ای خوش آنروزی که ما جان در ره جانان کنیم
ترک یک جان کرده خود را منبع صد جان کنیم
اختیار خود به پیش اختیار او نهیم
هرچه او میخواهد از ما از دل و جان آن کنیم
#فیض_کاشانی
@shernab
#قیصرامینپور چه زیبا میگوید:
✍️آدمهایی هستند در زندگیتان؛
نمی گویم خوبند یا بد...
چگالی وجودشان بالاست...
#افکار،
#حرفزدن،
#رفتار،
محبت داشتنشان
و هر جزئی از وجودشان امضا دار است...
یادت نمی رود
"هستن هایشان را..."
بس که حضورشان پر رنگ است.
ردپا حک می کنند اینها روی دل و جانت...
بس که بلدند "باشند"...
این آدمها را، باید قدر بدانی...
@shernab
روزی که میگرفتند پیمان ز نسل آدم
عشق از میان ذرّات در جستوجوی ما بود
بر عاصیان هر قوم بگماشت حق بلایی
ما خیل عشقبازان هجرانمان بلا بود
#غبارهمدانی
🌸 @shernab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این دیوان غُبار بسیار عالیست!
انسان را یاد خدا میاندازد...
@shernab
فاش میگویم و از گفته خود دلشادم
بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم
طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
که در این دامگه حادثه چون افتادم
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب آبادم
@shernab
هدایت شده از فصل پنجم
🔹ابن سینا میگوید عارف از هیچ چیزی ملول نمیشود. چون همه چیز دم به دم برایش نو است.
ملول شدن ناشی از این است که ما به چیزی عادت میکنیم و کمکم از داشتن آن چیز سیر و ملول میشویم.
عارف جهان را دم به دم درحال نو شدن میبیند. بنابراین هرچیزی را انگار اوّلین بار است که دارد میبیند؛ و به تازه بودن تجلیّات خدا توجه دارد.
@fasl5om
شعر علامه طباطبائی درباره عشق خدا :
همی گويم و گفتهام بار ها
بود كيش من مهر دلدار ها
پرستش بهمستیست در كيش مِهر
برونند زين جرگه هشيار ها
به شاديّ و آسايش و خوابوخور
ندارند كاری دل افكار ها
بجز اشك چشم و بجز داغدل
نباشد به دست گرفتار ها
كشيدند در كوی دلدادگان
ميان دل و كامْ ديوار ها
چه فرهادها مرده در كوهها
چه حلاّج ها رفته بر دار ها
چه دارد جهان جز دل و مهر يار
مگر توده هائی ز پندار ها
ولی رادمردان و وارستگان
نيازند هرگز به مردار ها
مَهين مِهر ورزان كه آزادهاند
بريزند از دام جان، تارها
بخون خود آغشته و رفتهاند
چه گلهای رنگين به جوبارها
* * *
بهاران كه شاباش ريزد سپهر
بدامان گلشن ز رگبارها
كشد رخت سبزه به هامون و دشت
زَنَد بارگه گل به گلزارها
نگارش دهد گلبنِ جويبار
در آئينۀ آبْ رخسارها
رود شاخ گل در بر نيلوفر
برقصد به صد ناز گلنارها
درد پردۀ غنچه را بادِ بام
هَزار آورد نغز گفتارها
به آواي نای و به آهنگ چنگ
خروشد ز سرو و سمن تارها
* * *
بياد خَم ابروي گلرخان
بكش جام در بزم ميخوارها
گره را ز راز جهان باز كن
كه آسان كند باده دشوارها
جز افسون و افسانه نبود جهان
كه بستند چشم خشايارها
به اندوه آينده خود را مباز
كه آينده خوابيست چون پارها
فريب جهان را مخور زينهار
كه در پای اين گل، بود خارها
پياپي بكش جام و سرگرم باش
بهل گر بگيرند بيكارها
@shernab
خدا حافظ ای برادر زینب
به خون غلطان در برابر زینب
حسین جان ای آبروی دو عالم
نگین سلیمان به حلقه ی خاتم
برادر جان بی تو در دل صحرا
شده تنها خواهرت گل زهرا
ز زخم تنت روی ریگ بیابان
به اشک دل و سوز و آه یتیمان
تنت بی سر مانده در دل صحرا
سرت هر دم روی نیزه اعدا
سرت بر نی خون چکد به بیابان
کند گریه خواهر تو به هر شب
شده محمل جای روضه ی زینب
تو ای سوره ی پاره در بر زینب
مزن دست و پا در برابر زینب
به شهر شام در هجوم نظر ها
کند خنده دشمنت به غم ما
زند سیلی دشمنت به رخ من
دلم خون است از جسارت دشمن
حسین جان ای آبروی دو عالم
نگین سلیمان به حلقه خاتم
@shernab
گر عقل؛
پشت حرف دل «اما» نمیگذاشت
تردید پا به خلوت دنیا نمیگذاشت!
از خیرِ هست و نیستِ دنیا
به شوق دوست
میشد گذشت؛
وسوسه اما نمیگذاشت...
#فاضل_نظری
@shernab