فردى #ازدواج کرد و به خانه جديد رفت
ولی هرگز نمیتوانست با همسر خود #کنار بیاید
آنها هرروز باهم جر و #بحث میکردند
روزی نزد #داروسازی قدیمی رفت واز او تقاضا کرد #سمی بدهد تا بتواند با آن همسر خود را بکشد .
#داروساز گفت اگر سمی قوی به تو بدهم که همسرت فورأ کشته شود همه به تو #شک میکنند پس سم ضعیفی میدهم که هر روز در خوراک او بریزی و کم کم اورا از پای درآورى و
#توصیه کرد دراین مدت تامیتوانی به همسرت #مهربانی کن
تا پس از #مردن او کسی به تو #شک نکند.
فرد #معجون را گرفت
و به #توصیه های داروساز عمل کرد.
#هفته ها گذشت
#مهربانی او کار خود را کرد و #اخلاق همسر را تغییر داد
تا آنجا که او نزد #داروساز رفت و گفت
من او را به قدر مادرم #دوست دارم
و دیگر دلم نمیخواهد او #بمیرد
#دارویی بده تا سم را از بدن او خارج کند.
#داروساز لبخندی زد و #گفت:
آنجه به تو دادم #سم نبود
سم در #ذهن خود تو بود
و حالا
با مهر و #محبت آن سم از ذهنت بیرون رفته است
#مهربانی
موثرترین #معجونیست که
به صورت #تضمینی
نفرت و #خشم را نابود میکند...
❤️🌷🌺🌹💐❤️🌹💐🌷🌺
کانال خانواده بزرگ روانشناسی اسلامی
❤️💐🌹🌺🌷🌷💐🌺🌹❤️
آقای مهربانم سلام...!
مدتی میشود که بهانههای مختلف، پنجره ی #روشنی را بر من بسته است...
مثل همه ی اهل زمانهام!
آخر مردمان زمانه ی ما،
به بهانه ی زندگی پر ز نور، در #تاریکی سر میکنند...
به بهانه ی چیدن گلی، به بوستان نقاشی شده ی تابلوی $کاغذی چشم میدوزند...
به بهانه ی سیرابی، سرابها از پس هم میگذرانند...
و به بهانه ی #انتظارت، بر پشت دیوار غیبت تکیه میزنند...
و...
بهانه پشت بهانه...
گویی کسی نیست تا برخیزد و بیبهانه، سنگی از این دیوار #غیبت برچیند...!
آری...
حالا من هم از همان اهالیام...
از اهالی کوی غافلان...
از اهالی #سطرهای نقطه نقطه...!
اما با همه ی نداشتههایم،
با همه ی نقطه چین هایم...!
هر از گاهی،
گرمی آفتاب #مهربانی را، از پشت پنجره ی نیمه بسته ی دلم، احساس میکنم.
خورشیدی که به آهستگی،
با قدومی آرام و بیصدا...
بر داخل $کلبه ی سرما زدهام، گرمی میچکاند...
باز هم مثل مردم زمانهام...!
اما نمیدانم چه میشود که در جستجوی تابش بیشتر،
و آنهمه $حرص و ولع بیش از پیش، داشتههایمان را هم پشت گوش میاندازیم...
بیش خواستن کجا و اندک را هم ز کف دادن کجا؟
آقاجان...
چه میکنی با ما نامردمان؟
چه میکنی با اینهمه پنجره ی بسته و مهر و موم شده؟
چگونه از روزنه ی پنجرههای #سنگی، بر ما نااهلان میتابی و گرمیت را دریغ نمیکنی؟
مولاجان دلم برایت تنگ است...
تنگتر از پیش...
بر من بتاب ای #خورشید...
بر کلبه ی محقّر دلم باز هم بتاب...
باز هم بر همه ی مردمان زمانهام بتاب...!
تا شاید گرمی نگاهت، #خواب زمستانی را از چشمهای خوابزده ی مان بزداید...
بر ما بتاب •••
🔴 #سمّ_ذهنی
💠 فردى نمیتوانست با #همسر خود کنار بیاید و هر روز با همسرش جرّوبحث داشت. نزد داروسازی قدیمی رفت و از او خواست #سمّی بدهد تا بتواند با آن همسر خود را بکشد. داروساز گفت اگر سمّی قوی به تو بدهم که همسرت فوراً کشته شود همه به تو شک میکنند پس سمّ #ضعیفی میدهم که هر روز در خوراک او بریزی و کم کم او را از پای درآورى.
💠 و توصیه کرد برای اینکه بعد از مرگش کسی به تو شک نکند در مدتی که به او #سمّ میدهی تا میتوانی به همسرت #مهربانی کن! این فرد، #معجون را گرفت و به توصیههای داروساز عمل کرد.
💠 هفتهها گذشت و #مهربانی او کار خود را کرد و اخلاق همسر را تغییر داد تا آنجا که او نزد داروساز رفت و گفت من او را به قدر #مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمیخواهد او بمیرد #دارویی بده تا سمّ را از بدن او خارج کند! داروساز #لبخندی زد و گفت آنچه به تو دادم #سمّ نبود!
💠 سمّ در #ذهن خود تو بود و حالا با مهر و محبّت، آن سمّ از ذهنت بیرون رفته است.
💠 #مهربانی قویترین معجونیست که به صورت تضمینی، #نفرت، کینه و خشم را نابود میکند!
@shamimmarefat5
:
ارواح منتظرند!
از پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله روایت شده که فرمودند :
«هر جمعه #ارواح_مومنین مقابل خانه هایشان میآیند و هر یک با آواز حزین و گریه٬ فریاد میزند:
ای اهل و اولاد من! ای پدر و مادر من !ای خویشان من به ما #مهربانی کنید و با آنچه ما برای شما گذاشتیم که اکنون حساب و کتاب و عذابش برای ماست و نفعش برای شما برای ما نیز درهمی یا قرص نانی یا جامه و لباسی #هدیه و خیرات کنید تا خداوند از لباسهای بهشتی به شما بپوشاند .
آن گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله گریه کرد تا حدی که دیگر قدرت بر سخن گفتن نداشت.
سپس فرمود : این برادران مرده شما می گویند: وای بر ما اگر از آنچه که در دست ما بود در راه خدا #انفاق می کردیم الآن به شما محتاج نبودیم. آن گاه با حسرت و پشیمانی برمی گردند.
در خاتمه فرمودند :
زود برای مردگانتان صدقه بفرستید.»
🔸مفاتیح الجنان
#اموات #صدقه #خیرات #فاتحه #صلوات
@shamimmarefat5