((اَلسَّلامُ عَلَیكَ یَـا اَمِیرالْمـُؤمِنـِین))
ا࿐❁❈❁࿐✿࿐❁❈❁࿐ا
#مدح
#عید_ولایت
#عید_غدیر_خم
#امیرالمؤمنین
(اکسیر ولایت)
تا ز دست ساقی بزم ولا ، ساغر زدم
پشت پا بر زمزم و بر چشمۀ کوثر زدم
تا که از دامان مادر ، اوفتادم بر زمین
دست بر دامان میر مؤمنین حیدر زدم
آری از روز ازل مهر علی بر قلب خود
کیمیاسان، بهر اکسیر ولایت بر زدم
چون به چشم دل خُم پاک غدیرش دیدهام
تا که مست معرفت گردم یکی ساغر زدم
نشئة الاولیٰ عیان دیدم به چشم معرفت
تا صبوحی ، از کف ساقیِ مَه پیکر زدم
از مِی خمخانهی عشقش چشیدم زآن سپس
بَر جم و جامش از آن می، تا ابد آذر زدم
تا شدم از بادهی مِهر و ولایش جرعه نوش
پرچم فرزانگی ، بر گنبد اخضر زدم
محور عدل و کرامت چون علی مرتضاست
چرخ عرفان و طریقت را بر این محور زدم
چون نهادم سر به خاک پای مولا از خلوص
نی عجب کز تاج «کرّمنا» به سر، افسر زدم
در طریق عشقِ آن دلبر ، ز اخلاص عمل
از همه دل بر گرفتم، دم از آن دلبر زدم
چونکه احمد شهر عِلم است و علیاش باب آن
من به کسب علم، سر بر حلقهی آن در زدم
صارم "نصرُ منَ اللَّه" از طفیل لافتیٰ
بر میان فرق بدخواهانِ بد اختر زدم
چون به سر دارد علی فرخنده تاج «هل اتیٰ»
من هم از «مُلکاً کبیرا» افسری بر سر زدم
اژدهای نفس روبَه کیش را غالب شدم
تا دم از شیر خدا ، مولای اژدر در ، زدم
قلعهی اندوه و حرمان را بر افکندم ز بُن
چون قدم ، اندر طریق فاتح خیبر زدم
پرچم «انّا فتحنا» را نمودم پایدار
زآنکه با «فتحاً مُبینا» بر صف لشکر زدم
تا علیٰرغم حسودان برکشیدم تیغ مدح
بر صف هیجا به عشق حیدر صفدر زدم
چون «یداللَّه فوق ایدیهم» بود شایان او
بوسه بر دست خدای اعظم اکبر زدم
ناخدا و رهبر کشتی عالم چون علیست
دل به بحر معرفت ، با مِهر آن رهبر زدم
دم زدم از مدح سلطان سریر ِ «انّما»
از طریق بندگی ؛ نی بهر سیم و زر زدم
زَاسب پیل آسای عشقم مات شد شاه و وزیر
شهسواران را پیاده ، بس ز میدان در زدم
نردبازان وفا را در قِمار عشق دوست
مهرهی آمالشان را جمله بر ششدر زدم
این مباهی بس بوَد کز راه عشق و معرفت
این رقم در مِدحتِ داماد پیغمبر زدم
تا بدانند اهل دل با بیدلی در راهِ دوست
دل به دریای ولای ساقی کوثر زدم
(شمس قم) نور ولا ، تابید دوش اندر دلم
کاین فروغ ایزدی از شمس، روشنتر زدم.
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
(السَّلامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ الله)
#مبعث_الرسول
بهار عزت رسید ، ز لطف پروردگار
زمین شده سر به سر ز یُمن حق لالهزار
ز چشمهی ایزدی ، روان بوَد چشمهسار
هزاردستان عشق ، به نغمه بر شاخسار
ترانه خوانَد همی به عشق و شور و نوا
به رزم اسپند و دی سپاه نوروز بین
سپاه نوروز را ، همیشه پیروز بین
ز بعد شام سیَه درخشش روز بین
به چرخ دین و خرد مَهِ خود افروز بین
نبیّ امّی نسب ، محمّد مصطفی (ص)
بشارت ای مسلمین! که عید بعثت رسید
گذشت دور مِحن ، زمان عزّت رسید
شب غم آمد به سر چو روز عشرت رسید
بگو به لب تشنگان که ابر رحمت رسید
بریز ساقی کنون ، به جامم آب بقا
جناب احمد شبی به امر حق شد رسول
که درس احکام دین دهد به قوم جهول
کسی که اسلام را ، بکرد زاوّل قبول
خدیجه و بعد از او علیست زوج بتول
که صیت توحیدشان رسد بر ِ ماسَوا
رسول با فرّ و جاه چو اختری تابناک
فروغ یزدان فشاند ز چرخ دین تا سماک
ز گفتن حرف حق نشد دمی بیمناک
تناقص لا مکان ز صد رسد بر مَغاک
لوای اسلام شد ، فراز عرش عُلا
به عزم ترویج دین بکرد هفتاد جنگ
که لشکر ملحدان رهاند از کفر و ننگ
بدید در جنگ ها مصائب رنگ رنگ
به راه اسلام داد بسی گهرها ز چنگ
هزار رعنا جوان ، چو حمزهی باوفا
به غیر لطف و کرم نبود منظور او
سوای پند و حِکم نبود دستور او
جهان ز ظلمت رهید ز پرتوِ نور او
علوم کاهن همه شدند مسحور او
جز (إهدَ قَومی) نگفت به پیشگاه خدا
فراز دنیای کفر ، فراشت احمد عَلَم
تمام اصناف را ، فکند بر خاک غم
به سقف بتخانه ها کلام حق زد رقم
که در تعجب شدند کرسی و لوح و قلم
سرود توحید خواند به خفیه و بر ملا
بگویم این تهنیت به جمله خلق جهان
ز بعثت مصطفی ، رسول با عزو شان
چنو بوَد راهبر ، جهانیان پیروان
ز فرّ ایمان او بیافت گیتی ، امان
ز شرّ کفّار دون ، شدند امّت رها
چو طبع (شمس قمی) ز لطف یزدان بود
مدایح نغز او چو شمس رخشان بود
ز یُمن طبع روان همیشه شادان بود
به وصف عشّاق حق، لبش دُر افشان بود
بسی بوَد مفتخر ، به مدح آل عبا
شادروان سید علیرضا شمس قمی
برگرفته از روزنامه استوار قم 1337
https://eitaa.com/shamseqomi
(السَّلامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ الله)
#خاتم_الانبیا
یار من نارفته مکتب، مصدر تعلیم شد
نقطهای ناخوانده درس استاد هفت اقلیم شد
بی معلّم بر علوم هر دو عالم شد علیم
لا یُعلّم بود و علمش مکتب تعلیم شد
در جوانی بود ، پیرانِ خرد را رهنمای
تا بیاناتش به اهل معرفت ، تفهیم شد
سر به سر دانشوران بودند در بحثش زبون
وآنکه زد کوسِ سخن در منطقش تسلیم شد
در امانت شهره ی آفاق بود و در شباب
شد مُلقّب بر "امین" و مورد تکریم شد
کیمیای سیم و زر بود و ز استغنای طبع
بی نیاز از کیمیا و گنجِ زرّ و سیم شد
شد محمّد نام نیکویش چو بستودش خدای
وز ازل ، حکم رسالت بهرِ وی ترقیم شد
با یکی میم از اَحد در سالِ چل مبعوث گشت
تا مُلقّب شد به احمد ، کامل از آن میم شد
در شب مسعودِ بیست و هفتم ماهِ رجب
در "حِرا" دستورِ کارش تا ابد تنظیم شد
جبرئیل از سوی حق در خدمتش آمد فرود
گفت: "اقرأ بسمِ ربّك" پس برآن تصمیم شد
از "حِرا" شد جانب اُمّ القریٰ آن شاه دین
تا درآن شب آیتِ حق بر سرش دیهیم شد
با شهامت نغمه ی اللّٰه اکبر ، بر کشید
کز شعارش خصم کافر در هراس و بیم شد
گفت : "قولوا لا اله" آنگاه "اِلّا الله" گفت
قدر گفتارش ز فیضِ "تفلحوا" تقدیم شد
عالم امّی حسب ، پیغمبر مَکّی نسَب
کز خداوندش سلام دوستی تقدیم شد
آیتِ عظمای حق بود و کتاب اعظمش
بهر ادیان معظّم ، واجب التعظیم شد
احمد مرسل که باشد رحمة لِلعالمین
فیضِ لطفش عالمی را موجب ترحیم شد
در پناه عدل و دادِ آن خدیوِ دادگر
خطّهی دین را خطوطِ مَعدلت ترسیم شد
کرد قانونِ مساواتی ز قرآن ، پایدار
تا حقوق مردمان در سهمِ خود تسهیم شد
(شمس قم) گفت این قصیدت را به مدح خسروی
کز تولّایش مرا نقص سخن ، ترمیم شد.
شادروان سیّد علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
«اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یٰا قَمَرِ بَنی هٰاشِم»
#مدح
#میلاد
#قمر_بنی_هاشم
#حضرت_عباس
#اباالفضل_العباس
#اعیاد_شعبانیه
(ماهِ بنیهاشم)
بوَد روشنگر بزم جهان ، ماهِ بنیهاشم
فروزانتر ز ماهِ آسمان ، ماهِ بنیهاشم
نه تنها بزم عالم را کند رخشان رخ ماهش
که روشن کرده ماهِ آسمان، ماهِ بنیهاشم
بوَد عبّاس ، نام و کنیهاش باشد ابوفاضل
اباالفضل است در عِلم و بیان، ماهِ بنیهاشم
پدر، حیدر، برادر چون حسین، امّ البنین مادر
سزد هاشم ببالد بر چنان ماهِ بنیهاشم
بنیهاشم نجوم دین و شمسالدین حسین امّا
درآن منظومه، عبّاس جوان، ماهِ بنیهاشم
مَه از خورشید کسب نور میباید کند آری
ز مولایش علی دارد نشان، ماهِ بنیهاشم
فضیلت، معرفت، عزت، شهامت، حریّت، همت
به دانشگاه دین داد امتحان، ماهِ بنیهاشم
به جانبازی بسی فخریه بودش ورنه در خویشی
ز شمرش بود سرخطّ امان، ماهِ بنیهاشم
فتوّت بین که بهر کودکان تشنه کام شَه
ننوشید آب از آن شطّ روان، ماهِ بنیهاشم
جهانِ جان بُد و جانِ جهان کز راهِ جانبازی
به راهِ عشقِ جانان داد جان، ماهِ بنیهاشم
حسینش بود جانان و بدادش جان چو جانانه
که در جان باختن شد شادمان، ماهِ بنیهاشم
نباشد معرفت در مدح آن مَه (شمس قمّی) را
که روشن کرد طبعش ناگهان، ماه ِ بنیهاشم
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
السّلامُ عَلیكَ یا اباالفضل العباس
ا࿐❁❈❁࿐✿࿐❁❈❁࿐ا
#مدح
#میلاد
#اعیاد_شعبانیه
#قمر_بنی_هاشم
#اباالفضل_العباس_ع
(مسمط)
باد نوروزی، ز طرْف لالهزار آید همی
وز گلستان نغمهی نغز هزار آید همی
گویی از شهرِ شتا ، پیک بهار آید همی
مژدهی دیدار ، از مشکوی یار آید همی
طبع من در اینچنین وقتی بهکار آید همی
تا سُرایم وصف روح افزای آن فرخنده یار
باغ فردوساست گويی كوه و صحرا و دمن
هر طرف روييده اندر گلسِتان سرو و سمن
سوسن و سيسنبر و نسرين و ياس و ياسمن
عندليبان نغمهخوان در دشت و گلزار و چمن
عاشقان را رفته صبر و تاب، از تن همچو من
كز فراق دوست نبوَد در وجود من قرار
لشكر اسپند و دی، از عرصهی ميدان گريخت
شهسوار فرودين ، شيرازهاش از هم گسيخت
شاهد وصل آمد و با عقل ، طرح عشق ريخت
بادهی پيروزیام ، در ساغر ايام ريخت
مُشک عزت بر سرم بر نظم اين اشعار بيخت
گفت : بر گو مِدحت پور ولی نامدار
آنكه بوفضل است زيبا كنيهی جانپرورش
آنكه اندر فضل ، صد جبريل نبوَد همپرش
آنكه در جود و سخا حاتم، گدايی بر درش
آنكه در تقوا بُوَد سلمان ، كهينه چاكرش
آنكه چون امّالبنين ، باشد مهينه مادرش
آنكه باشد پور سلطانِ سرير اقتدار
چارم شعبان، جهان روشن شد از مولود او
مُلک دين ، آباد شد از مقدم مسعود او
شد زمين رشک برين از فضل و بذل و جود او
حمد بی حد گفت حيدر در برِ معبود او
زآنكه تابان كرد بر عالم ، رخ محمود او
مكتب اسلام را افزوده بَر مجد و وقار
شد مَه برج بنیهاشم فروغ چرخ دين
كشتی بحر هدايت ، پيشتاز صالحين
افسر عالی مقام ارتش شرع مبين
رهبر دانشور دين ، پور مير مؤمنين
آنكه فضل و علم گيتی بودش اندر آستين
ميوهی قلب رسول و نور چشم هشت و چار
مظهر لطف و صفا و مخزن مهر و وفا
مخزن مهر و وفا ، فرماندهِ جيش هدا
جيش ارباب هدا را پيشوای و مقتدا
مقتدای اوليا و راهدار انبيا
انبيا را غير خاتم ، رهنما و پيشوا
پيشوای اتقيا ، عبد سليم كردگار
بهر استقرار دين شد ياور و يار حسين
در صف هيجا شدی از جان علمدار حسين
لحظهای غافل نشد از ماه رخسار حسين
بود در هر وقعهی جانسوز غمخوار حسين
هيچكس چون او نشد يار فداكار حسين
هيچكس چون او نكرده در رهش جان را نثار
باغ دين را آبياری كرد ، با خون جگر
تا نهال دين حق از همّتش شد بارور
جانفشانی كرد در بستان دين همچون پدر
زآن پدر ، بايد به بار آيد چنين رعنا پسر
باغ دين را بايد اینسان حاصل و اینسان ثمر
گلشن دين را سزد چون پور حيدر ، آبيار
خُلق او خُلق علی و خوی او خوی علی
در بيان ِ حكم حق ، لعل سخنگوی علی
در صداقت ، پيرو دستور نيكوی علی
در شجاعت ، همتراز و همترازوی علی
نيروی بازوی او نيروی بازوی علی
ماحصل زآن شمس دين اینسان قمر شد آشكار
(شمس قم) شد مكتسب از نور آن ماه عرب
گرچه مَه ، از پرتوِ خورشيد باشد مكتسب
شوكت دين را كمال و فضل او باشد سبب
زآنكه در علم و ادب زآن شاه دين دارد نسب
كيميای فضل آن شَه ، خاک را سازد ذهب
داروی مهرش ، شفای دردمندان نزار
شادروان سيد عليرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
"السّلامُ عَلیكَ یا قمر بنی هاشم"
#مدح
#قمر_بنی_هاشم
#حضرت_عباس
#اباالفضل_العباس
(مظهر وفا)
زهی گلاله ی رخسار و نزهت چمنش
که هست بلبل شیدا هزارها چو منَش
زهی جمال فروزان آن مَه تابان...
که مِهر و ماہ دو زنگی بوَد در انجمنش
لطیفهایست ز باغ جِنان ، گل رویش
طریفهایست ز نور خدا مهین بدنش
فروغ چشم نبی ، میوہی دل حیدر
که بود خون حسینی روان به جان و تنش
مَه منیر بنی هاشمی ـ ابوفاضل...
که مامش : امّ بنین و پدر : ابوالحسنش
فدای چهرہی زیباتر از مَهش کز فضل
نمودہ جن و مَلَک محو عارض حَسَنش
زهی فتوّت آن مظهر وفا و صفا...
که کردہ خالق و مخلوق، مات خویشتنش
پی حمایت سلطان دین ـ حسین شهید
ز جان گذشت به فرمان حیّ ذوالمننش
فغان که سبط یدالله فوق ایدیهم...
ز تیغ خصم جدا شد دو دست صف شکنش
که دیدہ بر لب شطّ فرات ، سقایی ـ
لبان تشنه ز خون، تر شود لب و دهنش؟
که دیدہ اَست شهیدی به راہ یاری حق
سنان و خنجر و تیغ عدو شود کفنش؟
طلوع آن مَه رخشان برج دین و شرف
فروغ (شمس قمی) گشت و پرتوِ سخنش
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://t.me/shamseqomi
(السلامُ عَلَیكَ يا عَلی بِن الحُسَيِن السَجّاد)
ا࿐❈❁❈❁࿐✿࿐❈❁❈❁࿐ا
#مدح
#میلاد
#امام_سجاد
#اعیاد_شعبانیه
#امام_زین_العابدین
(سرحلقهی عبّاد)
آفرید از مِهر ، چون جان تو را جان آفرین
گفت بر خود از کمالِ خَلق این جان آفرین
آفرین جان آفرین را ، کآفرید این جان پاک
هم بر این جان آفرین و هم برآن جان آفرین
مرحبا بر خلق خالق باد و مصنوعی چنان
حبّذا بر خلق خالق باد و مخلوقی چنین
دست گوهر آفرین حق به دریای کمال
در صدف ، پرودہ یکتا دُرّ اعلا و ثمین
بحر فیض حق حسین و شهربانویش صدف
گوهر اعلا على ، سجاد و زین الساجدین
مفخر شرع نَبی و نصّ معنای نُبی است
کُنیه و القاب آن شاهنشه دنیا و دین
بومحمد ، بوالحسن ، سجادِ آل مصطفا...
کز ذکاوت بُد ذکی و ، از امانت شد امین
نشر احکام شریعت بود حکم آن امام
گرچه بُد محدودِ دشمن از یسار و از یمین
گر نمیبود اختناق دورہ ی مروانیان...
مُلک دین میکرد خرم همچو فردوس برین
پند و اندرزش بوَد مسطورہ در ارشاد خلق
چون صحیفه ، کآن بوَد مفهوم قرآن مبین
بر جبین زآن مُهر کز مِهر عبادت داشتی
زینت عُبّاد حق شد ، مرحبا مُهر جبین
در سجود او را همآوا بود در تسبیح حق
هم درخت و سنگ و ریگ و خار و خارا ماء و طین
شغل نیکویش عبادت خواند چون عبدالملک
گفت خوش بر حال و شغل این امیر مُلک دین
دشمنش دشنام داد او کرد در حقش دعا
کاین بوَد خُلق عظیم و خوی خیرالمرسلین
خاتم و سرحلقهی عبّاد حق بود و نوشت
جملهی "الحمدللهِ علیٰ" نقش نگین
بیست و دو حج رفت با ناقه ولی هرگز نزد
ناقه را ، یک تازیانه ، آن سوار بی قرین
(شمس قم) را معرفت نبوَد به وصف آن امام
آن قدَر دانم که او بودهست زین العابدین.
شادروان سید علیرضا شمس قمی
1361
https://t.me/shamseqomi
اَلسّلامُ عَلَیكَ یا اَباصالحَ المَهدی (عج)
#مدح
#میلاد
#اعیاد_شعبانیه
#میلاد_امام_زمان
(منتقم)
چو زد قدم به جهان صاحب الزمان مهدی
غریو شوق برانگیخت در جهان مهدی
به روز نیمهی شعبان ز برج وحدت حق
دمید مِهر جهانتابِ شیعیان مهدی
شکفت نوگل نرگس به دامن نرجس
فزود رونق گل را ، به گلسِتان مهدی
برون شد از صدف عصمت و عفاف و شرف
به بحر دین ، گهر عدل جاودان مهدی
صبا ! بگوی به خصم ستمگر و باطل
به عدل و داد شد از امر حق عیان مهدی
بوَد معین بشر در قبال کفر و ستم
ولیّ ِ ذاتِ خداوند مستعان مهدی
ز یُمن مقدم مسعود خود رها سازد
جهانیان همه از فتنه ی زمان مهدی
جهان بدون وجودش چو جسم بیجان است
که هست جانِ جهان و جهانِ جان مهدی
یگانه منتقم و دادخواهِ آل عبا...
بُود ز فرقه ی کفّار ، بی امان مهدی
بنا به مصلحت حق بوَد چو مُصلح خلق
چو حق به پردهی غیبت بُود نهان مهدی
عجب مدان که بُوَد لامکان و ناپیدا
که هست مظهر خلّاق لامکان مهدی
سرود، (شمس قمی) در مدیح حجّت حق
امیر کشور دین ، شافع جنان مهدی
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
(یا اباصالح المهدی ادرکنی)
#تا_ظهور
گر ببیند چهره ی آن ماه_منظر آفتاب
چادرِ شب میکشد از شرم بر سر آفتاب
گر ز حسنت آگهی یابد ز پیک باختر
تا ابد هرگز نمیتابد ز خاور آفتاب
در سپهر حسن و زیبایی خلاف کسب نور
گویی از ماه رخت، باشد منوّر آفتاب
خواست تا بیند ز پشت کوه خاور روی تو
زد رکابِ اسبِ شب، تا صبح، یکسر آفتاب
ای مَهِ کنعان حسن! از گرمی بازار تو...
گشته همپای زلیخا، دل پر آذر آفتاب
پردهٔ هجران فکن از چهره، ای ماه زَمن!
تا نیاید از درونِ پرده، اندر آفتاب
گر فروغ مهر تو تابد دمی بر چرخ عشق
حاجتی نبوَد که تابد بار دیگر آفتاب
تا شود نایل به حشرت! نیست شک در نقطهای
میشود محو جمالت! روز محشر آفتاب
تا ظهور ماه رویت، صبح تا شب تا ابد
چون غلامی منتظر اِستاده بر در آفتاب
(شمس قمّی) بیش ازین وصف مَهِ رویش مگو
کز حسد ترسم شود ، از من مکدّر آفتاب
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi