شهید شو 🌷
💔 #آھ... آنهایی می سوزند که... خودشان را فراموش کرده اند و دنیا را پناه گرفته اند... عین _ صاد
💔
#آھ...
خدایا!
مےخواهم مثل #کودکی_بهانه_گیر ، پاهایم را بر زمین بکوبم
و از تو شـــ🌷ــهادت بخواهم
خدایا!
کودکــ بهانه گیر، با #گریه و #سماجت
به خواسته اش مےرسد
تو که خدایی ...
مهربانے تو کجا و
مــِــهر پدر و مادر کجا؟؟!!
خدایا!!!!
بحق این ماه عزیز،
از گـناهانی ڪہ مانع #شهادت هستند بگذر
توبه ما را قبول کن
و ما را در راه خودت
شهــــ🌷ــید کن
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 شیعه میسازد حرم روزی برایت یا حسن بعد از آن چشم ملائک سوی باب القاسم است #صلیاللهعلیکیامعز
💔
خوب را از بد نمےسازد جدا، وقت کرَم
گفته #ارباب_غریبم جنس در هم بهتر است
#صلیاللهعلیکیامعزالمؤمنین✋💚
"اَلسَّلامُعَلَيْكَياحَسَنَبْنَعَلِیوَرَحْمَةُ اللّهِوَبَرَكاتُهُ"
#اݪحمداللہڪہنوڪرتم:)🍃
#دوشنبه_های_امام_حسنی
#هرگزنمیردآنکهدلشمستمجتباست
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#کپےبدونتغییردرعکس
💔
#بسم_الله
خدا بسازه براتون
#یک_حبه_نور✨
#با_من_بخوان.
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 ✍ امام خامنهای: گاهی رنج و زحمتِ زنده نگه داشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. 🗓 ۱۳۷۶/
💔
هرگز به غیر جانان، ما جان نمےفروشیم
جان مےدهیم اما جانان نمےفروشیم
دشمن اگر ببخشد کاخ سفید خود را
یک تار موی رهبر، بر آن نمےفروشیم
#فداےسیدعلےجانم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 هرگز به غیر جانان، ما جان نمےفروشیم جان مےدهیم اما جانان نمےفروشیم دشمن اگر ببخشد کاخ سفید خو
💔
رهبر عزیزمان امام خامنه ای مےفرمایند :
" من اگر امروز رهبر نبودم، می آمدم .............. می شدم. "
فکر مےکنید گفتند چه کاره مےشدم؟
قاعدتا باید ببینیم بعد از جایگاه رهبری در کشور مهمترین جایگاه چی هست؟🤔
رئیس جمهور؟؟🤔
فرمانده سپاه؟؟🤔
رئیس دستگاه قضا؟؟🤔
رئیس مجلس؟؟🤔
خیر !! هیچکدوم از اینا رو نگفتند😌
پس کجاست که فعلا تو این اوضاع کشور خیلی #کارلازم و #مهمه؟؟😎🤔
کجاست که رهبر اگر رهبر نبود اونجا فعالیت میکرد؟؟
جمله رو دقت کنید: " اگر من امروز رهبر نبودم #رئیس_فضاےمجازی می شدم. "
ببین چقدر تو این فضای مجازی دشمن حمله کرده و اوضاع خرابه که دیگه رهبر یک مملکت که از مسائل سری مملکت خبرداره اینجوری داره هشدار میده و "درخواست کمک میکنه". ‼️‼️
اینجا با این جمله وظیفه من و شما رو دارند روشن میکنن که وظیفه رو باید شناخت.
بچه مسلمونا...حواستون باشه ❗️❗️
باید تو این فضا کار فرهنگی کرد‼️‼️
واقعا ما بیداریم؟؟😏
🔴ولی دشمن بیداره و با تمام قدرت داره در فضای مجازی اعتقادات جوان ها رو هدف قرار داده(از پخش تصاویر و کلیپ های مبتذل گرفته تا ایجاد شبهه در دین و بی تفاوتی نسبت به انقلاب...)
پس یا علی بگو که اگه در این فضای مجازی کوتاهی کنیم اون دنیا باید پاسخگو باشیم .....👌👌
#ظهور امام زمان (ع) وابسته به #عمل ماست...
✌️✊یاعلے علیه السلام✊✌️
#افسرجنگ_نرم_باشیم
#نشرحداکثری✌️
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#خدایا_شکرت🤲🏻
شکر خدایی را که بهترین بنده نواز است
در وقت بی پناهی...♥️✨
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
به مادرش سپرد اگر برنگشت
#۱۳روز روزه برایش قضا کنند
رفت برای دفاع از حرمـ
و دیگـر...
برنگشت
#شهید_عباس_آسیمه
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#دم_اذانی
میگفت↓
هروقتمیخوایدعاکنی،
قبلازاینکهدعاکنیبگوخدایامنازهمه
کساییکهغیبتمنوکردنومنوناراحتکردن
منگذشتم..
توهمازمنبگذر
دراجابتدعاخیلیموثره..🌱👌🏻
#آیتاللهمجتهدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
📝توبه نامه #شهید_کمیل_ایمانی😔
خدایا توبه می کنم از اینکه :
👈از اینکه گاهی اوقت حسد کردم
👈از اینکه گاهی زیبائی قلم را به رخ دیگران کشیدم
👈از اینکه مرگ را فراموش کردم
👈از اینکه گاهی منتظر ماندم تا دیگری ابتدا به من سلام کند
👈از اینکه ایمانم به بنده ات ، بیشتر از ایمان به تو بود
👈از اینکه حق والدینم را ادا نکردم
👈از اینکه در امر به معروف ونهی از منکر گاهی کوتاهی می کردم
👈از اینکه واجبی را به خاطر مستحبی رها کردم
👈از اینکه تعهدهائی که با خدای خویش بستم ، بشکستم
👈از اینکه ایثارم کم بود ..
👈از اینکه در نمازم گاهی به چیزی جز به تو فکر کردم
👈از اینکه تعهد کردم مواظب اعمالم باشم ولی نشدم
👈از اینکه درسختی ها گاهی به جای تو به بنده ات رو آوردم
👈از اینکه سنجیده وحساب شده وبا فکر سخن نگفتم
👈از اینکه قول دادم ولی خلاف عمل کردم
#شهید_دفاع_مقدس
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
`💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت137 خیال نگر
`💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت138 جنگ شهری سختی خودش را دارد، جنگ در کوهستان و جنگل هم سختی خودش را؛ اما جنگیدن در بیابانی صاف و بدون جانپناه، فقط کار آدمهای دیوانه است.😏 و چیزی که اینجا زیاد پیدا میشود، آدمِ دیوانه!✌️ شما بگویید؛ کدام عاقلی حاضر است از شهر و خانه امنش جدا شود، از خانوادهاش جدا شود و کیلومترها بیاید در یک کشور دیگر، با وحشیترین آدمهای روی زمین بجنگد و تازه هرشب و هر روز، توهین و تهمت هم بشنود؟😏 برای همین است که میگویم اینجا، بیابانهای شرقی سوریه پر از آدمهای دیوانه است. #دیوانههایی که یک تار مویشان به #صدتا_عاقلِ_راحتطلب میارزد؛ چون #دیوانه_حسیناند و خوشا دیوانگیای که برای حسین باشد! بنا به گفته حاج قاسم، قرار است تا کمتر از سه ماه دیگر، پایان حکومت داعش اعلام شود.💪 این یعنی باید تا آخرین پایتخت داعش، تختهگاز برویم جلو. رقه که پایتخت داعش بود، سقوط کرده است و حالا دیرالزور پایتخت داعش است؛ شهری میان ساحل فرات و بیابان. گفتم که؛ این بیابان هیچ جانپناهی ندارد جز خاکریزها و تپههای نصفهنیمهای که واحد مهندسی زده است. با این وجود، تکلیفت روشن است که دشمن کجاست و از سویی، پراکندگی نیروهای دشمن باعث میشود کار سریع پیش برود. - امیدی به لطف و کرم داره این دل/ دوباره هوای حرم داره این دل... صدای حامد است که حلقهای از رزمندههای فاطمیون را نشانده دور خودش و دارد برایشان روضه میخواند. رزمندهها بیخیالِ معرکه جنگ و صفیر گلوله و موج انفجار، نشستهاند روی خاک و صورتشان را با دست پوشاندهاند. صدای هقهقشان انقدر بلند است که در این سر و صدا هم شنیده میشود. - کی یار دل ما تو این غربتا هست؟/ کی جز تو میگیره از این نوکرا دست؟ میخواند و اشک از چشمانش میریزد. فرقی نمیکند کجای دنیا باشی. هرجا که باشی، نزدیک محرم که میشود، #بوی_محرم خودش را میرساند به سلولهای عصبیات و دلت روضه میخواهد. چند قدم مانده به حلقه بچهها، روی زمین مینشینم. صورتم را با دست میپوشانم و بغضِ رسوب کرده در گلویم را میشکنم. اینجا، این بیابان گرم و بیآب و علف، خیلی قابلتحملتر از شهر است برای من. قبلا اینطور نبود؛ اما از بعد از مجروحیتم، تحمل محدودیتهای دنیا برایم سخت شده؛ رنجهایش هم. اینجا که هستم آرامترم؛ اما نمیدانم چرا. - بگیر دستمونو ببر تا نهایت/ بذار اسم ما رو تو لوح #شهادت... حامد میخواند و میان هر بیت و هر مصراع میشکند؛ انقدر بلند هقهق میکند که شانههایش میلرزند. دوباره این بیت را تکرار میکند. کمیل خیره به حامد میگوید: - این ندیده مست شده، ببینه چکار میکنه؟ فکر کنم اگه ببینه، یه دور دیگه بمیره! خجالت میکشم از این که نمردهام. کمیل همچنان خیره است به حامد: - میدونی چرا اینجا آرومتری؟ چون اینجا، اون چیزایی که بین تو و آخرت فاصله انداختن کمرنگ شدن. توجهت بهشون کم شده. برای همین بیشتر احساس سبکی میکنی. - آقا نوکر تو براتون بمیره/ نبینه که زینب دوباره اسیره... صدای حامد است که حلقهای از رزمندههای فاطمیون را نشانده دور خودش و دارد برایشان روضه میخواند. رزمندهها بیخیالِ معرکه جنگ و صفیر گلوله و موج انفجار، نشستهاند روی خاک و صورتشان را با دست پوشاندهاند. صدای هقهقشان انقدر بلند است که در این سر و صدا هم شنیده میشود. - کی یار دل ما تو این غربتا هست؟/ کی جز تو میگیره از این نوکرا دست؟ میخواند و اشک از چشمانش میریزد. فرقی نمیکند کجای دنیا باشی. هرجا که باشی، نزدیک محرم که میشود، بوی محرم خودش را میرساند به سلولهای عصبیات و دلت روضه میخواهد. چند قدم مانده به حلقه بچهها، روی زمین مینشینم. صورتم را با دست میپوشانم و بغضِ رسوب کرده در گلویم را میشکنم. اینجا، این بیابان گرم و بیآب و علف، خیلی قابلتحملتر از شهر است برای من. قبلا اینطور نبود؛ اما از بعد از مجروحیتم، تحمل محدودیتهای دنیا برایم سخت شده؛ رنجهایش هم. اینجا که هستم آرامترم؛ اما نمیدانم چرا. - بگیر دستمونو ببر تا نهایت/ بذار اسم ما رو تو لوح شهادت... حامد میخواند و میان هر بیت و هر مصراع میشکند؛ انقدر بلند هقهق میکند که شانههایش میلرزند. دوباره این بیت را تکرار میکند. کمیل خیره به حامد میگوید: - این ندیده مست شده، ببینه چکار میکنه؟ فکر کنم اگه ببینه، یه دور دیگه بمیره! خجالت میکشم از این که نمردهام. کمیل همچنان خیره است به حامد: - میدونی چرا اینجا آرومتری؟ چون اینجا، اون چیزایی که بین تو و آخرت فاصله انداختن کمرنگ شدن. توجهت بهشون کم شده. برای همین بیشتر احساس سبکی میکنی. #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞
187244290_-213551.mp3
2.77M
💔
امیدی به لطف و کرم داره این دل...😢💔
(نوحهای که در امشب در خط قرمز به آن اشاره شد)
#پیشنهاددانلود
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#قرار_عاشقی
زِ بیمهری در این دوران رها کردم جهانی را به پای تو نهادم سر رضا جان(ع) تا وفا جویم
#سلام_آقا
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 ته دلمان قرص بود که #جواد هوای بچه هایمان را دارد... ✍ میشود هوای ما را هم داشته باشی؟ #برادر
💔
نه اینکه جواد، همه بچه های حزب اللهی را دوست دارم؛ اما #جواد با بقیه فرق داشت...
به طور عجیبی #خوش_اخلاق بود
✍ رسول خدا(صلی الله علیه و آله):
بيشترين چيزي كه امت من را به #بهشت می برد،
تقوای خدا و حسن خلق است.
قسمت هایی از کتاب زیبای #دخترها_بابایی_اند
#شهید_جواد_محمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#کپےبدونتغییردرعکس
شهید شو 🌷
💔 #آھ... خدایا! مےخواهم مثل #کودکی_بهانه_گیر ، پاهایم را بر زمین بکوبم و از تو شـــ🌷ــهادت
💔
#آھ...
از: #شهید_مصطفی_صفری_تبار (کمیل) به نمایندگی از تمام شهدا
به: #تمامی_بانوان_سرزمینم👇
#ماه_رجب است
و #ماه_مبارک_رمضان در پیش
نمیگویم حجاب را دوست بدار
نه اصلا...
فقط به احترام حضرت زهرا(س)
شمشیر آرایشت را
کمی غلاف کن!!!
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 بیا مرا کنار خود مقیّدِ اصول کن تو آیه آیه حاضری به قلب من نزول کن من از تو مینویسم و فقط بحق
💔
مستي نه از پياله نه از خـم شروع شد
از جــــاده سه شنبه شب قم شروع شد
آيينــه خيـــره شد به من و من به آينــه
آن قدر خيــــره شد كه تبسم شروع شد
#سه_شنبه_های_جمکرانی
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#اللهّمَعَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجبِحَقّحضرتزینب
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
#کپےبدونتغییردرعکس
💔
#بسم_الله
محبوبم!
کاش از کم ها باشیم
آن ها که شکورند
از شمایند
و واقعا ایمان آورده اند
#یک_حبه_نور✨
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
🌺 گرامیباد 19 بهمن سالروز بیعت تاریخی همافران ارتش با حضرت امام خمینی(ره) درسال 57
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#دم_اذانی
#رجب
داستان عاشقۍِ خدایۍِ کھ ،
دنبال بھونه میگرده تا بندههاشو
ببخشه و اونا رو دوباره تو آغوش بکشه
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
از ڪٺاب هاے درسے آن سالها
عڪس صفحہ اولش یادم اسٺ
ڪہ امیدش
بہ ما دبسٺانےها بود..
حالا بزرگ شده ایمـ آقا!
امیدت را ناامید نخواهیم کرد...
#حضرتروحالله
#دهه_فجر
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
در فکه کاری ناتمام داشت که می باید انجامش می داد. صدای بچه های گردان کمیل را می شنید که #همت را صدا می زدند « حاجی، سلام ما را به امام برسان. بگو عاشورایی جنگیدیم.» و گریه ی همت را که ملتمسانه سوگندشان می داد « تو را به خدا تماستان را قطع نکنید. با من حرف بزنید، حرف بزنید.»
کریم نجوا را می دید که از کنار بچه ها می دوید و می خندید: «بچه ها! دیر و زود دارده، اما سوخت و سوز نداره».... یکی می افتاد، یکی بلند می شد. یک آب می خواست، زمین تشنه بود، آسمان تشنه بود، فریاد عطش کران تا کران را در بر می گیرد... و سید داشت برنامه ی عاشوراییش را می ساخت.
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
رهبر انقلاب، صبح امروز: من هم تزریق نوبت سوم واکسن کرونا را انجام دادم، توصیه میکنم مردم هم حرف پزشکان و متخصصین را گوش کنند. ۱۴۰۰/۱۱/۱۹
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#قرار_عاشقی
ﺍﺻﻼ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺳﻌﺖ ﺍﯾﻦ ﮔﻨﺒﺪ ﮐﺒﻮﺩ
ﮔﻨﺒﺪ ﻃﻼﯼ ﺷﺎﻩ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ
ﻧﺎﮐﺎﻡ ﺁﻥ ﺩﻟﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﻋﻤﺮ ﺧﻮﺩ
ﯾﮑﺒﺎﺭ ﺩﺭ ﺣﺮﯾﻢ ﺗﻮ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ
یا امام رضا علیه السلام🌷
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
`💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت138 جنگ شهری
`💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت139 کمیل همچنان خیره است به حامد: - میدونی چرا اینجا آرومتری؟ چون اینجا، اون چیزایی که بین تو و آخرت فاصله انداختن کمرنگ شدن. توجهت بهشون کم شده. برای همین بیشتر احساس سبکی میکنی. - آقا نوکر تو براتون بمیره/ نبینه که زینب دوباره اسیره... صدای گریه بچهها اوج میگیرد. حامد هم دیگر نمیتواند بخواند. نفس کم میآورد. دو دستش را میگذارد روی صورتش و هایهای گریه میکند؛ مثل بچهها. دیگر هیچکس چیزی نمیخواند، انگار آهنگ هقهق کردنشان موزونترین و سوزناکترین نوحه است. راستش را بخواهید، هیچ چیز نمیتواند در یک بیابان بدون جانپناه و در مقابل یک لشگر وحشی و زخمخورده به داد آدم برسد؛ بجز همین اشکها و توسلها. این اشکها قدرتشان از صدها موشک کورنت و تاو قدرتمندتر است. نمیدانم چند دقیقه میگذرد که یک نفر دستش را میگذارد روی شانهام و زمزمه میکند: - آقا سید! با پشت دست، اشکهایم را پاک میکنم: - بله؟ و سرم را کمی برمیگردانم. بشیر است و کنارش، کمیل هم ایستاده. نگرانی را در چشمان کمیل جوان میخوانم. بشیر میگوید: - پهپادها دوتا انتحاری شناسایی کردند. دارن میان سمتمون. با شنیدن کلمه انتحاری از جا بلند میشوم. میگویم: - چقدر فاصله دارن؟ - نیمکیلومتر. داعشیها همینند. به بنبست که میخورند، بجای این که مردانه شکست را بپذیرند، از آخرین اهرم فشارشان یعنی انتحاری استفاده میکنند. انتحاری یعنی: اگر من نباشم میخواهم سر به تن هیچکس نباشد! رنگ کمیل پریده است و لبهایش خشکیده. بشیر میگوید: - فکر نکنم جای نگرانی باشه. بچههای مهندسی جلوی خاکریزها خندق زدن. - خوبه. با این وجود آماده بشید که اگه لازم شد بزنیدش. کمیل که سعی دارد لرزش صدایش را پنهان کند، میگوید: - آقا... اگه انتحاری بیاد... همهمون... اجازه نمیدهم جملهاش را کامل کند: - نترس. انشاءالله میزنیمش. و دوربین دوچشمی را از بشیر میگیرم و خودم را میکشانم بالای خاکریز. دو ماشین انتحاری را میبینم که دارد با سرعت وحشتناکی به سمتمان میتازند و از پشت سرشان خاک به آسمان میرود. هدفش دقیقاً خاکریز ماست. با دیدن انتحاری، تصویر پایگاه چهارم و سیاوش میآید جلوی چشمم. سیاوش اگر بود، الان یکی از موشکهای آرپیجی را برمیداشت و میدوید بالای خاکریز؛ بدون ترس. حتماً اگر بود، انتحاری را در همین فاصله میزد؛ طوری که حتی پای انتحاری به خندق نرسد. - چی شده؟ برمیگردم. حامد دارد اشکهایش را پاک میکند. میگویم: - هیچی. انتحاریه. خودم هم تعجب میکنم از این که انقدر عادی درباره یک انتحاری حرف میزنم. شاید چون یک بار با ترکش انتحاری زخمی شدهام، ترسم ریخته است. بعضی چیزها همینطورند؛ از دور ترسناکتر هستند تا از نزدیک. دوباره نگاهم روی کمیل جوان میماند. رنگش مثل گچ سفید شده. حاج رسول به زور فرستادش که همراه من بیاید و هم وظیفه محافظت را انجام دهد، هم تجربه کسب کند. با این وجود من بیشتر مراقب او هستم تا او مراقب من! میگوید: - نمیترسید آقا؟ - از دور ترسناکه. یه بار که بیاد میفهمی چیزی نیست. حامد همان کاری را میکند که سیاوش اگر بود انجام میداد؛ یک موشک آرپیجی را روی لانچر میبندد و از خاکریز بالا میرود. میخواهم جلویش را بگیرم؛ اما نمیتوانم. نمیدانم چرا بیشتر برای حامد میترسم تا خودم. انگار میترسم او را هم مانند کمیل از دست بدهم. تا بخواهم به خودم بجنبم، صدای فریاد یا زهرای حامد در بیابان میپیچد و بعد از چند ثانیه، صدای انفجار. یکی از انتحاریها را زده است. دارد موشک بعدی را روی لانچر میبندد؛ اما دستم را روی دستش میگذارم و به انتحاری که حالا خیلی نزدیک است اشاره میکنم: - ببینش! حامد دست از بستن موشک میکشد و هردو به انتحاری نگاه میکنیم که با سر افتاده است توی شکاف خندق و چرخهای عقبش هنوز میچرخند. تایرهای جلوی انتحاری هم دارند تقلا میکنند برای خروج از مخمصه؛ اما کاری از پیش نمیبرند و فقط خاک به هوا میپاشند. حامد دهانش را باز و بست میکند تا گوشهایش که بعد از صدای شلیک موشک کیپ شدهاند، به حالت اول برگردد و همزمان میخندد: - نگاهش کن! عین خر توی گل مونده!😃 #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞