(السَّلامُ عَلَیْکَ یَا مُحمّدٌ رَسُولَ الله)
#مبعث_الرسول
بهار عزت رسید، ز لطف پروردگار
زمین شده سربهسر ز یُمن حق لالهزار
ز چشمهی ایزدی، روان بوَد چشمهسار
هزاردستان عشق، به نغمه بر شاخسار
ترانه خوانَد همی به عشق و شور و نوا
به رزم اسپند و دی، سپاه نوروز بین
سپاه نوروز را ، همیشه پیروز بین
ز بعد شام سیَه، درخشش روز بین
به چرخ دین و خرد، مَهِ خودافروز بین
نبیّ امّی نسب، محمّد مصطفی (ص)
بشارت ای مسلمین! که عید بعثت رسید
گذشت دور مِحن، زمان عزّت رسید
شب غم آمد به سر، چو روز عشرت رسید
بگو به لب تشنگان، که ابر رحمت رسید
بریز ساقی کنون، به جامم آب بقا
جناب احمد شبی، به امر حق شد رسول
که درس احکام دین، دهد به قوم جهول
کسی که اسلام را ، بکرد از اوّل قبول
خدیجه و بعد از او، علیست زوج بتول
که صِیتِ توحیدشان رسید بر ماسَوا
رسول با فرّ و جاه، چو اختری تابناک
فروغ یزدان فشاند ز چرخ دین تا سماک
ز گفتن حرف حق، نشد دمی بیمناک
تناقص لامکان، ز صدر شد بر مَغاک
لوای اسلام شد، فراز عرش عُلا
به عزم ترویج دین، بکرد هفتاد جنگ
که لشکر ملحدان، رهاند از کفر و ننگ
بدید در جنگ ها ، مصائب رنگ رنگ
به راه اسلام داد، بسی گهرها ز چنگ
هزار شیر دلیر، چو حمزهی باوفا
به غیر لطف و کرم، نبود منظور او
سوای پند و حِکَم، نبود دستور او
جهان ز ظلمت رهید، ز پرتوِ نور او
علوم کاهن همه، شدند مسحور او
جز «إهدَ قَومی» نگفت به پیشگاه خدا
فراز دنیای کفر، فراشت احمد عَلَم
تمام اصناف را ، فکند بر خاک غم
به سقف بتخانهها ، کلام حق زد رقم
که در تعجب شدند، کرسی و لوح و قلم
سرودِ توحید خواند به خفیه و بر ملا
بگویم این تهنیت، به جمله خلق جهان
ز بعثت مصطفی، رسول با عزو شان
چنو بوَد راهبر، به جملهی پیروان
ز فرّ ایمان او بیافت گیتی، امان
ز شرّ کفّار دون، شدند امّت رها
چو طبع (شمس قمی) ز لطف یزدان بود
مدایح نغز او ، چو شمس رخشان بود
ز یُمن طبع روان همیشه شادان بود
به وصف عشّاق حق، لبش دُر افشان بود
بسی بوَد مفتخر، به مدح آل عبا
شادروان سید علیرضا شمس قمی
برگرفته از روزنامه استوار قم 1337
#شمس_قمی
eitaa.com/shamseqomi
(السَّلامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ الله)
#خاتم_الانبیا
یار من نارفته مکتب، مصدر تعلیم شد
نقطهای ناخوانده درس استاد هفت اقلیم شد
بی معلّم بر علوم هر دو عالم شد علیم
لا یُعلّم بود و علمش مکتب تعلیم شد
در جوانی بود پیرانِ خرد را رهنمای
تا بیاناتش به اهل مَعرفت تفهیم شد
سر بهسر دانشوران بودند در بحثش زبون
وآنکه زد کوسِ سخن در منطقش تسلیم شد
در امانت شهرهی آفاق بود و در شباب
شد مُلقّب بر «امین» و مورد تکریم شد
کیمیای سیم و زر بود و ز استغنای طبع
بی نیاز از کیمیا و گنجِ زرّ و سیم شد
شد محمّد نام نیکویش چو بستودش خدای
وز ازل، حکم رسالت بهرِ وی ترقیم شد
با یکی میم از اَحد در سالِ چل مبعوث گشت
تا مُلقّب شد به احمد، کامل از آن میم شد
در شب مسعودِ بیست و هفتم ماهِ رجب
در «حِرا» دستورِ کارش تا ابد تنظیم شد
جبرئیل از سوی حق در خدمتش آمد فرود
گفت: «اقرأ بسمِ ربّك» پس برآن تصمیم شد
از «حِرا» شد جانب اُمّ القریٰ آن شاه دین
تا درآن شب، آیتِ حق بر سرش دیهیم شد
با شهامت، نغمهی «اللّٰه اکبر» بر کشید
کز شعارش خصم کافر در هراس و بیم شد
گفت: «قولوا لا اله» آنگاه، «اِلّا الله» گفت
قدر گفتارش ز فیضِ «تفلحوا» تقدیم شد
عالم امّی حسب، پیغمبر مَکّی نسَب
کز خداوندش سلام دوستی تقدیم شد
آیتِ عظمای حق بود و کتاب اعظمش
بهر ادیان معظّم، واجب التعظیم شد
احمد مرسل که باشد رحمة لِلعالمین
فیضِ لطفش عالمی را موجب ترحیم شد
در پناه عدل و دادِ آن خدیوِ دادگر
خطّهی دین را خطوطِ مَعدلت ترسیم شد
کرد قانونِ مساواتی ز قرآن، پایدار
تا حقوق مردمان در سهمِ خود تسهیم شد
(شمس قم) گفت این قصیدت را به مدح خسروی
کز تولّایش مرا نقص سخن، ترمیم شد.
شادروان سیّد علیرضا شمس قمی
#شمس_قمی
eitaa.com/shamseqomi
«اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یٰا قَمَرِ بَنی هٰاشِم»
#مدح
#میلاد
#قمر_بنی_هاشم
#حضرت_عباس
#اباالفضل_العباس
#اعیاد_شعبانیه
(ماهِ بنیهاشم)
بوَد روشنگر بزم جهان ، ماهِ بنیهاشم
فروزانتر ز ماهِ آسمان ، ماهِ بنیهاشم
نه تنها بزم عالم را کند رخشان رخ ماهش
که روشن کرده ماهِ آسمان، ماهِ بنیهاشم
بوَد عبّاس ، نام و کنیهاش باشد ابوفاضل
اباالفضل است در عِلم و بیان، ماهِ بنیهاشم
پدر، حیدر، برادر چون حسین، امّ البنین مادر
سزد هاشم ببالد بر چنان ماهِ بنیهاشم
بنیهاشم نجوم دین و شمسالدین حسین امّا
درآن منظومه، عبّاس جوان، ماهِ بنیهاشم
مَه از خورشید کسب نور میباید کند آری
ز مولایش علی دارد نشان، ماهِ بنیهاشم
فضیلت، معرفت، عزت، شهامت، حریّت، همت
به دانشگاه دین داد امتحان، ماهِ بنیهاشم
به جانبازی بسی فخریه بودش ورنه در خویشی
ز شمرش بود سرخطّ امان، ماهِ بنیهاشم
فتوّت بین که بهر کودکان تشنه کام شَه
ننوشید آب از آن شطّ روان، ماهِ بنیهاشم
جهانِ جان بُد و جانِ جهان کز راهِ جانبازی
به راهِ عشقِ جانان داد جان، ماهِ بنیهاشم
حسینش بود جانان و بدادش جان چو جانانه
که در جان باختن شد شادمان، ماهِ بنیهاشم
نباشد معرفت در مدح آن مَه (شمس قمّی) را
که روشن کرد طبعش ناگهان، ماه ِ بنیهاشم
شادروان سید علیرضا شمس قمی
#شمس_قمی
eitaa.com/shamseqomi
السّلامُ عَلیكَ یا اباالفضل العباس
ا࿐❁❈❁࿐✿࿐❁❈❁࿐ا
#مدح
#میلاد
#اعیاد_شعبانیه
#قمر_بنی_هاشم
#اباالفضل_العباس_ع
(مسمط)
باد نوروزی، ز طرْف لالهزار آید همی
وز گلستان نغمهی نغز هزار آید همی
گویی از شهرِ شتا ، پیک بهار آید همی
مژدهی دیدار ، از مشکوی یار آید همی
طبع من در اینچنین وقتی بهکار آید همی
تا سُرایم وصف روح افزای آن فرخنده یار
باغ فردوساست گويی كوه و صحرا و دمن
هر طرف روييده اندر گلسِتان سرو و سمن
سوسن و سيسنبر و نسرين و ياس و ياسمن
عندليبان نغمهخوان در دشت و گلزار و چمن
عاشقان را رفته صبر و تاب، از تن همچو من
كز فراق دوست نبوَد در وجود من قرار
لشكر اسپند و دی، از عرصهی ميدان گريخت
شهسوار فرودين ، شيرازهاش از هم گسيخت
شاهد وصل آمد و با عقل ، طرح عشق ريخت
بادهی پيروزیام ، در ساغر ايام ريخت
مُشک عزت بر سرم بر نظم اين اشعار بيخت
گفت : بر گو مِدحت پور ولی نامدار
آنكه بوفضل است زيبا كنيهی جانپرورش
آنكه اندر فضل ، صد جبريل نبوَد همپرش
آنكه در جود و سخا حاتم، گدايی بر درش
آنكه در تقوا بُوَد سلمان ، كهينه چاكرش
آنكه چون امّالبنين ، باشد مهينه مادرش
آنكه باشد پور سلطانِ سرير اقتدار
چارم شعبان، جهان روشن شد از مولود او
مُلک دين ، آباد شد از مقدم مسعود او
شد زمين رشک برين از فضل و بذل و جود او
حمد بی حد گفت حيدر در برِ معبود او
زآنكه تابان كرد بر عالم ، رخ محمود او
مكتب اسلام را افزوده بَر مجد و وقار
شد مَه برج بنیهاشم فروغ چرخ دين
كشتی بحر هدايت ، پيشتاز صالحين
افسر عالی مقام ارتش شرع مبين
رهبر دانشور دين ، پور مير مؤمنين
آنكه فضل و علم گيتی بودش اندر آستين
ميوهی قلب رسول و نور چشم هشت و چار
مظهر لطف و صفا و مخزن مهر و وفا
مخزن مهر و وفا ، فرماندهِ جيش هدا
جيش ارباب هدا را پيشوای و مقتدا
مقتدای اوليا و راهدار انبيا
انبيا را غير خاتم ، رهنما و پيشوا
پيشوای اتقيا ، عبد سليم كردگار
بهر استقرار دين شد ياور و يار حسين
در صف هيجا شدی از جان علمدار حسين
لحظهای غافل نشد از ماه رخسار حسين
بود در هر وقعهی جانسوز غمخوار حسين
هيچكس چون او نشد يار فداكار حسين
هيچكس چون او نكرده در رهش جان را نثار
باغ دين را آبياری كرد ، با خون جگر
تا نهال دين حق از همّتش شد بارور
جانفشانی كرد در بستان دين همچون پدر
زآن پدر ، بايد به بار آيد چنين رعنا پسر
باغ دين را بايد اینسان حاصل و اینسان ثمر
گلشن دين را سزد چون پور حيدر ، آبيار
خُلق او خُلق علی و خوی او خوی علی
در بيان ِ حكم حق ، لعل سخنگوی علی
در صداقت ، پيرو دستور نيكوی علی
در شجاعت ، همتراز و همترازوی علی
نيروی بازوی او نيروی بازوی علی
ماحصل زآن شمس دين اینسان قمر شد آشكار
(شمس قم) شد مكتسب از نور آن ماه عرب
گرچه مَه ، از پرتوِ خورشيد باشد مكتسب
شوكت دين را كمال و فضل او باشد سبب
زآنكه در علم و ادب زآن شاه دين دارد نسب
كيميای فضل آن شَه ، خاک را سازد ذهب
داروی مهرش ، شفای دردمندان نزار
شادروان سيد عليرضا شمس قمی
#شمس_قمی
eitaa.com/shamseqomi