❣ #سلام_امام_زمانم❣
خودم را به تـ♥️ــو
منسوب می دانم با لفظ #شیعه
نمی دانم این #انتساب را
از جنس یعقوب بدانم
یا از جنس برادران یوسف⁉️
منتظر دل سوخته ات💔 هستم؟
یا باعث و بانیِ
به چاه #غیبت افتادنت!
ادعای #انتظارت را دارم
اما در مواقع اضطرار به "غیر از تو"
پناه می برم!!!
#وای_بر_من اگر اینگونه باشم😔
#اللهم_عجل_لولیک_الفـرج🌸🍃
@shamimmarefat5
آقای مهربانم سلام...!
مدتی میشود که بهانههای مختلف، پنجره ی #روشنی را بر من بسته است...
مثل همه ی اهل زمانهام!
آخر مردمان زمانه ی ما،
به بهانه ی زندگی پر ز نور، در #تاریکی سر میکنند...
به بهانه ی چیدن گلی، به بوستان نقاشی شده ی تابلوی $کاغذی چشم میدوزند...
به بهانه ی سیرابی، سرابها از پس هم میگذرانند...
و به بهانه ی #انتظارت، بر پشت دیوار غیبت تکیه میزنند...
و...
بهانه پشت بهانه...
گویی کسی نیست تا برخیزد و بیبهانه، سنگی از این دیوار #غیبت برچیند...!
آری...
حالا من هم از همان اهالیام...
از اهالی کوی غافلان...
از اهالی #سطرهای نقطه نقطه...!
اما با همه ی نداشتههایم،
با همه ی نقطه چین هایم...!
هر از گاهی،
گرمی آفتاب #مهربانی را، از پشت پنجره ی نیمه بسته ی دلم، احساس میکنم.
خورشیدی که به آهستگی،
با قدومی آرام و بیصدا...
بر داخل $کلبه ی سرما زدهام، گرمی میچکاند...
باز هم مثل مردم زمانهام...!
اما نمیدانم چه میشود که در جستجوی تابش بیشتر،
و آنهمه $حرص و ولع بیش از پیش، داشتههایمان را هم پشت گوش میاندازیم...
بیش خواستن کجا و اندک را هم ز کف دادن کجا؟
آقاجان...
چه میکنی با ما نامردمان؟
چه میکنی با اینهمه پنجره ی بسته و مهر و موم شده؟
چگونه از روزنه ی پنجرههای #سنگی، بر ما نااهلان میتابی و گرمیت را دریغ نمیکنی؟
مولاجان دلم برایت تنگ است...
تنگتر از پیش...
بر من بتاب ای #خورشید...
بر کلبه ی محقّر دلم باز هم بتاب...
باز هم بر همه ی مردمان زمانهام بتاب...!
تا شاید گرمی نگاهت، #خواب زمستانی را از چشمهای خوابزده ی مان بزداید...
بر ما بتاب •••