5.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به حسن و خُلق و وفا کس به یارِ ما نرسد
تو را در این سخن، انکارِ کارِ ما نرسد
اگر چه حُسنفروشان به جلوه آمدهاند
کسی به حُسن و ملاحت به یارِ ما نرسد
به حق صحبت دیرین که هیچ محرمِ راز
به یارِ یک جهت حقگزارِ ما نرسد
هزار نقش برآید ز کِلکِ صُنع و یکی
به دلپذیری نقشِ نگارِ ما نرسد
هزار نقد به بازارِ کائنات آرند
یکی به سکهٔ صاحب عیارِ ما نرسد
دریغ قافله عمر کآن چنان رفتند
که گَردشان به هوایِ دیارِ ما نرسد
دلا ز رنجِ حسودان مرنج و واثق باش
که بد به خاطرِ امیدوارِ ما نرسد
چنان بِزی که اگر خاکِ ره شوی کس را
غبارِ خاطری از رهگذارِ ما نرسد
بسوخت حافظ و ترسم که شرحِ قصهٔ او
به سمعِ پادشهِ کامگارِ ما نرسد
#حافظ
@shernab
گاه باید دل برید از خاک سرد و بال زد در آسمان
پیلهای کآخرش پروانهای از خود نزاید هیچ نیست
#فاضل_نظری
@shernab
14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زدم فالی به شوق دیدنت در شام یلدایی
مردّد مانده حافظ هم که میآیی نمیآیی
#قاسم_صرافان
@shernab
12.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زهراست مادر من و من بی قرار او
آن نام را می آورم آری به افتخار
آن بانویی که وقت تشرف به رستخیز
پیغمبران پیاده می آیند و او سوار
فریاد می زنند که سر خم کنید هان
تا از صراط بگذرد آیات سجده دار
هر جا نگاه می کنم انجا مزار اوست
پنهان و آشکار چنان ذات کردگار
اینها که گفته ایم یکی بود از هزار
اما هنوز شیعه مصمم...امیدوار...
#برقعی
@shernab
هیچکس از عشق سوغاتی به جز دوری ندید
هر چقدر یعقوب تنها شد زلیخا بیشتر
@shernab
هدایت شده از شعر ناب عاشقانه و عارفانه و اشعار آئینی
منزلگه یار است دل، ماوای دلدارست دل
از غیر بیزارست دل، کی جای اغیار است دل؟
جمعیت خاطر مده از دست بهر کار تن
در بارگاه قدس جان، پیوسته در کار است دل
گر در ره دلدار نیست، بر اهل دل عار است جان
از مهر جانان گر تهیست، بر دوش جان بار است دل
از پرتو رخسار او جان مجمع انوار شد
از عکس خال و خط او پیوسته گلزار است دل
تا روی او را دیدهام محراب جان ابروی اوست
تا چشم او را دیدهام پیوسته بیمار است دل
گیسوش تا آشفته شد دود از سر من میرود
تا شد پریشان زلف او مشتاق زنّار است دل
طرز خرام قامتش یاد از قیامت میدهد
جان واله از بالای او، بیخود ز رفتار است دل
بر دور شمع روی او پروانهٔ دل بیشمار
در تار زلفش مو بمو، گم گشته بسیار است دل
از روی او در آتشم از موی او در دود و آه
از خوی او جان در بلا، در عشق او زار است دل
تا در دل من جا گرفت، عشقش به دل ماوا گرفت
کار جنون بالا گرفت، از عقل بیزار است دل
گاهی ز وصلش سرخوشم گاهی بهجران مبتلا
گه سود دارد گه زیان، در عشق ما زار است دل
دل را به بند ای فیض در، از جسم و بگشا سوی جان
زان رهگذر راحت رسان، زین ره در آزار است دل
#فیض_کاشانی
🌸 @shernab