eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
4_837459279156871206.mp3
9.56M
💔 🏴روضه امام حسین (علیه السلام) ▪️نمیشه باورم که وقت رفتنه حاج محمود کریمی 🚩 هیئت مجازی شب دهم محرم ۱۴۰۰ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 : اسلام هیچ ضربه ای بالاتر از بی خیالی امتش نخورده... رفقا گوشه نشینید کنار نرید پای کار وایسید.. تنها راه سعادت پیروی از ائمه است در سایه ولایت فقیه... ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 ماجرای تاجری که نامه عملش به دست امام حسین رسید حاج غلامرضا سازگار در مداحی منحصر به فرد خود داستان کوتاهی از برپایی هیئتی در یزد را برای مردم می‌گوید ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 عنایت ویژه امام‌رضا«علیہ‌الـسـلام» به علامه حسن زاده آملی 🔰نشر حداکثری با شما ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت127 و چه لذت
💔

  
📕 رمان امنیتی  ⛔️

✍️ به قلم:  



مطهره با چشمانش التماس می‌کند. می‌گویم:
- ببین! الان دیگه کنار همیم. دوست نداری با هم باشیم؟

- هنوز وقتش نیست. اصلا مگه نمی‌خواستی یه بار دیگه برای اباعبدالله فدا بشی؟

قلبم تکان می‌خورد. راست می‌گفت؛ همین چند لحظه پیش داشتم از خدا فرصت دوباره فدا شدن می‌خواستم. 

مطهره می‌گوید: می‌دونم، وقتی این‌جا رو تجربه کرده باشی، برگشتن سخت می‌شه؛ اما یه نفر هست که ارزش داره بخاطرش دوباره زجر دنیا رو تجربه کنی. می‌فهمی؟

می‌فهمم.
 کلام این‌جا چیزی فراتر از کلمات است؛ هر کلمه را با تمام معنی و طول و عرض و ارتفاعش می‌چشی.

برای همین است که عمق کلامش را می‌فهمم. برای همین است که لازم نیست بیشتر توضیح بدهد.

راست می‌گوید؛  علیه‌السلام تنها کسی ست که ارزش دارد بخاطرش یک‌بار دیگر  را تحمل کنی تا یک‌بار دیگر بخاطرش فدا شوی.

- تو برای خودت جنگیدی یا برای خدا؟ تو برای خودت شهید شدی یا برای خدا؟ کارِت توی دنیا ناتموم مونده...

فکر می‌کردم فقط دنیا محل امتحان و انتخاب است؛ اما این‌جا هم باید انتخاب کنم.

شاید هم ربطی به انتخاب من نداشته باشد و مطهره فقط دارد مرا برای قضای الهی آماده می‌کند.

می‌گویم:
- اما اگه برگشتم و خراب شدم و نتونستم شهید بشم چی؟ از کجا معلوم؟😔

- توکل به خدا. یادت باشه تو از مایی. ...

دیگر حرفی نمی‌ماند؛ پای  وسط است؛ پای . 

فقط یک نگاه به  کافی ست تا از بهشت هم دل بکـَنم.

اصلا مگر بهشت در مقابل لبخندش جرات ابراز وجود دارد؟

مطهره با خرسندی نگاه می‌کند؛ فهمیده است که راضی شده‌ام.

می‌گویم:
- قول بده نذاری خراب شم. قول بده دوباره شهید بشم.

مطهره فقط می‌خندد؛ تار می‌بینمش. همه آنچه می‌بینم محو و تار می‌شود؛ انقدر که چیزی جز سیاهی و تاریکی نمی‌ماند.

هیچ نمی‌بینم؛ اما صداهای گنگی می‌شنوم که شبیه صداهای دنیوی ست. دوباره انگار گوش‌های دنیوی‌ام به کار افتاده‌اند.

صدای جیرجیر پایه‌های تخت می‌آید، صدای گفت و گوی پزشک‌ها و پرستارها به زبان عربی، صدای پِیجِر بیمارستان. 

همزمان با تکان شدیدی که تمام بدنم را به درد می‌آورد، چشمانم را باز می‌کنم.

واقعاً تحملش سخت است که از یک جهان واقعی، پا به دنیای توهم بگذاری.

تاب باز نگه داشتن چشمانم را ندارم. پزشک‌ها و پرستارها را می‌بینم که دارند بالای سرم این‌سو و آن‌سو می‌روند.

یک نفرشان می‌بیند که من چشم باز کرده‌ام و چیزی به پزشک می‌گوید که درست نمی‌شنوم.

تک‌سرفه‌ای می‌کنم و دوباره چشمانم را می‌بندم. هوا سرد است و سوز سردی به صورتم می‌خورد.

احساس ضعف می‌کنم؛ انگار سال‌هاست که نه چیزی خورده‌ام، نه خوابیده‌ام و نه آب نوشیده‌ام. دارم تمام می‌شوم؛ درد دارد کم‌کم ذوبم می‌کند.

دور و برم را تار می‌بینم. زمزمه می‌کنم:
- یا حسین!🥀

- بیا عباس! زود باش!

همه‌جا تاریک است. کمیل را می‌بینم و پشت سرش راه می‌روم. صدای همهمه می‌آید و شکستن شیشه.

نمی‌دانم کجا هستم؛ اما می‌دانم خطر نزدیک است. مطهره نباید این‌جا باشد. سرم درد می‌کند. بدنم کوفته است. همه توانم را جمع می‌کنم و داد می‌زنم:
- این‌جا خطرناکه! برو!

مطهره سر جایش ایستاده است؛ کمی دورتر از کمیل. چند قدم جلو می‌روم و مطهره را صدا می‌زنم.

پاهایم دیگر جان ندارند. می‌نالم:
- کمیل! دیگه نمی‌تونم بیام!

کمیل دارد می‌رود؛ اما مطهره به من نگاه می‌کند.

کمیل برمی‌گردد به سمتم و لبخند می‌زند:
- چیزی نیست عباس! داره تموم می‌شه! بیا!

صدای نفس زدن کسی را از پشت سرم می‌شنوم. صدای خرناس کشیدن یک حیوان و فشردن دندان‌هایش روی هم. 

پریشانی از چشمان مطهره بیرون می‌ریزد و به پشت سرم نگاه می‌کند.

می‌خواهم برگردم که پهلویم تیر می‌کشد و می‌سوزد...

از درد نفسم بند می‌آید و پاهایم شل می‌شوند.

یک چیز نوک‌تیز در پهلویم فرو رفته؛ انقدر عمیق فرو رفته که حس می‌کنم الان است که از سمت دیگر بیرون بزند.

همان نفس نصفه‌نیمه‌ای که داشتم هم تنگ می‌شود.

دستی آن چیز نوک‌تیز را از پهلویم بیرون می‌کشد؛ دردش شدیدتر می‌شود.


...
...



💞 @aah3noghte💞
💔 تا افتخار بعدی خدانگهدار✋ 🙈😂 ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 جواد نیست و صدای بلندش توی خانه نمی پیچد. چشمهایم را می‌بندم و برمی‌گردم به قبل... دور هم نشسته
💔 جواد در دوران دبستان درسش خوب بود و با پسرهمسایه، رقابت می‌کردند، سر همین رقابت هم خیلی با علی دعوایشان می‌شد. بعد می‌دیدم عصر دارد می‌رود بیرون. می گفتم کجا جواد؟ می‌گفت دارم میروم سراغ علی. می‌گفتم پس شما که همین ظهری با هم دعوا کردید! می‌گفت آن مال مدرسه بود؛ اینجا توی محل، بازی‌مان سر جایش هست.... ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #آھ... آیت الله بهاءالدینی: روز قیامت نیکی‌های مان را به محبوبترین فرد زندگیمان نخواهیم داد! ام
💔 ... آیه الله سیدعلی قاضی: شب جمعه صد مرتبه سوره قدر را بخوانید و هدیه کنید به امام زمان علیه السلام این عمل در صفا و جلاء قلب اثر بسیار زیادی دارد ... 💞 @aah3noghte💞
💔 وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ. به زودی خدا به اونایی که تو دنیا همیشه بهش می‌گفتن متشکرم، می‌گه منم متشکرم... . ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_آل‌عمران آيه 177 إِنَّ الَّذِينَ اشْتَرَوُاْ الْكُفْرَ بِالْإِيمَنِ لّ
✨﷽✨ آيه 178 وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ خَيْرٌ لاَِّنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ لِيَزْدَادُواْ إِثْماً وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ ‏ ترجمه🔻 ↩️و كسانى كه كافر شدند، مپندارند مهلتى كه به آنان مى ‏دهیم برایشان خوب است، همانا به آنان مهلت مى ‏دهیم تا بر گناه (خود) بیفزایند و براى آنان عذابى خواركننده است. ─┅─═ঊ🍃💠🍃ঈ═─┅─ نکته ها,🔻تفسیرنور☀️ ↩️قرآن، واژه ‏ى «گمان نكنید» را بارها خطاب به كفّار و منافقین و افراد سست ایمان بكار برده، و این بخاطر آن است كه این افراد از واقع‏ بینى و تحلیل درست و روشن ضمیرى لازم محرومند. 🚩🍃آنها آفرینش را بیهوده، شهادت را نابودى، دنیا را پایدار، عزّت را در گرو تكیه به كفّار و طول عمر خود را مایه‏ ى خیر و بركت مى ‏پندارند كه قرآن بر همه‏ ى این پندارها قلم بطلان كشیده است. 🚩🍃اهل كفر، داشتن امكانات، بدست آوردن پیروزى‏ ها و زندگى در رفاه خود را نشان شایستگى خود مى‏ دانند، در حالى كه خداوند آنان را به دلیل آلودگى به كفر و فساد، مهلت مى ‏دهد تا در تباهى خویش غرق شوند. 🚩🍃در تاریخ مى ‏خوانیم كه وقتى یزید امام حسین‏ علیه السلام را به شهادت رساند، خاندان آن حضرت را همراه زینب كبرى‏ علیها السلام به اسارت به شام بردند. 🚩🍃 یزید در مجلس خود با غرور تمام خطاب به حضرت زینب گفت: «دیدید كه خدا با ماست»، حضرت در پاسخ او، این آیه را خواند و فرمود: 🚩🍃من ترا پست و كوچك و شایسته هرگونه تحقیر مى‏ دانم. هر آنچه مى‏ خواهى انجام بده، ولى به خدا سوگند كه نور خدا را نمى‏ توانى خاموش كنى. 🚩🍃 آرى، براى چنین افراد خوشگذرانى، عذاب خوار كننده آماده شده، تا عزّت خیالى و دنیایى آنان، با خوارى و ذلّت در آخرت همراه باشد. 🚩🍃مجرمان دوگونه ‏اند: گروهى كه قابل اصلاحند و خداوند آنها را با موعظه و حوادث تلخ و شیرین، هشدار داده و بیدار مى‏ كند، و گروهى كه قابل هدایت نیستند، خداوند آنها را به حال خویش رها مى‏ كند تا تمام قابلیّت‏هاى آنان بروز كند. 🚩🍃به همین جهت امام باقر علیه السلام ذیل این آیه فرمود: مرگ براى كفّار یك نعمت است، زیرا هر چه بیشتر بمانند زیادتر گناه مى ‏كنند. 🚩🍃حضرت على‏ علیه السلام درباره‏ى «انّما نملى لهم لیزدادوا اثماً» فرمود: چه بسیارند كسانى كه احسان به آنان (از جانب خداوند)، استدراج و به تحلیل بردن آنان است 🚩🍃 و چه بسیارند كسانى كه به خاطر پوشانده شدن گناه و عیوبشان، مغرورند و چه بسیارند افرادى كه به خاطر گفته ‏هاى خوب درباره آنان مفتون شده ‏اند. خداوند هیچ بنده‏اى را به چیزى همانند «املاء» مبتلا نكرده است. ─┅─═ঊ🍃💠🍃ঈ═─┅─ پيام ها ⚡️📨 1💦كفر، مانع شناخت حقیقت است. «لا یحسبن الّذین كفروا...» 2🔹 كوتاه یا بلند بودن عمر وزمان رفاه، بدست خداست. «نملى لهم... نملى لهم» 3💦 همه ‏ى انسان‏ها دنبال خیر هستند، لكن بعضى در مصداق اشتباه مى‏ كنند. «لایحسبن... خیر لانفسهم» 4🔹 مهلت‏هاى الهى، نشانه ‏ى محبوبیّت نیست. «لایحسبنّ... خیر لانفسهم» 5 💦نعمت‏ها به شرطى سودمند هستند كه در راه رشد و خیر قرار گیرند، نه شرّ و گناه. «انما نملى لهم لیزدادوا اثماً» 6🔹 طول عمر مهم نیست، بهره از عمر مهم است. «انّما نملى لهم» امام سجاد علیه السلام در دعاى مكارم ‏الاخلاق چنین مى‏ فرماید: خدایا! اگر عمر من چراگاه شیطان خواهد شد، آن را كوتاه بگردان. 7💦زود قضاوت نكنید، پایان كار و آخرت را نیز به حساب بیاورید. «انّما نملى لهم خیر... و لهم عذاب مهین» 8 🔹رفاه و حاكمیّت ستمگران، نشانه ‏ى رضاى خداوند از آنان نیست. چنانكه دلیلى بر سكوت ما در برابر آنان نمى‏ باشد. «نملى لهم... لهم عذاب مهین» 9💦 عذاب‏هاى آخرت، انواع و مراحل متعدّد دارد. «عذاب الیم» در آیه قبل، و «عذاب مهین» در این آیه. 🍃اللهم صل علی محمد و ال محمد وعجل فرجهم🍃 🌷🍃 أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ ‌... 💕 @aah3noghte💕 وَقَالَ الرَّسُولُ: يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ [ ﺩﺭﻗﻴﺎﻣﺖ ] ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﭘﺮﻭﺭﺩگاﺭﺍ! ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻗﻮم ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺮﻭﻙ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ!
💔 حضرت آیت‌الله قدس‌سره: 📝 رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم در حدیث ثقلین که مورد اتفاق فریقَین (شیعه و سنی) است، فرمودند: 🔸«إِنی تارِک فیکمُ الثقْلَین، أَحَدُهُما أَکبَرُ مِنَ الآخَرِ: کتابَ الله‌ِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السماءِ إِلَی الأرْضِ؛ وَ عِتْرَتی أَهْلَ بَیتی. وَ إِنهُما لَنْ یفْتَرِقا حَتی یرِدا عَلَیَّ الْحَوْضَ؛ 🔹من دو چیز سنگین و گران‌بها در میان شما [به یادگار] می‌گذارم که یکی از دیگری بزرگ‌تر است: کتاب خدا، ریسمانی که از آسمان به سوی زمین کشیده شده است، و دیگری، بستگان و خاندانم. و این دو هرگز از هم جدا نخواهند شد، تا اینکه در [کنار] حوض [کوثر] بر من وارد شوند». ... 💞 @aah3noghte💞
💔 طورۍزندگۍکن ڪه وقتۍ بهت گفتن الهۍخدایڪۍمثل خودت‌روبهٺ‌بده. راحت‌بتونۍبگی آمین ... !! ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت128 مطهره با
💔

  
📕 رمان امنیتی  ⛔️

✍️ به قلم:  



یک چیز نوک‌تیز در پهلویم فرو رفته؛ انقدر عمیق فرو رفته که حس می‌کنم الان است که از سمت دیگر بیرون بزند.

همان نفس نصفه‌نیمه‌ای که داشتم هم تنگ می‌شود.
دستی آن چیز نوک‌تیز را از پهلویم بیرون می‌کشد؛ دردش شدیدتر می‌شود.
خون گرم روی بدنم جریان پیدا می‌کند. می‌افتم روی زانوهایم.

کمیل که داشت می‌رفت، می‌ایستد و مطهره می‌دود به سمتم.
می‌خواهم حرفی بزنم که دوباره یک چیز نوک‌تیز در سینه‌ام فرو می‌رود؛ میان دنده‌هایم.

کلا نفس کشیدن از یادم می‌رود. بجای هوا، خون در گلویم جریان پیدا می‌کند.

مطهره دارد می‌دود. کمیل بالای سرم می‌ایستد و دستش را به سمتم دراز می‌کند: بیا عباس! بیا! دیگه تموم شد، دستت رو بده به من!

مطهره می‌رسد مقابلم و زانو می‌زند. فقط نگاه می‌کند.
می‌خواهم صدایش بزنم؛ اما بجای کلمه، خون از دهانم می‌ریزد.

کمیل راهنمایی‌ام می‌کند: بگو !

دستم را می‌گذارم روی سینه‌ام. دارم می‌افتم روی زمین. مطهره شانه‌هایم را می‌گیرد که نیفتم.

کمیل می‌گوید: دیگه تموم شد. الان همه‌چی درست می‌شه، فقط بگو یا حسین.

لب‌هایم را به ذکر یا حسین می‌چرخانم؛ اما صدایی از دهانم خارج نمی‌شود. خسته‌ام؛ خیلی خسته.

به مطهره نگاه می‌کنم. مطهره یک لبخندِ آمیخته با نگرانی می‌زند و پلک بر هم می‌گذارد: الان تموم می‌شه. یکم دیگه مونده. تو از مایی، تو  می‌شی. تو این‌جا شهید می‌شی.

لبخند می‌زنم و لب‌هایم را تکان می‌دهم: خدایا شکرت... خدایا شکرت...

-مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ. بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَا يَبْغِيَانِ. فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ. يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ. فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ؟ 

(دو دریای [شیرین و شور] را روان ساخت در حالی که همواره باهم تلاقی و برخورد دارند؛ (ولی) میان آن دو حایلی است که به هم تجاوز نمی‌کنند[درنتیجه باهم مخلوط نمی شوند!]. پس کدامیک از نعمت های پروردگارتان را انکار می کنید؟ از آن دو دریا لؤلؤ و مرجان بیرون می آید. پس کدامیک از نعمت های پروردگارتان را انکار می کنید؟).

ماسک روی صورتم سنگینی می‌کند.
دوباره ادراکات دنیایی... 
دوباره شنیدن، دوباره لمس کردن، دوباره دیدن و درد کشیدن. 

این صدای مادر است که دارد سوره الرحمن زمزمه می‌کند.
با شنیدن صدایش، شوکه چشم باز می‌کنم و سر می‌چرخانم به سمت منبع صوت.

مادر نشسته کنار تخت و قرآن کوچکی را مقابلش باز کرده. 

مادر آمده است دمشق یا من برگشته‌ام ایران؟ چقدر بیهوش بوده‌ام مگر؟
در آن جهانی که بودم، زمان وجود نداشت که آدم‌ها را اسیر خود کند و به بازی بگیرد.

تلاش می‌کنم از زیر ماسک اکسیژنی که روی صورتم گذاشته‌اند، صدایم را به مادر برسانم:
- مامان...

ماسک بخار می‌گیرد. مادر صدای آرام و بی‌رمقم را نمی‌شنود. دوباره به حنجره‌ام فشار می‌آورم:
- مامان...

نگاه از قرآن کوچکش می‌گیرد و من را نگاه می‌کند. چقدر دلم برای دیدن چهره‌اش تنگ شده بود!

سیاوش راست می‌گفت که ما هرقدر هم ادعا داشته باشیم، آخرش  هستیم.

مادر چند ثانیه از پشت شیشه‌های عینکش به صورتم دقیق می‌شود و بعد، لب‌هایش به خنده باز می‌شود:
- عباس مادر! خوبی؟

می‌خندم. مادر از جا بلند می‌شود و با دقت نگاهم می‌کند.
دستش را میان موهایم می‌کشد و برق اشک را در چشمانش می‌بینم:
- خدایا شکرت...خوبی مادر؟

- خوبم.

- داشتم نگران می‌شدم. دکتر گفته بود همین موقع‌ها به هوش میای.

می‌خواهم بدنم را بالا بکشم و بنشینم؛ اما مادر اجازه نمی‌دهد:
- تکون نخور مادر. اصلا نباید تکون بخوری.

و به چست‌تیوبی* که به سینه‌ام وارد کرده‌اند اشاره می‌کند.

...
...



💞 @aah3noghte💞
___________________

*: چِست‌تیوب یا لوله قفسه سینه که با نام تخلیه‌کننده قفسه سینه، یا تخلیه بین دنده‌ای نیز شناخته می‌شود، یک لوله پلاستیکی قابل انعطاف است که از طریق دیواره قفسه سینه وارد شده و در فضای داخل پرده جنب قرار می‌گیرد. هدف از قرار دادن  لوله تخلیه هوا، تخلیه مایعات، خون و یا تخلیه چرک تجمع یافته از فضای داخل قفسه سینه است.
شهید شو 🌷
💔 جواد در دوران دبستان درسش خوب بود و با پسرهمسایه، رقابت می‌کردند، سر همین رقابت هم خیلی با علی د
💔 اولش در بسیج مدرسه بود اما سال بعد آمد و گفت نمی تواند توی بسیج دانش آموزی آن قدری که دلش می خواهد، فعالیت کند. گفت می خواهد برود پایگاه بسیج محل. آنجا دایره دوستانش هم بیشتر شد. از همان روزها معلوم بود چقدر است.... ... 💞 @aah3noghte💞