#جلسه_سی_دوم
#شروط_عوضین
@shamim_fegahat
باسمه تعالی
🔆 صورت ششم: اشتراط بیع توسط واقف
واقف هنگام انشای وقف شرط می کند که در هنگام فلان حادثه بیع مال وقفی جایز است.
اقسام اشتراط:
۱. اگر موقوف علیهم محتاج باشند.
٢. اگر مصلحت بطن موجود یا جمیع بطون در فروش باشد هر محتاج نباشند.
٣. اگر مصلحت عارضی برای نفس بیع با صرف نظر از موقوف علیهم در فروش باشد.
🔷 تتبع در اقوال و اختلاف آن
◀️ علامه در ارشاد
اگر واقف بیع مال را در فرض حصول ضرر شرط کند (مثلا اگر ظالم قصد خراج زیاد گرفتن از زمین دارد...)
جایز است که موقوفه فروخته شود و با ثمن آن ملک دیگری خریده شود.
◀️ علامه در قواعد
اگر شرط بیع موقوفه و خرید بدل با ثمن آن در فروض ذیل شود؛
۱. زیاد شدن مالیات یا شبه آن مانند هزینه بالای آبیاری این زمین
٢. فروش هنگام خرابی و تعطیلی موقوفه
٣. فروش هنگام خروج از حد بهره برداری هر چند که نفس عین خراب نشده است
۴. فروش هنگام کم شدن بهره ی موقوفه
در صحت این شروط اربعه اشکال وجود دارد زیرا صحت شرط در عقود مسلم است ولیکن در ایقاعات محل تردید است و عقد وقف شبیه ایقاعات است.
چنانچه این شروط را فاسد انگاشتیم صحت و بطلان اصل وقف مبتنی بر یک امر مبنایی است که آیا شرط فاسد مفسد عقد است یا نه؟
◀️ ️فخرالمححققین در ایضاح
در جواز بیع موقوفه در فرض اشتراط دو وجه است؛
وجه جواز : اولویت روایت جعفر بن حنان
در روایت بیع در فرض عدم اشتراط جایز بود حال که اشتراط شده است دو جهت برای جواز است (ترخیص در روایت+ شرط کردن)
وجه عدم جواز : منافات با مقتضای وقف
مقتضای وقف تابید و ابدی بودن است که با شرط جواز بیع تنافی دارد و شرط مخالف مقتضای عقد است.
وجه اصح: بیع در هیچ حالی چه شرط شود و چه نشود جایز نیست.
◀️ شهید در دروس
اگر واقف بیع موقوفه را هنگام حاجت موقوف علیهم یا وقوع فتنه در بین آنان شرط کند نسبت به فرض عدم اشتراط اولی به جواز است.
* اولی در کلام شهید یا تفضیلی است و یا تعینی.
تفضیلی: اولویت جواز بیع در فرض اشتراط. زیرا فی نفسه حاجت و فتنه زمینه جواز بیع را دارد و حال با اشتراط اولی است.
تعینی: در فرض عدم اشتراط به صرف احتیاج و فتنه، بیع جایز نیست و لکن اگر اشتراط شود جایز است.
◀️ محقق در جامع المقاصد
مساله اشتراط بیع مال وقفی دو مقام دارد؛
مقام اول:
در هر مقامی که بیع موقوفه فی نفسه جایز باشد در فرض اشتراط هم اگر به آن مرحله برسد جایز خواهد بود. زیرا فی نفسه بدون اشتراط هم بیع در آن فرض جایز بود و حال اشتراط بیع موکد می باشد و تاکید می نماید. و این اشتراط با مقتضای وقف که تابید و ابدی است منافات ندارد زیرا در واقع ابدیت وقف در نزد شارع در فرض حصول این موارد تخصیص خورده است مثلا شارع گفته است اگر مال وقفی خراب شود بیع آن جایز است حال اگر واقف همین مورد را شرط کند با مقتضای وقف منافات ندارد زیرا در واقع مقتضای ابدیت وقف به فرض خرابی تخصیص خورده است.
مقام دوم:
بیع بدون اشتراط جایز نیست مثلا به صرف انفع بودن بیع قائل به جواز نیستیم حال اگر واقف شرط کند که در هنگامی که بیع انفع است بیع جایز است این شرط صحیح نیست زیرا اینجا با مقتضای وقف که تابید و ابدی است منافات دارد و در واقع اینجا تخصیصی از شارع وجود ندارد.
و علاوه بر اینکه شرط صحیح نیست وقف هم به جهت منافات صحیح نمی باشد.
علاوه بر اینکه وقف صحیح نیست حبس مال هم تحقق نمی یابد و صحیح نیست. زیرا وقتی شرط می شود با ثمن این مال چیزی خریداری شود حبس صحیح نیست در حبس مال، مال از ملک فرد خارج نمی شود و دیگر معنی ندارد که ثمن آن خرج بدل شود بر خلاف وقف که از ملک واقف خارج می شود.
اقتضای چنین شرطی این است که با خرید بدل و وقف جدید بدل، مال از ملک وی خارج شود و حال در حبس مال از ملک وی خارج نمی شود.
پس چنین شرطی علاوه بر فساد شرط موجب عدم صحت وقف و عدم صحت حبس مال می شود.
الحمدلله رب العالمین
#جلسه_پنجاه_سوم
#شروط_متعاقدین
باسمه تعالی
🔹وجه سوم:
نتیجه بیع وارد شدن ثمن به ملک کسی است که مثمن از ملک او خارج شده باشد. همچنین مثمن به ملک کسی در میآید که ثمن از مال او خارج شده باشد. در بیع فضولی لنفسه که بایع فضول و غاصب صرفا یک مبیعی را میدهد تا ثمن به ملکش داخل شود اصلا حقیقت بیع تحقق نیافته لذا حتی با اجازه بعدی مالک هم قابل تصحیح نیست.
👈نقد وجه سوم:
اولا:
دلیل شما أخص از مدعا است زیرا فقط صورت اول در مسأله سوم را شامل میشود.
ثانیا:
مقدمه اول:
سکاکی در کاربرد کلمه أسد در رجل شجاع میگوید اگرمقصود رجل شجاع است، استعمال أسد در معنای رجل شجاع استعمال مجازی نیست بلکه ابتدا فرض نموده أسد و معنا دارد یکی حیوان مفترس و دیگری رجل شجاع بعد گفته رأیت أسدا، لذا أسد را در معنای حقیقی خود بکار برده است.
مقدمه دوم:
در تصویر مالکیتِ مالک در حال بیع سه صورت میتوان تصویر نمود:
صورت اول: فرد حقیقتا مالک است و ملک خود را میفروشد.
صورت دوم: فرد مالک نیست اما خود را نازل منزله مالک قرار داده است مانند دزدی که به عنوان مالک، جنس را میفروشد، در این صورت او مالک است ادعائا و تنزیلا
صورت سوم: فرد نه حقیقتا مالک است و نه خود را نازل منزله مالک میداند بلکه مانند فردی که چیزی را دزدیده و موقع فروش نه مالک است و نه خود را در جایگاه مالک میداند
نقد مرحوم شیخ بر وجه سوم این است که بایع غاصب هر چند برای خودش بیع را انجام میدهد اما خود را به منزله مالک اعتبار کرده است.
👈فرع فقهی
اگر کسی با مال خودش کتابی برای زید بخرد این معامله باطل است در این صورت که با خرید کتاب و بعد از پرداخت ثمن، نه خود مالک مثمن و کتاب شده و نه خود را به منزله مالک فرض کرده است.
توهم:
در فرع فقهی فرد با پول خود کتابی برای دیگری بخرد بیعش باطل است در محل بحث هم فرد غاصب مال دیگری را برای خود فروخته است و عکس فرع میباشد.
جواب مصنف:
عکس فرع فقهی مذکور این است که بایعِ غاصب، مال دیگری را برای خود بفروشد و مالک ثمن شود بدون اینکه خود را مالک مثمن، فرض کند
ولی فرض در محل بحث این است که غاصب (بایع فضول) خود را مالک فرض کرده و جنس را فروخته است لذا حقیقت بیع هست.
الحمدلله رب العالمین
#جلسه_سی_سوم
#شروط_عوضین
@shamim_fegahat
باسمه تعالی
🔷 ادله دال بر صحت اشتراط و جواز بیع
ادله دال بر صحت اشتراط و صحت جواز بیع در فرض اشتراط به دو قسم ادله عامه و دلیل خاص تقسیم می شود.
*⃣ الف. ادله عامه دال بر جواز
۱. الوقوف علی حسب ما یوقفها اهلها
اشتراط بیع از کیفیت وقف است و کیفیت وقف نافذ است.
٢. المومنون عند شروطهم
شرط اطلاق دارد و شامل شرط در وقف می شود.
◀️ اشکال
شرط جواز بیع با مقتضای وقف منافات دارد پس ادله فوق شامل آن نمی شود.
◀️ جواب
اشتراط جواز بیع با مقتضای نفس عقد وقف منافات ندارد زیرا وقف تحبیس اصل و تسبیل منفعت است و متضمن ابدیت و تابید نمی باشد.
بلکه اشتراط با اطلاق عقد وقف منافات دارد زیرا تحبیس ظاهر در دوام است و اگر مسوغی برای بیع نباشد اقتضای تابید دارد.
* شاهد بر عدم منافات
۱. عقد وقف با مسوغات بیع جمع می شود اگر وقف فی نفسه اقتضای تابید و دوام داشت امکان تجمیع مسوغات بیع که در صور سابق گذشت با وقف ممکن نبود.
٢. در جواب ادعای صاحب جواهر گذشت که نفس جواز بیع موجب بطلان وقف نمی شود بلکه بیع خارجی موجب جواز می شود. اگر تابید و دوام در نفس و ذات وقف بود به صرف جواز بیع باید عقد وقف باطل میشد بلکه بعد از جواز بیع، وقف ثابت است و لکن بیع آن مال وقفی جایز می باشد. و بعد از بیع خارجی موضوع وقف منتفی می شود و وقف باطل می شود.
◀️ انواع حبس در وقف
در وقف دو نوع حبس داریم.
حبس نوعی و حبس شخصی.
* بر فرض که بین وقف و بیع منافات باشد بیع برای بطن موجود و مصرف کردن ثمن توسط بطن موجود با وقف منافات دارد و لکن تبدیل موقوفه و خرید بدل با عقد وقف منافات ندارد.
* حبس نوعی
مقتضای اصل عقد وقف حبس نوعی است به این معنی که طبقات موقوف علیهم نمی توانند مانند ملک طلق و آزاد با آن رفتار کنند مثلا یک طبقه (بطن موجود) موقوفه را بفروشد و ثمن آن را مصرف نماید.
این محدودیت در ذات وقف نهفته است و اقتضای هر وقفی است.
* حبس شخصی
عین موقوفه بماند و هیچ کس حق بیع آن را نداشته باشد. این حبس اقتضای اطلاق وقف است که اگر مسوغی برای بیع نباشد این حبس برای موقوفه ثابت است ولیکن اگر مسوغی مانند خراب شدن یا خوف خراب یا اشتراط بیع در متن عقد موجود باشد اطلاق وقف ثابت نیست پس حبس شخصی وجود ندارد فلذا بیع آن جایز خواهد بود.
فتامل
حبس یکی است و میان نوعی و شخصی تفاوتی نیست و هیچکدام مقتضای ذات وقف نیست بلکه هر دو مقتضای اطلاق وقف است و در حقیقت دو تا حبس یکی است.
مثلا همان مثالی که برای حبس نوعی بیان شد اگر بطن موجود محتاج شود حق فروش و مصرف نمودن ثمن را دارد و این حق به جهت ترخیص شارع است اگر حبس مقتضای ذات وقف بود چنین ترخیصی ممکن نبود.
*⃣ ب. دلیل خاص بر جواز اشتراط
◀️یک روایت صحیحه از موقوفات امیرالمومنین علیه السلام با ترجمه می آید.
◀️ ظاهر این روایت شریفه جواز اشتراط بیع برای بطن موجود که اول سلسله است می باشد فضلا از اینکه جواز را برای جمیع بطون ثابت کند.
حتی در اشتراط صحیح است که موقوف علیهم ثمن فروش را مصرف کند فضلا از اینکه با ثمن بدل بخرد و وقف نماید.
◀️ موارد دال بر جواز اشتراط
۱. ... فیقضی به الدین ... (با مال وقفی دینش را ادا کند)
٢. ... جعله سری ... (وقف را ملک طلق و آزاد خود قرار دهد)
٣. الی الحسن بن علی (اختیار فرزندان علی و اموالشان را به حسن علیه السلام دادم)
۴. ... فلیبعها ان شاء ... (اگر خودش خانه غیر وقفی برای سکونت دارد می تواند خانه وقفی را بفروشد)
◀️ دلالت روایت
۱. تاویل روایت به اینکه این متن وقف نامه نیست بلکه هدیه بوده است مشکل است.
و یا اینکه مراد از بیع بیع ثمره است نه بیع عین مشکل است.
٢. عمل به روایت هم مشکل است زیرا مشهور فقها از این روایت اعراض نموده اند.
💎متن و ترجمه وقف نامه امیرالمومنین علیه السلام ، در جلسه بعدی می آید.
الحمدلله رب العالمین
#جلسه_پنجاه_چهارم
#شروط_متعاقدین
@shamim_fegahat
باسمه تعالی
🔹 وجه چهارم:
با اجازه مالک چه چیزی میخواهد اصلاح شود و چکونه معامله صحیح واقع میشود؟
مسأله دو حالت دارد:
حالت اول: مالک همان کاری را اجازه میدهد که بایع انجام داده و قصد فضول را إمضاء میکند
این حالت باطل است زیرا از طرفی بیع صحیح در این حالت آن است که ثمن به ملک صاحب مثمن داخل شود نه فضول غاصب، و از طرف دیگر مالک قصد بایع را اجازه کرده است و قصد بایع این بوده که ثمن به ملک بایع وارد شود نه صاحب مثمن و این با صحت عقد منافات دارد
حالت دوم: اجازه مالک ارتباطی به بیع وقصد بایع فضولی ندارد بلکه خود یک عقد جدید است و امضاء عقد فضولی نیست.
اشکال این حالت هم این است که منشَئ غیر از مجاز و مجاز غیر از منشَئ است.
🔹نقد وجه چهارم:
👈جواب اول: مبدلیت اجازه
میرزای قمی فرمودهاند وقتی میگوییم اجازه مصحِّح عقد است، مقصود این نیست که اجازه به فعل و قصد بایع فضول، ضمیمه شود و در نتیجه عقد مؤثر واقع شود، تا اشکالات شما وارد باشد، بلکه مقصود این است که وقتی مالک اجازه میدهد بیع را گویا بیع را با رضایت خود و برای خود واقع ساخته است نه اینکه مکمّل کار بایع باشد، بلکه مبدِّل کار بایع است و به نوعی عقد جدید منعقد شده است.
👈نقد جواب محقق قمی
تحقق بیع با اجازه (ایجاب) مالک بدون نیاز به قبول از جانب مشتری خلاف اجماع و عقل است، زیرا عقل میگوید قبول مشتری تابع ایجاب بایع بود و زمانی که متبوع (ایجاب بایع) کالعدم باشد تابع آنهم کالعدم است پس میشود وجود تابع بدون متبوع (یا معلول بدون علت) و این هم ممکن نیست.
دفاع از محقق قمی:
این قول که اجازه مالک عقد جدید باشد و نیاز به قبول جدید نداشته باشد بین فقهاء قائل دارد. برخی معتقدند اجازه در بیع فضولی عقد و بیع مستقل است و بدون نیاز به قبول جدید از جانب مشتری همان اجازه مالک به جای ایجاب و قبول کافی است.
جواب به دفاعیه:
مقصود ایشان اجازه مالک در عقد فضولی بایع للمالک (مسأله اول و دوم) است نه این مسأله سوم که بایع فضول لنفسه است. در بیع فضولی للمالک، اجازه مالک در جایگاه همان ایجاب بایع فضول قرار میگیرد و مشتری هم همان بیع للمالک را قبول نموده بود لذا نیاز به قبول جدید نیست، اما در ما نحن فیه ایجاب بایعِ فضول، لنفسه بوده و قبول مشتری هم به همین بیع فضول لنفسه تعلق گرفته است و اگر اجازه مالک ایجاب جدید به عنوان بیع للمالک باشد قبول مشتری نسبت به بیع للمالک هم مستقلا لازم است، و ایجاب للمالک بدون قبول بیع للمالک توسط مشتری، خلاف عقل و اجماع است چنانکه توضیح دادیم.
الحمدلله رب العالمین
🔴⚡️توصیه های امروز حضرت آیت الله خامنه ای به بسیجیان و آحاد مردم!
⚡️نصیحت اول:
🔺بسیجی بمانید!
⚡️نصیحت دوم:
🔺قدر خودتان را بدانید!
⚡️نصیحت سوم:
🔺دشمنتان را بشناسید. (کیست؟ ضعفش کجاست؟ نقشه هایش را بشناسید.)
⚡️نصیحت چهارم:
🔺رشد معنوی خودتان را اندازه بگیرید. (محاسبه نفس) سعی کنید جلو بروید.
⚡️ نصیحت پنجم:
🔺امروز مهمترین شیوه دشمن، دروغ پردازی است. پس تبیین کنید.
⚡️ نصیحت ششم:
🔺یکی از آسیب پذیریهای دشمن، روشن بینی (بصیرت) شماست.روشن بینی خود را افزایش دهید.
⚡️ نصیحت هفتم:
آمادگی عملی را حفظ کنید و غافلگیر نشوید.
⚡️ نصیحت هشتم:
🔺مراقب نفوذ دشمن در درون مجموعه بسیج باشید.
♨️توصیه آخر:
🔺ولَا تَهِنُواْ وَلَا تَحْزَنُواْ وَأَنتُمُ ٱلْأَعْلَوْنَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ
#بیانات_رهبری
#امام_خامنهای
#جهاد_تبیین
@shamim_fegahat
#جلسه_سی_سوم
#شروط_عوضین
@shamim_fegahat
باسمه تعالی
🔆 متن وقف نامه امیر المؤمنین علیه السلام
هذا ما أوصی بِهِ وَقَضی بِهِ فِی ماله عَبْدُاللّه علیٌّ ابتغاءَ وجه اللّه ، لیولجنی به الجنّة ویصرفنی به عن النّار ویصرف النّار عنّی یوم تَبیَضُّ وجوهٌ وتسودُّ وجوهٌ ، أنّ ما کان لی من مالٍ بِیَنبُع یعرف لی فیها وما حولها ، صدقة ورقیقها ، غیر أنَّ رباحا وأبانَیْزَرَ وجُبَیرا عتقاءٌ لیس لأحد علیهم سبیل ، فهم موالیّ یعملون فی المال خمس حِجَج ، وفیه نفقتُهم ورزقهم وأرزاق أهالیهم .
ومع ذلک ما کان لی بوادِ القری کلّه من مال لبنی فاطمة ، ورقیقها صدقة .
وما کان لی بدَیْمَةَ وأهلُها صدقة ، غیر أن زُرَیْقا له مثلُ ما کتبتُ لأصحابه ، وما کان لی بِأذِینةَ وأهلُها صدقة ، والفَقیرَیْن کما قد علمتم صدقة فی سبیل اللّه .
وإنَّ الذی کتبتُ من أموالی هذه صدقة واجبة بَتْلَة ، حیّا أنا أو میّتا ، یُنفق فی کلّ نفقة یُبتغی بها وجهَ اللّه فی سبیل اللّه ووجهه ، وذوی الرحم من بنیهاشم وبنیالمطلب والقریب والبعید .
وإنّه یقوم علی ذلک الحسنُ بن علیّ ، یأکل منه بالمعروف ، وینفقه حیث یراه اللّه عزّوجلّ فی حلٍّ محلَّل ، لا حرج علیه فیه ، فإن أراد أن یبیع نصیبا من المال فیقضی به الدینَ فلیفعل إن شاء ولا حرج علیه ، وإن شاء جعله سَرِیَّ المِلک ، وإن وُلدَ علیّ وموالیهم وأموالهم إلی الحسن بن علیّ .
وإن کانت دارُ الحسن بن علیّ غیر دار الصدقة فبدا له أن یبیعها إن شاء لا حرج علیه فیه ، وإن شاء باع ، فإنّه یقسِّم ثمنَها ثلاثة أثلاث ، فیجعل ثلثا فی سبیل اللّه وثلثا فی بنیهاشم وبنیالمطلب ، ویجعل الثلثَ فی آل أبیطالب ، وإنّه یضعه فیهم حیث یراه اللّه .
وإن حَدَثَ بحسن حَدَثٌ وحسین حیٌّ فإنّه إلی الحسین بن علی ، وإنّ حسینا یفعل فیه مثل الذی أمرتُ به حسنا ، له مثل الذی کتبتُ للحسن وعلیه مثل الذی علی الحسن .
وإنّ لبنی ابنَیْ فاطمة صدقة علیّ مثل الذی لبنی علیّ ، وإنّی إنّما جعلتُ الذی جعلت لابنَیْ فاطمة ابتغاءَ وجه اللّه عزّوجلّ وتکریم حرمة رسول اللّه صلی الله علیه و آله وتعظیمهما وتشریفهما ورضاهما .
وإن حَدَثَ بحسن وحسین حَدَثٌ ، فإنّ الآخر منهما ینظر فی بنی علیّ ، فإن وجد فیهم من یرضی بهداه وإسلامه وأمانته فإنّه یجعله إلیه إن شاء ، وإن لم یرفیهم بعض الذی یریده فأنّه یجعله إلی رجل من آل أبیطالب یرضی به ، فإن وجد آل أبیطالب قد ذهب کبراؤهم وذوو آرائهم ، فإنّه یجعله إلی رجل یرضاه من بنیهاشم .
وإنّه یشتَرِطُ علی الذی یجعله إلیه أن یترکَ المال علی أصوله ویُنفق ثمره ، حیث أمرتُه به من سبیل اللّه ووجهه وذوی الرّحم من بنیهاشم وبنیالمطلب والقریب والبعید ، لا یُباع شیء منه ولا یُوهب ولا یُورَّث .
[وإنّ مال محمّد بن علیّ علی ناحیته ، وهو إلی بنی فاطمة علیهم السلام ] ، وإن رقیقیَّ الذین فی صحیفة صغیرة التی کُتِبَتْ لی عتقاء .
هذا ما قضی به علیُّ بن أبیطالب فی أمواله هذه الغد من یوم قدم مِسْکن ابتغاء وجه اللّه والدار الآخرة ، واللّه المستعان علی کلّ حال ، ولا یحلّ لامرئٍ مسلم یؤمن باللّه والیوم الآخر أن یقول فی شیء قَضَیتُه من مالی ولا یخالف فیه أمری من قریب أو بعید .
أمّا بعد ، فإنّ ولائدی . . .
هذا ما قضی به علیّ فی ماله هذه الغد من یوم قدم مِسْکَن . شهد أبوشمر بن أبرهة وصَعصَعة بنُ صُوحان ، ویزیدُ بنُ قیس وهیّاجُ بن أبیهیّاج . وکتب علیّ بن أبیطالب بیده لعشرٍ خلون من جمادیَ الأولی سنة سبع وثلاثین .