#جمعه_های_انتظار
خودت رو به خوندنِ زیارت
آل یس عادت بده، تا نگاه
محبت آمیزِ امام زمان (عج)
به خودت رو حس کنی. 💛✨
استاد پناهیان -🌱
◆@shahidzoalfaghari◆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر گمنامان به مهمانی خصوصی حضرت فاطمه سلام الله علیها راه دارند ، ما در آرزوی این گمنامی حاضریم بمیریم...
#حسین_یکتا #روایتگر
✔️به جمع ما بپیوندید↓
◆@shahidzoalfaghari◆
کاش ما هم زنده از این دنیا بریم:)✨
#هویزه
#یاد_شهدا_با_صلوات
✔️به جمع ما بپیوندید↓
◆@shahidzoalfaghari◆
🌼بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌼
✍امیرالمؤمنین امام علی علیهالسلام:
سه خصلت موجب جلب محبّت مىشود:
خوشخويى، ملايمت و فروتنى.
📚 غررالحكم، حدیث ۴۶۸۴
◆@shahidzoalfaghari◆
میثم مطیعی و بچه شیعههای تایلند 🌹
عکسهای رو دیوار
✔️به جمع ما بپیوندید↓
◆@shahidzoalfaghari◆
شهید هادی ذوالفقاری....♡
📚 #پسرک_فلافل_فروش 📌 قسمت سی و هفتم سال اول طلبگی هادی بود. يك روز به او گفتم: ميداني شهريه ای كه
📚 #پسرک_فلافل_فروش
📌 قسمت سی و هشتم
او در راهرو، كه بيرون از پايگاه بود، مشغول مطالعه می شد.
شرايط خانه به گونه ای نبود كه بتواند در آنجا درس بخواند. برای همين اين کار را می کرد.
داخل راه رو لامپ هایی داريم که شب نيز روشن است. هادی آنجا در سرما می نشست و درس می خواند! 📓
يك بار به هادی گفتم: چرا اينجا درس ميخوانی❓ تو حق گردن اين گچ كاری پايگاه داری
همه ی در و ديوار اينجا را خود تو بدون گرفتن مزدگچ کاری كردی.
همه ی تزئينات اينجا كار شماست.خب بمون توی پايگاه و درس بخوان. تو كه كار خلافی انجام نميدی .❗️
هادی گفت: من اين درس رو برای خودم می خوانم. درست نيست از نوری که هزينه اش را بيت المال پرداخت مي كند استفاده کنم. 💡
از طرفی چون می دانم اين لامپها تا صبح روش است اينجا می مانم.😊
اما بيشترين احتياط او درباره ی غذا بود. هر غذایی را نمی خورد. البته دستور دين نيز همين است.
برخی از بزرگان به غذایی كه تهيه می شد دقت می کردند.
در قرآن نيز با اين عبارت به اين موضوع تأكيد شده: پس انسان بايد به غذای خودش و اينكه از چه راهی به دست آمده بنگرد.
در تهران وقتی غذایی تهيه می کرديم می گفت: از کجا آمده؟ چه کسی پخته؟
وقتی می گفتيم پخت مادر است خوشحال می شد، اما غذاهایی ديگر را
خيلی تمايل به خوردنش نداشت.
✅ ادامه دارد...
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
✔️به جمع ما بپیوندید↓
◆@shahidzoalfaghari◆
📚 #پسرک_فلافل_فروش
📌 قسمت سی و نهم
می گويند اگر می خواهی شيعه ی واقعي آقا ابا عبدالله را بشناسی سه بار در مقابل او نام مقدس حسين را بر زبان جاری كنيد.
خواهيد ديد كه محب و شيعه ی واقعی حالتش تغيير كرده و اشك در چشمانش حلقه می زند.🥺
شدت علاقه و محبت هادی به امام حسين وصف ناشدنی بود. 🖤
او از زمانی كه خود را شناخت در راه سيد و سالار شهيدان قدم بر می داشت.
هادی از بچگی در هيئت ها کمک مي کرد. او در کنار ذکرهایی که هميشه بر لب داشت، نام ياحسين را تکرار میکرد.📿
واقعاً نمی شود ميزان محبت او را توصيف كرد. اين سال های آخر وقتی در برنامه های هيئت شركت می كرد، حال و هوای همه تغيير می كرد.
يادم هست چند نفر از كوچكترهای هيئت مي پرسيدند: چرا وقتي آقاهادی در جلسات هيئت شركت می كند، حال و هوای مجلس ما تغيير می كند؟
ما هم می گفتيم به خاطر اينكه او تازه از كربلا و نجف برگشته.
اما واقعيت چيز ديگری بود. محبت آقا ابا عبدالله با گوشت و پوست و خون او آميخته شده بود.
او تا حدودی امام حسین را شناخته بود. برای همين وقتی نام مبارك آقا را در مقابل او می بردند اختيار از كف می داد.
وقتی صبح ها برای نماز به مسجد می آمد. بعد از نماز صبح در گوشه ای از مسجد به سجده می رفت و در سجده كل زيارت عاشورا را قرائت می كرد.📜
✅ ادامه دارد...
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
✔️به جمع ما بپیوندید↓
◆@shahidzoalfaghari◆
بالطفحسنبودهحسینیشدهعالم
اینرابههمهگفتهومبهمنگذارید...
#یاشباباهلالجنة
#یاحسن💚
#دوشنبه_های_امام_حسنی
✔️به جمع ما بپیوندید↓
◆@shahidzoalfaghari◆
عامل نجات مقدس اردبیلی ره⁉️
در زهد و تقوا زبانزد عام و خاص بود
و مدال بندگی بر گردن داشت.
او را عالم رویا دیدند.
از او پرسیدند:
با این همه علم و زهد و قداست،
اینجا چه چیزی عامل نجات شما شد؟
با دست به حرم امیرالمؤمنین
علیهالسلام اشاره کردند و فرمودند:
محبت این آقا؛ ❤️
و سپس نمازشبهایی
که خوانده بودم که به برکت ولایت
مولا علی پذیرفته شد.
◆@shahidzoalfaghari◆
شهید هادی ذوالفقاری....♡
📚 #پسرک_فلافل_فروش 📌 قسمت سی و نهم می گويند اگر می خواهی شيعه ی واقعي آقا ابا عبدالله را بشناسی سه
📚 #پسرک_فلافل_فروش
📌 قسمت چهلم
هادی هر جا ميرفت برای هيئت امام حسين هزينه می كرد.
درباره ی هيئت رهروان شهدا كه نوجوانان مسجد بودند نيز هميشه جزءبانيان هزينه های هيئت بود.
زمانی که هادی ساکن نجف بود، هر شب جمعه به کربلا می رفت. 🌙
در مدت حضور در کربلا ازدوستانش جدا می شد و خلوت عجیبی با مولای خود داشت.❤️🩹
خوب به ياد دارم که هادی از ميان همه ی شهدای كربلا به يك شهيد علاقه ی ويژه داشت.
بعضی وقتها خودش را مثل آن شهيد می دانست و جمله ی آن شهيد را تكرار می كرد.
هادی می گفت: من عاشق و غلام آقا ابا عبدالله هستم. چون در روز عاشورا به آقا حرفهایی زد كه حرف دل من به مولا است.
او از سياه بودن و بدبو بودن خودش حرف زد و اينكه لياقت ندارد كه
خونش در رديف خون پاكان قرار گيرد.
من هم همين گونه ام. نه آدم درستی هستم. نه...
در اين آخرين سفر هادی مطلبی را برای من گفت كه خيلی عجيب بود!
هادی می گفت: يك بار در نجف تصميم گرفتم كه سه روز آب و غذا كمتر بخورم يا اصلا نخورم تا ببينم مولای ما امام حسين در روز عاشورا چه حالی داشت.
اين كار را شروع كردم. روز سوم حال و روز من خيلی خراب شد. وقتی خواستم از خانه بيرون بيايم ديدم چشمانم سياهی می رود.
من همه جا را مثل دود می ديدم. آنقدر حال من بد شد كه نمی توانستم
روی پای خودم بايستم.
از آن روز بيشتر از قبل مفهوم كربلا و تشنگی و امام حسين را می فهمم.
✅ ادامه دارد...
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
✔️به جمع ما بپیوندید↓
◆@shahidzoalfaghari◆
📚 #پسرک_فلافل_فروش
📌 قسمت چهل و یکم
در حكايات تاريخی بارها خوانده ام كه زندگی در شهر نجف برای طلبه های علوم دينی همواره با تحمل مشقات و سختی ها همراه است. 😢
برخی ها معتقد بودند كه اگر كسی می خواهد همنشینی با مولی متقيان اميرالمؤمنين داشته باشد بايد اين سختيها را تحمل كند.👌🏼
هادی نيز از اين قاعده مستثنا نبود. وقتی به نجف رفت، حدود يک سال و نيم آنجا ماند.
تابستان 1392 و ماه رمضان بود كه به ايران بازگشت. مدتی پيش ما بود و از حال و هوای نجف مي گفت.
همان ايام يک شب توی مسجد او را ديدم. مشغول صحبت شديم. هادی ماجرای اقامتش را برای ما اينگونه تعريف کرد:
من وقتی وارد نجف شدم نه آنچنان پولی داشتم و نه كسی را می شناختم كمی زندگی برای من سخت بود. 😣
دوست من فقط توانست برنامه ی حضور من را در نجف هماهنگ كند.
روز اول پای درس برخی اساتيد رفتم. نماز مغرب را در حرم خواندم و آمدم بيرون.
کمی در خيابان های نجف دور زدم. كسی آشنا نبود. برگشتم و حوالی حرم، جایی كه برای مردم فرش پهن شده بود، خوابيدم‼
✅ ادامه دارد...
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
✔️به جمع ما بپیوندید↓
◆@shahidzoalfaghari◆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💍 °°°
🌸روزهای اول ماه ربیع
😍سفره عقد جوونهای دزفولی
💚در بیت شهید ولایتیفر
#شهید_حسین_ولایتی_فر
✔️به جمع ما بپیوندید↓
◆@shahidzoalfaghari◆
شهید پور جعفری میگفت:
روزی در منطقه ای در سوریه، حاجی خواست با دوربین دید بزنه، خیلی محل خطرناکی بود، من بلوکی را که سوراخی داشت بلند کردم که بذارم بالای دیوار که دوربین استتار بشه
همین که گذاشتمش بالا تک تیرانداز بلوک رو طوری زد که تکه تکه شد ریخت روی سر و صورت ما!🥀
حاجی کمی فاصله گرفت، خواست دوباره با دوربین دیدبزنه که این بار گلوله ای نشست
کنار گوشش روی دیوار، خلاصه شناسایی به خیر گذشت.
بعد از شناسایی داخل خانه ای شدیم برای تجدید وضو احساس کردم اوضاع اصلا مناسب نیست، به اصرار زیاد حاجی رو سوار ماشین کردیم و راه افتادیم.
هنوز زیاد دور نشده بودیم که همون خونه در جا منفجر شد و حدود هفده تن شهید شدند!
بعداز این اتفاق حاجی به من گفت: حسین امروز چند بار نزدیک بود شهید بشیم اما حیف...🥀
#شهید_قاسم_سلیمانی🕊
#شهید_حسین_پورجعفری🕊
◆@shahidzoalfaghari◆
شهید هادی ذوالفقاری....♡
📚 #پسرک_فلافل_فروش 📌 قسمت چهل و یکم در حكايات تاريخی بارها خوانده ام كه زندگی در شهر نجف برای طلبه
📚 #پسرک_فلافل_فروش
📌 قسمت چهل و دوم
...روز بعد كمی نان خريدم و غذای آن روز من همين نان شد.
پای درس اساتيد رفتم و توانستم چند استاد خوب پيدا كنم. 👳🏻♂
مشكل ديگر من اين بود كه هنوز به خوبی تسلط به زبان عربی نداشتم.😬 بايد بيشتر تلاش می كردم تا اين مشكلات را برطرف كنم.
چند روز كار من اين بود كه نان يا بيسكويت می خوردم و در كلاس های
درس حاضر می شدم.
شب ها را نيز در محوطه ی اطراف حرم می خوابيدم. حتی يك بار در يكی از كوچه های نجف روی زمين خوابيدم!😥
سختی ها و مشقات خيلی به من فشار می آورد. اما زندگی در كنار مولا بسيار لذت بخش بود. ❤️🩹
كم كم پول من برای خريد نان هم تمام شد! حتی يك روز كمی نان خشك پيدا كردم و داخل ليوان آب زدم وخوردم.
زندگی بيشتر به من فشار آورد. نمی دانستم چه كنم. تا اينكه يك بار وارد حرم مولای متقيان شدم و گفتم:
آقا جان من برای تكميل دين خودم به محضر شما آمدم، اميدوارم لياقت زندگی در كنار شما را داشته باشم.
انشاءالله آن طور كه خودتان می دانيد مشكل من نيز برطرف شود. 😇
مدتی نگذشت كه با لطف خدا يكي از مسئولان سپاه بدر را، كه از متوليان يک مؤسسه ی اسلامی در نجف بود، ديدم.
ايشان وقتی فهميد من از بسيجيان تهران بودم خيلی به من لطف كرد. بعد هم يك منزل مسكونی بزرگ و قديمی در اختيار من قرار داد. 🤩
شرايط يكباره برای من آسان شد. بعد هم به عنوان طلبه در حوزه ی نجف پذيرفته شدم.
همه ی اينها چيزی نبود جز لطف خود آقا اميرالمؤمنين (ع)💚
✅ ادامه دارد...
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
✔️به جمع ما بپیوندید↓
◆@shahidzoalfaghari◆
📚 #پسرک_فلافل_فروش
📌 قسمت چهل و سوم
هرچند خانه ای كه در اختيار من بود، قديمی و بزرگ بود، من هم درآنجا تنها بودم.
خيلی ها جرئت نمی كردند در اين خانه ی تاريك و قديمی زندگی كنند 🤭
اما برای من كه جایی نداشتم وشب هاي بسياری در كوچه و خيابان خوابيده بودم محل خوبی بود... 👌🏼
هادی حدود دو ماه پيش ما در تهران بود.
يادم هست روزهای آخر خيلی دلش برای نجف تنگ شده بود.🥺
انگار او را از بهشت بيرون كرده اند. 😅
كارهايش را انجام داد و بعد از سفر مشهد، آماده ی بازگشت به نجف شد.
بعد از آن به قدری به شهر نجف وابسته شد كه می گفت:
وقتی به زيارت كربلا می روم، نمی توانم زياد بمانم و سريع بر ميگردم نجف.
✅ ادامه دارد...
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
✔️به جمع ما بپیوندید↓
◆@shahidzoalfaghari◆
#تلنگرانه❌
سـیمِخـٰاردارِنَفـسمۍدۅنـۍیَعنـۍچـۍ؟
یَعنـۍ:
ۅاردِھَـرڪـٰانـٰالۍنَشـۍ
ۅاردِھَـرگَپـۍنَشـۍ
ۅاردِھَـرپیـۅۍنَشـۍ
ۅاردِھَـربَحثـۍنَشـۍ.
اینجا.گنـاه.ممــنوع📗
◆@shahidzoalfaghari◆
امامرضا و تکریم خانواده!🌱
#امام_رضا ـعلیہالسلامـ درمورد جایگاه و مقام
کسانی کہ در فضایخانه به بزرگداشت همسر و
خانواده خوشرفتاری و نیکوکاری در قبال آنھا
میپردازند، میفرمایند:
نزدیکترین شما به من از نظر مقام در روز جزا،
کسی است که در مورد خانوادهی خود خوش
رفتار باشد. ♥️
همچنین حضرت در روایت دیگری میفرمایند:
بهترین مردم از نظر ایمان کسی است که درباره
#خانواده خود نیکوکارتر باشد .🖇
◆@shahidzoalfaghari◆
شهید هادی ذوالفقاری....♡
📚 #پسرک_فلافل_فروش 📌 قسمت چهل و سوم هرچند خانه ای كه در اختيار من بود، قديمی و بزرگ بود، من هم در
📚 #پسرک_فلافل_فروش
📌 قسمت چهل و چهارم
می گفت: آدمی كه ساكن نجف شده نمی تواند جای ديگری برود. ❣
شما نمی دانيد زندگی در كنار مولا چه لذتی دارد. 😍
هادی آن چنان از زندگی در نجف می گفت كه ما فكر می كرديم دربهترين هتل ها اقامت دارد‼
اما لذتی كه به آن اشاره می كرد چيز ديگری بود.
هادی آن چنان غرق در معنويات نجف شده بود كه نمی توانست چند روز زندگی در تهران را تحمل كند.
در مدتی كه تهران بود در مسجد و پايگاه بسيج حضور می يافت. هنگام حضور در تهران احساس راحتی ميكرد!
يك بار پرسيدم از چيزی ناراحتی⁉
چرا اينقدر گرفته ای❓
گفت: خيلی از وضعيت حجاب خانم ها توی تهران ناراحتم. 😔
وقتی آدم توی كوچه راه ميره، نمی تونه سرش روبالا بگيره.
بعد گفت: يه نگاه حرام آدم روخيلی عقب می اندازه. اما در نجف اين
مسائل نيست. شرايط برای زندگی معنوی خيلی مهياست.
هادی را كه می ديدم، ياد بسيجی های دوران جنگ می افتادم. آنها هم
وقتی از جبهه بر می گشتند.....
✅ ادامه دارد...
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
✔️به جمع ما بپیوندید↓
◆@shahidzoalfaghari◆
📚 #پسرک_فلافل_فروش
📌 قسمت چهل و پنجم
جوانان میخواستند هرچه سریع تر به جبهه برگردند البته تفاوت حجاب زنان آن موقع با حالا قابل گفتن نيست‼
خوب به ياد دارم از زمانی که هادي در نجف ساکن شد، به اعمال و رفتارش خيلی دقت می كرد.
شروع كرده بود برخی رياضت هاي شرعی را انجام می داد. مراقب بود كه كارهای مكروه نيز انجام ندهد.
وقتی در نجف ساکن بود، بيشتر شب های جمعه با ما تماس می گرفت.📞
اما در ماه هاي آخر خيلی تماسش را کم کرد. عقيده ی من اين است که ايشان می خواست خود را از تعلقات دنيا جدا کند.
شماره تلفن همراه خود را هم عوض کرد. می خواست دلبستگی به دنيا نداشته باشد.
می گفت شماره را عوض کردم که رفقا تماس نگيرند. می خواهم از حال و هوای اينجا خارج نشوم.
خواهرش می گفت: هادی برای من اينكه ما ناراحت نشويم هيچ وقت نمی گفت در نجف سختی کشيده، هميشه طوری برای ما از اوضاعش تعريف می کرد که انگار هيچ مشکلی ندارد.
فقط از لذت حضور در نجف ومعنويات آنجا می گفت. آرزو می كرد كه روزی همه با هم به نجف برويم.
يک بار در خانه از ما پرسيد: چطور بايد ماکارونی درست کنم؟ ما هم يادش داديم.
طوری به ما نشان داد که آنجاخيلي راحت است، فقط مانده كه برای دوستان طلبه اش ماكارونی درست كند.😁
شرايطش را به گونه ای توضيح مي داد که خيال ما راحت باشد. هميشه اوضاع درس خواندن و طلبگی اش رادر نجف آرام توصيف می كرد
✅ ادامه دارد...
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
✔️به جمع ما بپیوندید↓
◆@shahidzoalfaghari◆
🟢 استغفار را ترک نکن...
هـر وقــت خـوشحــال شدیــد بر محمـد و آل
محمـد صلــوات بفرستید و هر وقت غمناک
شدید، استغـفـار کنید. خـدا در را باز میکند.✨
همچنین می فرمودند: هـر روز عصر ۷۰ بـار
استـغفــار را تــرک مکـن؛ عمـومـا عصـر و دم
غروب شیعیان را غم می گیرد و با استغفار
برطـرف می شـود. با ایـن استغـفـار دل پـاک
می شـود و شیـطــان بـه دل پــاک راه نـدارد.
| عارفبالله حاج اسماعیل دولابی ره |🌱
◆@shahidzoalfaghari◆
#زندگی_به_سبک_شهدا ✨
حسیـن ایرلو بچه تهران بود از آن داش مشتی هــا.
شده بود فرمانده تحریب لشکر المهدی(عجل الله).
می گفت دوست دارم جوری شهید بشم که یک
وجـبم از من هم نمـونه.
گلوله مستقیم تانک خورد به سینه اش، تکه تکه شد🥀
بعد از حسیــن، کاکا علی شـد فرمانده تخریـب.
دیدم همیشــه یک لباس منـدرس و کهنه به تن دارد.
گفتـم کاکا علی این چـیه پوشیدی زشتـه!
گفـت: لباس شهیـد ایرلوِ!
گفتم: حسین هیکلش دو برابر تو بود؟
گفت:دادم خیاط بـرام اندازش کـرده.
روی آسـتین جای یک پارگی بود.
گفـتم: این چـیه، چرا این را ندوختـی؟
گفت: جای ترکـشیه که به بازوی ایرلو رفته.
هر وقت خسـته میشـم. دلم میگیره سرم
رو میگذارم رو این پارگی آروم میشم✨
اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهید_حسین_ایرلو🌹
#شهید_عبدالعلی_ناظم_پور(کاکا علی)🌹
فرمانده گردان تخریب لشکر 33 المهدی(عجل الله)
◆@shahidzoalfaghari◆
- روضه غربت تو حال عجیبی دارد
- هرکه نامش "حسـن" است
- ارث غریبی دارد ..🖤
#شهادت_امام_حسن_عسکری را محضر
قطب عالم امکان، حضرت بقیةالله ارواحناه له فداه
تسلیت عرض میکنیم🏴
◆@shahidzoalfaghari◆
#شهدا...
این جا حال دلمان خوب نیست
اوضاع زندگی خراب است
میشود رمز عملیاتی بفرستید؟!
#محتاج_هوای_شهداییم...🥀
◆@shahidzoalfaghari◆
شهید هادی ذوالفقاری....♡
📚 #پسرک_فلافل_فروش 📌 قسمت چهل و پنجم جوانان میخواستند هرچه سریع تر به جبهه برگردند البته تفاوت حجا
📚 #پسرک_فلافل_فروش
📌 قسمت چهل و ششم
وقتی به تهران مي آمد، آنقدر دلش برای نجف تنگ می شد و برای بازگشت لحظه شماری می کرد كه تعجب می كرديم.
فکر هم نمی کرديم آنجا شرايط سختی داشته باشد.
هادی آنقدر زندگی در نجف را دوست داشت كه می گفت: بياييد همه برويم آنجا زندگی کنيم. 😁
آنجا به آدم آرامش واقعی می دهد. می گفت قلب آدم در نجف يک جورديگر می شود. 😇
بعضی وقت ها زنگ می زد می گفت حرم هستم، گوشی را نگه می داشت تا به حضرت علی سلام بدهيم. 💚
او طوری با ما حرف می زد که دلواپسی های ما برطرف و خيالمان آسوده می شد.
اصلا فکر نمی کرديم شرايط هادی به گونه ای باشد كه سختی بكشد.😢
فکر می کردم هادی چند سال ديگرمی آيد ايران و ما با يک طلبه با لباس روحانيت مواجه می شويم، با همان محاسن و لبخند هميشگی اش.☺️
✅ ادامه دارد...
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
✔️به جمع ما بپیوندید↓
◆@shahidzoalfaghari◆
📚 #پسرک_فلافل_فروش
📌 قسمت چهل و هفتم
از زمانی كه به عراق رفت و در نجف ساكن شد، نگرش خاصی به موضوع ولایت فقيه پيدا كرد.
به ما كه در تهران بوديم می گفت: شما مانند يك ماهی كه قدر آب را نمی داند، قدر ولایت فقيه را نمی دانيد.
مشكل كار در اینجا نبود بحث ولایت فقيه است. لذا آمريكاطور می خواهد عمل می كند.
خوب يادم هست كه ارادت هادي به ولي فقيه بسيار بيشتر از قبل شده بود. 🌱
هر بار كه می آمد، پوسترهای مقام معظم رهبری را تهيه می كردو باخودش به نجف می برد.
در اتاق شخصی او هم دو تصويربزرگ روی ديوار بود. تصوير مقام معظم رهبری و در زير آن پوستر شهيد ابراهيم هادی.❤️
هادی در آخرين سفری كه به تهران داشت ماجرای عجیبی را تعريف كرد.
او به نفوذ برخی از عمامه های انگليسی و افراد ساده لوحی كه ازدشمنان اسلام پول می گيرند تا تفرقه ايجاد كنند اشاره كرد و ادامه داد:
مدتی قبل شخصی می آمد نجف و به جای ارشادطلبه ها و... تنها كارش اين شده بود كه به مقام معظم رهبری اهانت کند!😳
او انگار وظيفه داشت تا همه ی مشكلات امت اسلامی را به گردن ايشان بيندازد. 🤔
من يکی دو بار تحمل کردم و چيزی نگفتم....😒
✅ ادامه دارد...
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
✔️به جمع ما بپیوندید↓
◆@shahidzoalfaghari◆
دمتون گرم که هم تفریح می کنید هم عبادت👏🏼🌹
درجوانی پاک زیستن شیوه پیغمبریست
ورنه هر گبری به پیری میشود پرهیزکار
✔️به جمع ما بپیوندید↓
◆@shahidzoalfaghari◆
شهید هادی ذوالفقاری....♡
📚 #پسرک_فلافل_فروش 📌 قسمت چهل و هفتم از زمانی كه به عراق رفت و در نجف ساكن شد، نگرش خاصی به موضوع
📚 #پسرک_فلافل_فروش
📌 قسمت چهل و هشتم
بعد هم به جهت امر به معروف چند كلامی با ايشان صحبت كردم و اورا
توجيه كردم
اما انگار اين آقا نمی خواست چیزی بشنود‼
فقط همان جملاتی كه اربابانش برای او ديكته كرده بودند تكرار می كرد🙄‼
من درباره ی خيانت های آمريكا وانگليس، به خصوص در عراق برای او سند آوردم اما او قبول نمی كرد‼
روز بعد و بار ديگر اين آقا شروع به صحبت كرد. دوباره مشغول اهانت شد،نمی دانستم چه كنم. 😠
گفتم حالا ديگر وظيفه ي من اين است كه با اين آقا برخورد كنم
چون او ذهن طلبه ها را نسبت به حضرت آقا خراب می كند.
استخاره کردم با اين نيت كه می خواهم اين آقا را خوب بزنم، آيا خوب است يا نه⁉
خیلی خوب آمد.😃😃
وقتی که مثل هميشه شروع كرد به حضرت آقا اهانت کند، از جا بلند شدم
و ...حسابی او را زدم.🤭
طوری با او برخورد کردم که ديگر پيدايش نشد.
از آنجایی که من هيچ گاه با هيچکس بحثی نداشتم و هميشه با طلبه ها مشغول درس بودم وسرم به کار خودم بود، بعد از اين اتفاق، اين موضوع برای همه عجيب به نظر آمد.🧐
هر کس من را می ديد می گفت:شيخ هادی ما شما را تا به حال اين گونه نديده بوديم. 😅
شما که اصلا اهل دعوا و درگيری نیستی ؟ چه شد که اينقدر عصبانی شدی؟ مگر چه اهانتی به شما کرده بود⁉
من هم براي آنها از بحث تفرقه و كارهایی كه برخی عالم نماها برای ضربه زدن به اسلام استفاده می كنند گفتم.
برای آنها شرح دادم كه چندين شبكه ی ماهواره ای وابسته به يك عالم در كشور انگليس فعال است.
تنها كاری كه می كند ايجاد وهن نسبت به شيعه و تفرقه بين فرقه های اسلامی است.
✅ ادامه دارد...
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
✔️به جمع ما بپیوندید↓
◆@shahidzoalfaghari◆
📚 #پسرک_فلافل_فروش
📌 قسمت چهل و نهم
مؤسسه ای در نجف بود به نام اسلام اصيل كه مشغول كار چاپ و تكثير جزوات و كتاب بود. 📰📚
من با اينكه متولد قم بودم اما ساكن نجف شده و در اين مؤسسه كار می كردم.
اولين بار هادی ذوالفقاری را در اين مؤسسه ديدم.
پسر بسيار با ادب و شوخ وخنده رویی بود.😅☺️
او در مؤسسه كار می كرد و همانجا زندگی و استراحت می كرد.
طلبه بود و در مدرسه كاشف الغطا درس می خواند.
من ماشين داشتم. يك روزپنجشنبه راهی كربلا بودم كه هادی گفت: داری ميری كربلا❓
گفتم: آره، من هر شب جمعه با چند تا از رفيق ها می ريم، راستی جا داريم، تو نمی خوای بيای❓
گفت: جدی ميگی؟ من آرزو داشتم بتونم هر شب جمعه برم كربلا.😍
ساعتی بعد با هم راهی شديم. ما توی راه با رفقا می گفتيم و می خنديديم، 😁
شوخی می كرديم، سربه سر هم می گذاشتيم اما هادی ساكت بود.😕
بعد اعتراض كرد و گفت: ما داريم برای زيارت كربلا می ريم. بسه، اينقدر شوخی نكنيد. 🤫
او می گفت، اما ما گوش نمی كرديم.
✅ ادامه دارد...
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
✔️به جمع ما بپیوندید↓
◆@shahidzoalfaghari◆
"بشتابیـد برای #نماز
آنجـا که معراجُالمؤمنیــن است"✨
#الصلاة_معراج_المؤمن
#نماز_اول_وقت #التماس_دعا
✔️به جمع ما بپیوندید↓
◆@shahidzoalfaghari◆