💔
خط مقدم...
کارها گره خورده بود
خیلی از بچه ها پرپر شده بودند
خیلی ها مجروح شده بودند
حاجی بی قرار بود اما به رو نمی آورد
خیلی ها داشتندباور می کردند
اینجا آخرشه !
یه وضعی شده بود عجیب
تو این گیر و دار حاجی اومد
بی سیم چی را صدا زد ...
حاجی گفت:
هر جور شده با بی سیم
تورجیزاده را پیدا کن
تورجی را پیدا کردند
حاجی بی سیم را گرفت
با حالت بغض و گریه
از پشت بی سیم گفت:
تورجی چند خط
#روضهحضرتزهرا برام بخون
تورجی فقط یک بیت زمزمه کرد
که دیدم حاج حسین خرازی از هوش رفت ... !
صدا را روی تمام بی سیم ها
انداخته بودند.
خدا میدونه نفهمیدیم چی شد
وقتی به خودمون اومدیم
دیدیم بچه ها دارند تکبیر میگند
خط را گرفته بودند
عراقی ها را تارو مار کردند.
تورجی خونده بود :
در بین آن دیوار و در
زهــرا صدا می زد پدر
دنبال حیـدر می دوید
ازپهلویش خون مےچکید
زهراے من، زهراے من ... !
#آھ_مادرم
#شهیدحاج_حسین_خرازی
#شهیدمحمدرضا_تورجی_زاده
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #حاج_حسین_یکتا : مسابقهی ما برای نزدیکی به امام زمان علیهالسلام است! چون قرار است که خداوند؛
💔
#حاج_حسین_یکتا:
قدری تامل کن!..
برای انقلاب چه کاری کردی؟...
آیت الله احمدی میانجی میگفت
”این انقلاب تعزیه خونی قبل از عاشورای حسینی امام زمان هست“...
برو ببین نقش تو چیه؟
دشمن از هرطرف داره هجمه میاره به انقلاب..
سایت ها و
کانال ها و
شب و روز برنامه های ماهواره
و عناصر داخلی دارن تلاش میکنن تا ضربه بزنن به تفکر امام خمینی..
مسئول بسیجی که بعد از مسئولیتش بره توی شرکت و کار فرهنگی رو رها کنه ! خاک به سرشه😡..
ما کار و زندگیمون رو آقا مشخص میکنه...
#کار_تشکیلاتی
#حاج_حسین_یکتا
#بسیجی
#کار_فرهنگی
#آھ... (۳نقطه)
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
#رمان_واقعی_سرزمین_زیبای_من #قسمت_دوم ✨ سال 1990 سال 1967 ... پس از برگزاری یک رفراندوم بزرگ .
#رمان_واقعی_سرزمین_زیبای_من
#قسمت_سوم
✨ آرزوی بزرگ
پدرم همیشه آرزو داشت درس بخونه ... دلش می خواست رشد کنه و روزی بتونه از اون زندگی بردگی نجات پیدا کنه😇 ...
با تصویب قانون جدید، انگار روح تازه ای توی پدرم دمیده شده بود ... نه مادرم و نه هیچ کدام از همسایه ها ... امیدی به تغییر شرایط نداشتن ...
اما پدرم تصمیمش رو گرفته بود ... می خواست به هر قیمتی شده ... حداقل یکی از بچه هاش درس بخونه ...و اولین قدم رو برداشت💪 ... .
اون شب وقتی به خونه برگشت غرق خون بود😳 ...
صورت سیاهش ورم کرده بود و پاره شده بود ...
بدنش هم اوضاع خوبی نداشت😣 ...
اومد داخل و کنار خونه افتاد ... مادرم به ترس دوید بالای سرش😰 ...
در حالی که زیر بغل پدرم رو گرفته بود ... اشک بی امان از چشم هاش پایین می اومد ...
- مگه نگفتی این بار دیگه درست میشه؟پس چرا به جای بیمارستان اومدی خونه؟ ... چرا با این وضع نرفتی پیش دکتر؟😢😭... بهت گفتم دست بردار ... بهت گفتم نرو ... بهت گفتم هیچی عوض نمیشه ... گریه می کرد و این جملات رو تکرار می کرد😭😭 ... .
من و سیندی هم گریه مون گرفته بود و بقیه به مادرکمک می کردن ...
صبح، علی رغم اصرارهای زیاد مادرم ... پدرم با اون حالش راهی مزرعه شد ... نمی خواست صاحب مزرعه بیشتر از این، عصبانی بشه ... اما دست از آرزوش نکشید ...
تا اینکه بعد از یکسال و نیم تلاش بی وقفه و کتک خوردن های زیاد ... اجازه درس خوندن یکی از بچه ها رو گرفت 😔... .
خواهرها و برادرهای بزرگ ترم حاضر به درس خوندن نشدن ...
گفتن سن شون برای شروع درس زیاده و بهتر کمک حال خانواده باشن تا سربارش ... و عرصه رو برای من و سیندی خالی کردن ...
پدرم اون شب، با شوق تمام ... دست ما دو تا رو توی دست هاش گرفت... چند دقیقه فقط بهمون نگاه کرد🙂 ... .
- کوین ... بهتره تو بری مدرسه ... تو پسری ... اولین بچه بومی توی این منطقه هستی که قراره بره مدرسه ... پس شرایط سختی رو پیش رو داری ... مطمئنم تحملش برای خواهرت سخت تره ....
ولی پدرم اشتباه می کرد☝️ ...
شرایط سختی نبود ...
من رو داشت مستقیم می فرستاد وسط جهنم🔥😰 ... .
#ادامه_دارد...
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #شهیدادواردو(مهدی) آنیلی تازه مسلمان ایتالیایی شهید راه اسلام پسر کارخانه دار بزرگ ایتالیایی..
💔
#لات_های_بهشتی
#ادواردو_آنیلی مولتی میلیاردر ایتالیایی، آقازاده بی ادعا
ما #آقازاده بودن را از شهدا یاد گرفتهایم از شهدای وطنی که جانشان را کف دستشان گذاشتند و بیادعا به جبهه رفتند...
شخصیتی مانند ادواردو آنیلی که همه زندگیاش مشهورترین برندهایی بود که پدرش تولید میکرد نه تبلیغ برندها اما همه آنها را به #شبیه بودن به #شهدای_ایرانی فروخت.
ادواردو حتی یکبار هم با ماشین فراری کارخانه پدرش عکس ندارد و خودنمایی نکرد.😍
او ۱۰ سال مدیر مستقیم باشگاه مشهور #یونتوس بود، اما جنتلمنمأبانه از او تصویری که در کنار برندهای مشهور فوتبال خودش را حقیر کند نمیبینیم.👌
سالنهای مد مشهور ایتالیا متعلق به این جوان مولتی میلیاردر بود، اما آنچنان لباس میپوشید که دل فقرا را نشکند.☝️
او در مصاحبه با روزنامه ایتالیایی میگوید:
«ما در زمانی زندگی میکنیم که دوران انحطاط ارزشهاست و تنها هدف و اسطوره پول جمع کردن است. پول پرستی بسیار بدتر از مواد مخدر است. همه ما از رواج مواد مخدر میان جوانان نگرانیم، اما متوجه نیستیم به سمت دنیایی میرویم که برپایه حساب بانکی اشخاص پایهریزی شده است. همه اینها رو به پایان است...
#ادامه_دارد...
#ادواردو_آنیلی
#مهدی
#یونتوس
#مولتی_میلیاردر
#آقازاده
#شهیدادواردوآنیلی
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
حال یک #جامانـده را
جامانـده مےفهمد #فقط ...
#جانبازحبیب_عبداللهی
#خانطومان
#شهداےمفقودالاثر...
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #مهمان_حضرت_زهرا (س)۲ چند سال بعد که #تبادل_اسرا صورت گرفت، خانواده
🌸🕊🌸🕊
🕊🌸🕊
🌸🕊
🕊
#لات_های_بهشتی
#اعتراف
شب جمعه بود و داشتیم تو سنگر دعای کمیل می خوندیم. انصافا خیلی هم حس و حال خوبی داشت.😅
وقتی رسید به قسمت استغفار یک دفعه دیدیم #محمود، بلند بلند داد مےزنه:
"خدایا! غلط کردم!!! من ... خوردم!!! من ..."🙈🙊
کم کم رسید به فحش های ناموسی!!!😐😑
از کارش هم خنده مان گرفته بود هم گریه... دیدیم فحش های خیلی بدی دارد به خودش می دهد و کار دارد به جاهای باریک می کشد،!😟😱
دستش را گرفتیم آوردیمش بیرون و گفتیم:
"تو حالت خوش نیستا! این چرت و پرت ها چیه می گی"؟؟؟☹️
گفت:
"شماها نمی دانید من چه آدم کثیفی هستم!! من مثل شماها نیستم! بین شما بـُر خوردم! من...."
دیدیم دوباره دارد اعتراف می کند!!!!🙁
جلوی دهانش را گرفتیم و گفتیم:
"نه ما مسیحی هستیم و کشیش، نه اینجا کلیسا که اعتراف می کنی... هر چی بودی بین خودت و خدا بودی... الان توبه کردی و خدا تو را می بخشد"😊
گفت:
"اگه شهید بشم، تکلیف نماز و روزه هام چی میشه که به گردنم هست"؟؟🤔
گفتیم:
"وقتی توبه ات حقیقی باشه، خدا می بخشه"😉
گفت:
"به همین #کشکی"؟؟؟😳
گفتیم:
"از این هم کشکی تر!!!🙄 خدا خودش تو قرآن وعده داده "همه گناهانتونو می بخشم"
یه قدم برداری برای خدا، چندین قدم میاد به سمت تو... بخشیدن گناه که چیزی نیست!
البته در صورتی که #واقعا از گناه پشیمون شده باشی و #لذت_گناه در وجودت از بین رفته باشه"☝️...
یک نوار از #شیخ_حسین_انصاریان داشتم که راجع به توبه بود، دادم به محمود...
چند روز بعد که دیدمش کاملا #تغییر کرده بود. فکر نمےکردم این نوار این قدر روش اثر بذاره.😶
یه روز داشتیم با هم مےرفتیم سمت خط، دو سه ساعتی توی راه بودیم و محمود همش حرف زد و گریه کرد...
گفت:
"وضعیت اعتقادی خانوادمون خوب نیست... دختر عمه ام حسابی تو نخ من بود"😏...
حرف هایی مےزد که گفتنی نیست!!!😞
گفتم:
"چرا اینارو به من مےگی"؟؟
گفت:
"نوار توبه خیلی خوب بود. خدا تو رو سر راه من گذاشته...
اون جای نوار هست که میگه اون غلام از پیامبر ص مےپرسه"وقتی گناه مےکردیم، خدا ما رو مےدیده؟"
حضرت گفتن بله مےدیده و غلام داد مےزنه و مےمیره.... منم مےخام داد بزنم و بمیرم"!!!😭😭
هق هقش بلند شد... گفت:
"معلومه هنوز آدم خوبی نشدم"!!!
گفتم:
"نه داداش! این طوری نیست... هر کسی یه طوریه. تو هم همه رو ول کن بچسب به خدا. تا تو رو نیامرزیده ولش نکن"!!!😉
گفت:
"از کجا بفهمم منو آمرزیده"؟؟
گفتم:
"نمےدونم ولی خودش بهت نشون مےده"...
اون روز دیدم که محمود واقعا توبه کرده... کارنامه اش را هم دیدم:
#جنازه_ای_بےسر
#بدنی_پاره_پاره
#جگری_شکافته
...
در وصیت نامه اش برایم نوشته بود:
"از اینکه راهی پیش پایم نهادی آدم بشوم متشکرم!
فکر کنم الان که داری این وصیت نامه را مےخوانی، خدا به من آمرزیدنش رو نشون داده باشه، ان شاءالله در آن دنیا تلافی کنم"😘....
#اللهم_اغفرلی_وارحمنی_و_تب_علیّ
#نسال_الله_منازل_الشهدا
#التماس_دعای_شهادت
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
#ڪپے 📛
شهید شو 🌷
💔 حال یک #جامانـده را جامانـده مےفهمد #فقط ... #جانبازحبیب_عبداللهی #خانطومان #شهداےمفقودالاثر.
💔
#دلشڪستھ...
این روزها بیشتر از هر زمان ِ دیگـــری,
دلم روانه ی زینبیه میشود ،
و به یاد ِنوای دسته جمعی بچه ها بر گـِرد ِ ضریح ِبی بی زمزمه میکنم :
#هوای_این_روزای_من_هوای_سنگره ..
و هنوز صدای #شهید_مرتضی_کریمی در گوشم نجوا میکند این نوا را ...
کـآش میتوانستم ،
لبخند #شهید_محمد_آژند ،
متانت ِ #شهید_محمد_اینانلو ،
اخلاص #شهید_امیر_علی_محمدیان ،
سـادگی #شهید_رضا_عباسی ...
مهربانی و ادب ِ #شهید_علیرضا_مرادی را یکبار دیگر تجربه کنم ...
چه آتشی در وجودم انداخته ، پروازِ این پرستوها ...
روزهایی نه چندان دور ،
#شرهانی ، #فکه و #شلمچه ، سکوی پرواز بود
و امـروز #خناصر و #الحاضر ...
رُفقـآ !
دلتنگم برایتان ...
من در جمع ِ شما ، ایمان ِ #شهید_همت را دیدم ...
استواری #شهید_باکری را تجربه کردم ...
شجاعت ِ #شهید_خرازی را نیز هم ...
من پابه پای شما ، تا قله های عشق و عرفان آمـدم ،
و بعد از پروازتان ، تازه فهمیـدم فرسنگها راه ، با شما فاصله دارم ...
کآش #آوینی بود تا اینـ روزها هم
به یاد ِسوم خرداد و آزادی #خرمشهر ،
پا به پای رزمندگآن #ِمدافع_حرم ،
آزادی ِکوچه پس کوچه های #نُبـُل و #الزهرا را ، برایمان به تصویر می کشید ...
کاش #آوینی میآمد همراه ِ #دوربینش ،
و از پیکار ِشیران ِ #سیدعلی ،
در پشت ِخاکریزها و سنگرهای #خان_طومان ،
#حُمص و #اَلعِیس ،
#روایتِ_فتح دیگری ، رقم میزد ...
خدا را بر این محنت شاکرم که در این بـُرهِه از زمآن ، که آلودگی ِدنیـآ ، بیداد میکند ،
#لباس_رزم بر تنم پوشاند تا در پناه ِ #زینب ایمن باشم
و شدم جیره خوار ِ #دخترِ_بوتراب ...
آری !
من همچنان کنار ِ بابُ الشهادة ،
ایستآده ام به انتظار ِ اِذن ِ دخول...
کاش میشد عُمر ِ خود را هدیه میدادم به زینب (س)
زندگی را دوست دارم... اما !
حـَـرَمش را بیشتر...
صلی الله علیک یا عقیلةالطالبین...
ادرکنی یا زینب
دلنوشته رزمنده ی مدافع حرم #ابویحیی ،
در فــراق دوستان ِ شهیدش
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
#ادمین_ننوشتـــــــ
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 روایتی متفاوت از #شهیدسعید_چشم_براه #قسمت_ششم دیدار آخرش متفاوت بود "مامان! برای همیشه خداح
💔
روایتی متفاوت از #شهید_سعید_چشم_براه
#قسمت_هفتم
مادر با خاطراتش به زمستان سال ۱۳۴۴ لحظه تولد سعید میرود.
زمستون بود که به دنیا آمد. ساعت ۱۱ شب.😊
اون روزها توی خونه زایمان میکردند. وقتی بچه متولد شد، دیدم یکی از فامیلها به طور عجیبی بابت این موضوع، شادی میکند.😳
با خودم گفتم مگر تولد یک پسر این همه شادی دارد که این بنده خدا اینگونه خوشحال شده است؟🤔...
گذشت تا موقع #شهادتش، وقتی با همان بنده خدا مواجه شدم دیدم دارد بلند بلند گریه میکند و میگوید:
"آن روزی که قرار بود این بچه به دنیا بیاید، خواب دیدم یک سیدی آمد و گفت ”جلوی پای این مسافر بلند شو، او از سفر کربلا آمده است“😇
زنده بودن سعید در همه این سال ها پیداست و او هر لحظه همراه و کمکحالمان در زندگی بوده است.
روز مراسم #تشییع سعید هم از همه اقوام و آشنایان، خواستمـ که لباس مشکی نپوشند.
حتی به پدر هم اجازه این کار را ندادم. خودم هم یک لباس رنگ روشن پوشیدم چرا که معتقد بوده و هستم که برای مرده مشکی میپوشند؛ نه برای شهدا که زندهاند و نزد خداوندشان روزی میخورند.
#ادامه_دارد...
#شهید_سعید_چشم_براه
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
#ڪپے 📛
شهید شو 🌷
#رمان_واقعی_سرزمین_زیبای_من #قسمت_سوم ✨ آرزوی بزرگ پدرم همیشه آرزو داشت درس بخونه ... دلش می خو
#رمان_واقعی_سرزمین_زیبای_من
#قسمت_چهارم
✨ اولیـــن روز مدرســـه
روز اول مدرسه ... مادرم با بهترین تکه های پارچه ای که داشتیم برام لباس درست کرد 😢...
پدرم فقط تونست برام چند تا مداد و دفتر بخره ... اونها رو توی یه کیسه پارچه ای ریختیم ... و قبل از طلوع خورشید از خونه اومدیم بیرون ...
پدرم با شوق تمام، چند کیلومتر ... من رو تا مدرسه کول کرد🙃 ...
کسی حاضر نمی شد دو تا بومی سیاه رو تا شهر سوار کنه😔 ...
وارد دفتر مدرسه که شدیم ... پدرم در زد و سلام کنان وارد شد ...
مدیر مدرسه نیم نگاهی کرد و بدون اینکه سرش رو درست بالا بیاره ... رو به یکی از اون مردها گفت ...
آقای دنتون ... این بچه از امروز شاگرد شماست😒 ... .
پدرم با شادی نگاهی بهم کرد ... و دستش رو به نشانه قدرت تکان داد💪 ... قوی باش کوین ... تو از پسش برمیای ... ✌️
دنبال معلم راه افتادم و وارد کلاس شدم ...
همه با تعجب بهم نگاه می کردن 😳... تنها بچه سیاه ... توی یه مدرسه سفید ...
معلم تمام مدت کلاس، حتی بهم نگاه هم نمی کرد😔 ... .
من دیرتر از بقیه سر کلاس اومده بودم ...
اونها حروف الفبا رو یاد داشتن ... من هیچی نمی فهمیدم ... فقط نگاه می کردم ... خیلی دلم سوخته بود😢 ...
اما این تازه شروع ماجرا بود😰
زنگ تفریح، چند تا از بچه ها ریختن سرم ...
"هی سیاه بو گندو ... کی به تو اجازه داده بیای اینجا؟" ...
و تقریبا یه کتک حسابی خوردم😓 ...
من به کتک خوردن از بزرگ تر ها عادت کرده بودم و کتک خوردن از دست چند تا بچه، چندان درد نداشت ...
اما بدترین قسمت ماجرا زمانی بود که ... مداد و دفترم رو انداختن توی توالت ... دویدم که اونها رو در بیارم ... اما روی من و وسایلم دستشویی کردن 😫... .
دفترم خیس شده بود ...
لباس های نو و و سایلم بوی ادرار گرفته بود ...
دلم می خواست لهشون کنم اما یاد پدرم افتادم ...
اینکه چقدر به خاطر مدرسه رفتنم کتک خورد و تحقیر شد ...
چقدر دلش می خواست من درس بخونم ...
و اون روز، تمام مسیر رو تا مدرسه ... سفارش کرده بود با هیچ کسی درگیر نشم... تا بهانه ای برای اخراجم از مدرسه نشه ...😔😔
بدون اینکه کلمه ای بگم ... دست کردم و وسایلم رو از توی دستشویی در آوردم ... همون طور خیس، گذاشتم توی کیسه ... یه گوشه آویزون شون کردم و برگشتم توی کلاس ...
#ادامه_دارد...
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 به رغم مدعیانی که منع عشق کنند جمال چهره تو حجت موّجه ماست #فداےسیدعلےجانم❤️ #پروفایل😍 #آھ...
💔
#امام_خامنه_ای :
شما اگر ندانی دشمن کدام طرف است،
دوست کدام طرف است،
توپخانه را که روشن کردی، به جای اینکه به دشمن بخورد،
به دوست میخورد؛
👈#بصیرت برای این است.👉
۱۳۹۵/۱۰/۱۹
#سلامتی_فرمانده_صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_وآل_محمد
#سیدعلےجان❤️
💕 @Aah3noghte💕
شهید شو 🌷
🌸🕊🌸🕊 🕊🌸🕊 🌸🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #اعتراف شب جمعه بود و داشتیم تو سنگر دعای کمیل می خوندیم. انصافا خیلی
💔
#لات_های_بهشتی
داستان تحول #شهیدمجیدخدمت معروف به مجید سوزوکی را در پست بعد بخوانید
👇👇👇
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
🌸🕊🌸🕊 🕊🌸🕊 🌸🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #اعتراف شب جمعه بود و داشتیم تو سنگر دعای کمیل می خوندیم. انصافا خیلی
🌸🕊🌸🕊🌸
🕊🌸🕊🌸
🌸🕊🌸
🕊🌸🕊
🌸🕊
#لات_های_بهشتی
#مجید_سوزوکی
اسمش مجید بود... کله اش پر از باد بود و اهل حرف گوش کردن، نبود.
به خاطر موتورش، معروف شده بود به #مجیدسوزوکی😅...
آمده بود جبهه تا وقتی برگشت، مردم رویش حساب باز کنند و بتواند ازدواج کند🙄 اما...
در جبهه با مسئول گروهان، دعوایش شد و مےخواستند از جبهه #اخراجشان کنند...
با دوستانش آمده بود جبهه که همه شان مثل خودش #لات بودند...
#مصطفی، یکی از رفقای مجید بود که از بس سیگار کشیده بود، سبیلش زرد شده بود...🚬
مصطفی بعدها در منطقه #شاخ_شمیران آنقدر آر پی جی شلیک کرد که از گوش هایش خون مےچکید و همان جا به #شهادتــــــ رسید....
به مجید گفتم:
"ما داریم مےریم جلو.. با ما میایی"؟؟🤔
قبول کرد.. حال و هوای جبهه ، #مجید_خدمت را حسابی عوض کرده بود... اتفاقاتی که دیده بود، باعث شد مجید #توبه کند...🤗
گاهی وسط روز مےدیدمش که دارد نماز مےخواند، مےپرسیدم:
"آقا مجید! الآن که وقت نماز نیست"!!!
مےگفت:
"نماز #قضا وقت نمےخاد"...😊
خلاصه مجید هم در منطقه شاخ شمیران، تیری به سفید رانش اصابت کرد و #شهید شد...😇
#پایان_داستان_مجید_سوزوکی
#اختصاصی_کانال_آھ3نقطه
📚...تاشهادت
#ڪپے 📛
💕 @Aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #دلشڪستھ عکس اول، بابای من است سخت کوش و مجاهد عکس دوم هم بابای من است بعد از ۱۰ سال رفت و مج
💔
#دلشڪستھ_ادمین 💔
سمت چپ:
پسرکی ۱۰ساله در نـاز و نعمت و پول و ثروت...
سمت راست:
همان پسر که حالا ۲۰ ساله شده
با ثروتی فراوان،
نه BMWتوانست او را پابند دنیـا کند
نه رتبه برتر دانشگـاه...
به وظیفه اش عمل کرد و تمام آنها به جای زنجـیر شدن، بال پروازش شدند...
#شهیداحمدمشلب
#یوسف_الشهدای_حزب_الله
#شهیدBMWسوارلبنانی
#چالش_عکس_۱۰سال
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک