بهروی شانه بارت را کشیده
جهان بیقرارت را کشیده
دلم نقاش خوبی نیست آقا
ولی خوب انتظارت را کشیده
#محمدتقی_عزیزیان #شعر #امام_زمان #جمعه_های_دلتنگی
📜 @sheraneh_eitaa
تو سراب موج گندم ، تو شراب سیب داری
تو سر فریب ــ آری! ــ تو سر فریب داری
لب بی وفای او کی به تو شهد میچشاند
چه توقعی است آخر ، که تو از طبیب داری
شب دل بریدن ماست چه اتفاق خوبی
چمدان ببند بی من سفری قریب داری
پس از این مگو خیانت به حکایت یهودا
که مسیح نیست آن کس که تو بر صلیب داری
چه شکایتی است از من که چرا به غم دچارم
تو که از سروده های دل من نصیب داری
#فاضل_نظری #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
همراه خود نسیم صبا میبرد مرا
یا رب چو بوی گل به کجا میبرد مرا؟
سوی دیار صبح رود کاروان شب
باد فنا به ملک بقا میبرد مرا
با بال شوق، ذره به خورشید می رسد
پرواز دل به سوی خدا میبرد مرا
گفتم که بوی عشق که را میبرد ز خویش؟
مستانه گفت دل که مرا میبرد مرا
برگ خزان رسیده بی طاقتم رهی
یک بوسه نسیم ز جا میبرد مرا
#رهی_معیری #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
الهی!
ضعیفان را پناهی،
قاصدان را بر سرِ راهی،
مؤمنان را گواهی،
چه عزیز است آن کس که تو خواهی...
#مناجات_نامه
#خواجه_عبدالله_انصاری
|شبتون در پناه حق🌙
📜 @sheraneh_eitaa
لبخنـــد بــزن تـا که بلــــرزد دل و دیــنم
تــا شـــوق بیـــاید بــه تماشـــای زمیـــــنم
هر صبح بخیر از تو شده جلوه ی خورشید!
با نــور تـو و شــور تـو خوشبخــت ترینم
#شهراد_میدری #شعر
|صبحتون بخیر و پر برکت 🌸🍃
📜 @sheraneh_eitaa
تکه ای از بهشت
توی اردیبهشت جامانده!
تا خدا حواسش نیست؛
این حال وهوای جانانه را
برای روز مبادا
بریز توی جیب هایت
#نرگس_صرافیان_طوفان #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | شیخ اجل و پادشاه سخن ایران، سعدی شیرازی
من بدین خوبیّ و زیبایی ندیدم روی را
وین دلاویزیّ و دلبندی نباشد موی را
روی اگر پنهان کند سنگیندل سیمینبدن
مشک غمازست نتواند نهفتن بوی را
ای موافقصورتومعنی که تا چشم من است
از تو زیباتر ندیدم روی و خوشتر خوی را
گر به سر میگردم از بیچارگی عیبم مکن
چون تو چوگان میزنی جرمی نباشد گوی را
هر که را وقتی دمی بودست و دردی سوختهست
دوست دارد ناله مستان و هایاهوی را
ما ملامت را به جان جوییم در بازار عشق
کنج خلوت پارسایان سلامتجوی را
بوستان را هیچ دیگر در نمیباید به حسن
بلکه سروی چون تو میباید کنار جوی را
ای گل خوشبوی اگر صد قرن باز آید بهار
مثل من دیگر نبینی بلبل خوشگوی را
سعدیا گر بوسه بر دستش نمییاری نهاد
چاره آن دانم که در پایش بمالی روی را
#سعدی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
خانه ی دوست کجاست؟
در فلق بود که پرسید سوار
آسمان مکثی کرد
رهگذر
شاخه ی نوری که به لب داشت
به تاریکی شن ها بخشید!
وبه انگشت نشان داد سپیداری و گفت؛
نرسیده به درخت
کوچه باغی است
که از خواب خدا سبز تر است
و در آن عشق
به اندازه ی پرهای صداقت آبی است
می روی تا ته آن کوچه
که از پشت بلوغ،
سر به در می آرد!
پس به سمت گل تنهایی می پیچی
دو قدم مانده به گل
پای فواره ی جاوید اساطیر زمین می مانی
و ترا ترسی شفاف فرا می گیرد
در صمیمیت سیال فضا،
خش خشی می شنوی
کودکی می بینی
رفته از کاج بلندی بالا،
جوجه بردارد از لانه ی نور
و از او می پرسی
خانه ی دوست کجاست؟
#سهراب_سپهری #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
بیچاره باشد همواره عاشق
عشق این چنین است بیچاره عاشق
گردون نگردد روزی که گردد
از کوی معشوق آواره عاشق
صد پاره شد دل اما همان هست
بر روی خوبان هر پاره عاشق
گر سر کشیدی یکباره معشوق
از پا فتادی صد باره عاشق
گر شرم بودی هرگز نکردی
در روی معشوق نظاره عاشق
حسنت فزون باد تا محتشم را
بینند یاران همواره عاشق...
#محتشم_کاشانی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
jalal.gif
7.8K
سید جلال الدین عضد یزدی معروف به جلال عضد و متخلص به «جلال» شاعر سدهٔ هشتم هجری و ستایندهٔ برخی امیران چوپانی و آل اینجو بوده است.
وی فرزند سیدِ عَضُدِ یزدی از شاعران سدۀ هفت و هشت هجری، و از رجال دورۀ ابوسعید بهادر و وزیر امیر مبارزالدین و بزرگ سادات یزدی بود.
تاریخ تولد و وفات جلال به درستی روشن نیست. در تذکرة الشعرای دولتشاه سمرقندی حکایتی از نبوغ وی در کودکی نقل شده است. از دیوان وی برمیآید که وی مدتی در شیراز اقامت داشته و به این ترتیب مدتی هم همدوره و هم همشهری شاعرانی چون حافظ و خواجو بوده است. در بخشی از اشعارش به تنگدستی خود در بخشی از زندگی اشاره کرده است. محل وفات او را یزد نوشتهاند.
او را همچون پدرش از وزرای آل مظفر نوشتهاند. فرزندش نیز به شاعری اشتهار داشته است.
دیوان جلال عضد بالغ بر چهارهزار بیت است. وی کتاب «سندبادنامه» را نیز به نظم درآورده است که به کوشش دکتر محمدجعفر محجوب منتشر شده است.
#معرفی_شاعر #جلال_عضد
📜 @sheraneh_eitaa
به صحن گلشن گیتی ز اعتدال بهار
صبا بساط زمرّد فکند دیگر بار
به عاشقان گل و سنبل همی دهند نشان
ز رنگ و چهره معشوق و بوی طرّه یار
بساط سبزه نمودار چرخ وانجم شد
ز بس گهر که ببارید ابر گوهربار
عروس غنچه سوی حجله می رود گویی
که فرش جمله حریر است و راه جمله نثار
ز خاک تیره هوا را به دل غباری بود
درآمد ابر و به کلّی فرونشاند غبار
سپیده دم گذری کن به باغ تا بینی
ز رنگ و بوی ریاحین طراوت گلزار
اگر نه غالیه سوده ست خاکدان چمن
چراست غالیه بو هر گلی که آرد بار
به شکل لاله نظر کن که گویی افکندند
درون حلقه لعل بدخش مشک تتار
فروغ چهره گل بین و مهد زنگاری
چو آفتاب برین چرخ لاجوردی کار
شده ست تازه مگر خون میان لاله و گل
که هست آب زره پوش و بید خنجردار
کنند شام و سحر همچو عاشق و معشوق
شکوفه خنده شیرین و ابر گریه زار
بدین صفت که جهان سبز گشت و خرّم شد
نه از نسیم شمال است و اعتدال بهار
به دور تربیت عدل شاه ملک آرای
به چارسوی جهان سبز شد در و دیوار
جمال چهره اقبال شیخ ابواسحق
که آستان در اوست قبله احرار
خدا یگان فلک حشمت ستاره حشم
جهان پناه ممالک ستان گیتی دار
قضا نفاذ و قدر قدرت و فلک شوکت
زمانه حکم و زمین حلم و آسمان مقدار
سماک رمح و سها ناوک و هلال کمان
زحل مکان و قمر عزم و مشتری دیدار
ستاره شرف و کان جود و بحر سخا
سپهر لطف و جهان وفا و کوه وقار
بشسته چشمه تیغش سپیدی از رخ روز
زدوده خنجر تیزش سیاهی از شب تار
زهی نعوت جلالت برون ز حدّ بیان
خهی صفات کمالت فزون ز حدّ شمار
ز خطبه تو بلند است پایه منبر
ز کنیت تو درست است سکه دینار
مثال کلک تو جاری ست بر سیاه و سپید
ز شرق و غرب جهان تا به روم و هندوبار
ز رشک سرعت کلک و نفاذ منشورت
همی بپیچد بر خود سپهر چون طومار
به نزد همّت تو نه فلک چه وقع آرد
بلی حباب چه وزن آورد به جنب بحار
ز حکم و حلم تو پیدا شد آسمان و زمین
بدان دلیل که آن ثابت است و این سیّار
قضا که هیچ کس آگه نشد ز اسرارش
نهاده است کنون با تو در میان اسرار
زفان فتنه ز قدر تو هست یک نقطه
محیط دایره این هفت قبّه دوّار
منم که مادح این حضرتم به شام و سحر
منم که داعی این دولتم به لیل و نهار
مراست در دو جهان نیم جانی و آن نیز
به خاک نعل سمند تو کرده ام ایثار
درین جهان به وجود تو دارم آسایش
در آن جهان به تولاّت دارم استظهار
چو خاطر تو بر اسرار غیب مطّلع است
چه حاجت است که اخلاص خود کنم اظهار
به حضرت تو فلک را مجال قربت نیست
هزار شکر که دارم بر آستان تو بار
مرا که طوق غلامی ات هست بر گردن
عجب مدار ز من کز سپهر دارم عار
هزار سال اگر شکر نعمتت گویم
هنوز هرچه بگویم یکی بود ز هزار
مرا که سایه تو بر سر است غم نخورم
که چرخ با من و بخت من کند پیکار
به خواب در نرود چشم بخت من هرگز
که پاسبانی من کرد دولت بیدار
همیشه تا که بود خاک را ثبات و درنگ
همیشه تا که بود چرخ را مسیر و مدار
به رکن تخت تو بادا قرار دولت و دین
به گرد چتر تو بادا مدار هفت و چهار
جهان به کام و ستاره غلام و دولت رام
فلک مطیع و سعادت قرین و دولت یار
هزار قرن تو سلطان و من کمینه غلام
هزار سال تو مخدوم و بنده خدمتکار
#شعر #جلال_عضد
📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 وقتی در حوالی قرن سیزده میلادی، در ایران عالیجناب سعدی سرودند:
بنی آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
همزمان در اروپا، وایکینگها و ژرمنها از جمجمهٔ افراد قبایل شکستخورده، پیاله میساختند و خون آنها را مینوشیدند!
سعدی بیشک برای یک انسان کافیست و تک تک کلمات سعدی همگی درس زندگیست که احتمالاً نسل جدید که عادت کرده به دیدن نصایح یک سری بلاگر، در صورت آشنایی با تفکر جادوگر واژهها بهتر"تر" زیست خواهد کرد. همچنین خالق یکی از تراژیک ترین اشعار عاشقانهی فارسیست که در آن متذکر میشود که با وجود ِ نبود ِ معشوق، عاشق همچنان عاشق است، آیا این عشق حقیقی نیست(؟)؛ با این همه بیداد ِ او، "وین عهد ِ بی بنیاد ِ او"، در سینه دارم یاد ِ او، یا بر زبانم میرود...
+دیر آمدى اى نگار سرمست
زودت ندهیم دامن از دست
معشوقه که دیر دیر بینند
آخر کم از آن که سیر بینند
+کنسرت بزرگداشت سعدی 1386
یکم اردیبهشت یاد روز سعدی استاد سخن و معلم اخلاق
بزرگداشت ِ جادوگر واژهها، گرامی باد
📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | وقتی طرفدارانش سهراب سپهری را نمیشناختند!
#فرزند_ایران
امروز یکم اردیبهشت
سالگرد درگذشت #علامه_اقبال_لاهوری،
#سهراب_سپهری،
#ملک_الشعرای_بهار
و
روز بزرگداشت#سعدی_جان است.
امروز شاعرانه ترین روز ساله
📜 @sheraneh_eitaa
جايي در باطنت پيدا كن
كه سرشار از شادمانی ست و
با آن دردهايت را
التيام ببخش!
#ژوزف_كمپبل #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
ای جلوهٔ برق آشیانسوز تو را
ای روشنی شمع شبافروز تو را
زآن روز که دیدمت شبی خوابم نیست
ای کاش ندیده بودم آن روز تو را
#رهی_معیری #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
جهاندیده کشاورزی به دشتی
به عمری داشتی زرعی و کشتی
به وقت غله، خرمن توده کردی
دل از تیمار کار آسوده کردی
ستم ها می کشید از باد و از خاک
که تا از کاه می شد گندمش پاک
جفا از آب و گل می دید بسیار
که تا یک روز می انباشت انبار
سخن ها داشت با هر خاک و بادی
به هنگام شیاری و حِصادی
سحرگاهی هوا شد سرد زانسان
که از سرما به خود لرزید دهقان
پدید آورد خاشاکی و خاری
شکست از تاک پیری شاخساری
نهاد آن هیمه را نزدیک خرمن
فروزینه زد، آتش کرد روشن
چو آتش دود کرد و شعله سر داد
بناگه طائری آواز در داد
که ای برداشته سود از یکی شصت
درین خرمن مرا هم حاصلی هست
نشاید کآتش اینجا برفروزی
مبادا خانمانی را بسوزی
بسوزد گر کسی این آشیان را
چنان دانم که می سوزد جهان را
اگر برقی به ما زین آذر افتد
حساب ما برون زین دفتر افتد
بسی جَستم به شوق از حلقه و بند
که خواهم داشت روزی مرغکی چند
هنوز آن ساعت فرخنده دور است
هنوز این لانه بی بانگ سرور است
ترا زین شاخ آن کو داد باری
مرا آموخت شوق انتظاری
به هر گامی که پویی کامجوئیست
نهفته، هر دلی را آرزوئیست
توانی بخش، جان ناتوان را
که بیم ناتوانیهاست جان را
حصادی: درو کردن
#پروین_اعتصامی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
شب اگر باشد و دلدار نباشد چه شود؟
وای بر حال دل شب
که چنین بیرحم است...
شبتون در پناه حق🌙
#الهه_رضایی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
برخیز و صبح مردم یک شهر خسته را
با چشم های روشن شعرت بخیر کن!
#علیرضا_حاجیبابایی #شعر
|صبحتون بخیر و پر برکت🌸
📜 @sheraneh_eitaa
پیچیده در
ابرهای خیس
به ناگهان سرزد
گلی به رنگ دریاها
پریزادان
به آواز و
رودی به هلهله برخاست
وان روز
خورشید خفته ای
در چشم آهوان گل کرد.
#هرمز_علیپور #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
توانِ گفتن آن راز جاودانی نیست!
تصوری هم از آن باغ ارغوانی نیست!
پُر از هراس و امیدم، که هیچ حادثه ای
شبیه آمدن عشق ناگهانی نیست
ز دست عشق به جز خیر بر نمی آید
وگرنه پاسخ دشنام، مهربانی نیست!
درخت ها به من آموختند: فاصله ای
میان عشق زمینی و آسمانی نیست
به روی آینه ی پُر غبار من بنویس:
بدون عشق جهان جای زندگانی نیست
#فاضل_نظری #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
با خصمِ مَنَت ، همیشه دمسازیهاست
با ما سخنت ز روی طنازیهاست
بر عِز خود و ذلت من بیش مناز
کاندر پس پردهٔ فلک بازیهاست
#مهستی_گنجوی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
کاش ما آن دو پرستو بودیم
که همه عمر سفر می کردیم
از بهاری به بهار دیگر...
#فروغ_فرخزاد #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
جواد محمدزمانی سال ۱۳۵۶ در تهران به دنیا آمد. وی پس از اخذ دیپلم برای تحصیل در علوم دینی به قم مهاجرت کرد. محمدزمانی سرایش را از دوازده سالگی آغاز کرد. در تهران به کلاسهای حوزۀ هنری میرفت و از محضر استاد براتیپور کسب فیض میکرد و در قم نیز با انجمنهای ادبی ارتباط دارد. از سوابق او میتوان به دبیری علمی کنگرههای ملی صائب تبریزی، عمان سامانی و وحدت اسلامی اشاره کرد. وی ریاست نخستین هیئتمدیرۀ انجمن شعر طلاب کشور را برعهده داشته و با مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار مقام معظم رهبری و رادیو معارف همکاری کرده است. او اکنون مشغول به تحصیل در سطوح عالی حوزه و دارای مدرک کارشناسیارشد رشتۀ ادیان است. از وی مجموعه شعری با عنوان «دلواپسیهای اویس» منتشر شده است.
#معرفی_شاعر #جواد_محمدزمانی
📜 @sheraneh_eitaa
گشوده باغِ تاریخ از گلِ عبرت، بسی دفتر
که هر برگ از تبِ خجلت، رُخی دارد چو شبنم، تر
اگرچه ماجرای قدس اسفناک است و دردآور
نمیماند به دست دشمنان این خاک پهناور
از آنِ مردم خود میشود، این طُرفه بوم و بَر
فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر
چقدر این سرزمین زیباست با نام فلسطینش
و قدسش، اَلخلیلش، بیت لَحمش، دِیر یاسینش
و داوود و سلیمان و مسیح و دین و آیینش
و معراج نبی اکرم از اوراقِ زرینش
نباید ساکنش باشد، مگر قوم خدامحور
فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر
و قُدس این قبلۀ اول، «منا»، «مشعر» به یاد اوست
و در ماه مبارک، جمعۀ آخر به یاد اوست
«علی» آن شیرمردِ عرصۀ «خیبر» به یاد اوست
و در شبهای قدر، آنقدر پیغمبر، به یاد اوست
که اینجا سرزمین اُمّتش بودهست سرتاسر
فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر
هلا شمر است اسرائیل در این برهۀ حساس
بیا ای دوست، شمر روزگار خویش را بشناس
کم از ابن زیادند این مگر جمع خدانشناس
امان نامهست عقد صلحشان! واغیرتا عباس
نشد از صلح اسرائیل و اعراب این فرا گستر
فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر
نه خیری کنفرانس صلحها دارد، نه تأییدش
نه جز بیراهه آنچه نقشۀ راه است تمهیدش
نه «شرم الشیخ» شرم آور، نه صلح «کَمپ دِیویدش»
چه بیچارهست آنکس که به اینها بوده امیدش
نمیداند که باید پس گرفت از خصم خیرهسر
فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر
به جرأت، قتلعام کودکان، آیین موسی نیست
ستم کردن به هر پیر و جوان، آیین موسی نیست
زنان، مردان، چنین بیخانمان، آیین موسی نیست
جنایت در جنایت بیامان، آیین موسی نیست
چه باشد پاسخ ما در پی این ظلم شرمآور؟
فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر
اگر با خنجر، این سنگی که در دست است، همسنگ است
اگر هفتادسال این مرز و بوم، آماج صد جنگ است
اگر خاک فلسطینم، شقایق فام و خون رنگ است
اگر «فتحی شقاقی» جلوۀ ایثار و فرهنگ است
همه سرچشمه دارد از طلوع سرخ این باور:
فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر
چنان شمعاند این مردم برای سوختن، آری
همه هموار کرده رنج دنیا را به تن، آری
همه آواره دهها سال در دشت و دمن، آری
نمیخواهند جز خاک وطن، خاک وطن، آری
وطن روزی شود، از روز اول نیز خرمتر
فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر
نه اسرائیل در میدان به فتح تازه، نائل شد
نه شهرکسازیاش منجر به حل این مسائل شد
فقط دیوار شد دور خودش، دیوار حائل شد
بگو فردا که اسرائیل زائد بود، زائل شد
و روی نقشهها باشد فلسطین نام این کشور
فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر
فلسطین زنده شد امروز و پولادین شده گامش
به گردانهای «اَلقدسش»، به موشکهای «قَسّامش»
به شور «انتفاضه» با شعور و عزم و اقدامش
به شوقِ نوجوان «غزه» در هنگام اعزامش
به این اندیشۀ پویا که جاری ماند تا محشر
فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر
خمینی گفت: اکنون قدس در دستِ شیاطین است
هلا اسلامِ ما را پارۀ تن، این فلسطین است
کنون قدس شریف، آزادیاش با جانِ شیرین است
سلیمانی -شهید قدس- بر این عهدِ دیرین است
که باید قدس را آزاد کرد از دست این کافَر
فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر
بگو حتمیست پیروزی برای ما، مسلّم هم
بگو با محتشم شد شورشی در خلق عالم، هم
که میآید ز قدس آوای پرشور محرم، هم
نوشته روی سنگ قبرِ «تهرانی مقدم»، هم
کسی که آرزویش مرگ اسرائیل بود، آخر
فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر
بنایِ «قبة الصخره» کنار «مسجد الاقصی»ست
بساطِ «جاء نصرالله و الفتح» خدا اینجاست
که «سُبحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِه» آیتی گویاست
فلسطین هم به پیروزیش نزدیک است، این پیداست
جهان یک روز حتی میشود، این جمله را از بر
فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر
به فطرت، یار هر مظلوم، یار هر مسلمانیم
همه یارِ «حماس» و یارِ «حزبالله» لبنانیم
اگر عالم شود دشمن، به عهد خویش میمانیم
نماز جمعه را یک روز ما در «قدس» میخوانیم
محقق میشود آخر به حق این گفتۀ رهبر
فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر
#جواد_محمدزمانی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | آن را که دل به جیفهی دنیا نمیدهد
باید گرفت از نوک پا تا به سر طلا..
شعرخوانی خانم زهرا فرقانی
📜 @sheraneh_eitaa