#المراقبه
در حالی که غرق در وام گرفتن برای طلاب هستم ، در یک جلسه ایام فاطمیه، خانم جوانی که همه صورتش را جراحی زیبایی کرده بود ، برای مشاوره با من صحبت می کرد. ایشان می گفت من میکاپ کار هستم و در آرایشگاه زنانه ای در تجریش کار می کنم. دستمزد روزانه ام از پانصد هزار تومن تا یک میلیون تومان است !!»
قلبم سوخت از جهالت مردم !!
#ارزش_علم_مظلوم
کمیل می گوید: امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام دست مرا گرفت و به سوی قبرستان کوفه برد. هنگامی که به صحرا رسیدیم، آه پردردی کشید و فرمود:
ای کمیل بن زیاد! این دل ها همانند ظرف هاست که بهترین آنها ظرفی است که گنجایش ونگهداری اش بیشتر باشد؛ پس آنچه برای تو می گویم، حفظ کن و به یاد داشته باش؛
مردم سه گروهند: علمای الهی و دانش طلبانی که در راه نجات دنبال تحصیل علمند و احمقان بی سروپا که دنبال هر صدایی می دوند، با هر بادی حرکت می کنند، آنها با نور علم و دانش روشن نشده اند و به ستون محکمی پناه نبرده اند.
ای کمیل!
علم بهتر از مال است؛
علم تو را پاسداری می کند، ولی تو باید حافظ مال باشی؛
مال باانفاق کم می شود، ولی علم با انفاق افزوده می گردد؛
دست پروردگان مال به مجرد زوال مال از بین می روند (ولی شاگردان علم پایدارند).
ای کمیل بن زیاد! شناخت علم آیینی است که با آن جزا داده می شود و برهمه فرض و لازم است؛به وسیله آن انسان در دوران حیات اطاعت فرمان خدا می کند و بعد از وفات نام نیک از او می ماند؛علم حاکم است و مال محکوم و مغلوب.
ای کمیل! ثروت اندوزان مرده اند، در حالی که ظاهرا در صف زندگانند، ولی دانشمندان تا دنیابرقرار است زنده اند خود آنها از بین مردم رفته اند ولی چهره آنها در آیینه دل ها نقش شده است.
هدایت شده از الکافی
🔴دانلود رایگان نرمافزار «مشکات» مجموعه آثار آیتالله مصباح یزدی👇
http://mesbahyazdi.ir/meshkat/
هدایت شده از الکافی
چند کتاب مفید
1.مسئولیت و سازندگی، علی صفایی حایری
2.انسان در دو فصل، علی صفایی حایری
3.خط انتقال معارف، علی صفایی حایری
#افغانستان_مظلوم
« وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ
بِأَيِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ »
مرگ در برابر جنایات زمانه ، چه پر بها شده است !
#افغانستان_مظلوم
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت
پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت
طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد
و سفره ای که تهی بود، بسته خواهد شد
و در حوالی شب های عید، همسایه!
صدای گریه نخواهی شنید، همسایه!
همان غریبه که قلّک نداشت، خواهد رفت
و کودکی که عروسک نداشت، خواهد رفت
منم تمام افق را به رنج گردیده
منم که هر که مرا دیده، در گذر دیده
منم که نانی اگر داشتم، از آجر بود
و سفره ام-که نبود- از گرسنگی پُر بود
به هر چه آینه، تصویری از شکست من است
به سنگ سنگ بناها، نشان دست من است
اگر به لطف و اگر قهر، می شناسندم
تمام مردم این شهر می شناسندم
من ایستادم، اگر پشت آسمان خم شد
نماز خواندم، اگر دهر ابن ملجم شد
طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد
و سفره ام که تهی بود، بسته خواهد شد
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت
پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت
چگونه باز نگردم، که سنگرم آنجاست
چگونه؟ آه، مزار برادرم آنجاست
چگونه بازنگردم که مسجد و محراب
و تیغ، منتظر بوسه بر سرم آنجاست
اقامه بود و اذان بود آنچه اینجا بود
قیام بستن و الله اکبرم آنجاست
شکسته بالی ام اینجا شکست طاقت نیست
کرانه ای که در آن خوب می پرم، آنجاست
مگیر خرده که؛ یک پا و یک عصا دارم
مگیر خرده، که آن پای دیگرم آنجاست
شکسته می گذرم امشب از کنار شما
و شرمسارم از الطاف بی شمار شما
من از سکوت شب سردتان خبر دارم
شهید داده ام، از دردتان خبر دارم
تو هم به سان من از یک ستاره سر دیدی
پدر ندیدی و خاکستر پدر دیدی
تویی که کوچه ی غربت سپرده ای با من
و نعش سوخته بر شانه برده ای با من
تو زخم دیدی اگر تازیانه من خوردم
تو سنگ خوردی اگر آب و دانه من خوردم
اگر چه مزرع ما دانه های جو هم داشت
و چند بته ی مستوجب درو هم داشت
اگرچه تلخ شد آرامش همیشه تان
اگرچه کودک من سنگ زد به شیشه تان
اگرچه متهم جرم مستند بودم
اگرچه لایق سنگینی لحد بودم
دم سفر مپسندید نا امید مرا
ولو دروغ، عزیزان! بحل کنید مرا
تمام آنچه ندارم، نهاده خواهم رفت
پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت
به این امام قسم، چیز دیگری نبرم
به جز غبار حرم، چیز دیگری نبرم
خدا زیاد کند اجر دین و دنیاتان
و مستجاب شود باقی دعاهاتان
همیشه قلک فرزندهایتان پر باد
و نان دشمنتان-هرکه هست- آجر باد
کاظمی محمد