eitaa logo
اشعار شادروان شمس قمی
190 دنبال‌کننده
14 عکس
1 ویدیو
1 فایل
شاهان جهـان را به گـدایی نپـذیریم تا خاک کف پای علی تاج سر ماست (شمس قمی)
مشاهده در ایتا
دانلود
(اللهم عجل لولیك الفرج) دمید فجر و شب هجر سر رسید بیا سپیده از افق وصل بر دمید بیا گذشت شام فراق و رسيد صبح وصال قمر ، به خوابگه روز آرمید بیا به جستجوی تو در دشت عشق پوييدم که خار هجر تو بر پای دل خلید بیا بيا که چشم به راهت نشسته‌ام يکعمر ز انتظار تو شد چشم من سپید بیا توان دیدن روی تو شرط ديدار است ز تن توان شد و از ديده رفته دید بیا دل از ملامت بیگانه گشته لجه‌ی خون چو در غیاب تو زخم زبان شنید بیا روا مدار که از وصل روی آن شه حسن شوند دلشدگان تو ، نا امید بیا مذاق دهر به شهد وصال شيرين کن زمانه تلخی هجرت فزون چشید بیا به پيشباز تو گلشن ، ستاره باران شد ز بس شکوفه به هر شاخه بشکفید بیا ز چرخ چارمِ افلاک، عيسی از حسرت پی نظاره‌ی روی تو ، سر کشید بیا تويی چو يوسف و یعقوب دين ز دوری تو بسان دال ، الفِ قامتش خمید بیا بکن قیام که خياط دهر جامه‌ی عدل به قامت تو به روز ازل برید بیا فقط وصال رخت مایه‌ی امید من است تویی امید ، مرا ! مایه ی امید بیا زمانه عقده ی دل وا نمی‌کند هرگز که قفل مشکل ما را تویی کلید بیا هلال ابروی آن مه چو کرده‌ام رؤيت کنم به بدر جمالت! نماز عيد بیا تو را به خواب بدیدیم یا به بیداری به پاس دیدن ما ، بهر بازدید بیا فروغ (شمس قم) از پرتو عنایت توست تو نور بخش منی ، ای مَه سعید! بیا شادروان سید علیرضا شمس قمی https://eitaa.com/shamseqomi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«هفته‌ی کتاب و کتابخوانی گرامی باد» 🌹 ‌روشنگر بزم علم و دیـن است کتاب اسـتاد فضـیلـت آفـریـن‌ است کتاب فرزانه معلّمـی‌ست بی منّـت و مــزد با هر زن و مرد همنشین است کتاب ‌ ‌شادروان سید علیرضا شمس قمی @shamseqomi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چو یک کلام ، ادا از ره خطا گردد دو صد کلام به عذر خطا ادا گردد زبان خویش اگر پروری به حسن بیان مصون ز لقلقه و لغزش و خطا گردد زبان اهل ادب ، ژاژخا نخواهد شد کسی که اهل ادب نیست ژاژخا گردد صفای اهل سخن ، عفت کلام بوَد سخن عفیف چو شد موجب صفا گردد سخن تراوشی از جوهر وجود بوَد ز کوزه آنچه تراود ، درون نما گردد سخن چو تیر که خارج شد از دهان تفنگ دگر محال بوَد جای خویش وا گردد زبان به هجو میالا که هست طَیره‌ی عقل خطاست عاقل اگر قائل هَجا گردد به عدل کوش و حمایت مکن ز ظلم و ستم چنانچه باطل و حق ، از تو پا به جا گردد قضاوت از ره انصاف کن میان دو کس که منصفانه قضاوت ، گره گشا گردد رضای حق چو به دستار نیست ای زاهد! رضای خلق ، به دست آر ، تا رضا گردد به ناخدا نکند اتّکا به بحر امید... کسی که متّکی رحمت خدا گردد غزل به سبک نصیحت سرود (شمس قمی) چه باک اگر ز همه سبک ها جدا گردد. شادروان سید علیرضا شمس قمی https://eitaa.com/shamseqomi ژاژخا : بیهوده‌گو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(حضرت زینب کبری) در بوستان دین، گل بی‌خار زینب است عِطرآفرینِ گلشن دادار ، زینب است برج سپهر معرفت و عصمت و عفاف مِهر منير و مطلع انوار ، زینب است زینِ اَب است و ایزدش این نام هدیه کرد نامی که بهر اوست سزاوار ، زینب است دخت علی و فاطمه آن زوج بی قرین اُخت الحسین خسروِ احرار زینب است هم یادگار فاطمه در وحدت و کمال هم بهر کودکان علی یار، زینب است برتر معینِ شاه شهیدان کربلا... در عرصه‌های رزم، پرستار زینب است بر کودکان مضطر و سجاد و اهل‌بیت اُمّ المصیبه عمه‌ی غمخوار زینب است از کربلا به شام و مدینه اسیر خصم همراه رأس سروَر ابرار ، زینب است در مجلس یزید ، ز افشای کفر وی ویرانگر حکومت غدّار ، زینب است آنکه به تیغِ خطبه بزد ریشه‌ی فساد با منطق فصیح علی‌‌وار، زینب است شد وارد خرابه چو رأس شهید عشق مرثیه‌ساز خیل عزادار ، زینب است رأس پدر چو دید رقیه ؛ سپرد جان شاهد بر این مصیبت غمبار، زینب است پس با امام خویش علی ، زینِ عابدین همبزم و همدم غم بسیار ، زینب است (شمس قمی) شهیده‌ی مظلومه بی‌گمان از فتنه‌ی یزید تبهکار ، زینب است. شادروان سید علیرضا شمس قمی https://eitaa.com/shamseqomi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دل از زخم زبان مردم صدرنگ می‌نالد ز صدها زخمه‌ی چنگی، درون چنگ می‌نالد ز درد هجر ، نالد بند بند عاشق صادق که نای از شکوه‌ی هجران بدین آهنگ می‌نالد دریغا ناله‌ی هرکس ز خویشان بد‌اندیش است چنان‌که شیشه از جور و جفای سنگ می‌نالد دل ظالم ز ظلم خود ندارد هیچ آرامش نگر کز لحظه‌ی پرتاب ، قلماسنگ می‌نالد فقیران را مرنجان مُنعما از حرف ناهموار بوَد چون راه ، ناهموار ، پای لنگ می‌نالد به پیشانی مزن داغ از ره مردم فریبی‌ها که عابد چون بوَد عارف ، ز داغ ننگ می‌نالد تهی‌مغزان فزون‌تر دم زنند از دانش و بینش ز هر کس بیشتر در جنگ ، طبل جنگ می‌نالد بنالد (شمس قم) تا وانمانَد دل ز راه عشق چو خواهد کاروان گمره نگردد ، زنگ می‌نالد شادروان سید علیرضا شمس قمی https://eitaa.com/shamseqomi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
غلتد عرق به عارض دلبر چو آب گل گویی چکد گلاب حیا از سحاب گل گلچهرگانِ باغ ارم ، آرزو کنند از ژاله ی معطر رویت، گلاب گل یکدم چو دیدم آن رخ گل‌منظر تو را دیدم به یاد روی تو یک عمر، خواب گل ریزد گلاب از آن گل رخساره از حیا یعنی بوَد گلاب ، اثرِ انقلاب گل گل حسن خویش از تو گل‌اندام کرده کسب هر چند حسن ها بوَد از انتساب گل صد مرحبا به گلشن حسن تو کز صفا سبقت گرفته از گل و حدّ نصاب گل شور و نوا مراست به پای وصال تو بلبل بدین امید ، بوَد در رکاب گل کمتر مخوان ز خار ، مرا زیر سایه‌ات چونانکه خارهاست به ظل حجاب گل خندد چو گل به بلبل شیدا ز روی ناز بلبل ز شرم ، ناله کند در جواب گل دانی که گل چرا به شتاب آید و رود؟ گویا ز شرم حسن تو باشد شتاب گل گل‌پیکرت چمان به چمن هر که دید گفت: سروی روان بوَد به درون ثیاب گل (شمس قمی) که مست به گلشن فتاده اَست سرشارِ جام عشق تو شد ای شراب گل! شادروان سید علیرضا شمس قمی https://eitaa.com/shamseqomi
به سر تا پرورانیدم ، هوای پادشایی را بهانه کرده‌ام هر شب، سر کویت گدایی را به عشق روی دلجویت، گدایی در سر کویت کند آن کو به سر دارد ، هوای پادشایی را دلم در حلقه‌ی زلفت ، کند مأوا بدان حکمت که بیند خود به چشم جان، صفای مشک سایی را بوَد جان در تنم زندان، چو مرغی در قفس حیران ندارد مرغ پر بسته ، به جز فکر رهایی را جدا شد بند بند جان ، ز درد فرقت جانان کز آه گرم دل سوزم ، سراپا نای و مایی را چو باشد آشنایی‌ها ، سرآغاز جدایی ها ندارد این دل خسته ، غم بی آشنایی را اگر جود و سخا داری ، به مسکینان رسان یاری که چون بود استخوان سالم چه حاجت مومیایی را به روز فقر و درویشی ، اگر بخشی کم و بیشی کنی شرمنده و حیران ، ز بذل و جود طایی را به صورت گر مسلمانی، به سیرت عکس سلمانی چو گبر پارسی بنگر ، مقام پارسایی را ز داغی بر جبین خود ، فریبی اهل دین خود چرا بازیچه چون واعظ ، کنی زهد ریایی را؟ خدا را زآن سبب خوانی، که در دریای طوفانی ز نادانی نمی‌دانی ، فنون ناخدایی را بوَد (شمس قمی) در قم ، نهان در ظلمت مردم که خواهد پرتوِ خود گم ، نخواهد روشنایی را شادروان سید علیرضا شمس قمی https://eitaa.com/shamseqomi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چون بوَد عقل ضعیف مردم دنیا به چشم هرچه می‌جویند در دنیا بود زیبا به چشم در نگاه بی نیاز مردم درویش نیست بیشتر از برگ سبزی گنبد خضرا به چشم دیده ی دریادلان را حاجتی بر قطره نیست کز ازل چون قطره می‌بینند صد دریا به چشم عارفان حق ، ز اعجاز رسل مستغنی‌اند چونکه می‌بینند حق را در همه اشیا به چشم بر مجازی مسلکان درک حقیقت مشکل است خلق ظاهربین نفهمد هیچ چیز الا به چشم دیده ی بینا به شب محتاج شمع راه هست از فروغ دل ندارد حاجتی ، اعما به چشم با دلی بیدار کن شب زنده داری ای فقیه! یاری ار خواهی ز بیداری بده یارا به چشم چشم دل کز نور ایمان و حقیقت روشن است پرتوی بخشد چو خورشید جهان آرا به چشم (شمس قم) نور ولایت ، گر بتابد بر جهان مهر عالمتاب ماند چون شب یلدا به چشم شادروان سید علیرضا شمس قمی https://eitaa.com/shamseqomi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(السّلام علیكِ یا فاطمةالزهراء) من بضعه‌ی قلب احمد مختارم من همسر و یار حیدر کرّارم من فاطمه مام زینبین و حسنین مقتوله‌ی ظلم دشمن غدّارم ا─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─ا ‌ ‌بین در و دیوار تنم را خستند پس راه فرار را به رویم بستند تا سِقط کنند کودکم محسن را با ضربت در سینه و تن بشکستند ا─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─ا بیزاری من از در و دیوار بپرس بیماری من ز نوک مسمار بپرس گر علّت سقط محسنم می‌خواهی از ضربت پای خصم خونخوار بپرس ا─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─ا مظلومی من جنّ و بشر می‌دانند درد دل من فضّه و در می‌دانند اسرار شهادت جگرسوز مرا... بیش از همه قنفذ و عمر می‌دانند ا─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─ا دشمن نه فقط به فکر قتل من بود ویرانگر دین خالق ذوالمن بود چون حامی همسر و امامم بودم با همسر و رهبرم علی، دشمن بود ‌شادروان سید علیرضا شمس قمی https://eitaa.com/shamseqomi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(السّلام علیكِ یا فاطمةالزهراء) چنان ز سیلی، نیلی عِذار فاطمه شد که دهر، تیرہ به حال نزار فاطمه شد میانه‌ی در و دیوار و ناوَک مسمار نشانه، محسن نیکوعِذار فاطمه شد ز ضرب در، که عدو زد به پهلوی زهرا فغان فضّه فقط، غمگسار فاطمه شد ز سقطِ محسن معصومِ فاطمه نه عجب که میخ غرقه به خون شرمسار فاطمه شد عدو به رغم ولای علی و غصب فدک زمینه ساز غمِ بی شمار فاطمه شد علی که بعد نبی بود جانشین رسول ز غصّه خانه‌‌نشین در کنار فاطمه شد کنار چشمه‌ی کوثر، پیمبر خاتم (ص) غمین و مویه‌کُنان داغدار فاطمه شد نهان اگرچه بظاهر مزار فاطمه است میان قلب محبّان، مزار فاطمه شد نه (شمس قم) شدہ گریانِ این غم جانکاہ که چشم جنّ و بشر، اشکبار فاطمه شد. شادروان سید علیرضا شمس قمی eitaa.com/shamseqomi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(السّلام علیكِ یا فاطمةَالزهراء) مظهـــر رحـمـت ِ دادار منــــم عصـمت خـــالق ِ غفّـار منــــم هـدف ِ خـلقــت ِ ابـــرار منـــم صــدف گــوهر اســـرار منـــم گل پــژمــرده ی گــلزار فـــراق رنجه از رنـج دوصد خار منــم ابر ِ غـم، بحــر الم، معــدن درد حاصلِ این همه دشــوار منـــم آنکه حاصل نشدش درهمه عمر جز غـم و محنــت و آزار منـــم آنکه بعـد از پــدر از وی دشمـن غصبِ حق کرد به اجبــار منــم آنکه رخسـاره‌ی او شــد نیـــلی ز اثـــر ِ سیــلی کفّــــار منــــم آنکه آتـش بـه درِ خـــــانـه‌ی او زده اهـریمـن خـونخــوار منــم آ‌نکه بشکست عـــدو سینه‌ی او در میــــان در و دیـــوار منـــم آنکه در پشت در از ضرب لگــد سقط شد محسن او زار منـــم آنکه تــازانـه ی قنفـــذ، بنمــود بـازویش را سـیَـه و تـار منـــم آنکـه تـا صبــح ، ز درد ِ پهلـــو بود چـون اختــر ِ بیــدار منــم آنکه شب تا به سحر می‌نـالیـد از جـفــاکــاریِ اشــرار منـــم آنکـه از دردِ نهــانــش همســر نشــد آگــاه و خبـــردار منـــم آنکه از حق طلبد قطــعِ حیـات چاره‌اش هسـت چو ناچار منم آنکه از زنــدگی پـر غـــم و درد شـد دل آزرده و بیـــزار منـــم بـاری آن یکّه ستـم‌دیده‌ی دهــر در همــه دوره و اعصــار منـــم در منـــا و عـــرفــاتِ اخـــلاص اسـوه‌ی فــدیـه و ایثـــار منـــم مــام دو زینـب و اُمّ‌ الحسنــین همســرِ حـیـــدرِ کــــرّار منـــم فاطمـه، طاهره، صدیقه ، بتول بضعه‌ی احمـــد مختـــار منـــم (شمس قم) را صله‌ی این ابیات شافـعــه_مــادرِ غمـخـوار منــم. شادروان سید علیرضا شمس قمی https://eitaa.com/shamseqomi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(زبانحال حضرت علی علیه‌السلام) ای مَـــــه ِ آســــمان مهــــــر و وفـــــــا ای گـــــــل گلسِــــتان لطــف و صفـــــا ای دُر دُرج قـــــــــلـزم تــــــوحیــــــــد ای مَـــــهِ بـــــرج عـــالــم تجــــــریــــد ای بلنــــــد اختــــــــر ســپهـــــــــر ولا ای مهیــــن دخــت خســــروِ بطحــــــا ای یگــــانــه معیــــن و یــــــاور مـــن! فــاطمـــــه! ای انیــس و همـسـر مـــن رفتــی و رفــت جـــــان مــــن از تــــن زنــدگــی بــی تــو بـــدتـــر از مـــــردن خــــود نگفـــتی ز ضـــربــت ســـــیلی خصــم دون کــرده صــورتــت نیـــــلی شـــــرم ، قـنفـــــــذ نکـــــرد از رویــت تــــازیـــانــه چــــو زد بـــه بــازویــت؟ لیــک نــاگفــتی آن حـــــرامــی مســت بــا لگـــــد پهلــــــوی تـــو را بشکســت محسن‌ات سقــط شـــد ز ضــربــت در تــو نکـــردی مـــرا چگـــونـــه خبــــر؟ کـــار خـــود را بـه فضّــــه فـــرمــودی راز خــــود را بـــه فضّـــــه بنمــــــودی کــه نبــیــــنـد علـــــی مصــــائــب تــو نـشــــــود آگــــــــه از نـــــوائـــب تـــو کــــردی آن راز هـــــــا نهـــــان از مـــن تـا کــه شـد فــاش وقـت غسل و کفــن بلکـــه گفــتی کــه مخــفی از انظـــــار بســپارم تــــو را بــــه خــــاک مــــــزار شـب بــه خــاکــت همــی نهــــان دارم مخـــفی از چـشــــم دشمـــــنــان دارم کــس خبـــــر از مــــــزار تـــــو نشــود آگــــــه از رازِ کــــــــــار تـــــو نشــــود رمــــز آن گفتــــه شــد کنــــون افشـــا کــه نــدانــد علـــــی، مــــــلال تـــو را جـــــان بــه قــربــان قبــــر گمنـــامـت وآن نهـــــانگــــــاه بـــی در و بــــامـت جــــان مـــن از شــرار داغ تـو سوخت بــر ســر قبـــر بـی‌چــــراغ تـو سوخت بــی تــو شــد شــــام تــــار، روز علــی سوخت عــــالــم ز داغ و ســـوز علــی بــی تــو تــاریــک، گشــته کــــاشــانــه از غمـت خــــانــه گشــته غمخــــــانــه تــا تــو در خـــــانـــه‌ی علــــی بــــودی شمـــع کـــــاشـــانـــه‌ی علــــی بــــودی بــی تــو گــــردیـــده تلـــخ، کـــام علی کــه یکـــی گشــته صــبح و شــام علی بعـــدِ تــو زنــدگـــی مــراسـت حــــرام کــه مــرا بعـــد تـوسـت کــــار ، تمــــام گـــر مــــزارت نـبُــــد ز خلـــق، نهــــان بـــود تعـطیـــــل، بــــارگــــاهِ جهـــــان کـــودکـــان تــو شـــام تــا بــه سحــــر وردشــان هسـت ذکــــــر یـــا مــــــادر گــوش‌شــان گــر به نـالـه‌ی پــدر است همــه‌_چشم امیـــدشـــان بـه در است یــادِ روی تــو شمـــع خــانــه‌ی مـاست روشــنی بخــش آشــــــیانــه‌ی مـاست حــالیـــا چـــون رَوی بــه نـــزد پـــــدر فـــاش کـــن ظـــلم آن دو بـــداختـــــر چــو بـــرفتـی بــه محضــــر بـــــابـــــا گــــو علــــی را ، گــــــذاشــــتم تنــــها گــــو اگــــر کــــودکـــان یتـــیم شـدند جملـــه بــی مـــــادر و لطیـــــم شـدند در حقیــقت علـــی شــده‌سـت یتــــیم بعـــد مــن گشــته داغـــــدار و لطیـــم کـــودکــــان را بـه مـن چـــه بســپردی کـــاش بــا خــود, مــرا تــو می‌بـــردی (شمس قم) بس‌که از فراق تو سوخت عـــالمــی را ـ ز افتــــراق تــو ســوخت روز و شــب گـــویــد ای مهیــن مـــادر بــه فـــــدای تــو ، جـــانِ جـــنّ و بـشر شادروان سید علیرضا شمس قمی https://eitaa.com/shamseqomi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا