eitaa logo
شقشقیات. احمدی شیرازی
309 دنبال‌کننده
14 عکس
2 ویدیو
0 فایل
این کانال مربوط به استاد مصطفی #احمدی_شیرازی از اساتید سطوح عالی حوزه است در اینجا تحلیل متون دینی و ایجاد سوال برای پژوهشگران و طلاب می‌پردازیم. @M_AhmadiShirazi دو کانال دیگر مربوط به استاد: @osul_mozaffar @ahmadishirazihekmat
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از اَهالی تربیت🌱
📌جلسه تفسیر قرآن کریم ❇️موضوع : جایگاه سختی و ابتلائات در 🔻حجت الاسلام استاد احمدی شیرازی ❇️یکشنبه ها از نماز مغرب و عشاء 🔺مسجد مهدویه کمال آباد .❀༻⃘⃕ ࿇﷽࿇༻⃘⃕ ❀. جایی برای قوی شدن تربیتی ها🌱 🆔@ahali_tarbiiat 🇮🇷🌱 🌱🇮🇷🌱 🇮🇷🌱🇮🇷🌱 🌱🇮🇷🌱🇮🇷🌱
شقشقیه ۲۲ «اقسام واسطه» اگر کسی با کتب فلسفی، منطقی، عرفانی، اصولی، فقهی و ... آشنا باشد و با این علوم انس داشته باشد، می‌داند که در این علوم از سه اصطلاح «واسطه در اثبات»، «واسطه در ثبوت» و «واسطه در عروض» به طور مکرر استفاده می‌شود. «واسطه در ثبوت» واسطه در ثبوت یعنی همان علت تکوینی. وقتی چیزی علت برای امری باشد به آن واسطه در ثبوت می‌گوییم. مثلاً در دو عبارت «دست من سوخت» یا «الحدید ممتد»، آتش علت سوختن دست و منبسط شدن آهن است. پس به آن، واسطه در ثبوت گفته می‌شود. «واسطه در اثبات» واسطه در اثبات را به طور خلاصه می‌توان به واسطه در شناخت و آگاهی تعریف کرد. اگر شیئی یک شیء دیگر را به ما معرفی کند و سبب شناخت آن بشود، به شیء اول، واسطه در اثبات می‌گوییم. در مثال «حسن کیست؟ برادر حسین»، ما به واسطه‌ی حسین که از قبل برای سوال کننده شناخته شده بوده است، حسن را معرفی کردیم. پس به حسین، واسطه در اثبات برای حسن گفته می‌شود. در مطلب بعد واسطه در عروض را معرفی خواهیم کرد ان شاءالله. -عروض
شقشقیات. احمدی شیرازی
شقشقیه ۴ فرق بین مجاز در کلمه و مجاز در اسناد : در «مجاز در کلمه» طبق قول مشهور(در مورد سایر اقوال
شقشقیه ۲۳ «اقسام واسطه» گفته شد که ما سه نوع واسطه داریم، یکی واسطه در ثبوت و دیگری واسطه در اثبات و در نهایت واسطه در عروض. واسطه در ثبوت و واسطه در اثبات را در مطلب قبل تبیین نمودیم، در این مطلب از واسطه در عروض بحث خواهیم کرد. «واسطه در عروض» واسطه در عروض را باید با دو نگاه مختلف بررسی کرد، یکی با نگاه فلسفی و دیگری با نگاه ادبی. «نگاه ادبی به واسطه در عروض» در ادبیات به این نوع از کلام، مجاز در اسناد نیز اطلاق می‌شود. در این بحث ادبی ما دو موضوع داریم که این دو موضوع دارای یک رابطه هستند و بنابرقولی واضع و جاعل آمده و در هر جایی که بین این دو موضوع رابطه خاصی برقرار بود، اجازه می‌دهد که محمول موضوع اول که واقعا مال همان است، به موضوع دوم داده شود، یعنی موضوع دوم بالعنایة و المجاز دارای این محمول شده است. به این رابطه بین دو موضوع در اصطلاح ادبیاتی، علاقه و علقه بین دو موضوع گفته میشود که در این تقریر، علاقه را واضع معین می‌کند. البته تقریر دیگری هم در مورد رابطه این دو موضوع وجود دارد که اتفاقا تقریر اصح هم همان است و در این تقریر گفته می‌شود که اگر طبع و ذوق سلیم اجازه داد که محمول یک موضوع را به موضوع دیگری بدهیم، این مجاز صحیح خواهد بود و نوع علاقه و تعداد آن دیگر به دست واضع و جاعل نخواهد بود و اصلا قراردادی نمی‌باشد، بلکه تابع ذوق سلیم است. «نگاه فلسفی به واسطه در عروض» در نگاه فلسفه، واسطه در عروض را باید همان دروغ نامید، و گفت که محمولی که مال یک موضوع نیست را به آن موضوع داده‌ایم. مثلاً در «المیزابُ(ناودان) جری»، اگر با دقت عقلی و فلسفی نگاه کنیم می‌گوییم که جریان واقعا مال آب است و اصلا ناودان هیچ گونه جریانی ندارد. البته مرحوم علامه طباطبایی رحمة الله و رضوان الله تعالی علیه در بحث اعتباریات از کتاب شریف اصول فلسفه و روش رئالیسم در مورد این نوع از دروغ مباحث ظریفی دارند که در جای خود بیان خواهد شد ان شاءالله تعالی.
«جلسه اول» مرحوم علامه مظفر رحمه الله کتاب اصول الفقه را برای مبتدیان در علم اصول نوشته اند و سپس بیان کرده اند که این کتاب حلقه وصل بین دو کتاب و می‌باشد. ایشان می‌فرمایند که در کتاب سه نکته را رعایت کرده اند: اولاً عبارات را به صورت سهل و آسان و بدون پیچیدگی و غموض بیان کرده‌اند. ثانیاً عبارات را به صورت مختصر و کوتاه بیان کرده‌اند. ثالثاً اینکه آراء جدید در علم اصول را که در عصر ما پدید آمده اند را هم در این کتاب متذکر شده‌اند. که عمده نظرات این مرحله عبارتند از نظرات و و و . لذا باید توجه داشت که این دو نکته اخیر کمی تدریس و تحقیق در این کتاب را سخت کرده‌اند و مدرس و محقق در این کتاب باید اشرافی بر نظرات أعلام و بزرگانی که ذکر شد داشته باشد تا بتواند حق مطلب را ادا کند و همچنین باید بتوان از عبارات کوتاه موجود در مطلب، مطلب صحیح را استخراج و تبیین کرد. نکته دیگری که باید مورد توجه قرار گیرد، مکتبی است که مرحوم علامه مظفر رحمه الله در آن مشغول به تدریس است و این کتاب را هم بر اساس آن نوشته‌اند. ایشان یکی از بارزترین مدرسین حوزه نجف و مکتب نجف در علم اصول می‌باشند. لذا ابتداءً باید کمی در مورد این مکتب و خصوصیاتش صحبت کرد و سپس وارد مباحث کتاب شد. و للکلام تتمة سیأتی ان شاءالله @osul_mozaffar
شقشقیه ۲۴ «قیاس فقهی، اصولی و منطقی» مراد از قیاس های «فقهی، اصولی و منطقی» چیست؟ چطور می‌توان این سه را از هم تفکیک کرد و آنها را به درستی تشخیص داد؟ ثمره تشخیص این سه نوع چیست؟
«جلسه دوم» در جلسه قبل، از سختی تدریس و تحقیق کتاب به خاطر خلاصه بودن عبارات و متفرع بودن بر نظرات ، ، و سخن گفته شد، و البته بنابر نظر حقیر به خاطر همین دو دلیل، بنده این کتاب را از سخت‌ترین کتب تدریسی حال حاضر در حوزه‌های علمیه و دانشگاه‌ها می‌دانم، گر چه عبارات آن دارای پیچیدگی و غموض نمی‌باشد. همچنین گفته شد که مرحوم علامه مظفر رحمه الله یکی از نمادهای مکتب نجف در علم اصول فقه می‌باشند. لذا باید در مورد این مکتب اصولی کمی بحث و گفتگو کرد. و علی الله الاتکال مکتب اصولی نجف که علمایی همچون و و و را می‌توان از افراد شاخص آن معرفی کرد، دارای شاخصه‌هایی است که البته برخی از این شاخصه‌ها در میان برخی علمای قم هم رسوخ کرده است. ما برای تدریس کتاب شریف به دو شاخصه‌ی مهم این مکتب اصولی اشاره خواهیم کرد: ۱. در این مکتب عموماً مباحث تداخل دو علم و به نحو چشمگیری وجود دارد و استدلالات و اصطلاحات فلسفی و منطقی متعددی در کتب صاحبان این مکتب و من جمله وجود دارد. لذا برای یادگیری کتب اصولی این بزرگان باید با اصطلاحات و استدلالات فلسفی آشنا بود. ۲. شاخصه‌ی دوم که به نحوی از شاخصه‌ی اول به وجود آمده است، این است که علم اصول در نزد صاحبان این مکتب دارای یک نظم ریاضی خاص می‌باشد و هر مطلبی را باید در چارچوب این نظم ریاضی قرار داد تا بتوان آن را وارد علم اصول فقه کرد و اگر مطلبی از این چارچوب تخطی و تخلف کرد، از علم خارج خواهد شد. شاخصه‌ی دوم را در جلسه آینده که بحث از می‌باشد، به نحو مبسوطی به بحث خواهیم گذارد ان شاءالله تعالی. @osul_mozaffar
«جلسه سوم» رحمه الله در ابتدای علم اصول به تعریف این علم می‌پردازند. نگاه ایشان به علم اصول، به واسطه‌ی آلی بودن این علم، تعریفی بر مبنای کارکرد و غرض این علم به نسبت علم فقه است، نه اینکه بخواهند به واسطه‌ی و یا هر امری دیگر این علم را تعریف کنند. علامه مظفر رحمه الله علم اصول را آلی می‌دانند و آن را ابزاری برای استخراج صحیح احکام در می‌دانند، لذا در ابتدا باید نحوه‌ی ارتباط این دو علم را از نظر این اصولی بزرگ تبیین کنیم. علامه مظفر رحمه الله نوع استخراج و استنباط احکام در علم فقه را مبتنی بر یک قیاس می‌دانند که به آن گفته می‌شود. پس قیاس فقهی به قیاسی گفته می‌شود که صغری و کبرای آن، به ما یک نتیجه‌ی فقهی و به اصطلاح یک حکم شرعی بدهد. حال سوال این است که دخالت علم اصول در این قیاس فقهی به چه شکل می‌باشد؟ و للکلام تتمة سیأتی ان شاءالله تعالی
شقشقیات. احمدی شیرازی
شقشقیه ۲۴ «قیاس فقهی، اصولی و منطقی» مراد از قیاس های «فقهی، اصولی و منطقی» چیست؟ چطور م
شقشقیه ۲۵ «قیاس فقهی و اصولی» در بیانات آقایان فقها و اصولیون، با عبارت قیاس فقهی و قیاس اصولی برخورد می‌کنیم که باید به نحو صحیحی آن را در ذهن داشته باشیم تا بتوانیم کلام ایشان را به درستی درک کنیم. مراد از قیاس در هر دو عبارت آن یعنی قیاس فقهی و اصولی، همان قیاس در عبارات منطقیون یعنی صغری و کبری است که از انضمام آنها نتیجه به دست می‌آید. تنها نکته ای که باعث می‌شود تا نام قیاس فقهی و اصولی بر آنها اطلاق شود دو مطلب است. یک: موادی که در این قیاس ها ریخته می‌شود دو: نتیجه ای که از این قیاس ها بدست می‌آید. در قیاس فقهی: صغری : از آیات و روایات و سایر ادله اربعه تشکیل شده است. کبری : نتیجه ای است که از یک قیاس اصولی گرفته شده است. نتیجه‌ی قیاس فقهی: یک حکم شرعی است. در قیاس اصولی: از موادی بهره میگیریم که -همان طور که ذکر شد- نتیجه‌اش بتواند کبرای قیاس فقهی قرار بگیرد. برخی از آقایان اصولیون مثل علامه مظفر رحمه الله همین امر را به عنوان ضابطه‌ برای اصولی دانستن یک مسأله قرار داده‌اند. یعنی طبق نظر آنها مسأله‌ای اصولی است که صغری و کبرای قیاس اصولی قرار بگیرد، و به عبارت دیگر، نتیجه‌ی این قیاس، کبرای قیاس فقهی واقع شود. حضرت علامه مظفر رحمه الله در ابتدای کتاب و نیز در ابتدای مقدمه‌ی مقصد ثالث، مثالی را برای قیاس اصولی و قیاس فقهی ذکر می‌کنند که ما نیز این مثال را به تبع ایشان ذکر می‌کنیم. قیاس اصولی: صغری: صیغةُ إفعل، ظاهرةٌ فی الوجوب (که این صغری در مبحث ظواهر علم اصول مورد بحث قرار می‌گیرد) کبری: کلُّ ظاهر حجةٌ (که این کبری در مباحث حجج و امارات از علم اصول اثبات می‌شود) ________________________ نتیجه: صیغة إفعل حجةٌ فی الوجوب قیاس فقهی: صغری: اقیموا الصلاة صیغةُ إفعل (که این صغری را از قرآن گرفته ایم) کبری: کل صیغةِ إفعل حجةٌ فی الوجوب (که این کبری همان نتیجه‌ی قیاس اصولی است) ________________________ نتیجه: اقیموا الصلاة حجةٌ فی الوجوب ملاحظه می‌شود که نتیجه قیاس فقهی، یک حکم شرعی یعنی وجوب نماز است. @sheqsheqiat
شقشقیه ۲۶ «کلی و جزئی» سوال اول: آیا کلی و جزئی فقط یک معناست؟ یا اینکه کلی و جزئی به نحو اشتراک لفظی است؟ سوال دوم: الجزئی لایکون کاسبا و لا مکتسبا بر سر چه نوع جزئی است؟ @sheqsheqiat
شقشفیه ۲۷ «تباین مفاهیم» یکی از مباحثی که در علم منطق، فلسفه و اصول باید مورد دقت قرار گیرد و در موارد متعدد هم کاربرد دارد، نحوه‌ی ارتباط مفاهیم با یکدیگر است. به طور مثال در بحث گفته می‌شود که موضوع و محمول با هم اختلاف اعتباری و اتحاد مفهومی دارند، یعنی در اینجا بحث ارتباط در مفهوم با هم لحاظ شده است. و واضح است که بحث حمل اولی در علوم مذکور بسیار مورد نیاز و دقت قرار گرفته است. اما آنچه که باید مورد توجه قرار بگیرد این است که در علم فلسفه ثابت شده است که مفاهیم، متباین به تمام ذات هستند و هیچ دو مفهومی به هیچ وجه نمی‌توانند اتحاد پیدا کنند. حضرت علامه طباطبایی رحمة الله و رضوان الله تعالی علیه در کتاب شریف در فصل سوم با عبارت : «حیث إنّ کل مفهوم منعزل بالذات عن المفهوم الآخر بالضرورة...» همین مطلب را به وضوح ذکر می‌کنند. البته در علم اصول و منطق هم این مطلب توسط بزرگان به صراحت بیان شده است. در مورد دلیل این مطلب در جای خود باید به بحث نشست و البته در این متن که ارائه گردید، حضرت علامه این مطلب را ضروری و بدیهی می‌دانند. واضح است که پس از دانستن این مطلب شریف، باید برای حمل اولی، مناط و ملاک دیگری ارائه کرد. @sheqsheqiat
شقشقیه ۲۸ «حقیقت واجب کفائی» یکی از سوالاتی که پیش می‌آید این است که در حالی که نوعاً ما به شناخت تعریف واجب کفائی بسنده می‌کنیم و می‌گوییم که واجب کفائی : «در مقابل واجب عینی است، و مشهور گفته اند که واجب کفائی آن واجبی است که بر تمام مکلفان، به طور مساوی واجب می‌باشد، اما با انجام برخی از مکلفان، تکلیف از دیگران برداشته می‌شود» اما سوالی دیگر وجود دارد که : «حقیقت واجب کفائی چیست؟ این وجوب چگونه در شرع به وجود می‌آید؟ نحوهٔ تبیین آن چگونه خواهد بود؟» برای تبیین بیشتر اشکال و بیان توالی آن، به این مطلب اشاره می‌کنیم که : حکم یا بسیط است و یا مرکب. در احکام وجوبیه اگر حکم را مرکب بدانیم، دارای دو جزء خواهد بود‌؛ جزء اول عبارت است از «الزام به فعل» و جزء دوم، «منع و نهی از ترک» خواهد بود. یعنی در آن امر، نهی و منع نیز به عنوان جزء مرکب وجود دارد. و اگر حکم را بسیط بدانیم، اصولیون می‌گویند که اگر چه منع از ترک، جزء حکم نمی‌باشد اما لازمه‌ی عقلیِ حکم به وجوب است. حال اگر منع از ترک، جزء حکم به وجوب و یا لازمه‌ی عقلی آن است، اگر تعداد کافی این عمل را انجام دهند و به اصطلاح مَن به الکفایه برای عمل موجود شد، چه اتفاقی می‌افتد که نسبت به مکلفینی که به این عمل مبادرت نداشته‌اند و آن را انجام نداده‌اند، این منع از ترک وجود ندارد؟ با جواب به سوال اصلی که در صدر مطلب طرح کرده‌ایم، جواب به این نوع از پرسش‌ها و حتی تعریف صحیح از واجب کفائی آشکار خواهد شد ان شاء الله. جواب مطلب در شقشقیه بعد خواهد آمد إنشاءالله تعالی. اگر در مورد مطلب و سوال و جواب آن نکته ای دارید بنده در خدمتم @M_AhmadiShirazi @sheqsheqiat