eitaa logo
شلمچه (شَلَم) کجا بودی؟
308 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
322 ویدیو
3 فایل
✍️ خاطرات #شهید_سعید_شاهدی_سهی (جمع آوری و تدوین؛ به همت #خانواده شهید) ✅ ارسال مطالب با آدرس کانال 🔸خاطرات ، عکس و ... درباره سعید را می توانید به این شناسه ارسال نمایید 👇 @moameni66shahedi 🔹آدرس کانال در بله ؛ https://ble.ir/shalamchekojaboodi
مشاهده در ایتا
دانلود
روز پنجشنبه یعنی دقیقا دو روز قبل از شهادتشان مصادف با ۲۷ رجب و عید مبعث بود. هوا داشت تاریک می‌شد و کم مانده بود که چشم ،چشم را نبیند؛ دیدم خیلی دیر کرده‌اند و به مقر برنگشتند. دوتایی زده بودند توی میدان مین و وقتی آمدند دیدیم محمود غلامی چفیه اش را به گردنش بسته و سر دیگرش را گرفته دستش ؛ ده دوازده تا مین منور جمع کرده بود. گفتم اینها چیه؟ گفت: «مین منوره ... امشب جشن عیده می‌خواهیم صفا کنیم. مین‌ها را روشن کردند و محمود حسابی عقده‌های دلش را خالی کرد. آن حالتش را نمی شود توصیف کرد انگار آن چیزی را که از دست داده بود، بدست آورده است. خیلی خوشحالی می‌کرد. وقتی نماز مغرب و عشا را خواندیم ، طبق معمول هر روز یک سوره‌ی واقعه قرائت کردیم و نوبت دعای کمیل‌ شد. هرچی به آقاسعید اصرار کردیم دعای کمیل را بخوان گفت نمی‌خوانم. گفتیم چرا؟ گفت: حالا بعداً بهتان می‌گویم. سربازها که رفتند خوابیدند، هفت هشت نفر خودمانی بودیم. خیلی اصرار کردم که حداقل زیارت عاشورا بخوان. گفت:«می‌خواهم امشب دعای یستشیر بخوانم ، حالا چه سری بود نمی‌دانم. هر کاری کردیم منصرفش کنیم که زیارت عاشورا بخوان گوش نکرد. گفت تا ساعت نه و نیم ، ده شب بیائید در سوله تا یستشیر بخوانیم ، پتو هم روی سرتان بیندازید تا صدا بیرون نرود. (آن شب ، شب یلدا بود) آمدیم نشستیم شروع کرد به خواندن دعای یستشیر و وقتی تمام شد شروع کرد از امام حسین (ع)، از حضرت رقیه(س) همینطور به ترتیب خواندن و زمزمه کردن ، اینقدر خواند که از حال خودش خارج شد ... آن شب با حرفهایی که بین خودش و خدایش زد، حسابی ما را آتش زد. گفت: دیگر خسته‌ شده‌ام و دلم برای رفقایم تنگ شده ، همه را بردی و من ماندم ... می گفت و ضجه می زد و اشک می ریخت ... راوی ؛ آقای   _________ ✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی) @shalamchekojaboodi
۲۵ آذر ۱۴۰۲
💠اجر شهادت یکی از فضیلت‌های خواندن دعای یستشر💠
۲۵ آذر ۱۴۰۲
۲۵ آذر ۱۴۰۲
‌ روز قبل از شهادتشان ؛ جمعه عصر دور هم داخل سوله نشسته بودیم و هرکسی به کاری مشغول بود. من هم طبق عادت؛ موقع مسافرت یک دیوان حافظ همراه خودم می‌آوردم و تو حال خودم بودم. یک دفعه توجهم طرف سعید و محمود جلب شد که داشتند با هم صحبت می‌کردند؛ سعید به محمود می‌گفت دلم برای بچه‌هام تنگ شده، محمود نگاهی زیر چشمی بهش کرد و گفت : سعید بی‌خیال ... بقیه‌ی صحبت‌هایشان را نشنیدم و همینطور گذشت تا کار کشید به تفأل زدن. روز یلدا بود و حافظ را به نیت آقا سعید و آقا محمود بازکردم ؛ یادم نیست چه شعری آمد. آن را خواندم و نمی‌دانم چی شد که خدا به زبانم انداخت برگشتم به هر دویشان گفتم: شما فردا شهید می‌شوید. همان موقع آقا سعید دست انداخت گردن آقا محمود و گفت:«ما دو تا با هم رفیقیم و همدیگه رو تنها نمی‌ذاریم ... راوی ؛ آقای   _________ ✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی) @shalamchekojaboodi
۲۵ آذر ۱۴۰۲
👆👆 ‌ این هم یادگاری از سعید در شب شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها و شب تشییع پیکرهای مطهر شهدای گمنام (مداحی و میانداری سعید در تشییع پیکر رجعت نموده شهید رضا بصیریان) ‌‌
۲۵ آذر ۱۴۰۲
10.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کاروان شهدا مقصدشان کربلاست چشم‌به‌راه‌شماییم‌... 💐آئین وداع با پیکرهای مطهر ۱۱۰ شهید گمنام در سالروز شهادت حضرت زهرا(س) ⏰یکشنبه ۲۶ آذر از ساعت ۸ صبح 📍از مقابل دانشگاه تهران به سمت معراج شهدا 💠 برنامه‌های معراج شهدا همزمان با ورود شهدا تا ساعت ۱۰ شب 🌹اینجامعراج‌شهداست 👇 @tafahoseshohada
۲۵ آذر ۱۴۰۲
هدایت شده از صبح حسینی
آسیابت یک طرف افتاده بستر یک طرف چادر تو یک طرف افتاده معجر یک طرف هر چه اینجا هست چشمان مرا خون کرده است رنگ این دیوار خانه یک طرف، در یک طرف گاه دلخون توایم و گاه دلخون پدر وای بابا یک طرف ای وای مادر یک طرف از کنار تو که می آید به خانه ناگهان با سر زانو می افتد مرد خیبر یک طرف من چگونه پیرهن کهنه تن یارم کنم غُصه ي تو یک طرف داغ برادر یک طرف مثل آنروزی که افتادی می افتد بر زمین پیکر من یک طرف او یک طرف سر یک طرف من دو بوسه می زنم جای تو و جای خودم زیر گردن یک طرف رگهای حنجر یک طرف وای از آن لحظه که می ریزند بین خیمه ها گوشواره یک طرف خلخال و معجر یک طرف علي اكبر لطيفيان سلام الله علیها https://eitaa.com/sobhehoseini
۲۶ آذر ۱۴۰۲
یه برادر بزرگواری دیروز رفته اسم سعید رو رنگ زده ، یک برادر بزرگوار دیگه ای امروز رفته عکس گرفته فرستاده و مراقب بوده کسی پا نذاره اجرشون با حضرت زهرا سلام الله علیها 🤲
۲۶ آذر ۱۴۰۲