eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
💔 رمان #رهائےازشبــ☄ #قسمت_چهل_و_ششم حاج مهدوے نفس عمیقے ڪشید و با لحن آرومترے گفت: -شرمندتونم.
💔 رمان فاطمہ بهانه بود... من هیچ وقت شهامت گفتن این جملات رو نداشتم چون مدتها بود فراموش ڪرده بودم درد تحقیر شدن رو.. چون مدتها بود مغرورانہ زندگے میڪردم. با اخم از فاطمہ پرسیدم: _از ڪجا باید بریم؟ حالا بهتر شد.!! بگذار من هم مثل خودش باشم. چرا باید او را مخاطب خودم قرار بدم وقتے او ڪوچڪترین توجہے بہ من ندارد! از این بہ بعد با او ڪلامے حرف نمیزنم ڪہ مبادا خداے ناڪرده موجب گناه ایشون بشم!!! فاطمہ ڪہ هرچہ بیشتر میگذشت گیج تر و سردرگم تر میشد نگاهے بہ هردوے ما ڪرد. حاج مهدوے بہ فاطمہ مسیر رو اشاره ڪرد و هر سہ نفر راه افتادیم. ڪنار خیابان ایستاد و با ماشینهایے ڪہ ڪنارپاش ترمز میڪردند درباره ے مسیر و قیمت حرف میزد. فاطمہ با شرمندگے بہ من گفت: _عسل به گمونم میخوان دربست بگیرن. میدونے هزینش چقدر بالا میشہ؟!! من عصبے و سر افڪنده درحالیڪہ دندانهامو فشار میدادم گفتم: -نگران نباش.. فاطمہ با تعجب پرسید:😟 _هیچ معلومہ چتہ؟ چیشده آخہ؟! چرا یڪ دفعہ اینقدر تغییر کردے؟! فاطمہ اینقدر پاڪ و معصوم بود ڪہ نمیدونست بخاطر یڪ این اوضاع پیش امده و حاج مهدوے هم مثل باقے نزدیڪانم منو با بے رحمے قضاوت ڪرده.. پوزخندے زدم و سر تڪان دادم ولے فاطمہ اینقدر دانا و با ادب بود ڪہ سڪوت ڪرد و با اینڪہ میدانست پوزخند من خیلے جوابها در پسش داره چیزے نپرسید! بالاخره حاج مهدوے با یڪ نفر ڪنار اومد و بہ ما اشاره ڪرد سوار ماشین بشیم. وقتے نشستیم هنوز راننده در مورد قیمت حرف میزد -حاج آقا بخدا هیچڪس با این قیمت نمیبرتتون..من بہ احترام لباستون واین دوتا خانوم بزرگوار اینقدر طے ڪردم! حاج مهدوے با خنده ے ڪوتاهے گفت: _ان شالله خدا خیرت بده برادرم. ما هم اینجا مسافریم. خوبہ ڪہ رعایت میهمان میڪنید. بیخود نیست ڪہ مردمان جنوب در مهمان نوازے شهره اند! من ڪہ حسابے همہ ے اتفاقات اخیر ذهنم رو آزار میداد و با رفتار بے رحمانہ ے حاج مهدوے سرافڪنده و تحقیر شده بودم میان حرف آن دونفر پریدم و از راننده پرسیدم: _آقا ببخشید چند طے ڪردید؟ راننده ڪہ جاخورده بود نگاهے از آینہ بہ من ڪرد و  با مظلومیت گفت: _سے تومان!! من چشمهام رو بستم و در سڪوت ماشین از پنجره ے فاطمہ، دست نرم وگرم باد رو مهمون صورتم ڪردم. ڪاش میشد زمان را بہ عقب برگردوند! ڪاش میشد دنیا با من مهربانتر باشد! ڪاش من هم شبیہ فاطمہ بودم!😢 ڪامل و دوست داشتنے و پاڪ! پاڪے فاطمہ او را نزد همگان دوست داشتنے و بے مثال ڪرده بود. اما نہ! من در این دنیا هیچ وقت نتونستم اونجورے ڪہ دلم میخواست زندگے ڪنم. همیشہ نقش بازے میڪردم. 🌹میخوام خودم باشم. رقیہ سادات!🌹 خوابم برد.💤 آقام رو دوباره دیدم. این بار در صندلے شاگرد بجاے حاج مهدوے نشستہ بود. برگشت نگاهم ڪرد. نگاهش مثل قبل سرد نبود ولے سنگین بود. پرسیدم : _هنوز ازم دلخورے آقا؟😢 بجاے اینڪہ جوابم رو بده ، نگاهے بہ چادرم انداخت ویڪ دفعہ چشمانش خندید و گفت. _چقدر بهت میاد..😊 از خواب پریدم..چہ خواب ڪوتاهے!! فاطمہ خواب بود. و حاج مهدوے دستش رو روے پنجره ے باز ماشین گذاشتہ بود وانگار در فڪر بود. بالاخره بہ اردوگاه رسیدیم. راننده مشغول خوش وبش وتعارف پراڪنے با حاج مهدوے بود ڪه بہ سرعت از داخل ڪیفم سے تومن بیرون آوردم و بہ سمت راننده تعارف ڪردم. حاج مهدوے ڪہ از ماشین تقریبا پیاده شده بود و دستانش رو دراز ڪرده بود بہ سمت راننده تا پولش را بدهد رنگ صورتش سرخ شد و با ناراحتے بہ راننده گفت: _نگیرید لطفا. من هم با همون لجاجت پول را روے شانہ ے راننده ڪوباندم و گفتم: _آقا لطفا حساب ڪنید ایشون مهمون من هستند. راننده ے بیچاره ڪہ بین ما دونفر گیر افتاده بود با درماندگے بہ حاج مهدوے و من ڪہ با غرور و ڪمے تحڪم آمیز حرف میزدم  نگاهیے ردو بدل ڪرد و آخر سر بہ حاج مهدوے گفت: _چیڪار ڪنم حاج آقا؟! ... نویسنده: 💕 @aah3noghte💕 🌼
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_چهل_و_هفتم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے و علـــے سپــــاه خود را به #صبــــر
💔 ✨ نویســـنده: مالــــڪ اشتـــر با عمـــروعــاص مے جنگید. من نگاهم بیشتــــر روے آن دو بود؛ عمروعاص با این ڪه خوب مےجنگید، اما حریف مالڪ نبود. خدا خدا مےڪردم تا مالڪ با ضربتے او را نقش زمین ڪند، اما نبرد آن دو، مغلوبه اي نداشت. این مرحله از نبرد با یڪ ڪشته و سه مجروح از سپاه ما و پنج ڪشته و چهار مجروح از سپاه شام به پایان رسید. هر دو گروه به قرارگاه خود بازگشتند. عصر آن روز گروه هاے دیگرے از دو سپاه به نبرد باهم پرداختند. نبردهاے گروهے تا چند روز ادامه داشت. هنوز دو سپاه قصد حمله ے عمومے نداشتند. من در جنـــاح راست سپـــاه امام بودم. فرمانده مان عبدالله بن بدیل بود؛ پیرمردي لاغر اندام و سفید چهره با چشمانے گود و ابروانے پر پشت و پیشانے بلند و محاسنے سفید. او از پیامبر اسلام بود. از روزی ڪه فرمانده ے گروه ما را به عهده گرفت، دلم نمیخواست یڪ لحظه چشــــم از او بردارم. منے ڪه را ندیده بودم، دوست داشتم به چشمان او نگاه ڪنم. به همان چشمانے ڪه روزگارے نه چندان دور، پیامبر را دیده بود. روزے ڪه قرار بود حمله ے گسترده به سپاه شام انجام شود، عبدالله بن بدیل مقابلمان ایستاد. ما روے زمین دو زانو نشستیم گفت: "معاویه جایگاهے را ادعــــا ڪرده ڪه از آن او نیست و با صاحبان حقیقے این مقام، به نزاع برخاسته و با منطق باطل به نبرد با آمده است. و حقانیـــــت علـــــے را آن گونه ڪه من مےشناسم شما نمےشناسید. را تنها پسر عمو، داماد و وصے رسول خدا ندانید؛ او پس از پیامبر ترین انسانی است ڪه خدا و من پس از رحلت رسول الله، انسانے به عظمت و ڪرامت او ندیدم ڪه خلیفه ی مسلمین باشد. نور خدا بر زمین و در میان ماست و معاویه پرتوے از ظلمت شب در میان اعراب و مسلمانان است. پس با این شیطان نبرد ڪنید و از او و سپاهش ! چگونه بهراسید حال آن ڪه در دست شما ڪتاب خداست و در ڪنارتان مردے چون علـــے قرار دارد؟ پس برخیزید و براے نبرد با دشمنان خدا حرڪت ڪنید!" عبدالله زره‌اے ڪوتاه پوشیده بود و در حالے ڪه در هر دو دست خود شمشیر گرفته بود، پیشاپیش سپاه حرڪت ڪرد. من نیز قبضه ے شمشیرم را محڪم به دست گرفته بودم و مےفشردم. حرڪت گسترده و هماهنگ سپاه امام آغاز شده بود. ... 😉 ... 🏴 @aah3noghte🏴 @chaharrah_majazi
شهید شو 🌷
💔 #شرح_خطبه_فدکیه #قسمت_چهل_و_هفتم 🌿 افشای سوابق خیانت غاصبان 🌿وَ هذا بَعدَ وَفاتِهِ شَبیِهُُ ب
💔 🌿 دلیل روگردانی از حکم خدا 🌿کَلّا بَل سَوَّلَت لَکُم اَنفُسُکُم اَمراََ نه چنین است که می گوئید، بلکه هواهای نفسانی بر شما غالب شده است. 🌿فَصَبرُُ جَمیلُُ پس باید صبر پسندیده پیشه کرد. حضرت زهرا سلام الله علیها چقدر زیبا ضمن استفاده از آیات سوره یوسف می فرماید : شما دست بردار نیستید پس ما باید صبر کنیم تا نزد خدا پسندیده باشد، طوری که نه به اسلام ضربه بخورد و نه ما کوتاه آمده باشیم! یعنی طوری صبر می کنیم که طبق وظیفه ی شرعی مان باشد. 🌿وَاللهُ المُستَعانُ عَلی ما تَصِفُونَ، سوره مبارکه یوسف آیه ۱۹ و خداوند در مقابل آنچه شما توصیف کردید به ما کمک کننده است. در اینجا حضرت زهرا سلام الله علیها می فرماید: شما نه تنها ظلم کردید، بلکه تهمت هم می زنید! آن هم نه فقط به پدرم بلکه به من هم تهمت می زنید! زیرا به من می گویید: چیزی را در اختیار داشته ام‌ که غصبی بوده است و ارث پدرم محسوب نمی شود و این آنجایی است که فقط خدا باید در مقابل این خیانت ها و تهمت های شما به ما کمک کند . آیه ای را هم که حضرت علیها السلام تلاوت فرمودند مربوط به حضرت یوسف است که نه تنها مظلوم واقع شد بلکه مورد تهمت هم قرار گرفت. حضرت زهرا سلام الله علیها هم می فرماید: شما زیر پوشش دین و مقدّس بازی حق را پایمال می کنید و به علاوه به من تهمت هم می زنید! امان از هنگامی که خلاف شرع را در قالب شرع و متشرّع را خلافکار و بالعکس ، خلافکار را متشرّع جلوه دهند که در این صورت وَ عَلَی الاسلامِ السَّلام! محاجّه حضرت زهرا سلام الله علیها با ابوبکر 🌿 سخن مجدّد ابوبکر 🌿اعتراف به حق و چرب زبانی 🌿فَقالَ أَبوبکر: صَدَقَ اللهُ وَ رَسولُهُ وَ صَدَقَت اِبنَتَهُ وَ أَنتِ مَعدَنُ الحِکمَةِ وَ مَوطِنُ الهُدی وَ الرَّحمَةِ وَ رُکنُ الدِّینِ وَ عَینُ الحُجَّةِ لاأَبعَدُ صَوابِکِ وَ لاأَنکِرُ خِطابِکِ سپس ابوبکر گفت: خدا و پیامبرش راست گفتند و دختر پیامبر هم راست گفت و تو ای دختر پیامبر کانون حکمت ، پایگاه هدایت، رکن دین و پیکره ی حجّت خدایی! من نمی خواهم حقّ تو را از تو دور کنم و خطابه ات را هم منکر نیستم .چگونه می شود با مطالبی که بین حضرت علیها السلام و ابوبکر مبادله شد این جمله را معنا کرد؟ حضرت زهرا سلام الله علیها فرمایش الهی را مطرح نمود و اینکه فرزندان انبیاء و به طور کلی منسوبین مؤمنین از یکدیگر ارث می برند. امّا آنچه ابوبکر به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نسبت داد حدیثی بود که می گفت : فرزندان انبیاء از انبیاء ارث نمی برند و امّا آنچه حضرت علیها السلام فرمود: همان چیزی بود که در کتاب الله یعنی قرآن آمده است . حال چطور ابوبکر می گوید: هم خدا راست گفت ، هم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و هم حضرت زهرا سلام الله علیها؟؟ چون اگر خداوند راست می گوید که : فرزندان انبیاء ارث می برند، پس طبق نقل ابوبکر در آن حدیث مجعول ، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم( نعوذبالله) دروغ گفته اند که : فرزندان انبیاء ارث نمی برند. اگر آنچه را که ابوبکر از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده است ، پس کتاب خدا ( نعوذ بالله ) دروغ می گوید و اگر حضرت زهرا سلام الله علیها که فرمود: من هم ارث می برم ، راست گفته، پس آنچه ابوبکر به پیامبر نسبت داده دروغ خواهد بود. بنابراین در هر صورت ثابت می شود: این ابوبکر است که دروغ می گوید، نه خدا نه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و نه حضرت زهرا سلام الله علیها، و از جمله همین جمله ی ابوبکر که می گوید : (صَدَقَ اللهُ وَ رَسولُهُ وَ صَدَقَت اِبنَتَهُ دروغ) است. چون اجزای آن بنابر ادّعاهای خود ابوبکر با هم سازگار نیستند. پس معلوم می شود ابوبکر به همین جمله ی خودش هم باور نداشته و دروغ گفته است. دقّت کنید! اوّلاََ ؛ ابوبکر باز هم نمی تواند کوچک ترین خدشه ای به شخصیت و سخنان حضرت علیها السلام وارد کند، زیرا شخصیت حضرت زهرا سلام الله علیها آن قدر عظیم بود که کسی جرأت نداشت او را انکار کند،از طرفی هم ابوبکر گیر کرده که چه کار کند ؟ نه می تواند به صراحت منکر قرآن شود ، نه می تواند جواب استدلال حضرت علیها السلام را بدهد.بنابراین سعی می کند راه گریزی پیدا کند و می گوید: ادامه دارد... ... 💕 @aah3noghte💕