eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #تهرانی۶ #تهرانی_شهید_شد به همین راحتی!😇 همه ما ۳۰۰ نفر روی ارتفا
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ وقتی به آبادان آمد با هماهنگی گروهی رزمی به راه انداختند که سخت ترین ماموریت ها را انجام مےداد.💪 مدتی نام این گروه بود که بعدا به گروه تغییر نام داد.😬 همه نوع آدمی در گروه پیشرو بود🙄 اما چند نفر بودند که سنشان از بقیه بیشتر بود و گویی در رفاه زندگی کرده بودند... من با یکی از آنها صمیمی شدم. یک شب در سنگر داشتیم از گذشته صحبت می کردیم .انجا بود که فهمیدم این دوست ما از ها و دستگیر شده های اول انقلاب بوده!😳😲 گفتم: "پس چطور پات به جبهه باز شد"؟🤔 نفس عمیقی کشید و گفت: "ماجراش طولانیه!!! من و چند نفری که الان تو گروه شاهرخیم یکی دوسال در زندان بودیم.😅 اوایل جنگ اقای خلخالی کسی رو فرستاد تا پرونده ما را بررسی کنه؛ خوب ما مےدونستیم که حکم همه ما !!! برای همین به او گفتیم: ”شما که مےخواهید یک گلوله برای ما خرج کنید فرض کنید ما کشته شدیم ! ما از گذشتمان و کردیم . الان که جنگ شده اجازه دهید برویم بجنگیم یا هرجا که نیاز است کسی روی مین برود ما مےرویم!!!!😊😇 ضمانت هم مےدهیم که خیانت نکنیم“!😉 او هم قبول کرد.😍 بعد ادامه داد: "غیر از ما چند نفر اینجا هستند که اگر به شهر بروند ممکن است دستگیر شوند چون پرونده دارند و ماموران به دنبالشان هستند".😬😅 وقتی تعجب مرا دید گفت: "مثلا همین نصرالله .... این آدم و پخش کننده بود توی تهران برای خودش برو بیایی داشت اما به خاطر شاهرخ و دوستاش اومده جبهه"😁😅... تعجبم زیاد شده بود😳 چون این افرادی که ازشان صحبت میکرد همگی اهل و ادم حسابی بودند...🙃 چند روز بعد از این صحبت های ما عملیات شد و در عملیات به شهادت رسید.🌷 وقتی پیکر نصرالله را به محله اش بردیم کسی باور نمیکرد شهید شده باشد و بعد از مراسم تشییع او بسیاری از مذهبی های ان محله هم به برخورد و راهی جبهه شدند...و این گونه نصرالله اسوه بچه های محله شد....😇 آری کسی که حکم اعدامش امده بود با به شهادت رسید. @Aah3noghte مطالب متفاوت در مورد شهدا را اینجا بخوانید
شهید شو 🌷
💔 #لات_های_بهشتی دکتر #ادواردو_آنیلی تنها پسر سناتور جیووانی و پرنسسی یهودی او وارث قانونی ثروتی م
🕊✨🕊✨🕊 ✨🕊✨🕊 🕊✨🕊 ✨🕊 🕊 ۱ یکی از کسانی که ابراهیم هادی با او رفیق شد تا او را جذب دین و خدا کند، خیلی خاص بود!!! خیلی راحت از خوردن و کارهای خلاف حرف مےزد و اصلا چیزی از دین نمےدانست... خودش مےگفت که تا حالا حتی یک بار هم مسجد و هیئت نرفته!!! یک بار به ابراهیم گفتم: "آقا ابرام! اینا کےان دنبال خودت راه انداختی"؟؟؟ با تعجب پرسید: چطور؟ گفتم: "دیشب که با این پسر اومدی هیئت، اومد کنار من نشست... وقتی حاج آقا داشت از مظلومیت امام حسین ع و کارهای یزید را مےگفت، این پسر هم با عصبانیت گوش مےکرد!!! وقتی چراغها خاموش شد، جای گریه کردن، فحش های ناجور به یزید مےداد".... ابراهیم زد زیر خنده و گفت: "عیبی نداره... این پسر تا حالا هیئت نرفته و گریه نکرده، مطمئن باش وقتی با امام حسین ع رفیق بشه آدم درستی میشه"... دوستی ابراهیم با این پسر به آنجا رسید که همه کارهای خلاف را کنار گذاشت و یکی از بچه های خوب ورزشکار شد. اما از او بدتر بود... ... 💕 @aah3noghte💕 📛
شهید شو 🌷
🌸🕊🌸🕊 🕊🌸🕊 🌸🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #مالکوم_ایکس مبارز سیاهپوستی بود که سال 1925 در ایالت اوهامای #آمریکا
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 🕊 ۱ خبر دادند در یکی از باغهای بیرون شهر، برخی طاغوتےها مراسم عروسی راه انداخته اند اما همراه با و و...🍷💃 همراه بچه های بسیج به محل موردنظر رفتیم و دیدیم بعله...😎 جلو رفتم و در زدم اما کسی در را باز نکرد. از بالای دیوار به داخل باغ پریدم بااینکه این وظیفه را نداشتم!😅 در را باز کردم تا بچه ها بیایند... بعد فریاد زدن من و.... شلیک تیر هوایی و.... به هم ریختن مراسم...😬 جوان درشت اندامی که وسط مجلس مےرقصید، بدون توجه به تفنگ من، با من درگیر شد! حتی دوستانم که به کمکم آمدند را زد!🙁 او با یک چوبدستی همه ما را حریف بود و مشخص بود در ورزش های رزمی بسیار مسلط است... با چند شلیک هوایی، همه متفرق شدند و به دوستانم گفتم: "حواستون باشه اون یه نفر فرار نکنه"!!😏 به سختی دستگیرش کردیم. در این فکر بودم تا پدری ازش درآورم تا عبرت بقیه شود! پرونده ای برایش تشکیل مےدهم و مےفرستمش دادگاه و.... که به خودم نهیب زدم: "تو برای خودت مےخواهی این جوان رو دادگاهی کنی یا خدا؟ تو چون کتک خوردی مےخای تلافی کنی! اما واقعیت اینه که حق ورود به باغو نداشتی"!!!😠😏 تصمیم گرفتم از در ِ امر به معروف و محبت با او که حسابی ترسیده بود وارد شوم... عصر بود... به دوستانم گفتم منو جوان را به مسجد محله مان برسانند و خودشان بروند. در شبستان مسجد نشستم با او حرف زدم. گفتم: "ببین برادر من! اگه منو امثال من با این کارهای شما برخورد مےکنیم به این دلیله که هیچ عقل و شرعی کارای شما رو تائید نمیکنه"...☝️ کمی برایش دلیل آوردم تا اذان شد. گفتم: "بریم نماز"؟ هنوز با ترس به من نگاه مےکرد😨.. رفتیم وضو بگیریم. بلد نبود!!!😯 در نتیجه نماز هم😵... گفتم: "مگه تو این کشور زندگی نمےکنی که وضو و نماز بلد نیستی"؟ گفت: "راستش ن!! ما بعد از انقلاب به اصرار پدرم از اروپا برگشتیم ایران"🙁... خیلی شرمنده شدم! هیچی از دین و احکام نمےدانست. با هم به مسجد رفتیم و به سختی کنارم نماز خواند. بعد از نماز گفتم "پاشو بریم"! با ترس پرسید: "کجا"؟ گفتم: "منزل شما! پاشو برسونمت خونتون"!☺️ باورش نمےشد اما با همان صحبت های عصر به من اعتماد کرده بود... در طول مسیر مرتب مےپرسید: "یعنی منو دادگاه نمےبری؟؟ یعنی من آزادم؟؟؟ یعنی".... نزدیک خانه شان که رسیدم گفتم: "ببین پسر خوب! ما دو تا با هم رفیقیم... تازه من باید از شما معذرتخواهی کنم"😊... پیاده شد. با هم دست دادیم. خداحافظی کرد و همین طور که نگاهم مےکرد رفت... کمی ترسیدم نکند این جوان و دوستانش اذیتم کنند چون مسجد محله ما را یاد گرفته بودند... خودمو سپردم به خدا و گفتم: "خدایا! این کار را فقط برای رضای تو انجام دادم".... ... 📚...تاشهادت 💕 @Aah3noghte💕 📛