نام تو را
روزی تمام غارنشینان
بر سنگها نوشتند
و سنگها از آن روز
جنگل شدند
امروز هم
از کیمیای نام تو
این واژهای خام
در دستهای خستهٔ من
شعر میشوند
من در ادای نام تو
دم میزنم
شعرم حرام باد
اگر روزی
تا بودهام
جز با طنین نام تو
شعری سرودهام!
#قیصر_امین_پور #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
زکریا اخلاقی سال ۱۳۴۱ در میبد یزد متولد شد. وی پس از گذراندن مقطع دیپلم، به تحصیل در حوزۀ علوم دینی روی آورد. مقدمات را در حوزۀ علمیۀ شهر خود آموخت و برای ادامه تحصیل به یزد و قم سفر کرد. اخلاقی سرودن را از سال ۶۰ آغاز کرد و همنشینی با استاد بهجتی (شفق) اشتیاق او را در ادامه دادن مسیر سرودن بیشتر کرد. وی برگزیدۀ جشنوارۀ بینالمللی شعر فجر در دورۀ اول تا سوم است. او هماکنون از اساتید حوزه و ادبیات به شمار میرود و در کنار فعالیتهای علمی خود، بهعنوان مسئول مرکز آفرینشهای ادبی حوزه هنری استان یزد به تربیت شاعران میپردازد. «تبسمهای شرقی» تنها اثر او است.
#معرفی_شاعر #زکریا_اخلاقی
📜 @sheraneh_eitaa
به کدام واژه بخوانمت، به کدام واژۀ نارَسا؟
به کدام جلوه بجویمت؟ متعالیا و مقدّسا!
همهجا نشان جمال تو، همه سو شکوه جلال تو
همه در ثنای تو نغمهخوان، همه در حریم تو جبههسا
ورقی گشوده در این چمن، صفحات دفتر حُسن تو
که شکفته بر لب هر گلی، به ستایشت غزلی رسا
چه خوش است وقت موحدان، به حدیث قدسی زلف تو
چه خوش است صحبت دوستان، به صفای سایۀ این کسا
نه همین تبسم فطرتم، که هزار آینه حیرتم
به کدام جذبه سفر کنم، به رواق مهر تو ذرّهسا
چو نی از ترنّم حزن خود، چه ترانهها که شنیدهام
همه شب در این غم دلنشین، به صباح میرسم از مسا...
سُبُحات روی تو دلنشان، نفحات کوی تو گلفشان
فَبِنور وَجهِکَ غَشِّنی، لِیَصیرَ لیلیَ شامِسا
بِسَماع ذِکرِکَ لَذّتی وَ اِلی هواکَ صَبابتی
فَلَقد قَصَدتُکَ والهاً و لقد أتیتُکَ آنِسا...
به مدیحۀ تو نمیرسم، نه به تازی و نه به پارسی
مگر آنکه وصف تو بشنوم، به زبان مردم پارسا
سخنم تمام و هنوز هم عطشی نهفته به جان من
کلمات افاقه نمیکند؛ به سکوت میرسم ای بسا!
#زکریا_اخلاقی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | شاعر خوش لفظ و نکتهسنج یزدی
🔹️ نماهنگی از شعرخوانی و گفتوگوهای حجتالاسلام زکریا اخلاقی با حضرت آیتالله خامنهای، در جریان دیدارهای شاعران
🔹️ ساعتی قبل و در مراسم اختتامیه هجدهمین جشنواره شعر فجر، آیین گرامیداشت و تجلیل از این شاعر گرانقدر برگزار شد.
📜 @sheraneh_eitaa
یا ازلیَّ الظُّهور، یا ابدیَّ الخفا
نورُک فوقَ النَّظر، حُسنُک فوقَ الثنا
نور تو بینشگداز، حسن تو دانشگسل
فکر تو اندیشهکاه، کُنه تو حیرتفزا...
بر درت اندیشه را شحنۀ غیرت زند
لطمۀ حیرت به روی، سیلی جهل از قفا...
شاهد عرفان توست از همه کس بینیاز
گو همه دلها بسوز، گو همه جانها برآ...
نکتۀ توحید تو آنچه پسند آیدت
عقل نگیرد فرو، کشف نیابد فرا...
علم تو آنجا که شد پردهنشین بُطون
نیست مطالب درست، نیست دلایل رسا...
دانش و بینش به هم، یک به یک آمیخته
ابجد عشق تو را هست نخستین هجا...
سطر بقا را تویی اول و آخر ولی
اولِ بیابتدا، آخرِ بیانتها...
خواسته عدلت به نور نظم جهان وجود
داده به خورشید و مه ملک صباح و مسا...
هر گلی از گلشنت یافته رنگی دگر
خندۀ گل زعفران، گریۀ خونین حنا...
پیش بزرگی تو خُرد، بزرگان همه
چرخ به راه تو خاک، شاه به کویت گدا...
ما همه امیدوار، جود تو امیدبخش
ما همه حاجتطلب، لطف تو حاجتروا...
از همه آزادهام تا به توام پایبند
وز همه بیگانهام تا به توام آشنا...
دور فکن از دلم وز دل من دور به
هر چه نه شوق و شعف، هرچه نه عشق و ولا
صید محبت منم، آرزویم بس همین
کز خَم فتراک شوق باز نگردم رها...
گر ز تو آید غمی بر دل غمپرورم
موی به مویم کشد زمزمۀ مرحبا...
در شب تاریک غم کرده به درماندگی
خاکنشینان جُرم بر کرمت اتّکا...
آنکه تو افراختی بر سر اقبال او
چتر سعادت کشد سایۀ بال هما...
داشت سلیمان به خود نام تو نقش نگین
ورنه چه بندد پری آصِفِ بِن برخیا...
ای که به هر جا ظهور کرده به نام دگر
هم عربی را اله، هم عجمی را خدا...
سجده به هر سو برم، قبله تویی غیر نه
کعبۀ بطحا یکیست با حرم ایلیا...
گمره کوی تو را حرف جبین: قَدْ هَلَک
سالک راه تو را نقش نگین: قَدْ نَجَی
نام مسلمانیام از وَرَقت دور باد
تن به حرم معتکف، دل به صنم مبتلا...
عاجز و درماندهام، بر دل من میکند
نفس ستم بر ستم، حرص جفا بر جفا
بر دل افسردهام حیف که کردم چنین
مشعل قدّوسیان کشتۀ باد هوا
بر من و بر حال من وای کز این نفس شوم
میرودم ناروا، میسزدم ناسزا...
داعیۀ این و آن از دل من دور کن
نیست جز این ملتمس، نیست جز این مدَّعا...
مفتقرم مفتقر، برده به تو افتقار
ملتجیام ملتجی، کرده به تو التجا
تا مگر از نور تو بدر شوم بر سپهر
میطلبم از جهان همچو هلال انزوا...
تشنۀ فیض توام ابر عنایت ببار
دجلۀ بغداد کن بادیۀ کربلا...
از تو کتابی به ماست علم نبوت در او
فاتحۀ آن صفی، خاتمهاش مصطفی
جنبش پرگار صنع شد ز ازل تا ابد
زین دو فراهم رسید دایرۀ انبیا
نور تو پست و بلند کرده احاطت همه
خواه به کوه اُحد، خواه به غار حرا...
خرمن اصحاب شید چون نشود سوخته
برقزنان ذوالفقار در کمر مرتضی
از نظر ما گذشت وز بصر ما نهفت
بسکه بلندی گرفت کوکبۀ اصطفا...
خاتمۀ کار من هم به هدایت رسان
چون تو خود آموختی فاتحۀ إهدنا
بر سر آنم دگر کز سر بیچارگی
نالهکنان درد دل ختم کنم بر دعا
من که و حرف دعا کز ادبم دور باد
علمُک فی کلِّ حال مُشتَملٌ حسبُنا
#فیضی_دکنی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
خبر داری که سیاحان افلاک
چرا گردند گِرد مرکز خاک
در این محرابگه معبودشان کیست
وزین آمد شدن مقصودشان چیست
چه میخواهند ازین محمل کشیدن
چه میجویند ازین منزل بریدن
چرا این ثابت است آن منقلب نام
که گفت این را بجنب آن را بیارام
قبا بسته چو گل در تازهرویی
پرستش را کمر بستند گویی
مرا حیرت بر آن آورد صدبار
که بندم در چنین بتخانه زنار
ولی چون کرد حیرت تیزگامی
عنایت بانگ بر زد کای نظامی
مشو فتنه برین بتها که هستند
که این بتها نه خود را میپرستند
همه هستند سرگردان چو پرگار
پدید آرنده خود را طلبکار
تو نیز آخر هم از دست بلندی
چرا بتخانهای را در نبندی
چو ابراهیم با بت عشق میباز
ولی بتخانه را از بت بپرداز
نظر بر بت نهی صورت پرستی
قدم بر بت نهی رفتی و رستی
نموداری که از مه تا به ماهیست
طلسمی بر سر گنج الهی است
طلسم بسته را با رنج یابی
چو بگشایی بزیرش گنج یابی
طبایع را یکایک میل در کش
بدین خوبی خرد را نیل در کش
مبین در نقش گردون کان خیال است
گشودن بند این مشکل محال است
مرا بر سرّ گردون رهبری نیست
جز آن کاین نقش دانم سرسری نیست
اگر دانستنی بودی خود این راز
یکی زین نقشها دردادی آواز
ازین گردنده گنبدهای پرنور
بجز گردش چه شاید دیدن از دور؟
درست آن شد که این گردش به کاریست
درین گردندگی هم اختیاریست
بلی در طبع هر دانندهای هست
که با گردنده گردانندهای هست
از آن چرخه که گردانَد زنِ پیر
قیاس چرخ گردنده همان گیر
اگر چه از خلل یابی درستش
نگردد تا نگردانی نخستش
چو گردانَد ورا دست خردمند
بدان گردش بمانَد ساعتی چند
همیدون دور گردون زین قیاس است
شناسد هر که او گردون شناس است
اگر نارد نمودار خدایی
در اصطرلاب فکرت روشنایی
نه زابرو جستن آید نامه نو
نه از آثار ناخن جامه نو
بدو جویی بیابی از شبه نور
نیابی چون نه زو جویی ز مه نور
ز هر نقشی که بنمود او جمالی
گرفتند اختران زان نقش فالی
یکی ده دانه جو محراب کرده
یکی سنگی دو اصطرلاب کرده
ز گردشهای این چرخ سبکرو
همان آید کزان سنگ و از آن جو
مگو ز ارکان پدید آیند مردم
چنان کهارکان پدید آیند از انجم
که قدرت را حوالت کرده باشی
حوالت را به آلت کرده باشی
اگر تکوین به آلت شد حوالت
چه آلت بود در تکوین آلت
اگر چه آب و خاک و باد و آتش
کنند آمد شدی با یکدیگر خوش
همی تا زو خط فرمان نیاید
به شخص هیچ پیکر جان نیاید
نه هر ایزدپرست ایزد پرستد
چو خود را قبله سازد خود پرستد
ز خود برگشتن است ایزد پرستی
ندارد روز با شب هم نشستی
خدا از عابدان آن را گزیند
که در راه خدا خود را نبیند
نظامی جام وصل آنگه کنی نوش
که بر یادش کنی خود را فراموش
#شعر #نظامی
📜 @sheraneh_eitaa
یا رب به محمد و علی و زهرا
یا رب به حسین و حسن و آلعبا
کز لطف برآر حاجتم در دو سرا
بیمنت خلق یا علی الاعلا
#شعر #ابوسعید_ابوالخیر
📜 @sheraneh_eitaa
شب سیاه بدان زلفکان تو ماند
سپید روز به پاکی رخان تو ماند
عقیق را چو بسایند نیک سودهگران
که آبدار بود، با لبان تو ماند
به بوستان ملوکان هزار گشتم بیش
گل شکفته به رخسارگان تو ماند
دو چشم آهو و دو نرگس شکفته ببار
درست و راست بدان چشمکان تو ماند
کمان بابلیان دیدم و طرازی تیر
که بر کشیده شود، به ابروان تو ماند
ترا به سرو این بالا قیاس نتوان کرد
که سرو را قد و بالا بدان تو ماند
#شعر #دقیقی
| شبتون بخیر و شادی 🌙✨
📜 @sheraneh_eitaa
صبــح شـد بـاز دلم تنگــ تـــو
از دور ســــلاام ...
تـــو نیــاز و ضرباانِ دلمـــــے
ختم ڪلامــ...
#شعر
|صبحتون بخیر و پر برکت❄️☃️
📜 @sheraneh_eitaa
دروغ، دیواری است
که هر صبح آجرهایش را میچینی
بنّای بیحواس من!
در را فراموش کردهای!
آب تا گردنم بالا آمده
آجرها تا گردنم بالا آمده
آب تا لبهایم بالا آمده
آب بالا آمده…
من، اما نمیمیرم
من، ماهی میشوم.
#گروس_عبدالملکیان #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
من گفت نیارم که تو ماهی صنما
روشن بتو گشت ماه و ماهی صنما
من شاه جهان مرا تو شاهی صنما
فرمانت روا بهر چه خواهی صنما
#شعر #عنصری
📜 @sheraneh_eitaa
💠•💠•💠•💠•💠•💠•💠•💠•💠•💠•💠•💠
دستاوردهای انقلاب اسلامی(5)🇮🇷
#دستاورد
💠•💠•💠•💠•💠•💠•💠•💠•💠•💠•💠•💠
📜 @sheraneh_eitaa
چشم فروبسته اگر وا کنی
در تو بود هر چه تمنا کنی
عافیت از غیر نصیب تو نیست
غیر تو ای خسته طبیب تو نیست
از تو بُوَد راحت بیمار تو
نیست به غیر از تو پرستار تو
همدم خود شو که حبیب خودی
چاره خود کن که طبیب خودی
غیر که غافل ز دل زار تست
بی خبر از مصلحت کار تست
بر حذر از مصلحت اندیش باش
مصلحت اندیشِ دل خویش باش
چشم بصیرت نگشایی چرا؟
بی خبر از خویش چرایی چرا؟
صید که درمانده ز هر سو شده است
غفلت او دام ره او شده است
تا ره غفلت سپرد پای تو
دام بود جای تو ای وای تو
خواجه ی مقبل که ز خود غافلی
خواجه نِه ای، بنده ی نا مقبلی
#رهی_معیری #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
هدایت شده از اشعار دلسوخته
💥به مناسبت سالروز فتح خیبر
توسط امیرالمومنین ع 🔥👊🏼💪🏽
به رَزمِ خَندق و صفین و خیبر
یَلِ نام آوری با اسمِ حیدر
بسانِ گردبادِ پُر تَلاطم
خودش را زد میان قلبِ لشکر
گریزان شد سپاه دشمن او
علی فریاد زد؛ الله اکبر...
به ضربِ آتشینِ ذولفقارش
سَر دشمن جدا می شد ز پیکر
خدا در آسمان مَحوِ تماشا
و خندان بود لبهای پیمبر
نَفَس می زد که قرآن زنده باشد
اَبَر مردی که دین را بوده یاور
به تنهایی حریف لشکری بود
به هر پیکار و جنگ نا برابر
چقدرِ دلنشین می گفت احمد
بنازم ﺿﺮﺏِ شَستت را برادر
علی حی و علی حق و علی هو
سپه سالار، بی پروا، غضنفر
ولی الله، عشقِ حق تعالی
زِ هر اندیشه و درکی فراتر
اگر دَم می زنم از غیرت او
حسابم با علی باشد به محشر
#هادی_همتی (دلسوخته)
#امیرالمؤمنین_ع #فتح_خیبر
🔥۲۴ رجب سالروز فتح قلعه ی خیبر
به دست پهلوان علی بن ابیطالب هست💪🏽
کانال شعر، سبک، متن، مداحی
عضوشوید 👇🏼👇🏼
https://eitaa.com/joinchat/647823363C45a7e8dbd8
ابوالقاسم حسن بن احمد عنصری بلخی شاعر پارسیگوی بلخ، مشهور به عنصری بلخی در سال ۳۵۰ هجری قمری زاده شد. امیر نصر برادر سلطان محمود غزنوی، وی را به غزنه فراخواند. سلطان محمود غزنوی به او توجه نشان داد و به او عنوان ملکالشعرایی داد. عنصری در سال ۴۳۱ هجری قمری درگذشت.
دولتشاه سمرقندی در تذکرهٔ خویش در باب عنصری چنین مینویسد:
«مناقب و بزرگواری او اظهر من الشمس است و سرآمد شعرای روزگار سلطان محمود بوده و او را ورای طورِ شاعری فضایل بسیار است. و بعضی او را حکیم نوشتهاند. چنین گویند که در رکاب سلطان محمود همواره چهارصد شاعرِ متعین ملازم بودندی و پیشوا و مقدم طایفۀ شعرا استاد عنصری بود، و همگان بر شاگردی او مقرّ و معترف بودند و او را در مجلس سلطان منصب ندیمی با شاعری ضمّ بود و پیوسته مقامات و غزوات سلطان نظم کردی. او را قصیدهای است مطوّل قریب به یکصد و هشتاد بیت که مجموع غزوات و حروب و فتوح سلطان را در آن قصیده به نظم آورده. و در آخر سلطان محمود استاد عنصری را مثالِ ملکالشعرایی قلمرو خود ارزانی داشت و حکم فرمود در اطراف ممالک هر کجا شاعری و خوشگویی باشد سخن خود بر استاد عرضه دارد تا استاد غث و ثمین آن را منقح کرده، در حضرت اعلی به عرض رساند؛ و همه روز مجلس استاد عنصری، شعرا را مقصدی معیّن بود، و او را جاهی و مالی عظیم بدین جهت جمع شده، و فردوسی او را در نظم شاهنامه تحسین بلیغ میکند و آن حکایت به جایگاه خود خواهد آمد، و الله و اعلم.»
اشعار بازمانده از عنصری به حدود دو هزار بیت میرسد که به نقل از مجمعالفصحا اصل این دیوان سیهزار بیت بوده است و شامل قصیده، غزل، رباعی، قطعه، ترکیببند، و مثنوی است. بیشتر قصیدههای او در ستایش سلطان محمود غزنوی و مسعود غزنوی است. در قصیدهها و غزلهای عنصری اصطلاحات حکمت و منطق نیز وجود دارد. قصیدههای عنصری بی مقدمه است و بیشتر به وصف میپردازد. مهمترین مثنویهای عنصری عبارتند از: وامق و عذرا، شادبهر و عینالحیات، و سرخبت و خنگبت.
#معرفی_شاعر #عنصری
📜 @sheraneh_eitaa
دل مرا عجب آید همی ز کار هوا
که مشکبوی سلب شد ز مشکبوی صبا
ز رنگ و بوی همی دانم و ندانم از آنک
چنین هوا ز صبا گشت یا صبا ز هوا
درخت اگر عَلَم پرنیان گشاد رواست
که خاک باز کشیدست مفرش دیبا
به نور و ظلمت ماند زمین و ابر همی
به درّ و مینا ماند سرشک ابر و گیا
فریفته است زمین ابر تیره را که ازو
همی ستاند درّ و همی دهد مینا
به زیر گوهر الوان و زیر نقش بدیع
نهفته گشت دِرازای عالم و پهنا
اگرچه گوهر و نقش جهان فراوانست
همه صناعت ابرست و دستبرد صبا
چه فایدهست ز نقش بهار و پیکر او
که از هواش جمالست و از بخار نوا
اگر هواش بدین روزگار تازه کند
به روزگار خزان هم هوا کندش هبا
بهار نعت خداوند خسرو عجم است
که بوستان شد ازو طبع و خاطر شعرا
بهار معنی رنگ و بهار حکمت بوی
بهار عقل ثبات و بهار کوه بقا
بلی بدین صفت و جایگاه و مرتبت است
مدیح شاه جهان شهریار بیهمتا
یمین دولت مجد و امین ملت صدق
امیر غازی، محمود، سیّدالامرا
از آفتاب جهان مردمیش پیداتر
از آنکه در همه احوال در خلا و ملا
بود پدید شب و روز مردمیش همی
به شب ز دیده بود آفتاب ناپیدا
چهار وقتش پیشه چهار کار بود
کسی ندید و نبیندش ازین چهار جدا
به وقت قدرت رحم و به وقت زلت عفو
به وقت تنگی رادی به وقت عهد وفا
اگرچه جود و سخاوت ز قدر بر فلکند
فرود سایۀ انگشت اوست جود و سخا
مدیح بازوی او کن که پیش بازوی او
قویترین کس باشد ز جملهٔ ضعفا
خدای دادش هرچ آن سزا و درخور اوست
مثل زنند که درخور بود سزا بسزا
شناخته است که منّت خدایراست همی
به خلق برننهد منّت او ز بهر عطا
به عزم کردن او کارهای خرد و بزرگ
چنان برآید گویی که عزم اوست قضا
رضا دهند به امرش ملوک، وین نه عجب
بدو شوند بزرگ ار بدو دهند رضا
سما چو بنگری اندر میان همت اوست
اگرچه پیکر او هست در میان سما
مبارزان را شمشیر او طلسمی شد
که سوی او نبودشان مگر که پشت و قفا
بزرگواری و آزادگی و نیکی را
ز هر که یاد کنی مقطع است ازو مبدا
گرش بتانی دیدن همه جهانست او
برین سخن هنر و فضل او بس است گوا
کس از خدای ندارد عجب اگر دارد
همه جهان را اندر تنی همی تنها
صلاح دین را امروز نیّت و فکرش
ز دی به است و ز امروز به بود فردا
به نام ایزد چونان شدهست هیبت او
که نیست کس را کردن خلاف او یارا
بهای او نه به ملک است نی معاذ الله
که ملک را به بزرگی و نام اوست بها
گهر بدست کسی کو نه اهل آن باشد
چو آبگینه بود بیبها و پستنما
خدایگانا هر جا که در جهان ملکی است
بطاعت تو گراید همی بخوف و رجا
تو رنجه از پی دینی نه از پی دنیا
ز بهر آنکه نیرزد به رنج تو دنیا
چو کم ز قدر تو باشد جهان و نعمت او
به کم ز قدر تو چون تهنیت کنیم تو را
به آفرین و دعایی مگر بسنده کنیم
به دست بنده چه باشد جز آفرین و دعا
#عنصری #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | ♥️ همدین و همزبان
شعرخوانی شاعر افغانستانی در محضر رهبر انقلاب
📜 @sheraneh_eitaa
عمری زدیم از دل صدا باب الحوائج را
خواندیم بعد از ربنا باب الحوائج را
روزی ما کرده خدا باب الحوائج را
از ما نگیرد کاش "یا باب الحوائج " را
هرکس صدایش کرد بیچاره نخواهد شد
کارش به یک مو هم رسد پاره نخواهد شد
یادش بخیر آن روزها که مادر خانه
گه گاه میزد پرچمی را سردر خانه
پر می شد از همسایه ها دور و بر خانه
یک سفره ی نذری ، قدر وسع شوهر خانه
مادر پدرهامان همین که کم میاوردند
یک سفره ی موسی بن جعفر نذر می کردند
عصر سه شنبه خانه ی ما رو به را میشد
یک سفره می افتاد و درد ما دوا میشد
با اشک وقتی چشم مادر آشنا میشد
آجیل های سفره هم مشکل گشا میشد
آنچه همیشه طالبش چندین برابر بود
نان و پنیر سفره ی موسی بن جعفر بود
گاهی میان روضه ی ما شور می آمد
پیرزنی از راه خیلی دور می آمد
با دختری از هر دو چشمش کور ... می آمد
بهر شفای کودک منظور میِ آمد
یک بار در بین دعا مابین آمینم
برخاست از جا گفت دارم خوب می بینم
آنکه توسل یاد چشمم داد مادر بود
آنکه میان روضه می زد داد مادر بود
آنکه کنار سفره می افتاد مادر بود
گریه کن زندانی بغداد مادر بود
حتی نفس در سینه ی او گیر می افتاد
هر بار که یاد غل و زنجیر می افتاد
می گفت چیزی بر لبش جز جان نیامد ... آه
در خلوت او غیر زندانبان نیامد ... آه
این بار یوسف زنده از زندان نیامد ... آه
پیراهنش هم جانب کنعان نیامد ... آه
از آه او در خانه ی زنجیر شیون ماند
بر روی آهن تا همیشه ردّ گردن ماند
این اتفاق انگار که بسیار می افتاد
نه نیمه ی شب موقع افطار می افتاد
هر شب به جانش دست بد کردار می افتاد
انقدر میزد دست او از کار می افتاد
وقتی که فرقی بینشان در چشم دشمن نیست
صد شکر که مرد است زیر دست و پا زن نیست
#محسن_عرب_خالقی #شهادت_امام_موسی_کاظم #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
یکی کم است هزاران کفن اضافه کنید
سه تا سه تا به تنش پیرهن اضافه کنید
کمی خیال کنید و ضریحی از زنجیر
به شکل پنجره بر این بدن اضافه کنید
به سوی این همه زخمی که زیر زنجیر است
به سینه کوفته زنجیر زن اضافه کنید
چهار سال به بند است از او چه می ماند؟
به این حدود اگر که زدن اضافه کنید
پس از سه روز حسینی به بام خواهد ماند
اگر به زخم تن او دهن اضافه کنید
حسینیان غم آقا به دست می آید
به این حسین اگر که حسن اضافه کنید
غریب کوچه غریب مدینه از امشب
به ذکر سینه غریب وطن اضافه کنید
#مهدی_رحیمی #شهادت_امام_کاظم #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
آقای کاظمین(ع)...
غمهای ما ببر... یک جمله والسّلام...
آقای کاظمین(ع)... ای هفتمین امام(ع)...
#زهرا_فروغی #شعر #شهادت_امام_کاظم #ارسالی_مخاطب
شهادت امام موسی کاظم(ع)، ابالرّضا(ع)تسلیت🖤
📜 @sheraneh_eitaa
سر شب تا به سحر گوشه زندان چه کنم
دل آشفته چو گیسوی پریشان چه کنم
گاه پروانه صفت سوختم از هجر رضا
گاه چون شمع مرا سینه سوزان چه کنم
آرزویم به جهان دیدن روی پسر است
سوختم،سوختم از آتش هجران چه کنم؟
کنج زندان،بلا گشته ز هجران رضا
تیره روز من از شام غریبان چه کنم
نه رفیقی به جز از دانه زنجیر مرا
نه انیسی به جز از ناله و افغان چه کنم
به خدا دوری معصومه و هجران رضا
می کشد عاقبتم گوشه زندان چه کنم
از وطن کرده مرا دور،جفای هارون
من دل خسته سر گشته و حیران چه کنم
گلی از خار ندید،این همه آزار که من
دیدم از طعنه این مردم نادان چه کنم
سرنگو کاش شود خانه هارون پلید
که چنین کرد مرا بی سرو سامان چه کنم؟
#خوشدل_تهرانی #شهادت_امام_موسی_کاظم #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
یاد تو شب و روز قرین دل ماست
سودای دلت گوشهنشین دل ماست
از حلقهٔ بندگیت بیرون نرود
تا نقش حیات در نگین دل ماست
#ابوسعید_ابوالخیر #شعر #رباعی
|شبتون بخیر
📜 @sheraneh_eitaa