eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 از صلیب سرخ آمده بودند اردوگاه اسرا گفتند : در اردوگاه شما را شکنجه‌تان میکنند یا نه؟ همه به آقا سید نگاه کردند ولی آقا سید چیزی نگفت مأمور صلیب سرخ گفت: آقا شما را شکنجه میکنند یا نه؟ ظاهراً شما ارشد اردوگاه هستید . آقا سید باز هم حرفی نزد . پس شما را شکنجه نمی‌کنند؟ آقا سید با اون محاسن بلند و ابهت خاص خودش سرش پایین بود و چیزی نمی‌گفت . نوشتند اینجا خبری از شکنجه نیست . ... افسر عراقی که فرمانده اردوگاه بود، آقای ابوترابی را برد تو اتاق خودش گفت: تو بیشتر از همه کتک خوردی، چرا به اینها چیزی نگفتی؟ آقای ابوترابی بهش فرمود: ما دو تا مسلمان هستیم با هم درگیر شدیم، آنها کافر هستند دو تا مسلمان هیچ وقت شکایت پیش کفار نمی‌برند . فرمانده اردوگاه کلاه نظامی که سرش بود را محکم به زمین کوبید و صورت آقا سید را بوسید بعدش هم نشت روی دو زانو جلو آقا سید و تو سر خودش میزد می‌گفت شما الحق سربازان خمینی هستید . ۲۶مردادماه سالروز بازگشت آزادگان سرافراز 💞 @aah3noghte💞
💔 سلام همسنگری ها برای سهولت در پیدا کردن اسم شهید مورد نظرتون، اسم شهید را با هشتک جستجو کنید و بین کلمات، آندرلاین قرار بدین به این صورت👈 تعدادی از کلمات و هشتک هایی که شاید لازمتون بشه👇👇 ❤️‍🔥 ❤️ ⁉️ ❤️ 💕 🕊 🔥 📚 🎙 🍎 🥀 🥰 🥺 ❤️‍🩹 📚 😇 🕋 📿 🥀 📚 💥 😯 📻 🤗 ... بدون هشتک جستجو کنید👇👇 حرف آخر... وصیتنامه حرف آخر سالروز شهادت سالروز ولادت این لیست بروزرسانی میشود👌
💔 چہ آرزوهاے قشنگے مے كردند و چقدر زیبا اجابت مے شد. حاج آقا ابوترابی در مسیر پیاده روے مشهد مےگفت آرزو دارم در جاده عشق (مشهد) از دنیا برم تو همون مسیر خدا بردش و روز شهادت امام رضا در جوار امام رضا(ع) دفن شد... سالروز ارتحال سید آزادگان ایران حجت الاسلام راوی: 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 حرف آخر... شهید خرازی : محمد رضا جان، کجایی؟ +جانم حاجی!!؟ _کارد به استخون رسیده داداش خط نمی‌شک
💔 حرف آخر... انتخابات در اسارت و ساخت دیسکو برای اُسرا😳 با مدیریت حاج‌آقا ابوترابی ارشد‌های هر آسایشگاه در جلسات پنهانی، جمع می‌شدند و به ردوبدل اطلاعات و اخبار می‌پرداختند. بعثی‌ها که گاهی به رفتارهای اسرا شک می‌کردند به دنبال آن بودند که با دوز و کلک، بی‌تفاوت‌ها،‌ میانه‌روها، دزدها یا منافقان را به عنوان ارشد و مسئول هر آسایشگاه انتخاب کنند تا خواسته‌های اسرا نادیده گرفته شود. به همین دلیل به کمک سربازان عراقی نقشه بعثی‌ها را خنثی کردیم. چون یک بار ارشد آسایشگاهی که منافق بود و به اسرا تحمیل شده بود تقاضا کرده بود که یک سکوی «دیسکو» در اردوگاه ساخته شود.🙄 چند روز اسرا را برای ساخت آن به کار گرفتند اما اسرا برای آنکه بعثی‌ها رقاصه‌ای به آن جا نیاورند حدود ۱۴میلیون صلوات نذر کردند و این تنها کاری بود که می‌توانستیم انجام دهیم و در نهایت با مخالفت‌های بسیار، آن سکو سه روزه خراب شد. ✍🏻 شاید این دقایق آخر ما هم باید سیل صلوات راه بیندازیم🌊 شاید این آخرین تیر چله‌ی ماست🏹 راوی: سرافراز ابوطالب پورصدیق منتشر کنید✔️ 💞 @shahiidsho💞
💔 اعدام براى عزادارى! در ماه محرم هر شب نوحه سرایی و عزاداری می‌کردیم. این وضع ادامه داشت تا شب تاسوعا که حدود بیست سرباز عراقی مسلح به همراه سرهنگ فضیل فرمانده اردوگاه وارد آسایشگاه ۵ شدند سرهنگ بعثی گفت: شما نظم اردوگاه را برهم زده‌اید. چرا سینه زنی می‌کنید؟ این کار ممنوع است پرسیدم: چرا ممنوع است؟ این یک مراسم مذهبی است که حتی در عراق هم شیعیان در سوگ امام حسین (ع) همین کار را می‌کنند. سرهنگ برآشفت و خیلی جدی گفت: به شرفم سوگند اگر دوباره این کار را بکنید شما را اعدام می‌کنم! حالا بین شما کسی هست که بخواهد اعدام شود؟ پس از چند لحظه سکوت، ناگهان برادر حسین پیر حسینلو دلیرانه بلند شد. سرهنگ که جا خورده بود، با تعجب گفت: چی؟ تو می‌خواهی اعدام شوی؟ برادر پیر حسینلو گفت: بله، چون ما به خاطر همین عزاداری‌ها انقلاب کردیم و در ادامه‌ی راه امام حسین (ع) است که این‌جا هستیم و با شما می‌جنگیم. سرهنگ، گیج و مبهوت شده بود، چون نه می‌توانست اعدام کند و نه می‌توانست این اقدام جسورانه و متهورانه را ببخشد. بنابراین با مشت به سینه‌ی برادر حسین کوبید و گفت: «بنشین» و از آن‌جا رفت. به محض خروج او بچه‌های آسایشگاه یک صدا فریاد کشیدند: الله اکبر، خمینی رهبر، مرگ بر صدام یزید کافر. فردای آن روز اسامی هجده تن از برادران را خواندند که نام برادر پیرحسینلو هم بین آن‌ها بود. سپس آن عزیزان را از اردوگاه موصل منتقل کردند و دیگر خبری از آن‌ها به دستمان نرسید. راوی: احمد اسدی غفور 💞 @shahiidsho💞 "کپی آزاد ، بدون تغییر در عکس!"
💔 محرم بود. همه چیز ممنوع شده بود، نه می‌توانستیم سینه بزنیم نه نوحه بخوانیم نه کار دیگری. حاج‌آقا کفش‌هایش را زد زیر بغلش و گفت: به احترام آقا اباعبدالله با پای برهنه توی محوطه راه می‌رویم سیدعلی‌اکبر ابوترابی 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 حرف آخر... مصداق کلام امام خمینی(ره) که فرمودند: شهدا در قهقهه مستانه‌شان و در شادی وصول‌شان عِن
💔 حرف آخر... قدر این عزاداری ها این سینه زنی ها این اشک بر سیدالشهدا را بدان... عده‌ای شکنجه شدند تا امروز من و شما راحت عزاداری کنیم... اولین تابستان اسارت تمام شد و پائیز از راه رسید. ماه محرم با پیام مصیبت اهل بیت علیهم السلام رسالتش را آغاز کرد. این محرم برای‌مان حال و هوای دیگری داشت. حالا احساس می‌کردیم قدری اسارت اهل بیت را درک می‌کنیم. آنگاه که دشمن به خاطر گریه بر حسین علیه‌السلام و حسینی بودن، شکنجه‌ات می‌کرد و فاتحانه بر سینه‌ات می‌ایستاد و می‌گفت: برای ابوالفضل سینه می‌زنی؟ حالا بگو ابوالفضل بیاد و تو رو از زیر پاهام نجات بده، بر گوشه چشمت اشک شوق جمع می‌شد، اشکی از شوق ابوالفضلی شدن. دشمن فحش می‌داد اما تو ساکت بودی و افتخار می‌کردی که از آن همه مصیبت اهل بیت اندکی هم نصیب تو شده است. تکریت ۱۱ 💞 @shahiidsho💞 "کپی آزاد ، بدون تغییر در عکس!"