستی..😍🌱 {کانال شهید مح‌ـمّدهادی ذوالفقاری♡} ✅خادم کانال جهت تبادل: ↬ @Ghaf_sin120 ✅ارتباط با مدیر کانال ↬ @Nazanin_hbi ___________ 🌴تاسیس.1400/2/7 ◆ @shahidzoalfaghari
مشاهده در ایتا
دانلود
کاش بشود... که عاقبت ما را هم سَرِ دست‌ها ببرند.💔😔 「🖤🥀」
مداحی آنلاین - ازدواج دختر رفتگر با جوان تاجر - استاد قرائتی.mp3
4.4M
♨️خاطره شنیدنی ازدواج دختر رفتگر با جوان تاجر با عنایت امام رضا علیه السلام 👌 سخنرانی بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام @shahidzoalfaghari
شهید هادی ذوالفقاری....♡
📚 #پسرک_فلافل_فروش 📌 قسمت سی و پنجم نه تنها من كه بيشتر رفقا اعتقاد دارند كه هادی هر چه می خواست د
📚 📌 قسمت سی و ششم بعد با صدایی گرفته تر گفت: خسته ام، بعد از سفر كربلا ديگه دوست ندارم توی خيابون برم. 😞 🔥من مطمئن هستم چشمی كه به نگاه حرام عادت كنه خيلی چيزها رواز دست ميده. چشم گنه کار لایق شهادت نميشه.🔥 هادی حرف می زد و من دقت می كردم كه بعد از گذشت چند ماه، دل و جان هادی هنوز در كربلا مانده. با خودم گفتم: خوش به حال هادی، چقدر خوب توانسته حال معنوی کربلا را حفظ كند. هادی بعد از سفر كربلا واقعاً كربلایی شد. خودش را در حرم جا گذاشته بود و هيچ گاه به دنيای مادی ما برنگشت. آنقدر ذكر و فكرش در كربلا بود كه آقا دعوتش كرد. پنج ماه پس از بازگشت از كربلا، توسط يكی از دوستان، مقدمات سفر و اقامت در حوزه ی علميه نجف را فراهم كرد. بهمن ماه ۱۳۹۰ راهی شد. ديگر نتوانست اينجا بماند. برای تحصيل راهی نجف شد. يكی از دوستان، که برادر شهيد و ساكن نجف بود، شرايط حضور ايشان در نجف را فراهم کرد و هادی راهی شهر نجف شد. ✅ ادامه دارد... ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
📚 📌 قسمت سی و هفتم سال اول طلبگی هادی بود. يك روز به او گفتم: ميداني شهريه ای كه يك طلبه می گيرد، از سهم امام زمان( عج) است. با تعجب نگاهم كرد و گفت: خب شنيدم، منظورت چيه⁉🤔 گفتم: بزرگان دين می گويند اگر طلبه اي درس نخواند، گرفتن پول امام زمان (عج) برای او اشكال پيدا می كند. كمی فكر كرد. بعد از آن ديگر از حوزه ی علميه شهريه نگرفت❗ با موتور كار می كرد و هزينه های خودش را تأمين می كرد، اما ديگر به سراغ سهم امام زمان (عج)نرفت. هادی طلبه ای سخت كوش بود. در كنار طلبگی فعاليت هاي مختلف انجام مي داد. اما از مهمترين ويژگی های او دقت در حلال و حرام بود. او بسيار احتياط می كرد؛ زيرا بزرگان راه رسيدن به كمال را دقت در حرام و حلال می دانند. او به نوعی راه نفوذ شيطان را بسته بود. هميشه دقت می كرد كه كارهايش مشكل شرعی نداشته باشد. به بيت المال بسيار حساس بود، حتی قبل از اينکه ساکن نجف شود. يادم هست گاهی در پايگاه بسيج درس می خواند، آخر شب كه كار بسيج تمام می شد از دفتر پايگاه بسيج بيرون می آمد‼ ✅ ادامه دارد... ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
✨ ✍هر وقت از سوریه تماس میگرفتن، میخندیدن و میگفتن از تمام وسایلی ڪه برام گذاشتین فقط قـرآن به ڪارم میاد قرآن مدام تو جیبش بود و آن را می خواند، در هنگام رفتنش هم یه قرآن تو جیبی با معنی براش گذاشتم چون عادت داشت قرآن رو با معنی بخونه. 🌹 راوی : همسرشهید ◆@shahidzoalfaghari
. اللّهُمَّ‌ عَجِّلْ‌ لِوَلِیِّکَ‌ الْفَرَج🌼🌱 .
خودت رو به خوندنِ زیارت آل ‌یس عادت بده، تا نگاه محبت‌ آمیزِ امام زمان (عج) به خودت رو حس کنی. 💛✨ استاد پناهیان -🌱 ◆@shahidzoalfaghari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر گمنامان به مهمانی خصوصی حضرت فاطمه سلام الله علیها راه دارند ، ما در آرزوی این گمنامی حاضریم بمیریم... ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
سلام لطفا در صورت توان نماز شب اول قبر، قرآن و اذکار مستحبی برای مرحوم "مشهدی علیرضا" فرزند "مرحوم سلطان مراد" بخوانید بخوانیم تا برایمان بخوانند🌹
کاش ما هم زنده از این دنیا بریم:)✨ ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
🌼بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌼 ✍امیرالمؤمنین امام علی علیه‌السلام: سه خصلت موجب جلب محبّت مى‌شود: خوش‌خويى، ملايمت و فروتنى. 📚 غررالحكم، حدیث ۴۶۸۴ @shahidzoalfaghari
میثم مطیعی و بچه شیعه‌های تایلند 🌹 عکس‌های رو دیوار ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
شهید هادی ذوالفقاری....♡
📚 #پسرک_فلافل_فروش 📌 قسمت سی و هفتم سال اول طلبگی هادی بود. يك روز به او گفتم: ميداني شهريه ای كه
📚 📌 قسمت سی و هشتم او در راهرو، كه بيرون از پايگاه بود، مشغول مطالعه می شد. شرايط خانه به گونه ای نبود كه بتواند در آنجا درس بخواند. برای همين اين کار را می کرد. داخل راه رو لامپ هایی داريم که شب نيز روشن است. هادی آنجا در سرما می نشست و درس می خواند! 📓 يك بار به هادی گفتم: چرا اينجا درس ميخوانی❓ تو حق گردن اين گچ كاری پايگاه داری همه ی در و ديوار اينجا را خود تو بدون گرفتن مزدگچ کاری كردی. همه ی تزئينات اينجا كار شماست.خب بمون توی پايگاه و درس بخوان. تو كه كار خلافی انجام نميدی .❗️ هادی گفت: من اين درس رو برای خودم می خوانم. درست نيست از نوری که هزينه اش را بيت المال پرداخت مي كند استفاده کنم. 💡 از طرفی چون می دانم اين لامپها تا صبح روش است اينجا می مانم.😊 اما بيشترين احتياط او درباره ی غذا بود. هر غذایی را نمی خورد. البته دستور دين نيز همين است. برخی از بزرگان به غذایی كه تهيه می شد دقت می کردند. در قرآن نيز با اين عبارت به اين موضوع تأكيد شده: پس انسان بايد به غذای خودش و اينكه از چه راهی به دست آمده بنگرد. در تهران وقتی غذایی تهيه می کرديم می گفت: از کجا آمده؟ چه کسی پخته؟ وقتی می گفتيم پخت مادر است خوشحال می شد، اما غذاهایی ديگر را خيلی تمايل به خوردنش نداشت. ✅ ادامه دارد... ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
📚 📌 قسمت سی و نهم می گويند اگر می خواهی شيعه ی واقعي آقا ابا عبدالله را بشناسی سه بار در مقابل او نام مقدس حسين را بر زبان جاری كنيد. خواهيد ديد كه محب و شيعه ی واقعی حالتش تغيير كرده و اشك در چشمانش حلقه می زند.🥺 شدت علاقه و محبت هادی به امام حسين وصف ناشدنی بود. 🖤 او از زمانی كه خود را شناخت در راه سيد و سالار شهيدان قدم بر می داشت. هادی از بچگی در هيئت ها کمک مي کرد. او در کنار ذکرهایی که هميشه بر لب داشت، نام ياحسين را تکرار میکرد.📿 واقعاً نمی شود ميزان محبت او را توصيف كرد. اين سال های آخر وقتی در برنامه های هيئت شركت می كرد، حال و هوای همه تغيير می كرد. يادم هست چند نفر از كوچكترهای هيئت مي پرسيدند: چرا وقتي آقاهادی در جلسات هيئت شركت می كند، حال و هوای مجلس ما تغيير می كند؟ ما هم می گفتيم به خاطر اينكه او تازه از كربلا و نجف برگشته. اما واقعيت چيز ديگری بود. محبت آقا ابا عبدالله با گوشت و پوست و خون او آميخته شده بود. او تا حدودی امام حسین را شناخته بود. برای همين وقتی نام مبارك آقا را در مقابل او می بردند اختيار از كف می داد. وقتی صبح ها برای نماز به مسجد می آمد. بعد از نماز صبح در گوشه ای از مسجد به سجده می رفت و در سجده كل زيارت عاشورا را قرائت می كرد.📜 ✅ ادامه دارد... ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
بالطف‌حسن‌بوده‌حسینی‌شده‌عالم این‌رابه‌همه‌گفته‌ومبهم‌نگذارید... 💚 ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
عامل نجات مقدس اردبیلی ره⁉️ در زهد و تقوا زبانزد عام و خاص بود و مدال بندگی بر گردن داشت. او را عالم رویا دیدند. از او پرسیدند: با این همه علم و زهد و قداست، اینجا چه چیزی عامل نجات شما شد؟ با دست به حرم امیرالمؤمنین علیه‌السلام اشاره کردند و فرمودند: محبت این آقا؛ ❤️ و سپس نمازشب‌هایی که خوانده بودم که به برکت ولایت مولا علی پذیرفته شد. ◆@shahidzoalfaghari
شهید هادی ذوالفقاری....♡
📚 #پسرک_فلافل_فروش 📌 قسمت سی و نهم می گويند اگر می خواهی شيعه ی واقعي آقا ابا عبدالله را بشناسی سه
📚 📌 قسمت چهلم هادی هر جا ميرفت برای هيئت امام حسين هزينه می كرد. درباره ی هيئت رهروان شهدا كه نوجوانان مسجد بودند نيز هميشه جزءبانيان هزينه های هيئت بود. زمانی که هادی ساکن نجف بود، هر شب جمعه به کربلا می رفت. 🌙 در مدت حضور در کربلا ازدوستانش جدا می شد و خلوت عجیبی با مولای خود داشت.❤️‍🩹 خوب به ياد دارم که هادی از ميان همه ی شهدای كربلا به يك شهيد علاقه ی ويژه داشت. بعضی وقتها خودش را مثل آن شهيد می دانست و جمله ی آن شهيد را تكرار می كرد. هادی می گفت: من عاشق و غلام آقا ابا عبدالله هستم. چون در روز عاشورا به آقا حرفهایی زد كه حرف دل من به مولا است. او از سياه بودن و بدبو بودن خودش حرف زد و اينكه لياقت ندارد كه خونش در رديف خون پاكان قرار گيرد. من هم همين گونه ام. نه آدم درستی هستم. نه... در اين آخرين سفر هادی مطلبی را برای من گفت كه خيلی عجيب بود! هادی می گفت: يك بار در نجف تصميم گرفتم كه سه روز آب و غذا كمتر بخورم يا اصلا نخورم تا ببينم مولای ما امام حسين در روز عاشورا چه حالی داشت. اين كار را شروع كردم. روز سوم حال و روز من خيلی خراب شد. وقتی خواستم از خانه بيرون بيايم ديدم چشمانم سياهی می رود. من همه جا را مثل دود می ديدم. آنقدر حال من بد شد كه نمی توانستم روی پای خودم بايستم. از آن روز بيشتر از قبل مفهوم كربلا و تشنگی و امام حسين را می فهمم. ✅ ادامه دارد... ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
📚 📌 قسمت چهل و یکم در حكايات تاريخی بارها خوانده ام كه زندگی در شهر نجف برای طلبه های علوم دينی همواره با تحمل مشقات و سختی ها همراه است. 😢 برخی ها معتقد بودند كه اگر كسی می خواهد همنشینی با مولی متقيان اميرالمؤمنين داشته باشد بايد اين سختيها را تحمل كند.👌🏼 هادی نيز از اين قاعده مستثنا نبود. وقتی به نجف رفت، حدود يک سال و نيم آنجا ماند. تابستان 1392 و ماه رمضان بود كه به ايران بازگشت. مدتی پيش ما بود و از حال و هوای نجف مي گفت. همان ايام يک شب توی مسجد او را ديدم. مشغول صحبت شديم. هادی ماجرای اقامتش را برای ما اينگونه تعريف کرد: من وقتی وارد نجف شدم نه آنچنان پولی داشتم و نه كسی را می شناختم كمی زندگی برای من سخت بود. 😣 دوست من فقط توانست برنامه ی حضور من را در نجف هماهنگ كند. روز اول پای درس برخی اساتيد رفتم. نماز مغرب را در حرم خواندم و آمدم بيرون. کمی در خيابان های نجف دور زدم. كسی آشنا نبود. برگشتم و حوالی حرم، جایی كه برای مردم فرش پهن شده بود، خوابيدم‼ ✅ ادامه دارد... ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💍 °°° 🌸روزهای اول ماه ربیع 😍سفره عقد جوونهای دزفولی 💚در بیت شهید ولایتی‌فر ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
شهید پور جعفری میگفت: روزی در منطقه ای در سوریه، حاجی خواست با دوربین دید بزنه، خیلی محل خطرناکی بود، من بلوکی را که سوراخی داشت بلند کردم که بذارم بالای دیوار که دوربین استتار بشه همین که گذاشتمش بالا تک تیرانداز بلوک رو طوری زد که تکه تکه شد ریخت روی سر و صورت ما!🥀 حاجی کمی فاصله گرفت، خواست دوباره با دوربین دیدبزنه که این بار گلوله ای نشست کنار گوشش روی دیوار، خلاصه شناسایی به خیر گذشت. بعد از شناسایی داخل خانه ای شدیم برای تجدید وضو احساس کردم اوضاع اصلا مناسب نیست، به اصرار زیاد حاجی رو سوار ماشین کردیم و راه افتادیم. هنوز زیاد دور نشده بودیم که همون خونه در جا منفجر شد و حدود هفده تن شهید شدند! بعداز این اتفاق حاجی به من گفت: حسین امروز چند بار نزدیک بود شهید بشیم اما حیف...🥀 🕊 🕊 ◆@shahidzoalfaghari
شهید هادی ذوالفقاری....♡
📚 #پسرک_فلافل_فروش 📌 قسمت چهل و یکم در حكايات تاريخی بارها خوانده ام كه زندگی در شهر نجف برای طلبه
📚 📌 قسمت چهل و دوم ...روز بعد كمی نان خريدم و غذای آن روز من همين نان شد. پای درس اساتيد رفتم و توانستم چند استاد خوب پيدا كنم. 👳🏻‍♂ مشكل ديگر من اين بود كه هنوز به خوبی تسلط به زبان عربی نداشتم.😬 بايد بيشتر تلاش می كردم تا اين مشكلات را برطرف كنم. چند روز كار من اين بود كه نان يا بيسكويت می خوردم و در كلاس های درس حاضر می شدم. شب ها را نيز در محوطه ی اطراف حرم می خوابيدم. حتی يك بار در يكی از كوچه های نجف روی زمين خوابيدم!😥 سختی ها و مشقات خيلی به من فشار می آورد. اما زندگی در كنار مولا بسيار لذت بخش بود. ❤️‍🩹 كم كم پول من برای خريد نان هم تمام شد! حتی يك روز كمی نان خشك پيدا كردم و داخل ليوان آب زدم وخوردم. زندگی بيشتر به من فشار آورد. نمی دانستم چه كنم. تا اينكه يك بار وارد حرم مولای متقيان شدم و گفتم: آقا جان من برای تكميل دين خودم به محضر شما آمدم، اميدوارم لياقت زندگی در كنار شما را داشته باشم. انشاءالله آن طور كه خودتان می دانيد مشكل من نيز برطرف شود. 😇 مدتی نگذشت كه با لطف خدا يكي از مسئولان سپاه بدر را، كه از متوليان يک مؤسسه ی اسلامی در نجف بود، ديدم. ايشان وقتی فهميد من از بسيجيان تهران بودم خيلی به من لطف كرد. بعد هم يك منزل مسكونی بزرگ و قديمی در اختيار من قرار داد. 🤩 شرايط يكباره برای من آسان شد. بعد هم به عنوان طلبه در حوزه ی نجف پذيرفته شدم. همه ی اينها چيزی نبود جز لطف خود آقا اميرالمؤمنين (ع)💚 ✅ ادامه دارد... ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
📚 📌 قسمت چهل و سوم هرچند خانه ای كه در اختيار من بود، قديمی و بزرگ بود، من هم درآنجا تنها بودم. خيلی ها جرئت نمی كردند در اين خانه ی تاريك و قديمی زندگی كنند 🤭 اما برای من كه جایی نداشتم وشب هاي بسياری در كوچه و خيابان خوابيده بودم محل خوبی بود... 👌🏼 هادی حدود دو ماه پيش ما در تهران بود. يادم هست روزهای آخر خيلی دلش برای نجف تنگ شده بود.🥺 انگار او را از بهشت بيرون كرده اند. 😅 كارهايش را انجام داد و بعد از سفر مشهد، آماده ی بازگشت به نجف شد. بعد از آن به قدری به شهر نجف وابسته شد كه می گفت: وقتی به زيارت كربلا می روم، نمی توانم زياد بمانم و سريع بر ميگردم نجف. ✅ ادامه دارد... ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
❌ سـیمِخـٰاردارِنَفـس‌مۍدۅنـۍیَعنـۍچـۍ؟ یَعنـۍ: ۅاردِھَـرڪـٰانـٰالۍ‌نَشـۍ ۅاردِھَـرگَپـۍنَشـۍ ۅاردِھَـرپیـۅۍنَشـۍ ۅاردِھَـربَحثـۍنَشـۍ. اینجا.گنـاه.ممــنوع📗 ◆@shahidzoalfaghari
امام‌رضا و تکریم خانواده!🌱 ـ‌علیہ‌السلام‌ـ درمورد جایگاه و مقام کسانی کہ در فضای‌خانه به بزرگداشت همسر و خانواده خوش‌رفتاری و نیکوکاری در قبال آنھا می‌پردازند، می‌فرمایند: نزدیک‌ترین شما به من از نظر مقام در روز جزا، کسی است که در مورد خانواده‌ی خود خوش رفتار باشد. ♥️ همچنین حضرت در روایت دیگری می‌فرمایند: بهترین مردم از نظر ایمان کسی است که درباره خود نیکوکارتر باشد .🖇 ◆@shahidzoalfaghari
شهید هادی ذوالفقاری....♡
📚 #پسرک_فلافل_فروش 📌 قسمت چهل و سوم هرچند خانه ای كه در اختيار من بود، قديمی و بزرگ بود، من هم در
📚 📌 قسمت چهل و چهارم می گفت: آدمی كه ساكن نجف شده نمی تواند جای ديگری برود. ❣ شما نمی دانيد زندگی در كنار مولا چه لذتی دارد. 😍 هادی آن چنان از زندگی در نجف می گفت كه ما فكر می كرديم دربهترين هتل ها اقامت دارد‼ اما لذتی كه به آن اشاره می كرد چيز ديگری بود. هادی آن چنان غرق در معنويات نجف شده بود كه نمی توانست چند روز زندگی در تهران را تحمل كند. در مدتی كه تهران بود در مسجد و پايگاه بسيج حضور می يافت. هنگام حضور در تهران احساس راحتی ميكرد! يك بار پرسيدم از چيزی ناراحتی⁉ چرا اينقدر گرفته ای❓ گفت: خيلی از وضعيت حجاب خانم ها توی تهران ناراحتم. 😔 وقتی آدم توی كوچه راه ميره، نمی تونه سرش روبالا بگيره. بعد گفت: يه نگاه حرام آدم روخيلی عقب می اندازه. اما در نجف اين مسائل نيست. شرايط برای زندگی معنوی خيلی مهياست. هادی را كه می ديدم، ياد بسيجی های دوران جنگ می افتادم. آنها هم وقتی از جبهه بر می گشتند..... ✅ ادامه دارد... ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
📚 📌 قسمت چهل و پنجم جوانان میخواستند هرچه سریع تر به جبهه برگردند البته تفاوت حجاب زنان آن موقع با حالا قابل گفتن نيست‼ خوب به ياد دارم از زمانی که هادي در نجف ساکن شد، به اعمال و رفتارش خيلی دقت می كرد. شروع كرده بود برخی رياضت هاي شرعی را انجام می داد. مراقب بود كه كارهای مكروه نيز انجام ندهد. وقتی در نجف ساکن بود، بيشتر شب های جمعه با ما تماس می گرفت.📞 اما در ماه هاي آخر خيلی تماسش را کم کرد. عقيده ی من اين است که ايشان می خواست خود را از تعلقات دنيا جدا کند. شماره تلفن همراه خود را هم عوض کرد. می خواست دلبستگی به دنيا نداشته باشد. می گفت شماره را عوض کردم که رفقا تماس نگيرند. می خواهم از حال و هوای اينجا خارج نشوم. خواهرش می گفت: هادی برای من اينكه ما ناراحت نشويم هيچ وقت نمی گفت در نجف سختی کشيده، هميشه طوری برای ما از اوضاعش تعريف می کرد که انگار هيچ مشکلی ندارد. فقط از لذت حضور در نجف ومعنويات آنجا می گفت. آرزو می كرد كه روزی همه با هم به نجف برويم. يک بار در خانه از ما پرسيد: چطور بايد ماکارونی درست کنم؟ ما هم يادش داديم. طوری به ما نشان داد که آنجاخيلي راحت است، فقط مانده كه برای دوستان طلبه اش ماكارونی درست كند.😁 شرايطش را به گونه ای توضيح مي داد که خيال ما راحت باشد. هميشه اوضاع درس خواندن و طلبگی اش رادر نجف آرام توصيف می كرد ✅ ادامه دارد... ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
🟢 استغفار را ترک نکن... هـر وقــت خـوشحــال شدیــد بر محمـد و آل محمـد صلــوات بفرستید و هر وقت غمناک شدید، استغـفـار کنید. خـدا در را باز میکند.✨ همچنین می فرمودند: هـر روز عصر ۷۰ بـار استـغفــار را تــرک مکـن؛ عمـومـا عصـر و دم غروب شیعیان را غم می گیرد و با استغفار برطـرف می شـود. با ایـن استغـفـار دل پـاک می شـود و شیـطــان بـه دل پــاک راه نـدارد. | عارف‌بالله حاج اسماعیل دولابی ره |🌱 ◆@shahidzoalfaghari
✨ حسیـن ایرلو بچه تهران بود از آن داش مشتی هــا. شده بود فرمانده تحریب لشکر المهدی(عجل الله). می گفت دوست دارم جوری شهید بشم که یک وجـبم از من هم نمـونه. گلوله مستقیم تانک خورد به سینه اش، تکه تکه شد🥀 بعد از حسیــن، کاکا علی شـد فرمانده تخریـب. دیدم همیشــه یک لباس منـدرس و کهنه به تن دارد. گفتـم کاکا علی این چـیه پوشیدی زشتـه! گفـت: لباس شهیـد ایرلوِ! گفتم: حسین هیکلش دو برابر تو بود؟ گفت:دادم خیاط بـرام اندازش کـرده. روی آسـتین جای یک پارگی بود. گفـتم: این چـیه، چرا این را ندوختـی؟ گفت: جای ترکـشیه که به بازوی ایرلو رفته. هر وقت خسـته میشـم. دلم می‌گیره سرم رو می‌گذارم رو این پارگی آروم میشم✨ اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌹 (کاکا علی)🌹 فرمانده گردان تخریب لشکر 33 المهدی(عجل الله) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌◆@shahidzoalfaghari
- روضه غربت تو حال عجیبی دارد - هرکه نامش "حسـن" است - ارث غریبی دارد ..🖤 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ را محضر قطب عالم امکان، حضرت بقیة‌الله ارواحناه له فداه تسلیت عرض می‌کنیم🏴 ◆@shahidzoalfaghari
... این جا حال دلمان خوب نیست اوضاع زندگی خراب است میشود رمز عملیاتی بفرستید؟! ...🥀 ◆@shahidzoalfaghari