#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#وفات
#چارپاره
با عروساش بین گذر نشسته
رو چادرش خاک چقدر نشسته
چند ماهه که بچههاشو ندیده
چند ماهه اینجا بیخبر نشسته
خبر دادن بهش بشیر اومده
اومده اما سر به زیر اومده
منتظر یه کاروان امیر بود
ولی یه کاروان اسیر اومده
همه امیدش دیگه ناامید شد
خبر دادن که عباسش شهید شد
نمیدونم که از بشیر چی شنید
روزگارش سیاه، موهاش سفید شد
تلخی راهو واسشون عسل کرد
مشکل بیمادریشونو حل کرد
ام بنین اومد توی کاروان
دخترای فاطمه رو بغل کرد
روزای خوب تموم شدوشب رسید
کاسه صبر همه برلب رسید
چیزی نمونده بود بمیره زینب
ام بنین به داد زینب رسید
نوحه میخونه واسه دردونههاش
مرهم داغ زینبه شونههاش
عمهء سادات میزنه رو سرش
ام بنین میزنه رو گونههاش
رقیه برنگشته به مدینه
سراغشو میگیره از سکینه
میگن که زجر رقیه رو کتک زد
الهی زجر ببینه خیر نبینه
مشک رباب از علقمه برنگشت
امید آخر همه برنگشت
با گریه گفت عروس امالبنین...
چرا عروس فاطمه برنگشت؟
بچهها تشنه بودن آب ندادن
به خواهش هیشکی جواب ندادن
نامردا بعد غارت خیمهها
گهواره رو دست رباب ندادن
ماه تو آسمونشو گرفتن
جونِ عزیزِ جونشو گرفتن
بیخودی نیست ام بنین پیر شده
یه روزه چهار جوونشو گرفتن
چارتا مزار کشیده روی زمین
تنها نشسته بدون همنشین
به هرکی میرسه با گریه میگه...
لا تدعونی ویک امالبنین
#آرش_براری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#وفات
#غزل
ای مادر بهشت تو را غصه ها شکست
هر بار بی قراری زینب تو را شکست
بر سر گرفت چادر زهرا... سکوت کرد
آهی کشید و بغض لبت بی هوا شکست
هر بار یاد فاطمه کردی دلت شکست
وقتی دلت شکست، دل مرتضی شکست
ای هم نفس ترین علی بعد فاطمه
قلبت میان غربت یک ماجرا شکست
پیشانی ات که گنبد محراب را شکافت
وقت هجوم تیغ به شیر خدا شکست
ده سال پیر قصه ی اشک حسن شدی
از زخم هر زبان که دل مجتبی شکست
وقتی حسین رانده شده از شهر مادریش
باید نوشت حرمت آل عبا شکست
عباس شد ستاره دنباله دار تو
تا کربلا رسید، و در کربلا شکست
یک عمر گریه کردی و گفتی فقط حسین
ای مادر بهشت تو را غصه ها شکست
#وحید_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#مدح
#وفات
#قصیده
ای امیرالمؤنین را یار یا امّ البنین
ای سرا پا پاکی و ایثار یا امّ البنین
مکتب تو مهربانی اسوه ی تو فاطمه
داری از او همچنان آثار یا امّ البنین
دامنت عبّاس پرور، همسرت مولا علی
مرتضی خو فاطمه رفتار یا امّ البنین
بهر فرزندان زهرا بعد زهرا مادری
از تو آید ای علی را یار یا امّ البنین
از تو برد عبّاس میراث وفا و عشق را
تا که شد سقّا و پرچمدار یا امّ البنین
زن پدر نه مادر ریحانه های فاطمه
از محبّت از وفا سرشار یا امّ البنین
بوده ای چون حضرت زهرا غریب شهر خویش
غربت قبرت کند اقرار یا امّ البنین
چار فرزند تو در صحرای سرخ کربلا
چار شیر بیشۀ پیکار یا امّ البنین
جعفر و عثمان و عونت اختر و عبّاس ماه
بین آل احمد مختار یا امّ البنین
خویش را پیوسته می خواندی کنیز فاطمه
در حضور عترت اطهار یا امّ البنین
چار فرزند شهیدت گشت تقدیم حسین
در زمین کربلا هر چار یا امّ البنین
چار داغت بود بر دل باز بود اشکت روان
بر حسین آن رهبر احرار یا امّ البنین
بود نامت فاطمه دردا که همچون فاطمه
گریه کردی روز و شب بسیار یا امّ البنین
فاطمه از داغ پیغمبر تو از داغ حسین
سینه پر از ناله های زار یا امّ البنین
می کشیدی با سر انگشت نقش چار قبر
می زدی آتش به دل صد بار یا امّ البنین
گریه کن یا فاطمه در ماتم آن فاطمه
کز عدو پیوسته دید آزار یا امّ البنین
تو نخوردی سیلی از دشمن میان خانه ات
تو ندیدی صدمه از مسمار یا امّ البنین
دست تو سالم و لیکن بازوی زهرا شکست
پیش چشم حیدر کرّار یا امّ البنین
گریه کن ای مادر عبّاس بهر فاطمه
ای روان اشک تو بر رخسار یا امّ البنین
چشم «میثم» در غم تو در عزای فاطمه
گشته از خون جگر سرشار یا امّ البنین
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#غزل
اگرچه جای او عرش است اما در زمین باشد
که مولایش امیرالمومنین را همنشین باشد
اگر مادر شود ام الادب دور از تصور نیست
پسر باب الادب باشد، پسر بالانشین باشد
یقینا لب زده بر چشمه ی عین الیقین، وقتی
شود بانوی مردی که خودش حق الیقین باشد
چه فخری میکند بر مریم و حوا، زمانی که
ببیند همسرش مولا امیرالمومنین باشد
کنیز خانه ی حیدر، عزیز خانه ی حیدر
((خدا میخواست آن باشد، خدا میخواست این باشد))
هزاران بار حیدر گفت احسنت آفرین بر او
چرا که همسرش بانوی عباس آفرین باشد
دوباره نام عباس آمد و حس کرده ام بانو
که چین افتاده بر پیشانی ات، قلبت حزین باشد
بشیر از تو نمیخواهم بگویی از ابالفضلم
اگرچه خوب میدانم که مقطوع الیمین باشد
بگو دنیا چه کرده با حسینم، سخت غمگینم
نه غمگین عزیزانم، که دردم درد دین باشد
شبیه سرو، سر بالا، شبیه کوه پا برجا
کسی که اینچنین باشد فقط ام البنین باشد...
#محمدرضا_نادعلیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#غزل
مادرم در گوش من خوانده است: یا ام البنین
ذکر من تا روز محشر هست: یا ام البنین
هر کسی که توبه اش در محضر ربّ شد قبول
قبل از آن در زیر لب گفته است: یا ام البنین
مستجاب الدعوه شد هرکس که در این روزگار
بر گدایان درت پیوست یا ام البنین
ما همیشه محضر تو عرض حاجت کرده ایم
هر کجا خوردیم بر بن بست یا ام البنین
هفت پشتم را نظر کردم تماماً بوده اند
نوکر عباس تو دربست یا ام البنین
در حمایت از غریب کربلا، عباس تو
دست داده تا بگیرد دست یا ام البنین
فرق او را با عمودی تا دم ابرو شکافت
آن " حکیم بن طُفِیلِ " پست یا ام البنین
خون چکید از چشم هایش روی نیزه تا که دید
دست زینب را کسی می بست یا ام البنین
بعد عباست برای غارت اهل حرم
حرمله با شمر شد همدست یا ام البنین
گرچه قدّت تا شده از غصه ی زینب ولی
حرمتت با کعب نی نشکست یا ام البنین...
#مهدی_علی_قاسمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#وفات
#غزل
بعد از تو دیگر هیچ کس ام البنین نیست
یعنی زنی مانند تو مرد آفرین نیست
ام الادب، ام الوفا، ام الاباالفضل
غیر از تو وصف هیچ شخصی این چنین نیست
شاگرد درس صبر مولا بوده ای که
با این همه غم روی پیشانیت چین نیست
در گریه ات راهی ندارد داغ فرزند
قصد تو از این کار غیر از حفظ دین نیست
وقتی که اشک دشمنانت را در آورد
پس خطبه ای چون خطبه هایت آتشین نیست
مدح تو چون با مدح عباست گره خورد
دیگر گریز روضه هایت هم جز این نیست
شور رجزهایش نمی آمد به آن که
در راه حفظ دین خود قطع الیمین نیست
آه! ای خوشا بر حال آن مردی که در جنگ
وقتی که دستش قطع شد بر روی زین نیست!
این چند برگ از متن قرآن است بر خاک؟
یا دست های اوست که در آستین نیست؟
یا روی پای فاطمه یا روی نیزه است!
یعنی سر عباس بر روی زمین نیست...
#مجتبی_خرسندی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#وفات
#غزل
رو كرد به يك باره هنرهاي خودش را
پوشاند رخ اهل نظرهاي خودش را
با ديدن و با بودن آن لوءلوء و مرجان
برجسته نمي ديد اثرهاي خودش را
گرداند به دور سر خورشيد از اول
با عشق تمامي قمرهاي خودش را
او وقف عزيزان دل فاطمه كرده است
از لحظه ي ميلاد ثمرهاي خودش را
اول ادب آموخت به آن ها و سپس رزم
با عشق درآميخت سپرهاي خودش را
در روضه فقط ذكر حسين گفت و نمي برد
بانوي ادب نام پسرهاي خودش را
سوز جگرش خرج حسين ابن علي شد
انگار نه انگار جگرهاي خودش را
#محسن_صرامی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#غزل
تو سوختی دل مادر کباب باقی ماند
چرا که جسم تو در آفتاب باقی ماند
لبم به آب خنک بعد تو نخواهد خورد
برای چشم ترم اشک ناب باقی ماند
تو رفته ای و به جز آه در بساطم نیست
برای من فقط این مشک آب باقی ماند
قسم به سوره ی کوثر که شرم، آبت کرد
فقط برای تو شرم از رباب باقی ماند
میان همهمه ی «أینَ عَمی العَباس»
به دست نیزه، هزاران جواب باقی ماند
تو رفتی و همه ی گوشواره ها رفتند ...
برای اهل حرم اضطراب باقی ماند
به روی نیزه سرت _ پیش محمل زینب _
هزار شکر که پا در رکاب باقی ماند
هزار روضه ی مکشوفه خوانده ام اما
هزار روضه ی بین حجاب باقی ماند
سرت شکست، ولی تا تنور برده نشد
تنور گفته شد اما شراب باقی ماند ...
#حجت_الاسلام_محسن_حنیفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#غزل
بار دیگر قافیه "یا فاطمه جان" میشود
شاد از آنم طبع شعرم خرج جانان میشود
بانگاه لطف تو من صاحب دیوان شدم
شاعری غافل شود از تو، پشیمان میشود
چهره ی زهرایی ات همواره ثابت میکند
هر که "زهرایی" شود خورشید تابان میشود
یا ابوالفضلی بگو تا که ببیند عالمی
ارمنی در روضه های تو مسلمان میشود
مادر باب الحوائج ! خانه ات دارالشفاست
درد هر کس که دخیل آورده درمان میشود
آب کردی قلب سنگی را میان نوحه ات
دشمنت هم پای این مرثیه گریان میشود
پا به پای ناله ی جانسوز هر روز رباب
فکر و ذکرت مشک آب و کام عطشان میشود
" چشم گفت و چشم داد و چشم پوشید از عطش"
اینقدر با خود نخوان زینب پریشان میشود
**
مادر عباس های بی نظیر عالمی
یک نفر از نسل تو "عباس دوران" میشود
#علیرضا_خاکساری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#مربع_ترکیب
نظر لطف کریمان به گدا بیشتر است
پس گدا دور و بر بیت شما بیشتر است
چون به این لقمه ی نان لطف خدا بیشتر است
سر این سفره یقین روزی ما بیشتر است
سر این سفره نشستیم که نوکر باشیم
تا ابد زیر پر چادر مادر باشیم
نمک نام تو در کام رطب میریزد
جان فدایت که ز نام تو ادب میریزد
هرچه در ساغر این سوخته، رب میریزد
از تمسک به تو بانوی عرب میریزد
آسمانی شده ام گرچه زمینی بودم
از همان روز ازل ام بنینی بودم
بسته ی چادر تو دست گداها بانو
در طواف قدمت وسعت دریا بانو
حضرت فاطمه ی دوم مولا بانو
محرم راز دل زینب کبری بانو
ذکر خیر پسرت حل همه مشکل ها
تا ابد وقف تو هستند همه سائل ها
مثل هر روز دوباره جگرش میسوزد
جگرش در غم هجر قمرش میسوزد
پسرش رفته زدستش سپرش میسوزد
زیر خورشید دوتا پلک ترش میسوزد
با عصا آمده خود را برساند امروز
باز با سوز جگر روضه بخواند امروز
روضۀ شرم ابالفضل ز چشمان رباب
وعدۀ آب ابالفضل به طفلان رباب
روضۀ حال خراب و دل گریان رباب
جای خالی علی برروی دامان رباب
پسرش را سر نیزه به طنابی بستند
بس که افتاد به هررنج و عذابی بستند
روضه میخواند که پروانه پرش زخمی شد
بین بازار تن محتضرش زخمی شد
سنگ بارید زهر سمت و سرش زخمی شد
در بر مردم شهر پدرش زخمی شد
به جراحات تن قافله میخندیدند
وسط ساز و دف و هلهله میخندیدند
بی علمدار شدیم و حرم از پا افتاد
گذر آل پیمبر به کجاها افتاد
چقدر پای سرش زینب کبری افتاد
رد شلاق به روی بدن ما افتاد
روضۀ ام بنین تاکه به این حرف رسید
زینب آمد به سخن از جگرش ناله کشید
لحظۀ پر زدنت هست به یادم ای وای
غارت پیرهنت هست به یادم ای وای
نیزه بود و دهنت هست به یادم ای وای
بوریا شد کفنت هست به یادم ای وای
بدنت غلت زنان تا ته گودال که رفت
بند آمد نفس مادرت از حال که رفت
دیدم از دور که سنگی به سبویت افتاد
دیدم از دور رد چکمه به رویت افتاد
پیش چشمان حرم پنجه به مویت افتاد
گذر خنجر کندی به گلویت افتاد
زیر و رو کرد کسی یوسف بی جان مرا...
یوسفِ از نفس افتاده ی عریان مرا...
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#وفات
#چارپاره
#تضمین
پسرهای مرا کشتند! دیگر-
مسلمانان مرا مادر نخوانید
پریشانم پریشانم پریشان
مرا أم البنین دیگر نخوانید
شنیدم دستِ عباسم قلم شد
به خاک افتاد با پیشانی از زین
بشیر از کربلا آورده سوغات
برایم صد هزاران داغِ سنگین
دلم آشوب شد، قلبم تکان خورد
شد آن لحظه که مَشکش تیرباران
حلالم کن شدم شرمندهٔ تو...
«علیِ مرتضی ای شاه مردان»
شنیدم قامتش شد إزباً إربا
میانِ روضه می میرم بزودی
چه بد کشتندعلیِ اکبرم(ع) را
«اگر دردم یکی بودی چه بودی»؟!
بمیرم!...ضربه هایِ کُندِ خنجر
دلیل گریهٔ چشم ترم شد
حسینم(ع) عاقبت لب تشنه جان داد
«فلک دیدی چه خاکی بر سرم شد»؟!
دلش آشفته شد؛ شد بی برادر
فدای زینبم(س) تنهایِ تنها...
لب گودال، آن لحظه که میخوانْد
«گلی گم کرده ام می جویم او را»
کنار پیکرِ بی سر، گمانم
چنین گفته ست بی صبرانه، ممتد
«من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد»
نبودم تا ببوسم صورتش را
شنیدم داشته حالِ وخیمی
رقیه(س) سخت سیلی خورده از زجر(لع)
«یتیمی درد بی درمان یتیمی»
منِ أم البنین را پیر کرده
غم ِ بی بی رباب و اینکه شبها-
-میان خواب میگوید عزیزم...
لالالالا لالالالا لالالا!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#غزل
تو سوختی دل مادر کباب باقی ماند
چرا که جسم تو در آفتاب باقی ماند
لبم به آب خنک بعد تو نخواهد خورد
برای چشم ترم اشک ناب باقی ماند
تو رفته ای و به جز آه در بساطم نیست
برای من فقط این مشک آب باقی ماند
قسم به سوره ی کوثر که شرم، آبت کرد
فقط برای تو شرم از رباب باقی ماند
میان همهمه ی «أینَ عَمی العَباس»
به دست نیزه، هزاران جواب باقی ماند
تو رفتی و همه ی گوشواره ها رفتند ...
برای اهل حرم اضطراب باقی ماند
به روی نیزه سرت _ پیش محمل زینب _
هزار شکر که پا در رکاب باقی ماند
هزار روضه ی مکشوفه خوانده ام اما
هزار روضه ی بین حجاب باقی ماند
سرت شکست، ولی تا تنور برده نشد
تنور گفته شد اما شراب باقی ماند ...
شیخ #محسن_حنیفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem