eitaa logo
شعر شیعه
7.3هزار دنبال‌کننده
529 عکس
200 ویدیو
20 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
من غم و مهر حسین با شیر از مادر گرفتم روز اول کامدم دستور تا آخر گرفتم بر مشام جان زدم یک قطره از عطر حسینی سبقت از مشک و گلاب و نافه و عنبر گرفتم عالم ذَرّ ذره ای از خاک پای حضرتش از برای افتخار از حضرت داور گرفتم بر در دروازۀ ساعات یک ساعت نشستم تا سراغ حضرتش از زینب مضطر گرفتم زینبی دیدم چه زینب کاش مداحش بمیرد من ز آه آتشینش پای تا سر در گرفتم سر شکسته دل پر از خون دیده خون آلود اما حالتی دیدم که بر خود حالتی دیگر گرفتم اُم لیلا رعشه بر اندام دیدم اوفتاده گفت من این رعشه از داغ علی اکبر گرفتم نا گه از بالای نی فرمود شاه تشنه کامان سر به راه دوست دادم زندگی از سر گرفتم اکبرم کشتند و عون و جعفر وعباس و قاسم تا خودم از تشنگی آب از دم خنجر گرفتم گفت ساعی زین مصیبت از در دربار جانان حظّ آزادی برای اکبر و اصغر گرفتم @shia_poem
بیشتر از حدِّ انتظارِ فقیر است آنچه كه در بینِ كوله بارِ فقیر است پیشِ تو افتادنم مقامِ بلندی است گاه زمین خوردن افتخارِ فقیر است داد زدم خانه یِ تو را بشِناسم روزیِ یك شهر در هوارِ فقیر است خیر ببیند خودش و ایل و تبارش هر كه به دنبالِ كار و بارِ فقیر است بینِ كرم خانه جایِ اهل كرم نیست بیشترِ وقت ها كنارِ فقیر است گریه یِ من باز كرد قفلِ كرم را ریخت و پاشِ كریم كارِ فقیر است بیشتر از التماس كردنِ سائل سفره یِ تو چشم انتظارِ فقیر است پشتِ درِ خانه ات مُعَطّلِمان كن آبرویِ رفته اعتبارِ فقیر است اهلِ كرم هر كجایِ شهر كه باشند هر شب جمعه سرِ مزارِ فقیر است @shia_poem
تا ابد معتکف کوی حسینیم حسین بسته دل در خم گیسوی حسینیم حسین در پی جلوه‌ی دنیا دل ما کی برود عاشق طلعت دلجوی حسینیم حسین گلرخان را به حریم دل ما راهی نیست ما خریدار گل روی حسینیم حسین صبح محشر که سر از خاک بر آریم برون مست از رائحه‌ی بوی حسینیم حسین به لب خسته‌ی ما زمزمه جز نامش نیست شکر للله که ثناگوی حسینیم حسین سالک کرب و بلائیم حرم خانه‌ی ماست فاطمه زاده و رهپوی حسینیم حسین ما به میخانه‌ی هیئت به نیاز آمده‌ایم طالب ساغر مینوی حسینیم حسین از در خانه‌ی ارباب به جایی نرویم ما گره‌خورده‌ی بر موی حسینیم حسین از ازل گریه‌کن نائبة‌الزهراییم تا ابد سینه‌زن کوی حسینیم حسین @shia_poem
قلم در دست می گیرم، به اذن ذوالقلم حیدر به حق والقلم مایسطرون، صاحب قلم حیدر فتی الا علی کلا،عطا الا علی حاشا فتی حیدر. عطا حیدر، سخا حیدر، کرم حیدر محب کش تیغ آبرويش، عدوکش ذوالفقار او نمی باشد به جز او، صاحب تیغ دودم حیدر علی حبه جنة، قسیم النار و الجنة امام الانس والجنة،به عالم از قدم حیدر بهشت حق به نام دوستان او سند خورده جهنم بهر خصم او همیشه پر الم، حیدر چه آرد بر زبان شاعر، خدا در مدح او ذاکر، ملایک بر در ش چاکر، شه عالم خدم حیدر بلاغت را، فصاحت را، ببین در نطق گویایش بود فرمانروای شهر گفتار و کلم حیدر تمام عالم امکان، بود در تحت فرمانش امیر مومنان در هر زمان بر هر امم حیدر گهي نان ورطب بر دوش، گه ایتام در آغوش فقيران درش را می کند صاحب کرم حیدر بخوان ناد علی بر گیر دامان ولی، بی شک بود دافع، بود رافع، به کل هم و غم حیدر خدا نبود، جدا نبود، یکی باشد، دوتا نبود که بعد از لا اله از لفظ الا زد علم حیدر تعالی الله که در صورت بود نام علی منقوش و چون آیینه هر قطره به چشمان ترم حیدر الا ای حاجيان دور علی گردید نی کعبه که او باشد حرم ،صاحب حرم،روح حرم حیدر خوش آن لحظه که در مستی از می خم کوثر گهي فریاد حق و هو گهي نعره زنم حیدر غلام ریزه خوار سفره شاهانه اش باشم به اذن الله باشد، رازق کل نعم حیدر @shia_poem
هر کس هر آن چه دیده اگر هر کجا تویی یعنی که ابتدا تویی و انتها تویی در تو خدا تجلی هر روزه می کند « آیینه تمام نمای خدا » تویی چیزی ندیده ام که تو در آن نبوده ای تا چشم کار می کند ای آشنا ! تویی نخل ولایت از تو نشسته چنین به بار سرچشمه فقاهت آل عبا تویی غیر از علی نبود کسی همطراز تو غیر از علی ندید کسی تا کجا تویی تو با علی و با تو علی روح واحدید نقش علی است در دل آیینه، یا تویی؟ شوق شریف رابطه های حریم وحی روح الامین روشن غار حرا تویی ایمان خلاصه در تو و مهر تو می شود مکه تویی، مدینه تویی، کربلا تویی زمزم ظهور زمزمه های زلال توست مروه تویی ، قداست قدسی ! صفاتویی بعد از تو هر زنی که به پاکی زبانزد است سوگند خورده است که خیرالنسا تویی شوق تلاوت تو شفا می دهد مرا ای کوثر کثیر ! حدیث کسا تویی آن منجی بزرگ که در هر سحر به او می گفت مادرم به تضرع بیا ! تویی آن راز سر به مهر که «حافظ» غریب وار می گفت صبح زود به باد صبا تویی هنگام حشر جز تو شفاعت کننده نیست تنهاتویی شفیعه روز جزا تویی در خانه تو گوهر بعثت نهفته است راز رسالت همه انبیا تویی «آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند» بی تو چه می کنند؟ تویی کیمیا تویی قرآن ستوده است تورا روشن و صریح یعنی که کاشف همه آیه ها تویی درد مرا که هیچ طبیبی دوا نکرد آه ای دوای درد دو عالم! دوا تویی من از خدابه غیر تو چیزی نخواستم ای چلچراغ سبز اجابت ! دعا تویی «پهلوشکسته ای تو و من دل شکسته ام» دریابم ای کریمه که دارالشفا تویی ذکر زکیّه تو شب و روز با من است بی تاب و گرم در نفس من رها تویی کی می کنی نگاه به این لعبتان کور با من در این سراچه بازیچه تا تویی پیچیده در سراسر هستی ندای تو تنها صدا بماند اگر، آن صدا تویی گفتم تو ای بزرگ! خطای مرا ببخش لطفت نمی گذاشت بگویم « شما » تویی باری، کجاست بقعه قبر غریب تو؟ بر ما بتاب، روشنی چشم ما تویی @shia_poem
خلق شد فردوس اعلی در بهار چادرش کعبه مشکی پوش شد به افتخار چادرش عفت زهرای مرضیه عیان در قامتش جوشش خون علی در سایه سار چادرش دانش آموز کلاس حیدر کرار بود تیغ میزد کوفه را با ذوالفقار چادرش بی قرار دیدن روی برادر زینب و حضرت ارباب دنیا بی قرار چادرش مرده را جانی دوباره میدهد او زینب ست کار عیسی میکند حتی غبار چادرش آیه ی جنات تجری تحت الانهار را میتوانم گفت نام مستعار چادرش ماه و خورشید و فلک را ذات پاک ذوالجلال آفریده مطلقاً در انحصار چادرش @shia_poem
خانۀ فاطمه آن روز تماشایی بود که فضا جلوه‌گر از آیت زیبایی بود در بهاری که نسیمش نفس جبریل است گل ناز دگری رو به شکوفایی بود خانه‌ای را که خدا جلوهٔ عصمت بخشید در و دیوار پر از نقش شکیبایی بود تا بیایند به تبریک محمد، جبریل با ملائک همه در حال صف آرایی بود به خدا، چشم خدا دست خدا وجه خدا ز جگر گوشهٔ خود گرم پذیرایی بود تا که قنداقهٔ او را به بر آورد حسن حالتی رفت در آنجا که تماشایی بود ساکت از گریه نشد تا که حسینش نگرفت این دو را چون که ز آغاز شناسایی بود دختری داشت در آغوشِ محبت، زهرا که سراپا همه آیینهٔ زیبایی بود دختری داشت سراپای همانند علی زینبی داشت که ذاتش همه زهرایی بود... پنج معصوم به او معرفت آموخته‌اند که ز ایمان و یقین در خور یکتایی بود وصف او عالمۀ غیر معلم شده است تا به این مرتبه‌اش پایهٔ دانایی بود بود از صبر و رضا نایبۀ خاص امام نازم او را که به این قدر توانایی بود کربلا صحنۀ عشق است و در آن صحنۀ عشق همت زینب نستوه تماشایی بود به علمداری صحرای بلا کرد قیام رهبر قافلۀ عشق به تنهایی بود یک زن و آن همه داغ دل و آن‌قدر شکیب عقل از این واقعه در چنبر شیدایی بود... @shia_poem
نماز عشق به پا می کنم به نام حسین به نای سینه نوا می کنم به نام حسین تو زینبی و همه قاصرند از وصفت کتاب عشق تو وا می کنم به نام حسین به نام دلبرت اذن دخول می گیرم طواف کوی تو را می کنم به نام حسین به نام نامی معشوق شهره اند عشاق تو را همیشه صدا می کنم به نام حسین من از تو یاد گرفتم چنین عبادت را میان سجده دعا می کنم به نام حسین قسم به سجده ی تو اعتقاد من این است نماز سوی خدا می کنم به نام حسین تو آمدی که بگویی برای قرب خدا وجود خویش فدا می کنم به نام حسین دمشق و کربلا هر دو تربت عشق است شب ولادت تو وقت صحبت عشق است خدا عنان دل ما به دست تو داده اسیر دام تو اما ز غیر آزاده اگر پیاله ی ما بوی چشم تو گیرد شود برای همیشه لبالب از باده مقام زین اَبی را به هرکسی ندهند که این مدال؛ فقط گردن تو افتاده اگر که باز شود دیده ها ز نور اشک اگر قدم بگذاریم بین این جاده به چشم خویش ببینیم پای پرچم عشق هنوز با کمری راست زینب اِستاده چنان سگی به در خانه ات ببند مرا که نام صاحب کلب است روی قلاده خدا شهود شود بی حجاب در دل شب نشسته دختر زهرا میان سجاده به بی نظیری تو اعتراف باید کرد شبیه کعبه به دورت طواف باید کرد زمان بوسه رسیده کمی مدارا کن رسیده ای بغل یار دیده ات وا کن در این نگاه برای همیشه ای خواهر تمام حُسن خداوند را تماشا کن به فکر عبد گنه کار باش و یک لحظه به احترام حسین دست خویش بالا کن به پشت معجر خود با کمی دعا کردن تمام شهر؛ پر از نور مثل زهرا کن همه به یاد خدیجه رخ تو بوسیدند جلال بانوی مکه دوباره احیا کن ببین چگونه پدر مست دیدن تو شده نظر به چهره ی پر افتخار مولا کن سلام دختر حیدر شریکة الارباب بزرگ زاده بیا و گدای خود دریاب کسی که دست توسل بر این سرا بزند قدم به وادی ممنوعه ی خدا بزند حرام باد به هر عاشقی که بی اذنت قدم برای زیارت به کربلا بزند شناختی که من از دست هایتان دارم بعید باشد اگر دست رد به ما بزند همین کرامتتان شدسبب به هر شب و روز که حلقه دور نگین کرم گدا بزند تو قرص نان خودت را به سائلی دادی که حق به خانه ی تان مهر هل اتی بزند تهجّد سحرت بس که غرق ذات خداست حسین تکیه ی آخر بر این دعا بزند ازان دمی که شده احترامتان واجب به دست های شما بوسه مصطفی بزند ز محضر همه سادات عذر می خواهم اگر که گفته ام آتش به قلب ها بزند خدا نیاورد آن روز را که در شهری کسی به بی ادبی نامتان صدا بزند به غیر حضرت زهرا کسی اجازه نداشت که دست بر گره معجر شما بزند @shia_poem
وقتی که گهواره است دستان برادر خواهر رسید اول به دامان برادر بعد از ولادت گریه کرد و مادرش گفت آرام باش ای دخترم، جانِ برادر معلوم شد از کودکی یار حسین است این خواهری که هست درمان برادر عکس حسینش بینِ قاب چشم هایش عکس خودش هم بینِ چشمان برادر زینب اگرچه زینتِ باباست، اما اثبات کرده هست گریان برادر دست برادر بالش زیر سرش بود اینگونه بود هر روز مهمان برادر لالاییِ شبهای او نام حسین است پس بوده از اول مسلمان برادر یک شب نشد بی روی دلدارش بخوابد این است ماندن پای پیمان برادر پنجاه و چندی سالِ بعد، آمد به مقتل افتاد روی جسمِ بی جان برادر فریاد زد حالا که پیراهن نداری زینب فدای جسم عریان برادر... @shia_poem
عاشق طواف کعبه ی آمال می کند اخلاص را چکیده ی اعمال می کند عاشق شراب می چکد از دیده ی ترش با گریه مست می شود و حال می کند دیوانه ی حسین شدن اوج بندگی ست این کار را عقیله ی این آل می کند زینب همان کسی ست که نام معظمش هر قامت الف شده را دال می کند شاگردی کنیز خدا را نموده است این راه را چو فاطمه دنبال می کند آنجا که جبرییل امین هم حجاب بود او سجده روی تربت گودال می کند اشک است رزق اعظم و رزاق زینب ست فرمانروای کشور عشاق زینب ست ما را خدا ز حاصل زینب درست کرد از خورده هایی از گِل زینب درست کرد دلواپسِ ادامه ی راه حسین بود ما را خدا مقابل زینب درست کرد در پاسخ حسین که من اشک مؤمنم بنیاد گریه را دل زینب درست کرد خلاق روزگار گِل هرچه گریه کن با اشک های نازل زینب درست کرد عشاق سرشکسته ی بازار عشق را از چوبه های محمل زینب درست کرد هرگز کسی حقیقت او را ندیده است نوری عظیم ؛حائل زینب درست کرد نور حسین شد همه جا بهر او حجاب مسطوره بود عابده ی آل بوتراب وقت نماز شب که به حال قیام بود مانند کعبه جلوه ی نورش تمام بود پنجاه و هفت سال ز هر کجا گذر نمود گرم طواف قامت او سه امام بود پای حسین زندگی خویش را گذاشت او در مسیر عاشقی اَش مستدام بود جایی که احترام ِبه او وحی نازل است در پیش او قیام نکردن حرام بود گرچه علی شهیده ی خود زنده کرده است دانی که فرق زینب و حیدر کدام بود او از تن بدون سری حرف می کِشد با حنجر بریده شده هم کلام بود عقل این زبان بسته به زنجیر می کشد ورنه مسیر عشق به تکفیر می کشد آیینه دار صبر خدا دخت حیدرست زهرای روزگار تجلی کوثرست گویند در حدیث کساء نیست نام او زینب همان عبای یمانی دلبرست زینب خلاصه ی همه ی پنج تن شده شأن و مقام و مرتبه اش فوق باورست زینب غریب آمد و زینب غریب رفت آری ظهور جلوه ی او روز محشرست یک یا حسین گفت سپاهی عقب کِشید خاتون خانواده ی فتاح خیبرست در کربلاست معجر او مُحی الحسین تنها گواه گفته ی من نعش اکبرست داده نجات با نفسش نُه امام را تا دید روی ناقه امامی که مضطرست ما قائلیم یک تنه او یک سپاه بود دعوای عصر روز دهم پای معجرست این روزها که بیت علی ریخته بهم با دست های کوچک خود یار مادرست با دستمال خیس کمی پاک می کند خونابه را که بر لب بیمار بسترست با فضه گفت هر چه سر مادر آمده تقصیر داغ بودن مسمار آن دَر است @shia_poem
هر کس که در این میکده شده باشد ننگ است که دلواپس محشر شده باشد بی ساغر و می مست شود در همه ی عمر با یار اگر عمر کسی سر شده باشد من معتقدم خوب تر از مرغ بهشت است هر کس که درین بام کبوتر شده باشد این چشم طمع داشتن ما فقرا هست زیر سر لطفی که مکرر شده باشد دنیا و قیامت گره ی کور ندارد هر مرد و زنی سائل این در شده باشد حاجت نگرفتن ز خداوند حرام است روزی که صاحب دختر شده باشد جن و ملک و انس شد آواره عالم همه پروانه ی گهواره ی زینب عشق و و زینب هم هم هم زینب از روز ازل دشمن هر ضد ولایت تا روز ابد بانوی بی واهمه زینب هر جا برود ظلم فراری است ازانجا داده است به هر غائله ای خاتمه زینب مردند حسودان و ندیدند شکستش شد خلق حماسه هنر دائم زینب از منظر آنانکه رسیدند به جایی صاحب نفس آن است که شد خادم زینب در مذهب عشاق محال است بمیرد آن کس که شب و روز کند زمزمه زینب خوبان همگی شاعر و مداح حریمش کرده است قیامت نفس گرم سلیمش ای ماه شب و هم صحبت ای وارث صبر علی و عفت زهرا هم هم هم و تو زینبی و معجزه حضرت زهرا جز فاطمه کس لایقه بر مادری ات نیست اثبات شده بار دگر عصمت زهرا شد دار و ندارت همگی خرج امامت حقا که تویی حاصل تربیت زهرا بیچاره شد از طاقت تو نسل امیه در روح بلند تو بود همت زهرا در مکتب تو یاد گرفته است محبت هر کس که مسلمان شده با زحمت زهرا هر کس شده شیدای حسین ، عاشق حیدر گشته است نمک گیر شما دختر و مادر فردوس کجا ، حال و هوای حرم تو دیوانه کننده است صفای حرم تو هم بوی آید و هم بوی هم بوی حسین از همه جای حرم تو چیزی نشود کم ز مقام تو اگر که ما را بنویسند گدای حرم تو ای عمه سادات ! من از دست زمانه دلگیرم و محتاج هوای حرم تو باید که بسوزیم درین آتش حسرت ما که نشدیم از شهدای حرم تو ای وای ازین نفس ازین بی سر و پایی ای وای نمردیم برای حرم تو کن قسمتمان حال و هوای شهدا را لبریز کن از شوق شهادت دل ما را تو زینبی و شمع شبستان حسینی از عالم ذر بی سر و سامان حسینی زهرا سپر جان علی بود همیشه تو نایب زهرا ، سپر جان حسینی هر کس که حسینی است ، نمک گیر وفایت تو واسطه ی لطف فراوان حسینی در مدح تو این بس ز ازل تا ابد الدهر سر سلسله حلقه یاران حسینی لبخند زدی وقت ولادت به برادر شد بر همه اثبات که حیران حسینی از موقع میلاد سرت گرم حسین است هر لحظه تو دلواپس هجران حسینی ای کاش نمی دید دو چشمان تر تو شد نیزه نشین سایه ی بالای سر تو @shia_poem
تو کیستی که عقل مجنون توست عشق به تو عاشق و مدیون توست تویی جگرگوشهٔ آل کسا به درک تو فهم رسا، نارسا چشم علی محو تماشای تو به جای پای فاطمه پای تو هیچ گلی ندیده خندیدنت به غیر لحظهٔ حسین دیدنت دایهٔ تو ز کودکی غم شده قامت غم در غم تو خم شده کتاب عشق و عقل تألیف توست مُهر به لب، زبان ز توصیف توست تو گردش ثبات اهل‌بیتی تو مجمع صفات اهل‌بیتی دفاع تو، صبر تو، احساس تو حسین تو، حسن تو، عباس تو تو برده‌ای فیض حضور همه تو بوده‌ای سنگ صبور همه روی تو حسرتِ دل آفتاب موی تو شب ندیده حتّی به خواب خاک رهت به عرش پهلو زده پیش قدِ تو سرو زانو زده نیست فلک به قدر، هم پایه‌ات سایهٔ تو ندیده همسایه‌ات مدرسهٔ تو دامن فاطمه معلّمی ندیده و عالمه اُمّ مصائب تو و زینِ اَبی عقیلهٔ هاشمیان زینبی لبت «یکی گوی» دو تا نگفته هر چه شنیده جز خدا نگفته صدای تو دل از علی می‌برد ناز تو را فاطمه هم می‌خرد ولادتت ولادت گریه بود گریهٔ تو شهادت گریه بود تو عین عرفان وِرا نور عین کشتهٔ حقّی و شهید حسین تو روح صوم و معنی صلاتی تو ساحل سفینةالنّجاتی حسین امید خلق در عالمین ولی به هر غم تو امید حسین نام شما هر دو به دنبال هم آینهٔ همید و تمثال هم چنان که نام خالق و رب یکی‌ست نام حسین و نام زینب یکی‌ست... @shia_poem
تندیس وقار و آیت حلم تدریس وفا حکایت علم مستوره ی بزم گاه عرفان منظومه کهکشان ایمان اثبات حیا ثبوت عصمت بینایی چشم قدس و عفت ماه فلک آفرین تقوا همزاد حیا قرین تقوا اسطوره همت و شهامت اعجوبه کارگاه خلقت ترکیب حیا و جوش مذهب آورده زنی به نام زینب @shia_poem
رفت خورشید با قمر برگشت خنده روی لب پدر برگشت شهر را جور دیگری می دید هر که آن روز از سفر برگشت آفتابی به دست زهرا بود که به دیدار او سحر برگشت تا که قنداقه اش به چرخ آمد به هوایش چقدر سر برگشت همه سرها اگر چه برگشتند سر ارباب بیشتر برگشت زینب از اولش به عشق حسین از جهانی به یک نظر برگشت گریه می کرد طفل در رفتن گریه گردید خنده در برگشت عاقبت نیز سوی کرب و بلا دو نفر رفت یک نفر برگشت @shia_poem
قصد کرده است خدا جلوه ی دیگر بکشد سوره یِ مریمی از سوره یِ کوثر بکشد بگذارید همین جا به قدش سجده کنم نگذارید دگر کار به محشر بکشد دختر این است اگر، فاطمه پس حق دارد از خداوند فقط مِنَّت دختر بکشد مادرِ دَهر نزائید و نخواهد زائید آنکه را از سر این آینه معجر بکشد بالِ جبریل به این قُبه تمایل دارد تا دمشق هست چرا جای دگر پر بکشد؟ زینب آنقَدر بزرگ است که آماده شده است یک تنه جام بلای همه را سر بکشد قبل از اینی که خودش جلوه کند آماده ست عالمی را به تماشایِ برادر بکشد @shia_poem
ای قبله گاه حور و ملک گاهواره ات می‌جنبد آسمان و زمین با اشاره ات ای درّ آبدار تا ابد برپاست در دیار یادواره ات این بیت را به تقدیم می‌کنم بانو مبارک است نزول دوباره ات تو کیستی که به دیوان شاعران پیدا نمی‌شود مثل و استعاره ات خاتون کنیزهای شما برگزیده اند شد همسر خداوند ات حق می‌دهم اگر که بیفتد کلاه عرش با زل زدن به شان رفیع مناره ات دریای بی‌کران بخدا چشم آفتاب یک بار هم ندیده به خوابش کناره ات دین خطبه‌ای برای بقا خواست، باز نیست در کار خیر حاجت هیچ استخاره ات @shia_poem
گفتم از کوه بگویم قدمم می لرزد از تو دم می زنم اما قلمم می لرزد هیبت نام تو یک عمر تکانم داده ست رسم مردانگی ات راه نشانم داده ست پی نبردیم به یکتایی نامت کار ما نیست شناسایی نامت زینب من در ادراک شکوه تو سرم می سوزد جبرئیلم همه ی بال و پرم می سوزد من در اعماق خیالم ... چه بگویم از تو من در این مرحله لالم چه بگویم از تو چه بگویم؟! به خدا از تو سرودن سخت است هم بودن و هم بودن سخت است چه بگویم که خداوند روایتگر تو است تار و پود همه افلاک نخ توست روبروی تو که خدا وا می شد لب آیات به تفسیر شما وا می شد آمدی تا که فقط زینت مولا باشی تا پس از فاطمه صغری باشی آمدی شمس و قمر پیش تو سو سو بزنند تا که مردان جهان پیش تو زانو بزنند چشم وا کردی و دنیای علی زیبا شد باز تکرار همان سوره ی " اعطینا " شد عشق عالم به تو از بوسه مکرر میگفت به گمانم به تو آرام پیمبر می گفت: بی تو دنیای من از شور و شرر خالی بود جای تو زیر عبایم چقدر خالی بود @shia_poem
ماه يكتايى و بی همتا به دنیا آمدی هم ردیف نور به دنیا آمدی مثل عالی اعلی به دنیا آمدی تو شبیه حضرت به دنیا آمدی روز میلاد تو در تقویم روز باور است روز عشق و روز تکریم مقام خواهر است آمدی و می رسد بانگ مبارک بادها بی معلم می شوی فرزانه ی استادها ای علمدار حقیقت بانی فریادها ای دلیل کاف و ها و یا و عین و صادها هرچه دارد در اختیار جبر توست پرچم شاه شهیدان هم به سوی قبر توست آمدی تا که بگویی قصه ی پرواز را تا کجاها برده ای این شور انسان ساز را ای رسول عشق می بینم ز تو اعجاز را زنده کردی نهضت هفتاد دو سرباز را شام در زیر قدمهای تو در تاب و تب است این تنها یک عاشق دارد آن هم زینب است آمدی تا انتهای جاده ی عشق و جنون هم ردیفت بعد زهرا کس نبوده تاکنون گامهایت در مسیر آیه ی خواهر صبر و کرم ای دختر والراکعون آمدي در دفتر دلدادگان يكتا شوي آمدي اسطوره ي ميدان شوي ای درخت استوار ای اسوه ی شب زنده دار شد ردیف شرح تو در هر قصیده (اقتدار) با حضورت شاه مردان حرز میخواهد چه کار (آمدی مستانه تر صف می گشاید ) دختر شیری و یک جلوه ز الصمد مادری کردی برایش حضرت بنت اسد حاصل پیوستن دریا به دریا است چشمهایی که ندید الا جمیلا زینب است نقش بازوبند ساقی حرم یا زینب است لافتی الاعلی لا عشق الا زینب است باز هم رو سوی بانوی وفا آورده ام شصت و نه دفعه به لب نام تو را آورده ام واژه ی ایثار را باید به پای تو نوشت در مقام صبر هم باید برای تو نوشت شاه را مشتاق و بی تاب دعای تو نوشت بعد او کرببلا را کربلای تو نوشت جان فدای شاعری که اینچنین زیبا سرود کربلا در می ماند اگر زینب نبود خیرها از تو رسیده دست ما خیر کثیر عشق دارد در کنار تو مراعات نظیر حضرت ام الحیا اخت الحسن بنت الامیر ای اسیری که اسارت شد به دست تو اسیر از میان محملت نور خدا تابیده است دشمنت یک لحظه هم آه تو را نشنیده است عقل را بازی گرفتی عشق حیرانت شده مرتضی هم محو در تفسیر قرآنت شده هر که دیده جلوه هایت را مسلمانت شده هر که نامت را شنیده بعد گریانت شده چند وقتی هست پای تو جنون دلباخته مرز بین حق و باطل را حریمت ساخته کاش قابل بودم و از یاورانت می شدم با نشان بی نشانت می شدم با دو جرعه عشق از لب تشنگانت می شدم از شهیدان دفاع از آستانت می شدم ما همان سیل خروشانیم در راه بلا کلنا اصحابک لبیک بنت المرتضی @shia_poem
راهِ دل جُز به بی کران نخورَد جز به کویِ"حسین جان" نخورَد سر فرازی نصیبِ سر نشود تا که بر خاکِ آستان نخورد رفت لیلی،به محملش ای‌کاش گردی از شوقِ کاروان نخورد حِسِ پرواز را نمیفهمی بال وقتی به آسمان نخورد هست اینجا بهشت و ما هستیم تا به آن آفتِ خزان نخورد دلِ تو قرص ما قسم خوردیم در دلت آب هم تکان نخورد ما قسم خورده ایم با زینب یا علی گفته ایم و یا زینب دل سرا پرده‌ی محبت اوست دلِ عاشق تمامِ قیمتِ اوست نجف از او مدینه هم حتیٰ کربلا هست اگر ، زِ غیرتِ اوست چادرش را بگو تکان بدهد هست محشر اگر ، قیامتِ اوست این حسین است یا که آینه اش این علی هست یا که قامتِ اوست هر که سر داد در رهش فهمید گردنش زیرِ بارِ منت اوست خواست تا بارِ ما سبک گردد کارِ ما نه فقط عنایتِ اوست همه پرورده ایم با زینب یا علی گفته ایم و یا زینب می نویسم بر آسمانِ حرم خوشبحالِ مدافعانِ حرم آه یادش بخیر می شُد کاش بشنوم باز هم اذانِ حرم خوشبحالِ کسی که در این راه جا نمانَد زِ کاروان حرم ما که باشیم؟رویِ گنبد هست پرچمِ سرخِ پاسبانِ حرم تو که هستی؟فقط از آنِ حسین من که هستم؟فقط از آنِ حرم دلِ ما تنگِ زینبیه شده دلِ ما تنگ شد به جانِ حرم جگر آورده ایم با زینب یا علی گفته ایم و یا زینب او حسن او حسین با هم شد تا که زهرا چنین مجسم شد از بقیع رفتنش به ما فهماند که نگینِ امام ها هم شد سایبانش برادرش شد تا عصمتش پیشِ ما مُسَلَم شد در نزولش قیامِ عباس است در جلوسَش تمامِ مریم شد زیرِ تابوتِ سینه چاکش باز شانه یِ شهر های ما خَم شد یک نفر وصل شد به اقیانوس یک نفر از میانِ ما کم شد رگ اگر داده ایم با زینب یا علی گفته ایم و یا زینب @shia_poem
آیِنه در آیِنه نورِ مُکَرَم زینب است جلوه در جلوه تجلیاتِ خاتم زینب است خطبه در خطبه امیرالمؤمنین دَم زینب است زُهره در زُهره ظهورِ اسمِ اعظم زینب است آنکه با عشقِ حسینی گَشته همدم زینب است (با مُسَمَط با قصیده با غزل با مثنوی صائِبی از اصفهان و بیدلی از دهلوی جودی و یَغما و نَیِر،شهریار و مولوی می بَرَد اما دلم را مصرعی از مُنزوی این حسین تنها یک عاشق دارد آن هم زینب است) نامِ او پُر کرده عالم را حجابش بیشتر خُطبه اش بنیان کَن و فصلُ الخِطابش بیشتر غیرتش مبهوت ساز است،انقلابش بیشتر محملش دارد تماشا و رکابش بیشتر گفت با عباس پُشتیبانِ پرچم زینب است شمع اگر این است دل پروانه باشد بهتر است مِی اگر این است پُر پیمانه باشد بهتر است سر اگر خاکِ درِ میخانه باشد بهتر است عقل در توصیفِ او دیوانه باشد بهتر است در شهامت برتر از سارا و مریم زینب است عشق وقتی می تپد عاشق، پرستو می‌شود دستِ عاشق زود از حالِ دلش رو می‌شود هر که با خورشید شد آیینه ی او می‌شود دخترِ شاهِ نجف هم شاه بانو می‌شود یک تن اما حامیِ ناموسِ عالم زینب است از همان اول خدا میخواست او را...شُد حسین اصلاً او با اولین پلکِ تماشا شُد حسین فاطمه شُد مرتضی شُد پیش از آنها شُد حسین گرچه نامش بود زینب بعدش اما شُد حسین او حسین است و حسینش هم مُسَلّم زینب است گرچه بر بال و پرِ خود سلسله دارد هنوز او که باشد سایبانی قافله دارد هنوز می‌رود پشتِ برادر فاصله دارد هنوز با سرِ هر زلفِ او صدها گله دارد هنوز آنکه ریزد در فراقت اشک ماتم زینب است @shia_poem
شکر خدا که نام مرا مبتلا نوشت از حاجیان کعبه سبز شما نوشت شکر خدا که دست قدر ، دست سرنوشت نام مرا شریف ترین خاک پا نوشت صبح ازل به خاک تو پیشانی ام رسید این سجده را فرشته به پای خدا نوشت از ما سوال شد که اسیر تو می شویم؟ ما خواستیم و آیه ی «قالو بلی» نوشت بالای سر در حرم کبریاییش نام تو را به خط خودش با طلا نوشت یعنی تمام جلوه آل عبا تویی آیینه تمام نمای خدا تویی اعجاز بی مثال شما تا ادامه داشت موسی ادامه داشت مسیحا ادامه داشت بانو اگر به آینه ها سر نمی زدید تاریکی همیشه ی دنیا ادامه داشت تا زندگی ات را به تماشا گذاشتی آن عمر جاودانه زهرا ادامه داشت ای آفتاب روشن شبهای کربلا ای زینب مدینه و زهرای کربلا گفتیم آسمانی و دیدیم برتری گفتیم آفتابی و دیدیم بهتری گفتیم دختر اسد الله غالبی ایام کوفه آمد و دیدیم حیدری تو از زمان کودکیت تا بزرگیت شیوا ترین مفسر الله اکبری تو از کدام طایفه هستی که مستقیم فیض از حضور علم خداوند می بری بر شانه های سبز تو بار رسالت است تو اولین پیمبر بعد از پیمبری خورشید روی تو شرف مشرقین شد یک نیمه ات حسن شد و نیمت حسین شد ای ماورای حد تصور کمال تو بالاتر از پریدن جبریل بال تو از مادری چنین-چنین دختری شود هم خوش به حال فاطمه هم خوش به حال تو غیر از حسین فاطمه، چیزی ندیده ایم در انعکاس آینه های زلال تو نزدیک سایه های عبورت نمی شویم نامحرمان عشق کجا و خیال تو ؟ از گوشه های چشم تو ساحل درست شد محض رضای پای تو محمل درست شد تو زینبی و شیر زن بعد کربلا تفسیر نفس مطمئن بعد کربلا زهرا، نبی ،حسین و علی و حسن تویی بانو تویی تو «پنج تن » بعد کربلا گاهی که طعنه می شنوی صبر میکنی یعنی تویی همان حسن بعد کربلا ای گریه غریبی عریان بی کفن حالا تویی و پیرهن بعد کربلا قلبت تپید وسوره مریم شروع شد غمگین ترین غروب محرم شروع شد ای سایه بلند اباالفضل بر سرت ای بال جبرئیل گلستان معبرت عباس هم رشیدی قد تو را ندید از بس که سر بزیر بُود در برابرت شب زنده دار شام غریبان کربلا دل بسته بر نماز شب تو برادرت ای خطبه صدای تو نهج البلاغه ات وی محمل بدون جهاز تو منبرت هجده سربریده به دنبال چشم تو هجده سر بریده نگهبان معجرت ای قله نجابت توحید ، جای تو عطر حضور فاطمه دارد حیای تو @shia_poem
امشب خدا به خود داد کوثری در بر گرفته زهرای دیگری یا این که در لباس زن آمد یا اینکه حق به خودداد حیدری این شیردختری است که شمشیر حیدر است سر تا قدم امام مکرر است این پاک تر ز و و است سر تا قدم صحیفۀ آیات محکم است در وصف او مدیحۀ جن و بشر کم است ام المصائب است نه ام المحرم است این سیب سرخ باغ بهشت محمد است آب و گلش تمام سرشت محمد است زهراست جان و این جان فاطمه است ریحانۀ محمد و ریحان فاطمه است و و کوثر و فاطمه است گویی تمام وحی به دامان فاطمه است تنها ای که ندیده از کودکی است بی معلمه بی او درخت سبز ثمر نداشت دریای آرزوی نبوت گهر نداشت انگار روز حادثه کم از پدر نداشت الحق که صبر مادر از این خوب تر نداشت وقت سکوت هم نفسش انفجار بود شمشیر اگر نداشت خودش بود ام الکتاب صبر و کیست زینب است فصل الخطاب و بلا کیست زینب است فریاد خون خون خدا کیست زینب است آیینۀ حسین نما کیست زینب است زینب که لحظه لحظه شده غرق در حسین در گاهواره چشم گشوده است بر حسین زینب که چشم زهرا به سوی اوست المتین شیر خدا تار موی اوست آیینۀ جمال خداوند روی اوست هرجا حسین جلوه کند گفتگوی اوست آبی که دارد آبرو از خاک کوی اوست زین اب است و زین خداست این آیینه دار عرصۀ کرب و بلاست این زینب زنی که بوده به مردان امامتش اعجاز در کرامتش هر روز هست روز بزرگ قیامتش دین سرفراز آمده در ظل قامتش با خون نوشته اند شهیدان مکتبی زینب حسینی است و حسین است زینبی @shia_poem
بوی بارون یاس گلدون،مژده می ده صبح عیده روی بال صد فرشته،می رسه از راه سپیده كیه خورشید قبیله،كیه بانوی جلیله آیینه دار علیه،زینبه تنها عقیله تو شب غربت و غمها،واسه دلها آفتابه وارث عصمت مادر،زینت ابوترابه پر جبریل فرش راشه،آسمونا خاك پاشه هیبت و غرور حیدر،طنین توخطبه هاشه آسمونی نور عینه،دل و دلداره حسینه مهربونی تو نیگاشه،همه جا یار حسینه بانوی صبر و صلابت،بانوی شور و شهامت برای عرض ارادت،بیایید بریم زیارت هواییه دل تنگم،تا حریمش پر می گیره این دلی كه بی قراره،حرم نعم الامیره زائر صحن و سرای،بانوی صبر و صفا شیم بگیریم برگ برات و ،زائر كرببلا شیم @shia_poem
شبی كه مطلع مهر از، طلوع زینب بود فروغ روز نشسته، به دامن شب بود هزار رود نواگر ز كوثر و تسنیم روان به خانه ی زهرا، به بوی زینب بود هزار چشمۀ خورشید، از كرانۀ شب دمیده از دل مهتاب، و چشم كوكب بود شكوفه بار لب مرتضی به باغ دعا ستاره ریز دم مصطفی، به یا رب بود شراب نور ز خمخانۀ سحر، جوشید كه جام سرخ شقایق، ز می لبالب بود اگر چه "زین اب" و را نهاد نام، رسول خدای داند، كاو زینب "ام و اب" بود زنی به همت و مردی، به مردمی سوگند پس از حسین، سپهدار عشق، زینب بود @shia_poem
آیه‌ای از طرف جنت الاعلی آمد هر ملک سوی زمین بهر تماشا آمد غنچه‌ی خنده به روی لب آمد مژده، ای اهل زمین کبری آمد اشک شوق و ذوق دیدنی است شب، شبِ رحمت حق است، شبی دیدنی است میکده از سر شوق است مرتب گشته ساغر از ناب است لبالب گشته گوش کن... ذکر لب فاطمه زینب گشته ملک از عطر نفس هاش مقرب گشته فاطمه شاد که باشد همه عالم شادند باغ های دو جهان از نفسش آبادند زینب از نسل است، شرافت دارد هیبتش فاطمی و رتبه ی عصمت دارد نزد ما خاک قدم هاش قداست دارد در دل سینه زنان، تخت حکومت دارد تا قیامت همه محتاج و حقیرش هستیم پیرو مکتب و در خط و مسیرش هستیم راهِ بی زینب کبری به خدا بی راهه است سالک خالیِ از معرفتش گمراه است بی سبب نیست که گفتند امین الله است سرّ أب بوده و از سرّ سما آگاه است حافظ و محرم اسرار امامت، زینب صاحب حکمت و دریای بصیرت، زینب خطبه‌اش مثل علی، فن بیانش غوغاست صاحب علم لدنی است شبیه زهراست نائب فاطمه در واقعه ی عاشوراست یک تنه آینه ی پنج تن اهل کساست گرچه گفتند به او عابده ی آل علی کل عمرش همه جا بود به دنبال ولی در صف اول هر معرکه حاضر بودن کوه غم، کوه بلا دیدن و شاکر بودن کم نیاوردن و جنگیدن و صابر بودن همه جا در پی تعظیم شعائر بودن این همه ذره ای از وصف کمالش هم نیست قطره ای از اقیانوس جلالش هم نیست شصت و نه آیه به دنبال دمش می آیند شصت ونه معجزه با بازدمش می آیند شصت و نه ذبح پی هر قدمش می آیند شصت و نه نور طواف حرمش می آیند زینب است و همه محتاج به نورانیتش جمع ها واله و دلداده ی وحدانیتش ما نمردیم کسی صحبت غارت بکند ما نمردیم کسی باز خباثت بکند سمت قصد عزیمت بکند یا که در خواب اگر فکر جسارت بکند... ...سر آن نطفه حرام از رگ گردن بزنیم تا بدانند همه عبد سرای همه هستیم گدای حرمت بی بی جان همه ی ما به فدای حرمت بی بی جان ما کجا... کرب و بلای حرمت بی بی جان خوش به حال شهدای حرمت بی بی جان دور ماندیم رفیقان... سرمان رفت کلاه رانده از سوی بهشتیم و پی بذر گناه @shia_poem