eitaa logo
شهرزاد داستان‌📚📚
2.1هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
62 ویدیو
247 فایل
پاتوق دوستداران داستان نویسی استفاده از مطالب با حفظ لینک کانال آزاد است. مدیر کانال: فرانک انصاری متولد ۱۴۰۱/۷/۱۱🎊🎊🎉🎉 برای ارتباط با من @Faran239 لینک ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17323748323533
مشاهده در ایتا
دانلود
خلاقیت در نوشتن
خلاقیت در نوشتن 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 چندین دلیل راجع به اینکه چرا خلاقیت مناسب است وجود دارد. شما را وامیدارد تا از هر دو سمت مغزتان استفاده کنید؛ اما در طول مراحل نوشتن سعی کنید به این فکر نکنید نوشتن هدایت شده صرفاً در جایی نشستن و آرام گرفتن و مشاهده چیزی است که از اعماق درونتان بر صفحه ظاهر میشود خواهید دید که به نگرش خودتان عادت میکنید و اگر نویسنده خلاقی باشید و بخواهید چیزهایی را بنویسید که شاید در آینده برای داستانها یا اشعار استفاده کنید؛ این خود به خود پدیدار میشود و نیازی به وادارسازی آن نیست. این واقعیت که شما در هر صورت مینویسید و اینکه این زمان را برای قرار شخصی با خودتان اختصاص داده اید، شما را قادر میسازد که احساس خلاقیت کنید و احساس درون خلاقیت بسیار آسان در نظر مجسم میشود قبل از اینکه حتی انگشتانتان را روی کلیدها قرار دهید. 🍁تمرین در خلاقیت چشمان خود را لحظهای بسته و سعی کنید زمانی را در گذشته متصور شوید که آنقدر بلند خندیدید که واقعاً خودتان را شگفت زده کردید. حالا تمام شخصیتهای آن ماجرا را ببینید و قبل از اینکه شروع به نوشتن کنید آن را در ذهن خود مرور کنید این میتواند باعث شود که شما خیلی احساس شادی بکنید و میتوانید خلاقیت نوشتن خود را تحت تأثیر قرار دهید. چیز دیگری که میتواند بر آن تأثیر بگذارد فرایند تفکر قبل از نوشتن است. از شما میخواهم که صفحات صبحگاهیتان را جدی گرفته و به خودتان اجازه آزادی بیان دهید؛ اما میخواهم که این را به عنوان اولین کار هر روز صبح انجام بدهید؛ چراکه افکارتان از آنچه در طول روز رخ داده آشفته و پریشان نیست. گاهی اوقات گیرودار دنیا قادر است بعضی چیزها را به سمت منفی شدن منحرف کند؛ حال آنکه نور صبحگاهی که از پنجره وارد میشود میتواند روح شما را جلا دهد. اگر شما رؤیابین هستید و خوابهای واضح میبینید. در اینجا نکته ای است که باید به آن توجه کرد. فاصلهٔ میان خوابهایتان و نویسندگی باید به اندازه ای باشد که بر آنچه مینویسید تأثیرگذار نباشد. خیلی سخت است که بعد از یک کابوس از خواب بیدار شوید و کاملاً فراموشش کنید ،بنابراین اگر شما رؤیابین خوابهای واضح هستید؛ برای دور کردن خود از کابوسهایتان احتمالاً این فکر بهتری باشد اگر برای نوشتن بلند شوید و به اتاق دیگری بروید. 📚معجزه نوشتن صبحگاهی ✍اسکار هاروست @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نوشته زهرا زارع 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 شامی *دوباره غذا سوخت .من از دست تو چکار کنم. خوب برو یک کلاس اش پزی تخم مرغ و گوشت و آرد و ادویه ها و سیب زمینی را از یخچال با سرعت بیرون آورد. شروع به مخلوط کردن مواد کرد. مواد خیلی شل شد. ای وای چه کنم؟ چرا این طور شد. مواد را برداشت .و ازبین دستاش شره کرد. یکدفعه به ذهنش اومد که مادرش وقتی غذا این طور میشد کمی آرد بهش میزد. آمد آرد را بریزه یکدفعه سر آرد باز شد و تمام آرد ریخت در شامی، اینقدر سفت شد. که به زور میشد مواد را برداشت. دوباره ای وای چه کنم ؟چرا این طور شد؟ به ذهنش آمد که بره تخم مرغ را بشکند ،در مواد یک تخم مرغ دیگه شکست در مواد، ماهیتابه را روی اجاق گاز گذاشت .و روغن را در ظرف ریخت. و دونه دونه مواد را در روغن سرخ کرد. یکدفعه صدای جلیز و ویلز روغن بلند شد. دست آغشته به موادش را به پیچ گاز زد و شعله را کم کرد .آخيش .....به خیر گذشت، نزدیک بود بسوزه، بعد دو باره شروع کرد به سرخ کردن بقیه مواد، یکی یکی اونها را سرخ کرد. اینم آخریش.. دیگه تموم شد. شامی درست کردم .چه شامی ای، یکی از شامیها را شروع به خوردن کرد. طعمش مثل طعم شامیهای مامان که نمیشه، ولی خوب... میشه خوردش یک دیس برداشت. سبزی خوردن را کنارش چید. و تربچه های قرمز هم وسطش گذاشت. و یک کاسه ماست خیار هم چاشنی آن کرد .سفره را پهن کرد. و تمام مواد را سر سفره چید. همگی نشستند. خانم بزرگ گفت:" دستت درد نکنه! بالاخره تونستی یک شامی درست کنی" ،با خنده جواب داد. بله تونستم ولی خیلی سخت بود. آ ....هیچ وقت فکر نمیکردم یک شامی درست کردن اینقدر سخت باشه. @shahrzade_dastan
شهرزاد داستان‌📚📚
تفاوتها #چالش_هفته نوشته فهیمه امیرخانی منفرد 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 به جهنم که نشد! اصلا تقصیر خودم بود.باید
👆👆👆👆 متن خانم امیرخانی را خواندم که درباره تفاوت فرهنگ دو خانواده بود. ایلیا دویت داشت رونیکا را که عاشقش بود تغییر بدهد اما نتوانسته بود و بعد از چند ماه متوجه اشتباهاتش شده بود‌. متن از داستان فاصله گرفته و چیزی شبیه گزارش و خبر شده بود‌. بهتر بود حالت گزارشی و روایت با آوردن صحنه و دیالوگ تعدیل میشد تا شخصیت ها مجال بروز و نقش،آفرینی داشتند. ممنونم از خانم امیرخانی عزیز. 🙏🍀 @shahrzade_dastam
شهرزاد داستان‌📚📚
#چالش_هفته نوشته رویا سیف 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 _به جهنم که نشد! اصلا تقصیر خودم بود. باید....... باید لال می‌
👆👆👆 داستان خانم سیف را خواندم که درباره واگویه های یک زنی است که ناخواسته مجبور به دعوت از مهمان می‌شود در حالی که خانه‌اش اصلا مهیای مهمانی نیست. متن جالب و زیبایی بود و ما با شخصیت این زن و خانواده‌اش آشنا شدیم. گره اصلی آمدن مهمانها بود. این که نویسنده یک خط را گرفته و ما را با خود میبرد جالب بود. فضای روایت شبیه سیال ذهن بود اما مرتب تر از آن. فقط من به عنوان خواننده دوست داشتم درباره مهمانها بدانم و این که راوی چه مریضی داشت. با این حال ممنونم از خانم سیف عزیزم. 🙏🍀 @shahrzade_dastan
شهرزاد داستان‌📚📚
#چالش_هفته یورش به تاریکی نوشته حسین مطهر 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 فرمانده با تحکم خاصی خطاب به نوجوان بسیجی گفت
👆👆👆👆 داستان آقای مطهر را خواندم. درباره نوجوانی است که می‌خواهد وارد گردان کمیل شود و فرمانده او را وارد آزمونی سخت می‌کند و در نهایت پیروز از کار بیرون می‌آید. داستان زیبایی بود. غرور شخصیت حسام دیدنی بود. واگویه نوجوان با خودش را دوست داشتم. صحنه و توصیفات زیبا و به جا بود. فقط اگر شخصیت ها لحن داشتند بهتر بود‌. ممنونم از آقای مطهر🙏🍀 @shahrzade_dastan
شهرزاد داستان‌📚📚
#چالش_هفته نوشته بهتری درفش 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 من خیلی یواشکی حواسم از دور بهت است.
👆👆👆👆 متن خانم بهتری درفش را خواندم. درباره حس مادری است که با تولد فرزندش سوالی از خودت میکند. اما متن تبدیل به داستان نشده است و بیشتر دلنوشته است تا داستان. یک متن برای تبدیل شدن به داستان نیاز به حادثه و شخصیت پردازی دارد که در این متن هیچ کدام از آنها را نمی‌بینیم. ممنونم از نویسنده گرامی🙏🍀 @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☘☘☘از تکیه کلام‌هایی که بعضی افراد دارند و در کلامشان از آنها استفاده می‌کنند چند نمونه بفرستید. این تکیه کلامها به شدت داستانی هستند و در داستان برای مشخص کردن شخصیت فرد کاربرد دارند‌. مثل: _جونم براتون بگه.... _هی داداش.... _ميگما..... _فدای دستت.... _باور کن.... @shahrzade_dastan
نوشته عزیزالله محمدپور 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁     شنبه ۱۷ آذر    می روم بنگاه،برای فروش ماشینم و خرید ماشینی مدل بالا تر. بنگاهی ترغیبم می کند ماشین شاسی بلند بخرم. اماپولم کفاف نمی دهد..ناچار می گویم: سقف پارکینگ خانه ام  تنها گنجایش ماشین شاسی کوتاه را داره.» یک شنبه ۱۸ آذر در موسسه پینار، شاهد تست علاقمندان  بازیگری در فیلم هستم. بجز تعداد قلیلی از میانسالان و پیران، تقریبا همه نوجوانان و جوانان اعتراف می کنندکه؛ با گویش مازنی بیگانه اند! دوشنبه ۱۹ آذر بعداز دو دهه،دوباره می نشینم به تماشای فیلم سینمایی هامون،ساخته روان شاد داریوش مهرجویی.معجونی از تقابل عقل و عشق، دنیاخواهی و آرمان گرایی با گرایش به اصالت وجود. به نظرمن؛ هامون تاریخ مصرف ندارد و ماجرایش برای همیشه در زندگی آدم ها جاری و ساری است. سه شنبه ۲۰ آذر    این پیام را در کاغذی می نویسم و به هنرجویی که دو ساعت تمام سر به زیر داشت و لبخند می زد، می دهم :" دوست عزیز! وقتی شما سرکلاس پیامک بازی می‌کنی، من کاملاً متوجه می‌شوم. چون تاکنون دیده نشده ،هیچ مجنونی ساعت‌ها به خشتک شلوارش زل بزند."     چهارشنبه ۲۱ آذر    جوانی با سیگاری بر لب،به شیشه ماشینم می زندو تقاضای فندک می کند. از توی داشپورت کبریتی بیرون می‌کشم و تقدیمش می کنم. اما پس می زند و می گوید:" دود کبریت سرطان زاست."       پنج شنبه ۲۲ آذر    از آشنایی که بعد از سال ها مسئولیت و مسندداری بالاخره بازنشسته شده، می پرسم:" چه می کنی دراین اوقات بیکاری و بی مسئولیتی؟" تلخندی می زند و می گوید:" عاطل وباطل، مثل شبکه چهار تلویزیون، هیچکس توجهی به من نمی کنه." جمعه ۲۳ آذر   ازاین عبارت درمجله کاریکلماتور خوشم آمده: «اوج زندگی بعضی ها، بالا رفتن از خر شیطان است.» @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا