eitaa logo
اشعار ناب آیینی
31.7هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
95 فایل
✨#بِسْــــــمِ‌اللَّهِ‌الرَّحْمَـنِ‌الرَّحِيــمِ✨ ـ مدیریت: @Alihidari . . ☫ ﷽ ☫ 🔸مجموعه بزرگ تبلیغات برتر👇🏽 https://eitaa.com/joinchat/4076535811Cc50237fe56 . ⭐️مجموعه تبلیغاتی ناب 👇🏽 https://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59
مشاهده در ایتا
دانلود
بی روی علی شعر من آرایه ندارد بی اذن علی، نطق، درونمایه ندارد بی نام علی قرآن یک آیه ندارد بی حب علی دین بخدا پایه ندارد عمری پدرم گفت که فرزند خلف باش یعنی که فقط بنده‌ی سلطان نجف باش یاسین رخ و رحمان دل و توحید مقام است با حکم غدیر آمده، پس کار تمام است "سلطان جهانش به چنین روز غلام است" ذکر لب مولا صلوات است و سلام است هم شأن علی کیست؟ اگر هست بیاید! بالاتر از این دست محال است بیاید هم جاذبه هم دافعه دارد، به تعادل توصیف‌گر روی گل او شده بلبل نقل است که شاعر شده حافظ به توسل "لاحول و لاقوه الا بتغزل" ایجاز رباعی ست، بلندای قصیده‌ست از دفتر اشعار خدا، بیت گزیده‌ست خورشید شده آینه گردان جمالش خوردند ملائک همگی غبطه به حالش گشتم، به خدا نیست کسی مثل و مثالش میراث محمد، صلواتی‌ست که آلش کس نیست به جز فاطمه و حیدر و اولاد با آل علی هرکه در افتاد بر افتاد تاریخ عرب، فاتح خیبرشکن‌اش خواند "او" بود که پیغمبر اسلام، "من"اش خواند صدآیه‌ی نازل نشده از دهنش خواند استاد سخن، فاطمه، صاحب سخن‌اش خواند کو آنکه قدم جای قدومش بگذارد جز او احدی خطبه‌ی بی نقطه ندارد برده‌ست خدا نام از او داخل انجیل موسی به لبش نادعلی داشت لب نیل داده‌ست به فرمان علی گوش، ابابیل پیغامبری را علی آموخت به جبریل این‌ها همگی هیچ، بگو معجزه‌اش چیست اعجاز علی اینکه کسی مثل علی نیست عدل علوی دست عقیل است در آتش گیرم بزند دشمن او پشت در آتش لطفش به گنهکار چون آبی‌ست بر آتش شاعر! نزند دست بر این شعر تر، آتش در آتش سوزنده و بی سایه‌ی محشر بر چادر زهرا متوسل شو و بگذر عشق علی و فاطمه تکرار ندارد جز فاطمه عالم گل بی خار ندارد جز با در این خانه، گدا کار ندارد این خانه دری دارد و دیوار ندارد در کوچه‌ی باریک علی آه...چه ها شد هر بار گدا حاجتی آورد، روا شد ✍ . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
تداعی می‌کند ابروی او، نازک‌خیالی را منظّم می‌کند گیسوی او، آشفته‌حالی را تجلی کرد و از یک جلوه‌اش عالم پدید آمد خدا از روی و مویش ساخت ایام و لیالی را نجف‌رفته چه داند حال ما دور از نجف‌ها را چه داند اهل دریا، حس و حال خشکسالی را؟! مسیری نیست غیر از اشک تا دریای لطف او به گریه جلب می‌سازد گدا لطف موالی را به جمع عاشقان عیب است چشم خُشک آوردن کسی در بزم هرگز برندارد جام خالی را خجالت از عبادت بیشتر مقبول می‌افتد به جای فعل، از ما می‌خرد این انفعالی را به روی فرش صحنش تا نشستم خوب فهمیدم سلیمان نیز از صحن علی بُرده‌ست قالی را اگر‌ ساقی تو باشی، جان فدای جام می‌سازم که در جنت نخواهم یافت حتی این زلالی را علی و عالی و اعلی، علی و عالی و اعلی که معنا می‌دهد غیر از تو این اوصاف عالی را؟! برای گفتن از وصفت زبان شاعران لال است تقبل کن ز لطف، از ما، همین اشعار لالی را ✍ . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
بی روی علی شعر من آرایه ندارد بی اذن علی، نطق، درونمایه ندارد بی نام علی قرآن یک آیه ندارد بی حب علی دین بخدا پایه ندارد عمری پدرم گفت که فرزند خلف باش یعنی که فقط بنده‌ی سلطان نجف باش یاسین رخ و رحمان دل و توحید مقام است با حکم غدیر آمده، پس کار تمام است "سلطان جهانش به چنین روز غلام است" ذکر لب مولا صلوات است و سلام است هم شأن علی کیست؟ اگر هست بیاید! بالاتر از این دست محال است بیاید هم جاذبه هم دافعه دارد، به تعادل توصیف‌گر روی گل او شده بلبل نقل است که شاعر شده حافظ به توسل "لاحول و لاقوه الا بتغزل" ایجاز رباعی ست، بلندای قصیده‌ست از دفتر اشعار خدا، بیت گزیده‌ست خورشید شده آینه گردان جمالش خوردند ملائک همگی غبطه به حالش گشتم، به خدا نیست کسی مثل و مثالش میراث محمد، صلواتی‌ست که آلش کس نیست به جز فاطمه و حیدر و اولاد با آل علی هرکه در افتاد بر افتاد تاریخ عرب، فاتح خیبرشکن‌اش خواند "او" بود که پیغمبر اسلام، "من"اش خواند صدآیه‌ی نازل نشده از دهنش خواند استاد سخن، فاطمه، صاحب سخن‌اش خواند کو آنکه قدم جای قدومش بگذارد جز او احدی خطبه‌ی بی نقطه ندارد برده‌ست خدا نام از او داخل انجیل موسی به لبش نادعلی داشت لب نیل داده‌ست به فرمان علی گوش، ابابیل پیغامبری را علی آموخت به جبریل این‌ها همگی هیچ، بگو معجزه‌اش چیست اعجاز علی اینکه کسی مثل علی نیست عدل علوی دست عقیل است در آتش گیرم بزند دشمن او پشت در آتش لطفش به گنهکار چون آبی‌ست بر آتش شاعر! نزند دست بر این شعر تر، آتش در آتش سوزنده و بی سایه‌ی محشر بر چادر زهرا متوسل شو و بگذر عشق علی و فاطمه تکرار ندارد جز فاطمه عالم گل بی خار ندارد جز با در این خانه، گدا کار ندارد این خانه دری دارد و دیوار ندارد در کوچه‌ی باریک علی آه...چه ها شد هر بار گدا حاجتی آورد، روا شد ✍ 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
علی ای آنکه به عالم، همه جا قبله نمائی تو نمایی ز خدایی، که خدا را بنمایی نه فقط قبله نمائی که تو خود کعبه عشقی تو که خود قبله ی جانی ز چه از کعبه در آیی تو سرا پا همه نوری، تو همان حس غروری که به قلبم چو سروری،به دلم شور و نوایی به لب از شوق تو هردم،زنم از مدح تو چون دم همه خُرّم شود عالم، به سروری به صفایی علی عالی اعلا، ولی والیِ والا به جهان سید و مولا، تو شهنشاه ولایی تو علی صُهر رسولی،تو علی کفو بتولی همه اصلی و اصولی، همه‌ رکنی و بنایی علی ای شافع محشر، علی ای ساقی کوثر تو می خم غدیری، چه می روح فزایی علی ای مظهر پاکی، پدر تربت و خاکی پدر شاه شهیدی ، علم کرب و بلایی توکجا گوهر تابان، و کجا ریگ بیابان چه غم از طعنه ی نادان، که به لا نون لنایی تو به بستر ز چه بودی، شب کین از چه غنودی که شجاعانه نمودی، سرو جان را تو فدایی به دو عالم تو امیری، تو شهنشاه کبیری اسد بیشه ی شیری تو یل قلعه گشایی ولی والی بر حق، وصی و نایب مطلق که به جولانگه خندق، ز نبی غم بزدایی ز وفا شهره ی آفاق، ز دلیری به جهان طاق ز کرم معنی انفاق، تو شه جود و سخایی به نماز تو گواهی، شده ای نور الهی که دهی خاتم شاهی، ز کرامت به گدایی عجب از نطق فصیحت، که در آن متن صحیحت الف و نقطه نباشد و چنین خطبه سرایی همه صومی و صلاتی، همه نهج البرکاتی تو سرا پا صلواتی تو سر آغاز بقایی تو که هستی شه مردان که فنا شد ز تو شیطان زتو عالم شده حیران، بشری یا که خدایی و بسی منه لله که‌ تو هستی ولی الله که مرا راه گشایی و مرا راهنمایی هله ای شاه ولایت همه عالم به فدایت نتوان گفت ثنایت که فراتر ز ثنایی و چو در خاک نهندم،چه غریبانه به بندم به رهت چشم نبندم، که مرا نور و رجایی به جزا کوه گناهم، همه دم حسرت و آهم و تو را چشم به راهم ، که تو از راه بیایی 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
یکی شبیه من از راه دور آمده بود به این شلوغ، به این سوت و کور آمده بود امیدوار، پر از شوق و شور آمده بود شبیه شب زده‌ای سوی نور آمده بود غریبه بود و رفیقی در این دیار نداشت میان کوفه پی آشیانه‌ای می‌گشت قدم قدم به امید نشانه‌ای می‌گشت گرسنه بود، پی آب و دانه‌ای می‌گشت و کوچه کوچه به دنبال خانه‌ای می‌گشت قرار با چه کسی داشت که قرار نداشت؟! میان کوله‌ی او بود کوهی از مشکل تمام شهر به او گفت از آن طرف سائل و من روانه پی او به سوی آن منزل نمانده راه زیادی صبور باش ای دل به شوق دوست، قدم‌هایم اختیار نداشت در آن محل خبری بود، راه بندان بود هوای کوچه پراز عطر یاس و باران بود بهار سردر بیت الکرم نمایان بود کریم طایفه چشم انتظار مهمان بود زمانه بهتر از این مرد سفره‌دار نداشت رسید مژده که این خانه خانه‌ی حسن است عزیز آل پیمبر کریم پنج تن است خوش آمدید که او بی‌قرار آمدن است غریبه گفت که این خانه بهتر از وطن است چه خانه‌ای که برای کسی حصار نداشت رسیده بود به مقصد، چه حال خوبی بود عجب معاشقه‌ی بی مثال خوبی بود به اوج قصه رسیدم، وصال خوبی بود خیال بود ولیکن خیال خوبی بود برای نیم نگاهی دلم قرار نداشت غریبه سیر شد و لحظه‌های پایانی به یاد یک نفر افتاد بین مهمانی میان کوله‌ی خود خواست تا که پنهانی... کریم گفت کجا می‌روی؟! نمی‌مانی؟ ببر هرآنچه که می‌خواهی اینکه عار نداشت برای مرد فقیری که بین نخلستان نداشت هیچ طعامی به غیر قرصی نان همان که گفت بیایم به سوی خانه‌ی‌تان اگر اجازه دهی می‌برم برای همان غذا برای خود آن مرد شهریار نداشت کریم آه کشید و دلش شکست و گریست به گریه گفت بیا گوش کن حکایت چیست تورا کسی که فرستاده است سائل نیست اباالحسن پدرم دستگیر خلق، علی‌ست که بی عنایتش این سفره اعتبار نداشت :: :: اگرچه بوده سر سفره با جذامی‌ها نصیب او شده یک عمر تلخ کامی‌ها دروغ و طعنه و دشنام و بی مرامی‌ها غریب ماند میان تمام نامی‌ها که بین لشکر خود وقت فتنه یار نداشت کتاب غربت او خط به خط حدیث غم است میان این همه شاعر، بدون محتشم است کجا دخیل ببندم که بغض، دم به دم است که هرچه گشتم دیدم هنوز بی حرم است و دربقیع ضریحی بجز غبار نداشت ✍ 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
باید شب قَدرَت مرا آدم بسازد حُر و زهیر و عابس و اَسلم بسازد باید مفاتیح الجنانِ "شیخ عباس" دل را که شد ویرانه دستِ کم بسازد یارب! به من اشکی بده سازنده باشد اشکی بده از بنده‌ات میثم بسازد چشمی بده تا خوب را بشناسم از بد تنها نگاهم را بدوزم سمت گنبد دستی بده دست از تهیدستان بگیرم دستی بده تا راه بر شیطان بگیرم پایی بده جز در ره مولا نکوبم پا جای پایی چون "ابوموسی" نکوبم میلی بده از جام همدردی بنوشم در سیل ماتم نذر هم‌نوعم بکوشم عزمی بده آماده‌ی ایثار باشم وقت ضرورت، راهی پیکار باشم نسلی بده عشق شهادت در دل آن نسلی بده "فهمیده" باشد حاصل آن جانی بده سرشار از نور ولایت لب تر کند مهدی، کنم تقدیم حضرت هرکس به نوعی می‌کند نجوا شبانه من هم بخوانم از شهادت عاشقانه زیباترین نثر مناجاتم جهاد است امروزه وقتی صحبت از "جنگ اراده "ست جزءِ مجاهدهای در راه خدایم سجاده‌ام حکم کفن دارد برایم بر نفْس سرکش راه طغیان را ببندم با معنویت در دو عالم سربلندم بیش از چهل سال گذشته پای کاریم وقتی که خرمشهرها در پیش داریم رمز بقا قطعاً به دست مردم ماست این اولین تحلیل گام دوم ماست ما را سفارش می‌کند آقا به تقوا لِلظّالِمِ خَصْما وَ لِلْمَظْلومِ عَوْنا :: درس دبستان امیرالمؤمنین است گوشم به فرمان امیرالمؤمنین است نص اشداءُ علی الکفار یعنی منشور قرآن امیرالمؤمنین است حکم پدر دارد برای خاک یعنی ایران هم ایران امیرالمؤمنین است هرکس به هر جایی رسید از دار دنیا مدیون احسان امیرالمؤمنین است عمری محدث بودن و از غیب گفتن این کار سلمان امیرالمؤمنین است در کعبه مولایم علی آمد به دنیا پس صاحب خانه امیرالمؤمنین است ساعات خوب زندگی ما همیشه در زیر ایوان امیرالمؤمنین است حبل المتینم هست و فردای قیامت دستم به دامان امیرالمؤمنین است با دست او حق سفره‌اش را پهن کرده هر بنده مهمان امیرالمؤمنین است زهرای مرضیه همیشه دوست دارد چشمی که گریان امیرالمؤمنین است :: شخص پیمبر بانی بزم عزایش چشمان زهرا نیز می‌بارد برایش مرغ دلم پر می‌زند بر بام کوفه حلوای ختم مرتضی در کام کوفه می‌ریزد از غم‌های خود در جان دختر وقتی که بابا می‌شود مهمان دختر از غصه دیوارِ دلِ دختر ترک خورد وقتی که بابایش فقط نان و نمک خورد آماده دارد می‌شود بر قتل حیدر قومی که هر شب میوه از باغ فدک خورد سی سال پیش، از پا در آمد مرد خیبر وقتی میان کوچه ناموسش کتک خورد دلواپس فردای بابا اُم کلثوم باید بخواند روضه‌ها را اُم کلثوم از خانه که بابای از گل بهترم رفت گفتم که دیگر سایه‌ی روی سرم رفت دیدم به چشمم گوییا تا مسجد شهر پشت سر بابا دوباره مادرم رفت دیدم از این کوچه شروع کربلا را هجده سر بر روی نیزه، از حرم رفت.. ✍ 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
آیت الله است یعنی آیت عظمای ماست جلوه‌ی اعلا برای ربّی الاعلای ماست دور دنیا گشتن مارا خلایق دیده‌اند در نجف چرخی زدیم آخر نجف دنیای ماست ما کنار چاه‌های آب کوفه مانده‌ایم هرکجا جاپای مولا هست آنجا جای ماست والدینی شیعه دارم که نظیرش نیست نیست حضرت زهراست مادر، مرتضی بابای ماست پادشاه کشوری بود و عبایش پاره بود این که زهدش هم شده ضرب المثل، آقای ماست آبروداری ما بی آبروها پای اوست تا قیامت نوکری کردن برایش پای ماست قدر ما یعنی علی، تقدیر ما یعنی حسین یاحسین و یا علی ذکرِ شب احیای ماست با دهان روزه از او کربلا را خواستیم شوق یک کرببلا رفتن دراین دل‌های ماست ✍ 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
به‌مناسبت ١٧ شوال، سال‌روز اشک می‌بارید از چشمان سلمان مثل ابر گفت من یک قطره‌ام پیش تو ای دریای صبر! ای خوشا «اللهُ نور»ی که توئی پروانه‌اش خوش به حالش که تو دنیا آمدی در خانه‌اش همچنان از طرح آن روزم پشیمانم هنوز آن همه خندق چرا کندیم؟ حیرانم هنوز در سپاه ما مگر آن روز شیر حق نبود حاجتی دیگر به حفر آن همه خندق نبود خویش را در کام شیر انداخت او با پای خود تا پرید این سو و جولان داد «عمرو عبدِوُد» هی رجز می‌خوانَد و هی بی قراری می‌کنی وای از آن ساعت که تو قصد شکاری می‌کنی «لا فتی»! پیش آمدی «لا سیف» در دستان تو گفت احمد: نه، ولی نه از هراسِ جانِ تو گفت نه، تا دیگری با «عمرو» رو در رو شود گفت نه، تا دست آن پر ادّعاها رو شود دیدمت شیر جوان! تا ‌آمدی غرّان ز رَه گفتی: اِنّی فارِسٌ، سَمَّیتُ اُمّی حیدَرَه عمرو! آن «هل من مبارز» شد صدای آخرت خوب می‌بینم که می‌چرخد اَجَل دورِ سرت گیرم از جنگاوران بر تو کسی غالب نبود اسم آن‌ها که علی ابن ابی طالب نبود در زمین با هر که جنگیدی تو بردی پهلوان! دور دور ماست دیگر، ما یلان آسمان قلب حق در سینه‌ی من در پس این جوشن‌ست جنگ با «قهار» تکلیفش از اول روشن ست آمدم تا جان بگیرم یا که از جان بگذرم آمدم با ضربتی از جن و انسان بگذرم روز خندق را همان روز الستم می‌کنی خون فرقم را تو می‌ریزی و مستم می‌کنی فرق من باز و سپر باز و دهانِ تیغ باز با سه لب، لبیک می‌گویم در این راز و نیاز باده مست و باده نوشان مست و ساقی مستِ مست مست می‌چرخد به دورش عالمی ساغر به دست پس «الا یا ایها الساقی ادر کاساً» عظیم تیغ را برگیر، بسم الله رحمن الرحیم برق هیبت در نگاهت چشم او را خیره کرد ناگهان گردی به پا شد که هوا را تیره کرد تا به راه انداختی آن گِردباد حیدری عمروْ جای جنگ شد مبهوت آن جنگاوری دم به دم چرخیدی و چرخاندی آن تیغِ دودَم هم چپ و هم راست بودی، پلک تا می‌زد به هم در زمین با لرزه‌ی گامت قیامت می‌کنی «یا قسیم النار و الجنة»! چه قسمت می‌کنی؟ می‌زنی شمشیر هم چون آذرخشی مرگ‌بار نه، نمی‌فهمد زبانی عمروْ، الا ذوالفقار تیغ با آن وزن در دستان تو مثل پَرَست پر درآورده‌ست، حق دارد، به دست حیدرست یک نفس بر عمروْ می‌تازی و او درمانده‌ است تیغ هم مثل سپر در دست دیگر مانده است هر چه دارد در دفاع از جان خود رو می‌کند پیش تو شیر قدیمی کار آهو می‌کند باورش می‌شد اگر رزم تو در بدر و اُحُد پیش تیغت وا نمی‌ماند این چنین در کار خود گفت با خود بی رقیبم چون که دیگر حمزه نیست او نمی‌دانست سیف الله، بعد از این علی‌‌ست باورش شد پنجه‌ها وقتی اسیر شیر بود باورش شد قدرت بازویت امّا دیر بود تیغ برّان بود، امّا تیغِ ایمان را زدی پای او نه پایه‌های کفر و عصیان را زدی نقشه‌ی اهل تکاثر باز نقشی شد بر آب شَر به خاک افتاد و سر خم کرد پیش بوتراب آمدی چون عید نو تا قفل زندان بشکنی دیو مردم خوار را چنگال و دندان بشکنی پای آن دیو سیه از روی زانو شد دو نیم چیست پا، وقتی نیاید در صراط المستقیم؟ مثل بُت آن کوهِ آهن بر زمین افتاده بود کفر بر پای امیر المومنین افتاده بود عمروْ!، عُمرت غرورت از کفت بیرون کشید عبدِ «وَد» بودی و عبد «رَب» تو را در خون کشید خویش را بر باد با دستان خود دادی چرا؟ عمروْ! ـ چشمت کورـ با حیدر در افتادی چرا؟ عرش هم تکبیر گفت از شور پیکارت علی! عقل انگشتش به لب، وامانده در کارت علی! در دلم توفان اسرار تو دامن می‌کشد وای اگر گویم، ابوذر تیغ بر من می‌کشد آن که پیش ضربتش اعمال ما فانی‌ست کیست؟ آن که می‌داند در این عالم که حیدر کیست، کیست؟ من کم آوردم، ببین لبریز شد دریای من باز هم با چاه رازت را بگو مولای من ✍ 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
به‌مناسبت ١٧ شوال، سال‌روز دلم غير ايوان پناهی نداشت دلم زائری بود و راهی نداشت دلم در بساطش جز آهی نداشت علی داشت آن را كه شاهی نداشت به دور امير كرم گشته‌ام صد و ده قدم در حرم گشته‌ام به او گفتم ای شاه! راهم بده امان نامه‌ای بر گناهم بده لياقت به يك دم نگاهم بده پناهی ندارم، پناهم بده صدا زد پريشانی‌ات با علی اگر خسته‌جانی بگو يا علی همين لحظه‌ها بود پيدا شدم علی گفتم و از زمين پا شدم شب و روز حيران مولا شدم گدا بودم او خواست آقا شدم دلِ من بدون علی بی كس است بميرم ببينم علی را بس است تحمل به اين نور لابد نبود ترک خوردن كعبه بی خود نبود و كعبه كه جای تَرَدُد نبود پس اين ها همه يك تولد نبود خدا خواست ثابت كند بر جهان علی هست يكتاترين در جهان فقيری كه انگشتر از او گرفت سليمان شد و ذكر ياهو گرفت زمين تخت او آسمان تاج او به دوش نبی بود معراج او اگر مدح او بر لبم جا گرفت يدالله دستان من را گرفت به من گفت از مرد خندق بگو بيا از علیٌ مع الحق بگو سه بار از نبی اذن ميدان گرفت علی هست پس مصطفی جان گرفت نبی گفت جانم به قربان او علی جان من هست و من جان او علی با خدا و خدا با علي علی يا خدا گفت، حق ياعلی اميری نداريم الّا علی اگر ناتوانی بگو يا علی 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
به‌مناسبت ١٧ شوال، سال‌روز ؛ ؛ «هل من مبارز»... نعره دنیا را تکان می‌داد در خندقی خود کنده، شهر از ترس جان می‌داد اینک سوار کفر، زیر رقص شمشیرش لبخند شیطان را به پیغمبر نشان می‌داد «یک مرد آیا نیست؟»... این را کفر می‌پرسید آن روز ایمان مدینه امتحان می‌داد هرکس قدم پس می‌کشید و با نگاه خود بار امانت را به دوش دیگران می‌داد با شانه خالی کردن مردان پوشالی کم کم رجزها مزهٔ زخم زبان می‌داد «رخصت به تیغم می‌دهی؟»... این را علی پرسید مردی که خاک پاش بوی آسمان می‌داد فرمود نه بنشین علی جان! تو جوان هستی آری همیشه پاسخش را مهربان می‌داد «هل من مبارز»... نعره گویا از جگر می‌زد فریاد او بر قامت شهری تبر می‌زد او می‌خروشید و رجز می‌خواند و بر می‌گشت او مثل موجی بود که بر صخره سر می‌زد کم کم هوا حتی نفس را بند می‌آورد نبض مدینه پشت خندق تندتر می‌زد زن‌ها میان خانه‌ها شیون به‌ پا کردند انگار تک‌تک خانه‌ها را نعره در می‌زد فریاد بغض بچه‌های شهر را بلعید ساکت که می‌شد، دیو فریادی دگر می‌زد یکبار دیگر اذن میدان خواست از خورشید لب‌های شیرین علی حرف از خطر می‌زد فرمود: «نه» هرچند که قلب علی را دید مثل عقابی در قفس که بال و پر می‌زد «هل من مبارز»... باز زانوی علی تا شد این بار دیگر اذن میدان یک تمنا شد فرمود پیغمبر: «علی جان! یا علی! برخیز» خندید، بند از دست‌های شیر حق وا شد شمع شهادت شعله‌ور بود و خدا می‌دید پروانه در آتش بدون هیچ پروا شد برقی زد آهن، پاره شد بند دل دشمن تا تیغه‌های ذوالفقار از دور پیدا شد تا انعکاس صورتش بر ذوالفقار افتاد ابرو گره زد تیغ روی تیغ زیبا شد مثل عقابی در نگاه عَمرو می‌چرخید فرصت برای تیز پروازی مهیا شد اینک رجزها تن به لالی داده بودند و طوفانی از نام علی در دشت برپا شد اعجاز یعنی ضربهٔ دست علی آن روز دشمن اگر که رود، او مانند موسی شد تا لا فتی الّا علی را آسمان می‌خواند لا سیف الّا ذوالفقار این گونه معنا شد در وصف این ضربت خدا حتی غزل دارد آری علی با ضربتی عالی اعلا شد ✍ 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
به‌مناسبت ١٧ شوال، سال‌روز سرّ توحید احمدی این‌است: که علی را فقط خطاب کند عرصه‌ی جنگ هم که تنگ شود، روی حیدر فقط حساب کند آی مرحب! برو کنار بایست، هدف انگار کندن در نیست شیر حق اینچنین که می‌غرّد آمده قلعه را خراب کند روح انگار روح تازه گرفت، آمد از فاطمه اجازه گرفت تا که در عرش، عکسِ حیدر را ـ درِ قلعه به دست ـ قاب کند با دَم یا علی به هر دو دَمش، با هجوم سریع و پشت همش ذوالفقار برهنه کاری کرد، ملک الموت اعتصاب کند می‌پری آن طرف سواره ولی، عمرو! آن سوی خندق است علی جنگجویی ندیده‌ام چون تو، سوی مرگش چنین شتاب کند دلت از او شنید و نرم نشد؟ پیش خورشید بود و گرم نشد؟ پس لب ذوالفقار او تنها می‌تواند تو را مجاب کند فرق او را شکافتی، بشکاف!، مُحرِم است او و خواست قبل طواف در وضویش به رسم عاشق‌ها، روی خود را به خون خضاب کند تیغ بر عمرو پهلوان حیدر، آنچنان زد که حضرت داور ضربه‌ی روز خندقِ او را، بهترین ضربه انتخاب کند در میان عرب خبر پیچید، در دلش هر مبارزی فهمید خاک خود را به باد خواهد داد، رزم اگر با ابوتراب کند همه دیدند امیر می‌آید، زودتر از غدیر می‌آید کی شود یک امینیِ دیگر، شرح آن ضربه را کتاب کند؟ بیشتر بین عاشقانِ علی، حرف سلمان و مالک است ولی رقص خرمافروش بر سرِ دار، دل ما را همیشه آب کند بعد یک عمر ذکر یا حیدر، مطمئنیم ساقی کوثر به دل کوزه‌گر می‌اندازد، خاک ما ساغر شراب کند قلب ما در لحد که می‌بویند، به رقیب و عتید می‌گویند بنده‌ی حیدرند بگذارید، او بیاید خودش حساب کند شعرم از برق ذوالفقار رسید، روشن و گرم و بی‌قرار رسید تا به ذره‌ نگاه یار رسید، می‌رود کار آفتاب کند* شعر شمعی برای تو که نشد، قد گلدسته‌های تو که نشد** شادم اما، مگر شنیده کسی، شاعرش را علی جواب کند؟ ✍ *به ذره گر نظر لطف بوتراب کند / به آسمان رود و کار آفتاب کند **اشاره به زمزمه ساده و خالصانه شمع‌ سازی که مورد عنایت مولا قرار گرفت: شمع می‌سازم برایت یا علی / قد این گلدسته‌هایت یا علی 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
به‌مناسبت ١٧ شوال، سال‌روز دست خدا و نفْسِ پیمبر فقط علی‌ست شمشیر و شیرِ خالقِ اکبر فقط علی‌ست بعد از نبی به امر خداوند ذوالجلال ما را امام و هادی و رهبر فقط علی‌ست دست خدا که با سر انگشت خویشتن خورشید را نمود مسخر فقط علی‌ست بر آن دو تن که هر دو ز خیبر گریختند اعلان کنید فاتح خیبر فقط علی‌ست این نام را مباد به دیگر کسان دهند این حق حیدر است که حیدر فقط علی‌ست مردی که جان به دست، شب جای رسول خفت به بستر فقط علی‌ست ای تشنگان حشر به حق خدا قسم باور کنید ساقی کوثر فقط علی‌ست مردی که در مهاجر و انصار از نخست گردید با رسول برادر فقط علی‌ست دیوار کعبه سینه گشود از برای او مولود بیت حضرت داور فقط علی‌ست نوزاد بیت و صاحب بیت و امیر بیت مهمان بیت همره مادر فقط علی‌ست آن شیر کبریا که در ایام کودکی از هم درید پیکر اژدر فقط علی‌ست روز احد به رغم تمام فراریان یاری که گشت دور پیمبر فقط علی‌ست از منبر رسول خدا آید این ندا بعد از رسول، صاحب منبر فقط علی‌ست کس را چه زهره تا که شود کفو فاطمه آن کس که شد به فاطمه شوهر فقط علی‌ست ممدوح «انّما» که خدا گفته در کتاب گفتیم و گفته‌اند مکرر فقط علی‌ست در روز حشر پیشروِ ختم انبیا صاحب علَم به عرصۀ محشر فقط علی‌ست شاهی که رَخت کهنه به تن کرد و رَخت نو_ با دست خویش داد به قنبر فقط علی‌ست دست خدا که یک تنه در عرصۀ نبرد بگرفت سر ز عمر دلاور فقط علی‌ست در فتح بدر و خیبر و در خندق و احد بالله قسم امیر مظفّر فقط علی‌ست آن بت‌شکن که در حرم خاص کبریا بگذاشت پا به دوش پیمبر فقط علی‌ست «اِلّا علی» ندای خدا بود در اُحد ممدوح این ندای منور فقط علی‌ست فرمود مصطفی که منم شهر علم و بس این شهر علم را که منم، "در" فقط علی‌ست آن کو به کودکی به رسول خدا مدام بوده انیس و مونس و یاور فقط علی‌ست گو صد خلیفه بعد پیمبر فقط علی‌ست آن را که حق نموده مقرر فقط علی‌ست «میثم» امیر خلق و رفیقِ فقیرِ شهر_ در عالم وجود سراسر فقط علی‌ست ✍ استاد 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7