میرزا محمدابراهیم کازرونی مشهور به نادری زاده ۱۱۸۰ قمری در کازرون بود ، پزشک، ریاضیدان، اخترشناس، شاعر، عارف و بازرگان ایرانی بود،که در دوران حکومتهای زندیه و قاجاریه میزیست.
علاوه بر کتاب تاریخ بنادر و جزایر خلیج فارس، دیوان اشعاری که شامل مثنویهایی مانند گلستان خلیل، مشرقالاشراق، شایق و مشتاق، انفس و آفاق، منهجالعشّاق و چهل صباح بوده، از او به جا مانده است. ظاهراً فرصتالدوله شیرازی برخی از این مثنویها را در کازرون رؤیت کرده است.
رضاقلیخان هدایت در کتاب ریاضالعارفین سال تقریبی مرگ او را ۱۲۶۰ هجری قمری اعلام میکند و بیان میدارد که او در شیراز وفات یافته است.
#نادری_کازرونی #معرفی_شاعر
📜 @sheraneh_eitaa
دلبر بسیار و دل نگه دار کم است
وز همدهی جمله جهان رنج و غم است
گر اهل دلی تو دل به دلداری ده
کو همدم هر دم تو و عین دم است
ای از تو همه پر و توخالی ز همه
بنموده جمال تو مثالی زهمه
تو عین خیال و از خیال این همه را
آری و برآوری خیالی ز همه
ما بود نماینده نمودیم همه
نابود نمودار ز بودیم همه
مرآت جمال غیب مطلق گشته
آیینهٔ شاهد شهودیم همه
#شعر #نادری_کازرونی
📜 @sheraneh_eitaa
16.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | شعرخوانی طنز فرید فردوسی
بگذار تا بخندم مانند پولداران
کز اسب شیهه خیزد در بین یونجه زاران
هر کاو خیار چنبر روزی چشیده باشد
داند چه سخت باشد کار خیار کاران
شهریه را که دیده است، برق از سرش پریده است
یارانه ته کشیده است، یاری کنید یاران
چندین که برشمردم، خوب است که نمردم
از خرجها نگفتم الا یک از هزاران
📜 @sheraneh_eitaa
در فغانم از دل دیرآشنای خویشتن
خو گرفتم همچو نی با نالههای خویشتن
جز غم و دردی که دارد دوستیها با دلم
یار دلسوزی ندیدم در سرای خویشتن
من کیم؟ دیوانهای کز جان خریدار غم است
راحتی را مرگ میداند برای خویشتن
شمع بزم دوستانم زندهام از سوختن
در ورای روشنی بینم فنای خویشتن
آن حبابم کز حیات خویش دل برکندهام
زان که خود بر آب میبینم بنای خویشتن
غنچه پژمردهای هستم که از کف دادهام
در بهار زندگی عطر و صفای خویشتن
آرزوهای جوانی همچو گل بر باد رفت
آرزوی مرگ دارم از خدای خویشتن
همدمی دلسوز نبود «مهستی» را همچو شمع
خود بباید اشک ریزد در عزای خویشتن
#مهستی_گنجوی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
سلام و عرض ادب
میخواستم ببینم چه جوری باید آثارمون رو ارسال کنیم ؟
✍🏻سلام
از طریق همین لینک ناشناس که بهمون پیام دادید، شعرهاتون هم از همین طریق برامون بفرستید
📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باران هم اگر میشدی ، در بین هزاران قطره
تو را با جام بلورینی میگرفتم
میترسیدم
چرا که
خاک هر آنچه را که بگیرد پس نمیدهد!
#جمال_ثریا #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
هدایت شده از قاصدک
🧡✨نظم و برنامه ریزی و برکت زمانی برات مهمه⁉️
⚪️✨جذابیت و آداب معاشرت عالی برات مهمه⁉️
🧡✨خودسازی و آرامشت برات مهمه⁉️
🧡✨اگه جوابت بله هست با لبخند وارد کانال خودسازی و نظم ما شو
⚪️✨یه جمع انرژی مثبت 600 هزار نفره
🧡✨پاییزت رو با ما گرم و دلنشین کن
⚪️✨روی لینک زیر بزن و وارد شو👇
https://eitaa.com/joinchat/1634271298C2b479acc30
مَلک چون دید ناز آن نیازی
سپر بفکند از آن شمشیر بازی
شکایت را به شیرینی نهان کرد
ز شیرینان شکایت چون توان کرد؟
به شیرین گفت کاِی چشم و چراغم
همایِ گلشن و طاوس باغم
سرم را تاج و تاجم را سریری
هم از پای افکنی هم دستگیری
مرا دل بر تو و دلداری از تو
ز تو مستی و هم هشیاری از تو
ندارم جز تویی کآن جا کشم رخت
نه تاجی بِهْ ز تو کآن جا زنم تخت
گرفتم کز من آزاری گرفتی
پی خونم چرا باری گرفتی؟
بدین دیری که آیی در کنارم
بدین زودی مکُش، لختی بدارم
نکو گفت این سخن دهقان به نمرود
که کُشتن دیر باید، کاشتن زود
چه خواهی؟ عذر یا جان؟ هر دو اینک
توانی عید و قربان هر دو اینک
مکن نازی که بار آرَد نیازت
نوازش کن که از حد رفت نازت
به نومیدی دلم را بیش مشکن
نشاطم را چو زلف خویش مشکن
غم از حد رفت و غمخوارم کسی نیست
تویی و در تو غمخواری بسی نیست
غمی کآن با دلِ نالان شود جفت
به همسالان و همحالان توان گفت
نشاید گفت با فارغدلان راز
مخالف در نسازد ساز با ساز
فرو گیر از سرِ بار این جرس را
به آسانی برآر این یک نفس را
جهان را چون من و چون تو بسی بود
بوَد با ما مقیم ار با کسی بود
ازین دروازه کو بالا و زیر است
نخواندهستی که تا «دیر است»، دیر است؟
فریب دل بس است، ای دلفریبم
نوازش کن که از حد شد شکیبم
بساز ای دوست کارم را که وقت است
ز سر بنشان خمارم را که وقت است
بس است این طاق ابرو ناگشادن
به طاقی با نطاقی وا نهادن
درِ «فرخار» بر فغفور بستن
به جوی مولیان بر پل شکستن
غم عالم چرا بر خود نهادی؟
رها کن غم که آمد وقت شادی
به روزِ ابر، غم خوردن صواب است
تو شادی کن که امروز آفتاب است
شبیخون بر شکسته چند سازی؟
گرفته با گرفته چند بازی؟
نه دانش باشد آن کس را نه فرهنگ
که وقت آشتی پیش آورد جنگ
خردمندی که در جنگی نهد پای
بمانَد آشتی را در میان جای
در این جنگ، آشتی رنگی برانگیز
زمانی تازه شو، تا کی شوی تیز؟
به روی دوستان مجلس برافروز
که تا روشن شود هم چشم و هم روز
به بُستان آمدم تا میوه چینم
مَنِه خار و خَسَک در آستینم
ز چشم و لب در این بُستانِ پدرام
گَهی شِکّر گشایی، گاه بادام
در این بُستان مرا گو خیز و بِستان
ترنجِ غبغب و نارنجِ پستان
سنانِ خشم و تیرِ طعنه تا چند؟
نه جنگ است این، درِ پیکار دربند
تو ای آهوسرین نز بهر جنگی
رها کن بر دَدان خوی پلنگی
فرود آی از سر این کبر و این ناز
فرود آوردهٔ خود را مینداز
در اندیش ار چه کبکت نازنین است
که شاهینی و شاهی در کمین است
هم آخر در کنار پَستم افتی
به دست آیی و هم در دستم افتی
همان بازی کنم با زلف و خالت
که با من میکند هر شب خیالت
چه کار افتاده؟ کاین کار اوفتاده
بدیندر مانده چون بخت ایستاده؟
نه بوی شفقتی در سینه داری
نه حق صحبت دیرینه داری
گلیم خویشتن را هر کس از آب
تواند بر کشید ای دوست مشتاب
چو دورت بینم از دمساز گشتن
رهم نزدیک شد در بازگشتن
اگر خواهی حسابم را دگر کن
ره نزدیک را نزدیکتر کن
گره بگشای ز ابروی هلالی
خزینه پُر گهر کن، خانه خالی
نخواهی کاریم در خانهٔ خویش
مبارک باد گیرم راه در پیش
بدان ره کآمدم دانم شدن باز
چنان کاوّل زدم دانم زدن ساز
به داروی فراموشی کِشم دست
به یاد ساقیِ دیگر شوم مست
به جُلاب دگر نوشین کنم جام
به حلوای دگر شیرین کنم کام
ز شیرین مهر بردارم دگر بار
شکرنامی به چنگ آرم شکربار
نبیدِ تلخ با او میکنم نوش
ز تلخیهای شیرین گر کنم گوش
دلم در باز گشتن چاره ساز است
سخن کوتاه شد منزل دراز است
#شعر #نظامی
📜 @sheraneh_eitaa
شبها که من از وصل تو بودم سرمست
مسکین دلم از روز غم ایمن نشست
امروز ز هجران تو معلومم شد
کز بعد چنان شبی چنین روزی هست
#شعر #مجیرالدین_بیلقانی
📜 @sheraneh_eitaa
صبح من خیرے ندارد بے طلوع چشم تو
ذرہ اے چشمان خود را باز ڪن خورشید من...
| صبحتون به عشق و آرامش 🌸🍃
#شعر
📜 @sheraneh_eitaa
غنچه گر پیش آن دهن خندد
بر بتر جای خویشتن خندد
به شکر خنده گر گشاید لب
مغز در استخوان من خندد
دهن غنچه گرید از خجلت
راست کان غنچه ی دهن خندد
تا برآمد نفشه از گل او
سبزه بر برگ نسترن خندد
پیش شمشاد زلف پر شکنش
باغ بر زلف یاسمن خندد
از در خنده باشد، ار پس ازین
با رخش لاله در چمن خندد
برمن، ار دل ز زلف او طلبم
دلی از زیر هرشکن خندد
#شعر #سراج_قمری
📜 @sheraneh_eitaa
دستهایت روسری را از وسط تا میکند
این مثلث در مربع سخت غوغا میکند
مثل یک منشور در برخورد با نور سفید
روسری، رویِ سرِ تو رنگ پیدا میکند
سبز، قرمز، سرمهای، فرقی ندارد رنگها
صورت تو،روسریها را چه زیبا میکند
میشود هر تار مو یک ” شب ” ولی یک روسری
این همه شب را چطوری در دلش جا میکند؟
باد میریزد به دورت حسرتِ تلخ مرا
باد روزی روسری را از سرت وا میکند
#رامین_عرب_نژاد #شعر
📜 @sheraneh_eitaa