eitaa logo
شاعرانه
27.4هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
761 ویدیو
76 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر و ارسال اثر https://eitaayar.ir/anonymous/G246.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
دو عاقل را نباشد کین و پیکار نه دانایی ستیزد با سبکسار اگر نادان به وحشت سخت گوید خردمندش به نرمی دل بجوید دو صاحبدل نگه دارند مویی همیدون سرکشی و آزرم‌جویی و گر بر هر دو جانب جاهلانند اگر زنجیر باشد بگسلانند یکی را زشت‌خویی، داد دشنام تحمل کرد و گفت: ای خوب فرجام بتر زآنم ، که خواهی گفتن آنی که دانم ،عیب من، چون من، ندانی 📜 @sheraneh_eitaa
آیینه‌ی حق‌نمای عشق است حسین در نای زمان، نوای عشق است حسین بر فُلک نجات، آن دُر بحر شرف فرهیخته ناخدای عشق است حسین 📜 @sheraneh_eitaa
مثلِ هر شب بی تفاوت شب بخیری گفت و رفت مثلِ هر شب تا سحر در خود مرورش می‌کنم شبتون در پناه حق🌙 📜 @sheraneh_eitaa
دختر زيباى شرقى چشم خود را باز كن با نسيم صبح گاهى نغمه ات را ساز كن شب نشسته منتظر تا اينكه بيدارش كنى با طلوعى شاعرانه ، عشق را آغاز كن |صبح جمعتون پر از عشق و آرامش🌸🍃 📜 @sheraneh_eitaa
شهر آینه‌دار می‌شود با یک گل پروانه‌تبار می‌شود با یک گل گفتند نمی‌شود، ولی می‌بینند یک روز بهار می‌شود با یک گل 📜 @sheraneh_eitaa
مستم ز ندای لا اله الا هو هستم ز برای لا اله الا هو این مستی من ز لا اله الا هو جانم بفدای لا اله الا هو 📜 @sheraneh_eitaa
غم فراق تو اصلاً برام كم نگذاشت لبم كه خواست شكايت كند دلم نگذاشت هميشه درد دلم با تو نيمه كاره گذشت لبم كه باز شد اين دفعه گريه ام نگذاشت زمانه باعث هجران نشد، خودم شده ام گناه كارىِ هر روزه ى خودم نگذاشت مرا ببخش كه از دورى‌ات نمى ميرم سرم دويد به‌سويت ولى پرم نگذاشت اگر كه دير رسيدم پرم وبالم شد كمىِ فرصت دورى راه هم نگذاشت به هركسى كه به فكرم رسيد رو زده‌ام ولى براى وساطت كسى قدم نگذاشت به من نخواسته دادى، نگفته بخشيدى بزرگوارى تو فرصت قسم نگذاشت هميشه زودتر از در زدن درى وا شد مرا نگاه كريمت معطّلم نگذاشت قرار بود كه قهرت مرا بسوزاند دوباره سايه‌ى گلدسته‌ى حرم نگذاشت 📜 @sheraneh_eitaa
آن صدایی که مرا سوی تماشا می‌خواند از فراموشیِ امروز به فردا می‌خواند آشنا بود صدا، لهجۀ زیبایی داشت گله از فاصله، از غربت و تنهایی داشت هم‌نفس با من از آهنگ فراقم می‌خواند داشت از گوشۀ ایران به عراقم می‌خواند یادم انداخت که آن سوی تماشا او هست می‌روم می‌روم از خویش به هر جا او هست جمکران بدرقه در بدرقه، تسبیح به دست سهله آغوش گشوده‌ست مفاتیح به دست رایحه رایحه با بوی خودش می‌خوانَد خانۀ دوست مرا سوی خودش می‌خوانَد خانۀ دوست که از دوست پر از خاطره است خانۀ دوست که نام دگرش سامره است آن اویسم که شبی راه قرن را گم کرد با دل ما تو چه کردی که وطن را گم کرد؟ وطن آن‌جاست برایم که پر از خویشتن است یعنی آن‌جا که در آن خانۀ محبوب من است سامرا! خانۀ محبوب من! از او چه خبر؟ از دل‌آرام من، از خوبِ من، از او چه خبر؟ ما همه غرق سکوتیم تو این‌بار بگو سامرا! طاقت ما طاق شد از یار بگو سایۀ روشنش آورده مرا تا اینجا بوی پیراهنش آورده مرا تا اینجا به اذانش، به قنوتش، به قیامش سوگند به رکوعش، به سجودش، به سلامش سوگند قَسَمت می‌دهم آری به همان راز و نیاز آخرین بار کجا در حرمت خواند نماز؟ آخرین مرتبه کی راهی میقات شده‌ست؟ آخرین بار کجا غرق مناجات شده‌ست؟ خسته از فاصله‌ام با منِ بی‌تاب بگو با من از گریۀ او در دل سرداب بگو سامرا! ای که بلندای شکوهت عرش است گرد و خاک قدمش روی کدامین فرش است؟ حرمت ساحل آرام‌ترین امواج است این گدا سامره‌ای نیست، ولی محتاج است از زمستان پیاپی به بهارم برسان بر لبم عرض سلام است به یارم برسان ما به تکرار دچاریم بگو با یارم غیر او چاره نداریم، بگو با یارم ـ رنگ و رو رفته شد آفاق، به دنیا برگرد ما نخواندیم دعای فرج اما برگرد آنچه را مانع دیدار شد از دیده بگیر جز تو ما از همه گفتیم، تو نشنیده بگیر تو فقط چارۀ هر دردی و برمی‌گردی وعدۀ بی برو برگردی و برمی‌گردی روزیِ باغچه آن روز نفس خواهد بود جای دل، آن‌چه شکسته‌ست، قفس خواهد بود از سر مأذنۀ کعبه اذان می‌خوانیم قبلۀ کج شده را سوی تو می‌چرخانیم هر کجا می‌نگرم ردّ عبورت پیداست کوچه در کوچه نشانی ظهورت پیداست تازه این اول قصه‌ست، حکایت باقی‌ست ما همه زنده بر آنیم که رجعت باقی‌ست می‌نویسم که شب تار سحر می‌گردد یک نفر مانده از این قوم که برمی‌گردد 📜 @sheraneh_eitaa
ایرج میرزا (زاده شده در پاییز سال ۱۲۵۲ یا ۱۲۵۳ شمسی در تبریز، درگذشته در ۲۲ اسفند ۱۳۰۴ شمسی در تهران) ملقب به «جلال‌الممالک» و «فخرالشعرا»، از جمله شاعران برجستهٔ ایرانی در عصر مشروطیت (اواخر دوره قاجار و اوایل دوره پهلوی) و از پیشگامان تجدد در ادبیات فارسی بود. او فرزند صدرالشعرا غلامحسین‌میرزا، نوهٔ ایرج پسر فتحعلی‌شاه و نتیجهٔ فتحعلی شاه قاجار بود. تحصیلاتش در مدرسه دارالفنون تبریز صورت گرفت .وقتی امیرنظام گروسی مدرسه مظفری را در تبریز تاسیس کرد، ایرج میرزا سمت معاونت آن مدرسه را یافت و در این سمت مدیریت ماهنامهٔ ورقه (نخستین نشریه دانشجویی تبریز) را برعهده گرفت. در نوزده سالگی لقب «ایرج بن صدرالشعرا» یافت. لیکن بزودی از شاعری دربار کناره گرفت و به مشاغل دولتی مختلفی از جمله کار در وزارت فرهنگ (معارف آن زمان) پرداخت. سپس به استخدام اداره گمرک درآمد و پس از مشروطیت هم در مشاغل مختلف دولتی از جمله وزارت کشور در سمت فرماندار آباده و معاونت استانداری اصفهان خدمت کرد. ایرج میرزا در پی یک سکته قلبی در منزلی در تهران درگذشت. آرامگاه ظهیرالدوله خانه ابدی ایرج میرزا شد. وی به زبان‌های ترکی، فارسی، عربی و فرانسه تسلط داشت و روسی نیز می‌دانست و خط نستعلیق را خوب می‌نوشت. ایرج میرزا در قالب‌های گوناگون شعر سروده و ارزشمندترین اشعارش مضامین انتقادی، اجتماعی، احساسی و تربیتی دارند. شعر ایرج ساده و روان و گاهی دربرگیرندهٔ واژه‌ها و گفتارهای عامیانه است و اشعار او از جمله اشعار اثرگذار بر شعر دوره مشروطیت بود. 📜 @sheraneh_eitaa
قمر آن نیست که عاشق بَرَد از یاد او را یادش آن گُل که نه از کف ببَرَد باد او را ملَکی بود قمر پیشِ خداوند عزیز مرتعی بود فلک خرّم و آزاد او را چون خدا خلقِ جهان کرد به این طرز و مثال دقّتی کرد و پسندیده نیفتاد او را دید چیزی که به دل چنگ زند در وی نیست لاجرم دل ز قمر کند و فرستاد او را حسن هم داد خدا بر وی ، حُسنِ عَجَبی گرچه بس بود همان حسنِ خداداد او را جمله اَطوارِ نِکوهیده از او باز گرفت هرچه اخلاقِ نکو بود و بجا ، داد او را گر به شمشاد و به سوسن گذرد اندر باغ بپرستند همه سوسن و شمشاد او را بلبل از رشکِ صدایِ او گلو پاره کند ورنه بهر چه بُوَد این همه فریاد او را 📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | حیف موشک برای حیفا نیست؟ شعرخوانی محمدحسین مهدویان 📜 @sheraneh_eitaa
به‌روی شانه بارت را کشیده جهان بی‌قرارت را کشیده دلم نقاش خوبی نیست آقا ولی خوب انتظارت را کشیده 📜 @sheraneh_eitaa
تو سراب موج گندم ، تو شراب سیب داری تو سر فریب ــ آری! ــ تو سر فریب داری لب بی وفای او کی به تو شهد میچشاند چه توقعی است آخر ، که تو از طبیب داری شب دل بریدن ماست چه اتفاق خوبی چمدان ببند بی من سفری قریب داری پس از این مگو خیانت به حکایت یهودا که مسیح نیست آن کس که تو بر صلیب داری چه شکایتی است از من که چرا به غم دچارم تو که از سروده های دل من نصیب داری 📜 @sheraneh_eitaa
همراه خود نسیم صبا می‌برد مرا یا رب چو بوی گل به کجا می‌برد مرا؟ سوی دیار صبح رود کاروان شب باد فنا به ملک بقا می‌برد مرا با بال شوق، ذره به خورشید می رسد پرواز دل به سوی خدا می‌برد مرا گفتم که بوی عشق که را می‌برد ز خویش؟ مستانه گفت دل که مرا می‌برد مرا برگ خزان رسیده بی طاقتم رهی یک بوسه نسیم ز جا می‌برد مرا 📜 @sheraneh_eitaa
الهی! ضعیفان را پناهی، قاصدان را بر سرِ راهی، مؤمنان را گواهی، چه عزیز است آن کس که تو خواهی... |شبتون در پناه حق🌙 📜 @sheraneh_eitaa
لبخنـــد بــزن تـا که بلــــرزد دل و دیــنم تــا شـــوق بیـــاید بــه تماشـــای زمیـــــنم هر صبح بخیر از تو شده جلوه ی خورشید! با نــور تـو و شــور تـو خوشبخــت ترینم |صبحتون بخیر و پر برکت 🌸🍃 📜 @sheraneh_eitaa
تکه ای از بهشت توی اردیبهشت جامانده! تا خدا حواسش نیست؛ این حال وهوای جانانه را برای روز مبادا بریز توی جیب هایت 📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | شیخ اجل و پادشاه سخن ایران، سعدی شیرازی من بدین خوبیّ و زیبایی ندیدم روی را وین دلاویزیّ و دلبندی نباشد موی را روی اگر پنهان کند سنگین‌دل سیمین‌بدن مشک غمازست نتواند نهفتن بوی را ای موافق‌صورت‌ومعنی که تا چشم من است از تو زیباتر ندیدم روی و خوش‌تر خوی را گر به سر می‌گردم از بیچارگی عیبم مکن چون تو چوگان می‌زنی جرمی نباشد گوی را هر که را وقتی دمی بودست و دردی سوخته‌ست دوست دارد ناله مستان و هایاهوی را ما ملامت را به جان جوییم در بازار عشق کنج خلوت پارسایان سلامت‌جوی را بوستان را هیچ دیگر در نمی‌باید به حسن بلکه سروی چون تو می‌باید کنار جوی را ای گل خوش‌بوی اگر صد قرن باز آید بهار مثل من دیگر نبینی بلبل خوش‌گوی را سعدیا گر بوسه بر دستش نمی‌یاری نهاد چاره آن دانم که در پایش بمالی روی را 📜 @sheraneh_eitaa
خانه ی دوست کجاست؟ در فلق بود که پرسید سوار آسمان مکثی کرد رهگذر شاخه ی نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید! وبه انگشت نشان داد سپیداری و گفت؛ نرسیده به درخت کوچه باغی است که از خواب خدا سبز تر است و در آن عشق به اندازه ی پرهای صداقت آبی است می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ، سر به در می آرد! پس به سمت گل تنهایی می پیچی دو قدم مانده به گل پای فواره ی جاوید اساطیر زمین می مانی و ترا ترسی شفاف فرا می گیرد در صمیمیت سیال فضا، خش خشی می شنوی کودکی می بینی رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانه ی نور و از او می پرسی خانه ی دوست کجاست؟ 📜 @sheraneh_eitaa
بیچاره باشد همواره عاشق عشق این چنین است بیچاره عاشق گردون نگردد روزی که گردد از کوی معشوق آواره عاشق صد پاره شد دل اما همان هست بر روی خوبان هر پاره عاشق گر سر کشیدی یکباره معشوق از پا فتادی صد باره عاشق گر شرم بودی هرگز نکردی در روی معشوق نظاره عاشق حسنت فزون باد تا محتشم را بینند یاران همواره عاشق... 📜 @sheraneh_eitaa
jalal.gif
7.8K
سید جلال الدین عضد یزدی معروف به جلال عضد و متخلص به «جلال» شاعر سدهٔ هشتم هجری و ستایندهٔ برخی امیران چوپانی و آل اینجو بوده است. وی فرزند سیدِ عَضُدِ یزدی از شاعران سدۀ هفت و هشت هجری، و از رجال دورۀ ابوسعید بهادر و وزیر امیر مبارزالدین و بزرگ سادات یزدی بود. تاریخ تولد و وفات جلال به درستی روشن نیست. در تذکرة الشعرای دولتشاه سمرقندی حکایتی از نبوغ وی در کودکی نقل شده است. از دیوان وی برمی‌آید که وی مدتی در شیراز اقامت داشته و به این ترتیب مدتی هم همدوره و هم همشهری شاعرانی چون حافظ و خواجو بوده است. در بخشی از اشعارش به تنگدستی خود در بخشی از زندگی اشاره کرده است. محل وفات او را یزد نوشته‌اند. او را همچون پدرش از وزرای آل مظفر نوشته‌اند. فرزندش نیز به شاعری اشتهار داشته است. دیوان جلال عضد بالغ بر چهارهزار بیت است. وی کتاب «سندبادنامه» را نیز به نظم درآورده است که به کوشش دکتر محمدجعفر محجوب منتشر شده است. 📜 @sheraneh_eitaa
به صحن گلشن گیتی ز اعتدال بهار صبا بساط زمرّد فکند دیگر بار به عاشقان گل و سنبل همی دهند نشان ز رنگ و چهره معشوق و بوی طرّه یار بساط سبزه نمودار چرخ وانجم شد ز بس گهر که ببارید ابر گوهربار عروس غنچه سوی حجله می رود گویی که فرش جمله حریر است و راه جمله نثار ز خاک تیره هوا را به دل غباری بود درآمد ابر و به کلّی فرونشاند غبار سپیده دم گذری کن به باغ تا بینی ز رنگ و بوی ریاحین طراوت گلزار اگر نه غالیه سوده ست خاکدان چمن چراست غالیه بو هر گلی که آرد بار به شکل لاله نظر کن که گویی افکندند درون حلقه لعل بدخش مشک تتار فروغ چهره گل بین و مهد زنگاری چو آفتاب برین چرخ لاجوردی کار شده ست تازه مگر خون میان لاله و گل که هست آب زره پوش و بید خنجردار کنند شام و سحر همچو عاشق و معشوق شکوفه خنده شیرین و ابر گریه زار بدین صفت که جهان سبز گشت و خرّم شد نه از نسیم شمال است و اعتدال بهار به دور تربیت عدل شاه ملک آرای به چارسوی جهان سبز شد در و دیوار جمال چهره اقبال شیخ ابواسحق که آستان در اوست قبله احرار خدا یگان فلک حشمت ستاره حشم جهان پناه ممالک ستان گیتی دار قضا نفاذ و قدر قدرت و فلک شوکت زمانه حکم و زمین حلم و آسمان مقدار سماک رمح و سها ناوک و هلال کمان زحل مکان و قمر عزم و مشتری دیدار ستاره شرف و کان جود و بحر سخا سپهر لطف و جهان وفا و کوه وقار بشسته چشمه تیغش سپیدی از رخ روز زدوده خنجر تیزش سیاهی از شب تار زهی نعوت جلالت برون ز حدّ بیان خهی صفات کمالت فزون ز حدّ شمار ز خطبه تو بلند است پایه منبر ز کنیت تو درست است سکه دینار مثال کلک تو جاری ست بر سیاه و سپید ز شرق و غرب جهان تا به روم و هندوبار ز رشک سرعت کلک و نفاذ منشورت همی بپیچد بر خود سپهر چون طومار به نزد همّت تو نه فلک چه وقع آرد بلی حباب چه وزن آورد به جنب بحار ز حکم و حلم تو پیدا شد آسمان و زمین بدان دلیل که آن ثابت است و این سیّار قضا که هیچ کس آگه نشد ز اسرارش نهاده است کنون با تو در میان اسرار زفان فتنه ز قدر تو هست یک نقطه محیط دایره این هفت قبّه دوّار منم که مادح این حضرتم به شام و سحر منم که داعی این دولتم به لیل و نهار مراست در دو جهان نیم جانی و آن نیز به خاک نعل سمند تو کرده ام ایثار درین جهان به وجود تو دارم آسایش در آن جهان به تولاّت دارم استظهار چو خاطر تو بر اسرار غیب مطّلع است چه حاجت است که اخلاص خود کنم اظهار به حضرت تو فلک را مجال قربت نیست هزار شکر که دارم بر آستان تو بار مرا که طوق غلامی ات هست بر گردن عجب مدار ز من کز سپهر دارم عار هزار سال اگر شکر نعمتت گویم هنوز هرچه بگویم یکی بود ز هزار مرا که سایه تو بر سر است غم نخورم که چرخ با من و بخت من کند پیکار به خواب در نرود چشم بخت من هرگز که پاسبانی من کرد دولت بیدار همیشه تا که بود خاک را ثبات و درنگ همیشه تا که بود چرخ را مسیر و مدار به رکن تخت تو بادا قرار دولت و دین به گرد چتر تو بادا مدار هفت و چهار جهان به کام و ستاره غلام و دولت رام فلک مطیع و سعادت قرین و دولت یار هزار قرن تو سلطان و من کمینه غلام هزار سال تو مخدوم و بنده خدمتکار 📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 ‏وقتی در حوالی قرن سیزده میلادی، در ایران عالیجناب ‎سعدی سرودند: بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند هم‌زمان در اروپا، وایکینگ‌ها و ژرمن‌ها از جمجمهٔ افراد قبایل شکست‌خورده، پیاله می‌ساختند و خون آن‌ها را می‌نوشیدند! سعدی بی‌شک برای یک انسان کافی‌ست و تک تک کلمات سعدی همگی درس زندگی‌ست که احتمالاً نسل جدید که عادت کرده به دیدن نصایح یک سری بلاگر، در صورت آشنایی با تفکر جادوگر واژه‌ها بهتر"تر" زیست خواهد کرد. همچنین خالق یکی از تراژیک ترین اشعار عاشقانه‌ی فارسی‌ست که در آن متذکر می‌شود که با وجود ِ نبود ِ معشوق، عاشق همچنان عاشق است، آیا این عشق حقیقی نیست(؟)؛ با این همه بیداد ِ او، "وین عهد ِ بی بنیاد ِ او"، در سینه دارم یاد ِ او، یا بر زبانم می‌رود..‌. +دیر آمدى اى نگار سرمست زودت ندهیم دامن از دست معشوقه که دیر دیر بینند آخر کم از آن که سیر بینند +کنسرت بزرگداشت سعدی 1386 یکم اردیبهشت یاد روز سعدی استاد سخن و معلم اخلاق بزرگداشت ِ جادوگر واژه‌ها، گرامی باد 📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | وقتی طرفدارانش سهراب سپهری را نمی‌شناختند! امروز یکم اردیبهشت سالگرد درگذشت ، ، و روز بزرگداشت است. امروز شاعرانه ترین روز ساله 📜 @sheraneh_eitaa
جايي در باطنت پيدا كن كه سرشار از شادمانی ست و با آن دردهايت را التيام ببخش! 📜 @sheraneh_eitaa