eitaa logo
اشعار ناب آیینی
28.3هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1هزار ویدیو
60 فایل
✨#بِسْــــــمِ‌اللَّهِ‌الرَّحْمَـنِ‌الرَّحِيــمِ✨ ـ مدیریت: @Alihidari . تبلیغات پربازده مجموعه غدیر👇 https://eitaa.com/joinchat/1975058490C0233b308cd . . . 📳 مجموعه تبلیغاتی گسترده ایتا😍👇 https://eitaa.com/joinchat/4076535811Cc50237fe56 ـ
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🏴 زبانحال، در عزای 🏴🍃 -لطفا حق روضه ادا شود- کربلا دشتِ بلا خوانده و نامیده شده دلم از داغِ علی(ع) خون شده! رنجیده شده قامتِ تازه جوانم شده با خاک؛ یکی جای-جایِ بدنش رفته و ساییده شد نیزه ها آب-نداده پسرم را کشتند با لب تشنه به خون خفته و غلتیده شده روی پیشانی اش افتاده چه ردّ شمشیر لبش از فرطِ عطش خشک و چروکیده شده گلِ لیلا شده پرپر، چه به هم ریخته است نه که با دست! که با تیر و کمان چیده شده میگذارم نگران! صورتِ خود را با اشک... به روی صورتِ زیبایِ خراشیده شده شیشۂ عمر علی اکبرِ(ع) من خورد زمین کمرم خم شده و... وای چه پاشیده شده می برم بینِ عبا دار و ندارِ خود را با همان دست که یخ کرده و لرزیده شده! 👉 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
🏴 اشعار ________ این سو و آن سو می روی بالای نیزه ششماهه ام..حالا شدی آقای نیزه.. سخت است باور کردنش!ای کاش می شد تا که در آغوشم بشینی جای نیزه.. گریه جوابِ غصّه هایت را نمی داد ای کاش سینه می زدم در پای نیزه تنها نه من می نالم و می گریم ای گل بشنو خودت ششماهه..های و های نیزه دیدی بجای بوسه از زیرِ گلویت... افتاد پای حنجرت امضای نیزه.. اینقدر با لبهای خود ما را نسوزان آتش گرفته روی نی سقّای نیزه 🔸شاعر؛ _________________________ 🏴 اشعار ____ او آب را به دست خودش آفریده است دریا عقیق سرخ لبش را مکیده است روشن ترین دعای قنوت حسین شد نوری که از گلوی سپیدش دمیده است حتی فرات حق لبش را ادا نکرد غیر از سه شعبه ای که نوکش آب دیده است تیر از میان آن همه مضمون گریه دار معنای نازک گلویش را گزیده است طفلی هنوز راه نیفتاده است ... آه خون با شتاب بر رخ پاکش دویده است وقت تلظی لب او آب می شود دریا؛ که منت از برهوتی کشیده است تشییع پیکرش به عبا احتیاج داشت مانند پیکری که بریده بریده است او رفت و آب خوردن مادر عذاب شد جرعه به جرعه طعم عطش را چشیده است از آسمان حنجر زخمی و تشنه اش بر خاک عرش، خون گلویش چکیده است قطعاً که گاهواره او عرش کبریاست درصحن سینه ی پدرش آرمیده است چاووش نیزه ای شده لالایی رباب حالا که طفل تشنه به دستش رسیده است 🔸شاعر: _____________________ 🏴 اشعار ________ پرپر زد و پریشان گردید و رفت از حال بر روی دستِ بابا خندید و رفت از حال قلبش تکان تکان خورد و جایِ جرعه ای آب؛ تیری به حنجرش خورد! ترسید و رفت از حال قنداقه غرق خون شد! پس ناتوان و آرام... بر دورِ لب، زبانش چرخید و رفت از حال بابا چه بغض کرد و از گوش تا به گوشَش- -را با لبانِ لرزان، بوسید و رفت از حال با چشم نیمه بازش یکریز پلک میزد یکریز دست و پایش لرزید و رفت از حال شش ماهه بود و بابا برداشت از گلو خون بر آسمانِ هفتم پاشید و رفت از حال گهواره کنج خیمه؛ بیتاب تاب میخورد مادر دو دستِ خود را بویید و رفت از حال! 🔸شاعر: _______________________ 👉 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
🏴 اشعار _________________ پی دریا شدن چون رود غم آواره می آیی به دست موج موج گریه از گهواره می آیی چرا اینقدر آشوبی، نکن اینطور بیتابی کمی دیگر در آغوش پدر آرام میخوابی کلامی از تو شیرین میکند تلخی دنیا را بیا و این دم رفتن زبان واکن بگو بابا! ببوسد زودتر ای کاش گلبرگ دهانت را که آتش میزند داغ تو قلب باغبانت را به بزم تیرها، مردانه، بی شمشیر می آیی تو که جنگی نداری بی کمان و تیر می آیی عبای باغبان دشت سرخ از ردّ بارانست گمانم غنچه نشکفته ای درگیر طوفانست گلو باید بگیرد کام جان از چشمه ای دیگر نمینوشد به جز خون آسمان از چشمه ای، دیگر سپاه شب به کام خون کشیده رنگ و رویت را بگو دیگر نمیبیند سپیدی گلویت را تویی که از زمین با آرزوی ماه دل کندی چرا در خواب نازت چشم هایت را نمیبندی به روی خاک سوزان چشم هایت را ببندی کاش میان سوختن، در خاک خوابیدن نخندی کاش به معراج بلا سرمیگذاری روی سرنیزه سرت آرام میگیرد به جای شانه بر نیزه 🔸شاعر: ____________________________ 🏴 اشعار ________________ صدای لالایی میاد از توی خیمه رباب کبوتر کوچیک من گریه نکن آروم بخواب بخواب شاید بارون دلش بسوزه یه کم بباره بباره و عمو نره تا که برات آب بیاره رقیه طاقت نداره ببینه اشکای تو رو با دستای مهربونش گرفته دستای تو رو الهی که من بمیرم تا تو رو اینجور نبینم طاقت ندارم ببینم هی میزنی چنگ به سینم سرباز کوچیکم بخواب بابا بیرون منتظره میخواد که همراه خودش تو رو به میدون ببره یادت باشه وقتی میری خنده نیاری رو لبت تا نبینن خنده هاتو آدمای دورو برت بذار ببندم رو سرت سربند یا فاطمه رو پشت و پناهت فاطمه حالا دیگه پسر برو 🔸شاعر: ___________________________ 🏴 اشعار ____________ از شبِ هفتم به اهل خیمه بستند آب را تشنگیِ کودک شش ماهه برده تاب را از دوچشمِ مادرش ، آری ، گرفته خواب را او دراورده به گریه ، از عطش ، مهتاب را کل خیمه در پیِ آبی برای این پسر ما همه بودیم تشنه ، لکن اصغر تشنه تر دشمنان با اشکِ چشمِ من ، تسبم میکنند بی علی هستند و قطعا قبله را گم میکنند شاید اینها بر منِ خسته ترحم میکنند این غدیرِ خونیِ مارا کمی خُم‌ میکنند بردمش من اصغرم را سمتِ میانِ نبرد هیچکس یک قطره آبی هم به ما هدیه نکرد تازه ، من دیدم که تیری هم به سمتِ ما زدند... کل لشکر تیر را دیدند و از خود جا زدند تا سفیدیِ گلو ، چون ماه ، شد پیدا ، زدند آب ، هیچ اصلا! چرا با تیر ، کودک را زدند؟ داشتم میگفتم از خشکیِ لب هایش ولی آه... ، بدجوری به خود پیچید یک دفعه علی گرچه لشکر خواستند آبی دهند ، اما نشد هیچکس بهرِ کمک کردنِ به کودک پا نشد اصغر از این همهمه حتی دو چشمش وا نشد گفتم: اصغر رو زدم! شرمنده ام بابا ، نشد... حال من ماندم میانِ خیمه و این دشمنان مانده ام حیران و سرگردان ، میانِ این و آن... کودکِ شش ماهه‌ی من ، سوخته بال و پرش بین قنداقِ پر از خون است ، جسمِ اطهرش روی یک دستم تنش ، برروی یک دستم سرش حال بفرستم کدامش را برای مادرش؟ تیر خورده جای شیر و خواب رفته اصغرم بهرِ خوابیدن ، علی را پشتِ خیمه میبرم آرزو دارم نبیند مادرش این صحنه را پیکرش در بین قنداق است و سر از تن جدا خاک میکردم علی را در زمین کربلا ناگهان هم مادرش آمد به پشتِ خیمه ها کاش وقتی که میانِ خون نشستم ، بی پناه مادرم هرگز نیاید گوشه ای از قتلگاه... 🔸شاعر: _____________________________ 👉 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
با چه رو خیمه بَرَم این سرِ آویزان را  چه کنم مشکلِ این حنجر خون ریزان را  به سفیدیِ گلوی تو کسی رحم نکرد  رسمِ کوفی است بگیرند هدف، مهمان را  👉 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
با چه رو خیمه بَرَم این سرِ آویزان را  چه کنم مشکلِ این حنجر خون ریزان را  به سفیدیِ گلوی تو کسی رحم نکرد  رسمِ کوفی است بگیرند هدف، مهمان را  👉 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
💔🥀 کربلا دشتِ بلا خوانده و نامیده شده دلم از داغِ علی(ع) خون شده! رنجیده شده قامتِ تازه جوانم شده با خاک؛ یکی جای جایِ بدنش رفته و ساییده شده 💔 💔🥀
سلام مولای ما ، صاحب عزا ، مهدی جان در روزهای هراسناکی که جهان از اضطراب بیماری به خلوت خویش خزیده است ، ما با دلهای دردمند و مشتاقمان ، با اشک های دمادم و بی پایانمان و با جان های منتظر و امیدوارمان ... رخت بی ریای عزا بر تن کردیم ، خیمه های ماتم برپا نمودیم و بساط روضه گستردیم ... ... و امید آن داریم که به حرمت عزای جد غریبتان ، خداوند ، رخت فرج بر قامت زهرایی شما بپوشاند و چشمان سوگواران امام مظلوم را به جمال بهشتی شما روشن کند ...
خزان زندگی بر جانت افتاد تو را پرپر نمود و دست من داد عصای پیری ام بودی علی جان شکستی و شکستم، داد بی داد 👉 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
کوفیان منتظر و در صدد آزارند نکند داغ تورا روی دلم بگذارند پسرم خیمه همینجاست مرا گم نکنی پسرم دور نشو سنگ دلان بسیارند 👉 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
برخیز و رحم کن به دل بى امان من داغ تو پیر کرد مرا اى جوان من هفت آسمان به حال تنت گریه می کنند برخیز اى ستاره ى هفت آسمان من 👉 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7