#چالش_هفته
نوشته زهرا زارع
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
شامی *دوباره غذا سوخت .من از دست تو چکار کنم. خوب برو یک کلاس اش پزی تخم مرغ و گوشت و آرد و ادویه ها و سیب زمینی را از یخچال با سرعت بیرون آورد. شروع به مخلوط کردن مواد کرد. مواد خیلی شل شد. ای وای چه کنم؟ چرا این طور شد. مواد را برداشت .و ازبین دستاش شره کرد. یکدفعه به ذهنش اومد که مادرش وقتی غذا این طور میشد کمی آرد بهش میزد. آمد آرد را بریزه یکدفعه سر آرد باز شد و تمام آرد ریخت در شامی، اینقدر سفت شد. که به زور میشد مواد را برداشت. دوباره ای وای چه کنم ؟چرا این طور شد؟ به ذهنش آمد که بره تخم مرغ را بشکند ،در مواد یک تخم مرغ دیگه شکست در مواد، ماهیتابه را روی اجاق گاز گذاشت .و روغن را در ظرف ریخت. و دونه دونه مواد را در روغن سرخ کرد. یکدفعه صدای جلیز و ویلز روغن بلند شد. دست آغشته به موادش را به پیچ گاز زد و شعله را کم کرد .آخيش .....به خیر گذشت، نزدیک بود بسوزه، بعد دو باره شروع کرد به سرخ کردن بقیه مواد، یکی یکی اونها را سرخ کرد. اینم آخریش.. دیگه تموم شد. شامی درست کردم .چه شامی ای، یکی از شامیها را شروع به خوردن کرد. طعمش مثل طعم شامیهای مامان که نمیشه، ولی خوب... میشه خوردش یک دیس برداشت. سبزی خوردن را کنارش چید. و تربچه های قرمز هم وسطش گذاشت. و یک کاسه ماست خیار هم چاشنی آن کرد .سفره را پهن کرد. و تمام مواد را سر سفره چید. همگی نشستند. خانم بزرگ گفت:" دستت درد نکنه! بالاخره تونستی یک شامی درست کنی" ،با خنده جواب داد. بله تونستم ولی خیلی سخت بود. آ ....هیچ وقت فکر نمیکردم یک شامی درست کردن اینقدر سخت باشه.
@shahrzade_dastan
شهرزاد داستان📚📚
تفاوتها #چالش_هفته نوشته فهیمه امیرخانی منفرد 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 به جهنم که نشد! اصلا تقصیر خودم بود.باید
👆👆👆👆
#نقد_داستان
متن خانم امیرخانی را خواندم که درباره تفاوت فرهنگ دو خانواده بود. ایلیا دویت داشت رونیکا را که عاشقش بود تغییر بدهد اما نتوانسته بود و بعد از چند ماه متوجه اشتباهاتش شده بود.
متن از داستان فاصله گرفته و چیزی شبیه گزارش و خبر شده بود. بهتر بود حالت گزارشی و روایت با آوردن صحنه و دیالوگ تعدیل میشد تا شخصیت ها مجال بروز و نقش،آفرینی داشتند. ممنونم از خانم امیرخانی عزیز. 🙏🍀
@shahrzade_dastam
شهرزاد داستان📚📚
#چالش_هفته نوشته رویا سیف 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 _به جهنم که نشد! اصلا تقصیر خودم بود. باید....... باید لال می
👆👆👆
#نقد_داستان
داستان خانم سیف را خواندم که درباره واگویه های یک زنی است که ناخواسته مجبور به دعوت از مهمان میشود در حالی که خانهاش اصلا مهیای مهمانی نیست.
متن جالب و زیبایی بود و ما با شخصیت این زن و خانوادهاش آشنا شدیم. گره اصلی آمدن مهمانها بود. این که نویسنده یک خط را گرفته و ما را با خود میبرد جالب بود. فضای روایت شبیه سیال ذهن بود اما مرتب تر از آن. فقط من به عنوان خواننده دوست داشتم درباره مهمانها بدانم و این که راوی چه مریضی داشت. با این حال ممنونم از خانم سیف عزیزم. 🙏🍀
@shahrzade_dastan
شهرزاد داستان📚📚
#چالش_هفته یورش به تاریکی نوشته حسین مطهر 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 فرمانده با تحکم خاصی خطاب به نوجوان بسیجی گفت
👆👆👆👆
#نقد_داستان
داستان آقای مطهر را خواندم. درباره نوجوانی است که میخواهد وارد گردان کمیل شود و فرمانده او را وارد آزمونی سخت میکند و در نهایت پیروز از کار بیرون میآید.
داستان زیبایی بود. غرور شخصیت حسام دیدنی بود. واگویه نوجوان با خودش را دوست داشتم. صحنه و توصیفات زیبا و به جا بود. فقط اگر شخصیت ها لحن داشتند بهتر بود. ممنونم از آقای مطهر🙏🍀
@shahrzade_dastan
شهرزاد داستان📚📚
#چالش_هفته نوشته بهتری درفش 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 من خیلی یواشکی حواسم از دور بهت است.
👆👆👆👆
#نقد_داستان
متن خانم بهتری درفش را خواندم. درباره حس مادری است که با تولد فرزندش سوالی از خودت میکند. اما متن تبدیل به داستان نشده است و بیشتر دلنوشته است تا داستان. یک متن برای تبدیل شدن به داستان نیاز به حادثه و شخصیت پردازی دارد که در این متن هیچ کدام از آنها را نمیبینیم. ممنونم از نویسنده گرامی🙏🍀
@shahrzade_dastan
☘☘☘از تکیه کلامهایی که بعضی افراد دارند و در کلامشان از آنها استفاده میکنند چند نمونه بفرستید. این تکیه کلامها به شدت داستانی هستند و در داستان برای مشخص کردن شخصیت فرد کاربرد دارند. مثل:
_جونم براتون بگه....
_هی داداش....
_ميگما.....
_فدای دستت....
_باور کن....
#تکیه_کلام
@shahrzade_dastan
#روزنوشت
نوشته عزیزالله محمدپور
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
شنبه ۱۷ آذر
می روم بنگاه،برای فروش ماشینم و خرید ماشینی مدل بالا تر. بنگاهی ترغیبم می کند ماشین شاسی بلند بخرم. اماپولم کفاف نمی دهد..ناچار می گویم: سقف پارکینگ خانه ام تنها گنجایش ماشین شاسی کوتاه را داره.»
یک شنبه ۱۸ آذر
در موسسه پینار، شاهد تست علاقمندان بازیگری در فیلم هستم. بجز تعداد قلیلی از میانسالان و پیران، تقریبا همه نوجوانان و جوانان اعتراف می کنندکه؛ با گویش مازنی بیگانه اند!
دوشنبه ۱۹ آذر
بعداز دو دهه،دوباره می نشینم به تماشای فیلم سینمایی هامون،ساخته روان شاد داریوش مهرجویی.معجونی از تقابل عقل و عشق، دنیاخواهی و آرمان گرایی با گرایش به اصالت وجود. به نظرمن؛ هامون تاریخ مصرف ندارد و ماجرایش برای همیشه در زندگی آدم ها جاری و ساری است.
سه شنبه ۲۰ آذر
این پیام را در کاغذی می نویسم و به هنرجویی که دو ساعت تمام سر به زیر داشت و لبخند می زد، می دهم :" دوست عزیز! وقتی شما سرکلاس پیامک بازی میکنی، من کاملاً متوجه میشوم. چون تاکنون دیده نشده ،هیچ مجنونی ساعتها به خشتک شلوارش زل بزند."
چهارشنبه ۲۱ آذر
جوانی با سیگاری بر لب،به شیشه ماشینم می زندو تقاضای فندک می کند. از توی داشپورت کبریتی بیرون میکشم و تقدیمش می کنم. اما پس می زند و می گوید:" دود کبریت سرطان زاست."
پنج شنبه ۲۲ آذر
از آشنایی که بعد از سال ها مسئولیت و مسندداری بالاخره بازنشسته شده، می پرسم:" چه می کنی دراین اوقات بیکاری و بی مسئولیتی؟" تلخندی می زند و می گوید:" عاطل وباطل، مثل شبکه چهار تلویزیون، هیچکس توجهی به من نمی کنه."
جمعه ۲۳ آذر
ازاین عبارت درمجله کاریکلماتور خوشم آمده: «اوج زندگی بعضی ها، بالا رفتن از خر شیطان است.»
@shahrzade_dastan
هنر داستان از قرون وسطی تا دوره رنسانس
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
قرون وسطی را عصر ظلمت نام نهاده اند. میدانیم که تاریخ شناسان در قرن شانزدهم میلادی تاریخ اروپا را به سه بخش تقسیم کرده:اند دوران ،باستان قرون وسطی و عصر جدید قرون وسطی از سقوط امپراتوری روم در قرن پنجم آغاز شد تا رنسانس که در قرنهای چهاردهم و پانزدهم صورت پذیرفت ادامه یافت. در همین گزاره که گفته میشود قرون وسطی تا رنسانس ادامه یافت قضاوتی نهفته است. رنسانس (Renaissance) واژهای فرانسوی است که معنای تحت اللفظی آن تجدید حیات .است باید زنده ای مدتی مرده باشد تا تجدید حیات معنی .یابد زنده نزد کسانی که قرون وسطی را عصر ظلمت» و «شب دراز جهالت و خرافه پرستی و توحش» نام نهاده اند تمدن امپراتوری روم بود که به عقیده ادوارد گیبن به سه علت (۱ توحش ژرمنها؛ (۲ جهالت؛ و (۳) رواج مسیحیت در قرن پنجم میلادی سقوط کرد. البته بعضی دیگر از صاحبنظران معتقدند که تمدن باستان یا کلاسیک از قرن سوم تا قرن هشتم میلادی اندک اندک انحطاط یافت نه یکباره و انحطاط آن تنها ناشی از علتهای سیاسی و نظامی و دینی نبود بل معلول عاملهای اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی نیز بود، ولی کمتر صاحبنظری پیدا میشود که انحطاط آن تمدن را در قرون وسطی انکار کند.
اوج و حضیض هنر داستان تا اندازه زیادی وابسته به اوضاع و احوال فرهنگی و اجتماعی زمانه است. از این رو، طبیعی بود که هنر داستان در قرون وسطی در مقایسه با دوره باستان و عصر جدید دوران سیاهی از انحطاط را بگذراند و بلندی قامت آن به زانوی هنر داستان در دوره باستان هم نرسد تا چه رسد به عصر جدید. مهم ترین دستاورد هنر داستان در قرون وسطی رمانسهای قرون وسطایی .بود رمانسهای قرون وسطایی را میتوان به سه دسته تقسیم کرد:
۱ رمانس هایی که به تقلید از رمانسهای باستان نوشته میشدند و گاه بازنویسی و در واقع رونویسی آن رمانسها بودند؛
۲_ رمانسهایی که موضوع آنها مربوط به شارله مان بود؛
۳_ رمانسهایی که قهرمانان آنها آرتور ،شاه، پادشاه افسانه ای بریتانیائیها و شوالیههای دربار او بودند.
در باب رمانسهای دسته دوم و سوم باید گفت که هردوی آنها از سویی به حماسههای باستان شباهت داشتند و از سوی دیگر به رمانسهای باستان شباهتشان به حماسه های باستان در آن بود که زندگی و دستاوردهای بزرگ یکی از قهرمانان ملی را روایت میکردند و شباهتشان به رمانسهای باستان در این بود که به ویژه در شخصیت سازی واقعیت و افسانه را به هم می.آمیختند در مثال همچنان که در رمانس اسکندر واقعیتهای مربوط به آن شخصیت تاریخی با افسانههایی که درباره او ساخته شده بود به هم آمیخته بود در رمانسهایی هم : که قهرمان شان آرتورشاه بود همین آمیختگی صورت میگرفت از شخصیتی که احتمالا در قرن ششم میلادی میزیسته و جنگجویی بریتانیائی از اعقاب رومیهای مهاجم به انگلستان بوده که در برابر تهاجم ژرمنها به کشورش قهرمانانه مقاومت کرده بوده، پادشاه بزرگی ساخته شده بود که بر شوالیههای شجاع میز گرد سروری میکرد.
آن رمانسها علی رغم شباهتهایی که به حماسه و رمانس باستان داشتند آثار هنری نومایه ای بودند و بازتاب دهنده احساسات ملیئی که اندک اندک داشت در کشورهای اروپائی پدید میآمد و به صورت دلبستگی روزافزون به زبان ملی و تشکیل دولت ملی بروز می یافت.
📚هنر رمان
✍ناصر ایرانی
@shahrzade_dastan