🚩السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مَوْلَایَ وَ ابْنَ مَوْلَای، وَ سَیِّدِی وَ ابْنَ سَیِّدِی، السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مَوْلَایَ، یَا قَتِیلَ بْنَ الْقَتِیل، الشَّهِیدَ بْنَ الشَّهِید، السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُه، أَنَا زَائِرُکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ بِقَلْبِی وَ لِسَانِی وَ جَوَارِحِی، وَ إِنْ لَمْ أَزُرْکَ بِنَفْسِی وَ الْمُشَاهَدَه.
#یاحسین
🚩صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْکَ يَا أَبَا الْحَسَن، صَلَّى اللّٰهُ عَلَىٰ رُوحِکَ وَبَدَنِکَ، صَبَرْتَ وَأَنْتَ الصَّادِقُ المُصَدَّقُ، قَتَلَ اللّٰهُ مَنْ قَتَلَکَ بِالْأَيْدِی وَالْأَلْسُن.
#یارضا
🚩اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمان، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمان، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَریکَ الْقُرْآن، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا قاطِعَ الْبُرْهان، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلى آبائِکَ الطَّیِّبین، وَأَجْدادِکَ الطَّاهِرینَ الْمَعْصُومینَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُه.
#یامهدی
🚩السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ وَلِیِّ الله، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا أُخْتَ وَلِیِّ الله، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا عَمَّةَ وَلِیِّ الله، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُه.
#یافاطمهالمعصومه
#جلسه_صد_ونهم_فقه_اصول تقدیم می شود.
فعلا دروس روزانه #مجازی_آفلاین علاوه بر سامانه #نجاح در کانال شمیم فقاهت #ایتا بارگزاری می شود.
@shamim_fegahat
فقه ۵ ش ۱۰۹.mp3
7.14M
#مکاسب5ش109
بسم الله الرحمن الرحیم
تتمه مسئله اول
عدم خیار مجلس برای فضول
بنا بر کشف و نقل شخص فضول خیار مجلس ندارد
فحوای ادلهای که خیار مجلس را از وکیل ساقط نمود نسبت به فضول جریان دارد
اگر مالک اصیل در مجلس باشد برای وی خیار ثابت است
در ناقل بودن اجازه یک نگاه این است که خود اجازه عقد جدید است بنابر این دیدگاه در مجلس اجازه خیار مجلس وجود دارد.
مسئله دوم
عاقد واحد که وکیل یا ولی از دیگری بوده و برای خودش یا برای وکیل یا برای ولی از خودش یا از وکیل یا از ولی کالایی میخرد
دو قول نسبت به خیار مجلس وجود دارد
مشهور
قائل به خیار مجلس هستند
زیرا اولاً این شخص هم بایع و هم مشتری است و احکام هر دو را دارا است و ثانیاً غایت تفرقه در مقام موضوعیت نداشته بلکه قید غالب است
در مقابل مشهور برخی منکر خیار شده به دو دلیلی که گذشت
مصنف میفرماید هرچند اعتبار بایع و مشتری در عاقد واحد ممکن است لکن قید حتی یتفرق موجب می شود که جعل خیار در مقام منتفی باشد
از طرفی به جهت فتوای مشهور و از جهتی قید حتی یتفرق مصنف توقف مینماید
بنابر مشهور که خیار ثابت است تفرق از مسقطات خیار مجلس نمیباشد.
مسئله سوم
سه استثنا در مبیع
۱. پدر و مادر خود را خریده است.
۲. عبد مسلمان که از کافر خریده است
۳. با اموالش خود را از مولایش می خرد.
الحمدلله رب العالمین
@shamim_fegahat
#کفایه3ش109
باسمه تعالی
بررسی دلالت روایت دوم و سوم
بررسی دلالت روایت میسور بر وجوب باقی
براساس اشکالات روایت اول اشکال دلالی این روایت هم مشخص می شود.
1- اين حديث نيز مثل حديث قبلى داراى دو احتمال است :
الف) الميسور من اجزاء المركب لا يسقط بالمعسور منها و طبق اين احتمال دليل بر مدّعا مىشود.
ب) الميسور من افراد الطبيعة لا يسقط بالمعسور منها، و طبق اين احتمال از ما نحن فيه اجنبى است، زيرا بحث ما در طبيعت و افراد كه نيست، بحث ما در كلّ و اجزاء است.
2- برفرض مراد اجزاء و كلّ باشد و الميسور من الاجزاء ... ولى باز هم مدعاى شما را ثابت نمىكند. زيرا نفرموده كه الميسور من اجزاء الواجب ...
بلكه به صورت كلّى فرموده الميسور ... و اين تعبير هم واجبات را شامل مىشود و هم مستحبّات را. و مىدانيم كه در مستحبات عدم سقوط وجوبى نيست، زيرا اصل انجام مستحب لازم نيست، پس ناچار بايد مراد اين باشد، الميسور لا يسقط رجحانا ... يعنى بهتر است كه بقيه اجزاء را بياوريم و لازم نيست، ولى مدعاى شما لزوم بود نه رجحان .
جواب از اشکال دوم
جمله الميسور لا يسقط بالمعسور دو احتمال وجود دارد.
1- ظاهر كلام و مدلول مطابقى آن مراد باشد و ضمير فاعلى در لا يسقط به خود ميسور برگردد و معناى كلام اين باشد كه خود مقدارى كه ميسور است، ساقط نمىشود و از دوش مكلّف برداشته نمىشود، بلكه برعهده او باقى است. طبق اين احتمال اشكال دوّم هم وارد است.
2- ظاهر كلام مراد نباشد و جمله الميسور لا يسقط كنايه باشد از بيان حكم ميسور، يعنى الميسور لا يسقط حكمه بالمعسور، اگر مراد عدم سقوط حكم ميسور شد، جاى اشكال ثانى نيست، زيرا هم واجبات را مىگيرد و هم مستحبّات را. و معناى حديث اين مىشود كه حكم ميسور از واجبات لا يسقط به سبب معسور از آنها و حكمش از خارج معلوم است كه وجوب باشد. و حكم ميسور از مستحبات هم لا يسقط ... و حكمش استحباب است. آنگاه حديث به درد شما مىخورد و دلالت مىكند كه در واجبات اگر جزء يا شرطى متعذّر شد، حكم بقيّه كه همان وجوب باشد، باقى است و بايد آورده شوند.
فافهم: شايد اشاره باشد به اينكه همين ظاهر كلام را هم بگيريم باز اشكالى نيست، زيرا حديث مىگويد ميسور از اجزاء و شرايط ساقط نمىشوند و بر گردن مكلّف باقى هستند و نيازى به تقدير لزوما يا رجحانا هم نيست تا اشكال شود و به ظاهرش مستحب و واجب را هم مىگيرد.
بررسی دلالت ما لا یدرک بر وجوب باقی
مرحوم آخوند به اين حديث هم دو اشكال دارند.
1- اين نيز همانند دو روايت قبلى داراى دو احتمال است.
الف) مراد از كلّ در حديث، كلّ مجموعى باشد، مثلا وقتى مىگوييم كه كلّ نماز منظورمان مجموع آن است كه داراى اجزائى مىباشد.
ب) كل افرادى باشد فى المثل وقتى مىگوييم كلّ دانشمندان ايران، كلّ مردم ايران و ... مراد، همه افراد آنهاست كه عام و كلّى است و آحاد مردم يا دانشمندان افراد او هستند.
2- این حدیث حدّ اكثر دلالت دارد كه ترك بقيّه مرجوح و فعل بقيّه راجح و خوب است. دليل اين مطلب ظهور ماء موصول (ما لا يدرك) در عموم است كه هم واجبات را شامل مىشود و هم مستحبات را و در مستحبات قطعا ترك حرام نيست و فعل واجب نيست و اين شمول و عموم نسبت به مستحب، قرينه مىشود كه مراد وجوب فعل باقى نباشد و حد اكثر رجحان باشد.
ان قلت
اگر كسى از راه ظهور لا يترك در وجوب فعل استفاده كند و اين را قرينه بر اختصاص موصول به واجبات قرار دهد. اشکال دوم وارد نخواهد بود.
قلت
در حدیث دو ظهور داريم. يكى ظهور موصول در عموم و شمول واجب و مستحب. ديگرى ظهور لا يترك در حرمت ترك و وجوب فعل و امر دائر است كه به بركت ظهور لا يترك از ظهور موصول دست برداريم و تخصيص قائل شويم و يا به بركت ظهور موصول در عموم از ظهور لا يترك در وجوب فعل و حرمت ترك دست برداريم و آن را بر خصوص كراهت ترك يا مطلق مرجوحيّت ترك- (اعم از حرمت و كراهت) و رجحان فعل حمل كنيم و هيچكدام اولويّت ندارد: در نتيجه باز دليلى بر وجوب فعل باقى و حرمت ترك باقى پيدا نشد تا مدّعاى شما را اثبات كند.
الحمدلله رب العالمین
@shamim_fegahat
#مناجات_شعبانیه
إِلَهِي وَ قَدْ أَفْنَيْتُ عُمْرِي فِي شِرَّهِ السَّهْوِ عَنْكَ وَ أَبْلَيْتُ شَبَابِي فِي سَكْرَهِ التَّبَاعُدِ مِنْكَ
خدايا عمرم را در آزمندی غفلت از تو نابود ساختم، و جوانی ام را در مستی دوری از تو پير نمودم.
@shamim_fegahat
🚩السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مَوْلَایَ وَ ابْنَ مَوْلَای، وَ سَیِّدِی وَ ابْنَ سَیِّدِی، السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مَوْلَایَ، یَا قَتِیلَ بْنَ الْقَتِیل، الشَّهِیدَ بْنَ الشَّهِید، السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُه، أَنَا زَائِرُکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ بِقَلْبِی وَ لِسَانِی وَ جَوَارِحِی، وَ إِنْ لَمْ أَزُرْکَ بِنَفْسِی وَ الْمُشَاهَدَه.
#یاحسین
🚩صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْکَ يَا أَبَا الْحَسَن، صَلَّى اللّٰهُ عَلَىٰ رُوحِکَ وَبَدَنِکَ، صَبَرْتَ وَأَنْتَ الصَّادِقُ المُصَدَّقُ، قَتَلَ اللّٰهُ مَنْ قَتَلَکَ بِالْأَيْدِی وَالْأَلْسُن.
#یارضا
🚩اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمان، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمان، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَریکَ الْقُرْآن، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا قاطِعَ الْبُرْهان، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلى آبائِکَ الطَّیِّبین، وَأَجْدادِکَ الطَّاهِرینَ الْمَعْصُومینَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُه.
#یامهدی
🚩السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ وَلِیِّ الله، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا أُخْتَ وَلِیِّ الله، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا عَمَّةَ وَلِیِّ الله، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُه.
#یافاطمهالمعصومه
#جلسه_صد_دهم_فقه_اصول تقدیم می شود.
فعلا دروس روزانه #مجازی_آفلاین علاوه بر سامانه #نجاح در کانال شمیم فقاهت #ایتا بارگزاری می شود.
@shamim_fegahat
فقه ۵ ش ۱۱۰.mp3
8.93M
#مکاسب5ش110
بسم الله الرحمن الرحیم
مسئله چهارم
اختصاص خیار مجلس به عقدبیع
شیخ طوسی: خیار شرط وخیار مجلس دربرخی ازعقود جایز می آید.
اشکال: این عقود جایز نیازمند خیار نمیباشد وخیار درآنها لغو است
۱. توجیه شهید:
مراد از وجود خیار این است که حق تصرف درزمان خیار ندارد
اشکال
مالک همیشه درمالش میتواند تصرف کند
جواب
مراد تصرف قابل است مثلاً قرض گیرنده تا زمانی که درمجلس است حق تصرف ندارد
۲. توجیه شیخ:
اگر این عقود درضمن عقد لازم بیاید لازم بوده لکن درمدت زمان خیار مجلس به تبع جوازخیاری این عقود فسخ می شود
۳. توجیه ابن ادریس:
مراد از خیار معنی لغوی یعنی جواز فسخ است
فتامل: باخیار شرط وخیار مجلس درکلام شیخ سازگار نیست.
مسئله پنجم
شروع خیار مجلس اززمان عقد
عقد علت تامه خیار مجلس میباشد وخیار اززمان عقد شروع شده است.
اشکال
دربیع صرف وسلم ازآنجایی که قبض شرط صحت بوده خیار مجلس قبل از قبض لغو خواهد بود
جواب
می توان برای خیار مجلس قبل از قبض ثمره فرض نمود.
دربیع صرف دومبنا است
مشهور قبض را حکم وضعی دانسته و برخی علاوه بر حکم وضعی حکم تکلیفی میدانند
بنابر این قیل با خیار مجلس دیگر حکم تکلیفی حرمت تصرف نخواهد بود ولی بنا بر مبنای مشهور ثمره اسقاط خیار مجلس این است که اگر بعد از اسقاط در مدت زمان مجلس قبض صورت بگیرد آن قبض فایدهای نخواهد داشت
عبارت علامه وشهید وشیخ ناظر به خیار مجلس دربیع صرف وسلم قبل ازقبض ازابتدای بیع می باشد.
تتمه
دربیع فضولی اگر دومالک درمجلس باشند
بنابر نقل خیار مجلس اززمان اجازه و بنابرکشف اززمان عقد شروع میشود.
الحمدلله رب العالمین
@shamim_fegahat
#کفایه3ش110
باسمه تعالی
نتیجه گیری اثبات وجوب باقی
برفرض كه دلالت سه روايت بر وجوب باقى مسلم باشد، اين سؤال مطرح مىشود كه تنبيه چهارم هم راجع به تعذّر جزء بود و هم راجع به تعذّر شرط، حال اين روايات محدودهاش تا كجاست؟ پاسخ آن است كه حديث اوّل (اذا امرتكم ...) به دليل كلمه من تبعيض ظهور در تعذّر جزء دارد زيرا شرط بعض مامور به نيست. و حديث سوّم (ما لا يدرك) به خاطر كلمه كل كه ظهور در كلّ مجموعى داشت. باز به درد تعذّر جزء مى خورد.
ولى حديث دوّم (الميسور ...) اين تعبيرات را ندارد و ملاك صدق عنوان ميسور است و اگر عرفا بر باقی مانده خالی از جز و شرط، میسور صادق باشد، شامل جزء و شرط می شود.
خاص بودن قاعده میسور
از طرفى هم دايره این روایت خاص است يعنى در باب تعذّر جزء هم چنين نيست كه هر جزئى متعذر شد بر بقيّه ميسور عرفى صادق باشد، بلكه فى الجملة يعنى در بعض موارد صادق است و در مواردى هم صدق ندارد. مثلا اگر جزء متعذّر ركنى باشد، مثل ركوع يا سجده ... و نماز فاقد اينها باشد عرف اين را ميسور نماز كامل نمىداند. يا اگر معظم الاجزاء متعذّر شد و تنها يك يا دو جزء مقدور بود، باز عرف اين باقيمانده را ميسور آن كلّ نمى داند.
نعم
با اينكه ملاك صدق عرفى بود نبايد از اين نكته غافل بود كه گاهى شارع مقدس عرف را تخطئه مى كند و چيزى را كه عرف ميسور نمى داند. شرع ميسور مىداند.
فى المثل در باب نماز اگر كسى صددرصد عاجز است و نمازش را تنها با اشاره چشم و بازو بسته كردن آن انجام مىدهد، عرفا اين عمل كه تنها يك اشاره دارد، ميسور آن عمل كامل نيست، ولى شرع اين را ميسور دانسته، زيرا شرع از چيزى مطلع است كه اگر عرف هم از آن مطلع بود، حكم به لزوم انجام مى نمود و آن اينكه همين عمل فاقد معظم اجزاء و شروط، واجد تمام مصلحت عمل كامل يا عمده مصلحت آن است.
چه اينكه متقابلا چه بسا عرف چيزى را ميسور و لازم مى داند. مثلا در ماه رمضان كسى از تمام مفطرات اجتناب كرده و تنها يك جرعه آب نوشيد. عرف خيلى اهميّت نمى دهد و مى گويد كه اين روزه صحيح است و بايد بقيه روز را امساك كند ولى شرع عرف را تخطئه كرده که بايد روزه اعاده شود.
در نتيجه هركجا دليل خاص شرعى داشتيم مبنى بر اينكه فلان عمل ميسور است يا فلان عمل ميسور نيست ما تابع دليل خاص هستيم. ولى هركجا چنين دليلى نداشتيم، به اطلاق دليل الميسور ... مراجعه مىكنيم و ملاك فهم عرف است.
فافهم
شايد اشاره باشد به اينكه شرع، عرف را در موضوع تخطئه نمى كند، زيرا موضوع قاعده عنوان «الميسور» است و مراد هم ميسور عرفى است و ضابطه معينى هم دارد و شارع هم براى اين موضوع معناى جديدى نياورده و حقيقت شرعيه نشده، پس تخطئه موضوعى نيست. آرى، از نظر حكم تخطئه مى كند كه عرف فلان جا حكم ميسور را جارى مىكرد و شرع تخصيص زد و فرمود جارى نيست، مثل باب روزه، و در جاى ديگر حكم ميسور را جارى نمى كرد و شرع تشريك داد و آنجا را ملحق به ميسور عرفى نمود از لحاظ حكم ميسور، مثل نماز غرقى، وگرنه دخل و تصرّف در موضوع نكرده است.
تذنيب
مقدمه: جزء آن است كه وجودش در مأمور به معتبر است و داخل در مأمور به است.
شرط آن است كه وجودش معتبر ولى خارج از مأمور به است.
مانع امرى را گويند كه عدمش در مأمور به دخيل است و موضوعيّت دارد و با اصل مأمور به نمى سازد.
مثل حدث قبل از نماز كه مانع از ورود در نماز است، يا لباس غير مأكول اللحم و ...
قاطع امرى است كه عدمش دخيل است، ولى از آن زاويه كه موجب انقطاع هيئت اتصاليه مى گردد، مثل خنده و تكلم و حدث ... در اثناء نماز.
با اين مقدّمه اچهار مسئله كوتاه داريم.
1- شك داريم كه فلان امر جزء واجب است تا وجودش معتبر باشد و انجامش واجب باشد، يا مانع است تا فعلش حرام و عدمش معتبر باشد.
2- شك داريم كه فلان امر جزء واجب است يا قاطعيت دارد؟
3- آيا شرط است يا مانع؟
4- آيا شرط است يا قاطع؟
شيخ اعظم فرموده اينها از قبيل دوران بين محذورين است كه فلان امر واجب است يا حرام و در دوران بين محذورين جاى تخيير عقلى است. پس ما مخيريم كه اين امر مشکوک را در نماز بياوريم يا نياوريم.
مرحوم آخوند مى فرمايد كه دوران بين محذورين در جايى بود كه احتياط ممكن نباشد. و اينجا احتياط ممكن است به اينكه نماز را تكرار كنيم يكبار با اين امر مشكوك، چون شايد جزء يا شرط باشد و يكبار بدون اين، چون شايد مانع يا قاطع باشد و همه احتمالات تأمين شده، پس اينجا از باب دوران بين متباينين است و جاى احتياط است نه جاى تخيير.
پایان اصول ٣
شعبان المعظم ۱۴۴۳
الحمدلله رب العالمین
@shamim_fegahat
#مناجات_شعبانیه
إِلَهِي أَقِمْنِي فِي أَهْلِ وَلاَيَتِكَ مُقَامَ مَنْ رَجَا الزِّيَادَهَ مِنْ مَحَبَّتِكَ
خدايا، در ميان اهل ولايتت، در حالبکه كه به افزون شدن محبّتت اميد بسته قرارم بده.
@shamim_fegahat