#مناجات
#ماه_مبارک_رمضان
#مثنوی
عاشقم کردی... نمیگویم که دلخونم نکن
آخرین شب های مهمانی است؛ بیرونم نکن
بازهم با غفلتم، شب را سحر کردم ببخش
از شب قدر تو جاماندم، ضرر کردم ببخش
آخرش دست گدا بر میوهء طوبی رسید
راه را گم کرده بودم، باز هم زهرا رسید
کیمیا میخواستم، او خاک چادر را تکاند
مادری کرد و کنار سفره اش من را نشاند
هرچه بد باشم ولی مادر به من وابسته است
گرچه من توبه شکستم، او دلم نشکسته است
من که با بی آبرویی آمدم در می زنم...
دست خالی چنگ بر دامان حیدر می زنم
هرچه من گفتم خطاکارم، گنهکارم...ندید!
با تمام آبروریزی، علی من را خرید
گفت در دستان من پروندهء جاری توست
اسم غفار خدا، قبل از گنهکاری توست
ای خدا ای کاش امشب تا سحر کاری کنی
آب باران نجف را بر سرم جاری کنی
قفل بر پایم بزن، تا قفل آهم بشکند
تیشه بر جانم بزن، قلب سیاهم بشکند
اشک کم اینجا برات صد برابر می دهد
روزی ام را حضرت موسی بن جعفر می دهد
بر سر این روزه دار از چه بلا آورده اند
پیکرش را روی تخته پاره ها آورده اند
استخوانش با عبای پاره اش درگیر بود
لحظه های آخری هم بر تنش زنجیر بود
من فدای آنکسی که دخترش حیران نشد
روی پل تشییع شد، اما تنش عریان نشد
درد دل می کرد آقای غریبم با حسین
فاطمه پشت جنازه داد می زد یا حسین
پاره پاره ذکر یارب، زیر پا افتاده بود
مصحف قرآن زینب، زیر پا افتاده بود
مادرش با قد خم، ناله به هامون می کشید
از دهان تشنهء او نیزه بیرون می کشید
#رضا_دین_پرور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#بستر_حضرت_امیرالمؤمنین_علی_علیه_السلام
#شهادت
#شب_بیست_و_یکم
#غزل
در دلم آتشی از داغِ تو برپا شده است
بيشتر از سرِ شب زخمِ سَرَت وا شده است
لَختهخون بسته ببين چادرِ مادر امشب
قامتت سرخ شده ، قامتِ من تا شده است
قاتل از شيرِ تو نوشيده به من ميخندد
يعنی ای كوفه نشين نوبتِ بابا شده است
باز يك گوشه حسن گرم زبان ميگيرد
باز اين خانه پُر از روضهیِ زهرا شده است
ديدم آن روز در آن كوچهیِ باريك چه شد
ديدم آن روز كه يك مُشت مُهَيّا شده است
وای از آن چهره که دیوار غمش را حِس کرد
آه از آن گونه که زخمی به رویَش جا شده است
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#بستر_حضرت_امیرالمؤمنین_علی_علیه_السلام
#شب_بیست_و_یکم
#غزل
این روزها تمام تنم درد می کند
مانند فاطمه بدنم درد می کند
گفتم حسین بر کفنم جوشنی نوشت
در دست بی کفن کفنم درد می کند
زین خجلتی که می کشم از شیر خوردنم
در پیش زینبم دهنم درد می کند
من اهل یثربم دلم آنجاست زیر خاک
بیچاره دل که در وطنم درد می کند
زهرای سوخته به تن من حلول کرد
باور کنید پیروهنم درد می کند
یا زینبی که می کشم از دست کوفیان
چون سنگ خورده ها دهنم درد می کند
#محمد_سهرابی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#بستر_حضرت_امیرالمؤمنین_علی_علیه_السلام
#شب_بیست_و_یکم
#غزل
چه درهم کرده قاتل مصحف قرآن زینب را
به خانه برده اند از سوی مسجد جان زینب را
همه با چشم گریان می روند از خانه ی مولا
چه می فهمد کسی حال دل ویران زینب را
تمام دختران بابایی اند و خوب می فهمند
چگونه این غم عظمی شکست ارکان زینب را
دل بی رحمِ شهر کوفه بنگر خوب، شاهد باش
که این داغ و بلا هم کم نکرد ایمان زینب را
اگر خواهی ببینی روح زهرایی زینب را
ببین پای ولی، قربانیِ طفلان زینب را
الهی بگذرد این غصه و یک لحظه هم دیگر
نبیند شهر کوفه دیده ی گریان زینب را
الهی این برادرها همیشه محضرش باشند
کسی خاکی نبیند لحظه ای دامان زینب را
الهی تا نبیند آسمان کربلا بر نی
سرِ از تن جدای دلبر عطشان زینب را
#محمد_جواد_شیرازی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#بستر_حضرت_امیرالمؤمنین_علی_علیه_السلام
#شب_بیست_و_یکم
#مربع_ترکیب
بابا اتاق پر شده از بوی مادرم
وقتش رسیده پر بکشی سوی مادرم
دیگر خجل نباش تو از روی مادرم
فرقت شده شبیه به پهلوی مادرم
از پشت در دوباره تو را می زند صدا
تا که به دست تو بدهد محسن تو را
سی سال در نبودن مادر شکسته ای
پهلو به پهلویش پس آن در شکسته ای
در کوفه های درد مکرر شکسته ای
از مردم و نبودن باور شکسته ای
گر چه شکسته ای و دلت هم شکسته تر
این دل شکسته را هم از این کوفه ها ببر
یادت که هست مادر ما قد خمیده بود
یادت که هست گیسوی مادر سپیده بود
یادت که هست محسن خود را ندیده بود
یادت که هست غنچه خود را نچیده بود
آنروزها که قد تو آنجا خمیده شد
موی منم شبیه تو بابا سپیده شد
مادر رسیده عطرپیمبر بیاورد
تو تشنه ای برای تو کوثر بیاورد
مرهم برای این دل پرپر بیاورد
تا خار را ز دیده ي تو در بیاورد
حرفی بزن که مونس تو مادر آمده
حالا که استخوان زگلویت در آمده
بابا بگو به مادرم از غصه های من
از کوفه های بعد تو و ماجرای من
از بی حسین گشتن من از عزای من
از کوفه گردی من و از کربلای من
بابا بگو که زینب خود را دعا کند
بعد از حسین زود مرا هم صدا کند
مادر رسید و زخم سرت را نگاه کرد
گریه برای گودی یک قتلگاه کرد
پس رو به روسیاهی خیل سپاه کرد
نفرین به رقص خنجر مردی سیاه کرد
وشمر جالسٌ ... نفس مادرم گرفت
سر که به نیزه رفت دل معجرم گرفت
#رحمان_نوازنی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#شهادت_حضرت_امیرالمؤمنین_علی_علیه_السلام
#غزل
شکسته بالی و با دخترت سخن گفتی
کمی ز غربت خود را برای من گفتی
چقدر طعنه شنیدی چقدر دم نزدی
چقدر حرف خدا را به مرد و زن گفتی
چقدر حرف دلت را به چاه می بردی
چقدر درد و دلت را به خویشتن گفتی
دم غروب سلامی به همسرت دادی
گمان کنم که به زهرا ز آمدن گفتی
دلت گرفت پدر، یاد مادر افتادی
ز شعله های در و از لگد زدن گفتی
یتیم ها که برای تو شیر آوردند
ز بی وفایی این کوفیان به من گفتی
تو از شلوغی و ترس از ربودن اطفال
ز سنگ خوردن و سختی رد شدن گفتی
برايم از غم بزم حراميان ای وای
برايم از غم معجر نداشتن گفتی
سحر به رسم سفارش کنار عباست
فقط حسین حسین و حسن حسن گفتی
نوشت بر کفنت جوشنی حسین غریب
تو از وصیت زهرا و پیرهن گفتی
ز کشتن نوه هایت ز کشتن پسرت
ز قتلگاه و بدن های بی کفن گفتی...
#محمد_جواد_پرچمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#شب_بیست_و_یکم
#شهادت_حضرت_امیرالمؤمنین_علی_علیه_السلام
#ترکیب_بند
كوفه امشب چه ساكت و سرد است
كوفه امشب چقدر پُر درد است
كوفه امشب نميرود در خواب
كوفه گرچه عجيب نامرد است
چشمهايِ يتيمها پُر خون
سر ِ راهِ امير ِ شبگرد است
كاسه ها خالي است از شير و
چهره از فرط گريه ها زرد است
آه مادر ، غريب، امشب عليست
نانِ ما را پدر نياورداست
نذر دارم كه بي پدر نشوم
من يتيمم يتيم تر نشوم
پيرمردي كه ميرسد اينجا
مو سفيدي كه در دلِ شبها
روي دوشش هميشه زخمي بود
ردّي از بار ِ كيسه ي خرما
در كنار تنور نان ميپخت
خنده اش ميزُدود غمها را
جاي بازيِ ما به دامن او
پهلواني كه بود مركب ما
آه مادر بگو كجا رفته؟
آي بابا دلم گرفته بيا
چهره اش بين خانه ديدن داشت
حرفهاي دلش شنيدن داشت
گفت با ما كه طعنه ها نزنيد
دستِ رد بر من و خدا نزنيد
گريه ميكرد و زير لب ميگفت
كه نمك روي زخم ما نزنيد
روزگاري يتيم اگر ديديد
خنده بر داغدارها نزنيد
پيش چشمان دختري كوچك
سنگها را به نيزه ها نزنيد
سر ِ زنجير را به هر طرف نكشيد
عمه اش را به ناسزا نزنيد
***
از سر ِ بامهايتان آن روز
شعله بر معجر حيا نزنيد
گر نوازش نميكنيد او را
چنگ از پشت، بي هوا نزنيد
خواهشي دارم اين دم ِ آخر
طفل را زير ِ دست وپا نزنيد
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#غزال
#شب_شهادت
در بستر افتاده
تنهاترین تنها بدون یاور افتاده
پیش کبوترها
در کنج آشیانه بی بال و پر افتاده
آه از دل زینب
بار مصیبت روی دوش دختر افتاده
با گریه می شوید
خون لخته هایی را که روی معجر افتاده
شمشیر می داند
عمق شکافی را که در فرق سر افتاده
در کاسه های شیر
اشک یتیم شهر در پشت در،افتاده
آمد صدای `در”
انگار حیدر باز یاد همسر افتاده
یاد چهل نامرد
یاد گلی که بین دیوار و در افتاده
یاس نبی بود و
در چنگ شعله مثل یک نیلوفر افتاده
تقصیر مسمار است
زخمی که بین دنده های مادر افتاده
قنفذ،نزن نامرد...
بس کن،نمی بینی؟عبای حیدر افتاده
#بردیا_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#شهادت_حضرت_امیرالمؤمنین_علی_علیه_السلام
#شب_بیست_و_یکم
#غزل
ای نخل آب خورده زچشم تر علی
دیشب تو بودی و نگه آخر علی
امشب بریز اشک که در خانۀ خدا
محراب شسته بخون سر علی
از زهر خند قاتل و نومیدی طبیب
پیداست شرح داغ دل دختر علی
امشب به خنده قاتل مولا گشوده لب
فردا به گریه جمع شود بستر علی
آئینه دار غربت زهراست زان سبب
باید شبانه دفن شود پیکر علی
مولا خموش و مسجد و محراب هم خموش
خیزد صدای یا علی از منبر علی
کو آن یتیم خسته که شب در خرابه بود
چون کودک عزیز علی در بر علی
ای چاه غم گرفته، تو هم بی علی شدی
محروم گشتی از دم جان پرور علی
این بود مزد آن همه مهر و وفا که گشت
گلگون زخون، جمال خدا منظر علی
میثم کسی به فرق علی تیغ زد که زد
سیلی به روی فاطمه در محضر علی
#استاد_حاج_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#شهادت_حضرت_امیرالمؤمنین_علی_علیه_السلام
#شب_بیست_و_یکم
#غزل
کنار من، صدف ديده پر گهر نکنيد
به پيش چشم يتيمان، پدر پدر نکنيد
توان ديدن اشک يتيم در من نيست
نثار خرمن جان علي، شرر نکنيد
اگر چه قاتل من کرده سخت بي مهري
به چشم خشم، به مهمان من نظر نکنيد
اگر چه بال و پرکودکان کوفه شکست
شما چو مرغ، سر خود به زير پر نکنيد
از آن خرابه که شب ها گذر گه من بود
بدون سفرۀ خرما و نان گذر نکنيد
به پيرمرد جذامي سلام من ببريد
ولي ز مرگ من او را شما خبر نکنيد
#استاد_حاج_علی_انسانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#شهادت_حضرت_امیرالمؤمنین_علی_علیه_السلام
#مثنوی
کیسه های نان و خرما خواب راحت می کنند
دست های پینه دارش استراحت می کنند
نخل ها از غربت و بغض گلو راحت شدند
مردم از دستِ عدالت های او راحت شدند
ای خوارج، بهترین فرصت برای دشمنی ست
شمع بیت المال را روشن کنید، او رفتنی ست
درد را با گریه های بی صدا آزار داد
با لباس نخ نمایش، کوفه را آزار داد
مهربانی نگاهش حیف مشگل ساز بود!
روی مسکین ها درِ دارالخلافه باز بود
...دشمنانش درلباسِ دوست بسیارند و او
...بندگان کیسه های سرخ دینارند و او
ساده گی سفره اش خاری به چشم شهر بود
مرتضی با زرق و برق زندگی شان قهر بود
نیمه شب ها کوچه ها را عطرآگین می کند
درعوض، درحقِ او هر خانه نفرین می کند
حرص اهل مکر، از بنده نوازیِ علی ست
داستان بچه هاشان بی نمازی علی ست
گام در راهِ فلانی و فلان برداشتند
از اذان ها نام او را مغرضان برداشتند
جرم سنگینی ست، بر لب خنده را برجسته کرد
چاه ها دیدند مولا خستگی را خسته کرد
جرم سنگینی ست،تیغ ذوالفقاری داشتن
زخم ها از بدر و خیبر یادگاری داشتن
جرم سنگینی ست،از غم کوله باری داشتن
مثل پیغمبر عبایِ وصله داری داشتن
جرم سنگینی ست، بر تقدیر حق راضی شدن
با یتیمان روزهای گرم همبازی شدن
جرم سنگینی ست، جای زر، مقدر خواستن
در دو دنیا خیرخواهیِ برادر خواستن
جرم سنگینی ست، در دل عشق زهرا داشتن
سال ها در سینه داغ کهنه ای را داشتن
هیچ طوفانی حریف عزم سکانش نبود
تیغ تیز ابن ملجم قاتل جانش نبود
پشت در، آیینه اش را سنگ غافلگیر کرد
زخم بازویی، امیرالمومنین را پیرکرد
مرگ سی سال است بر او، خنجر از رو می کشد
هرچه مولا می کشد، از درد پهلو می کشد
#وحید_قاسمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#شهادت_حضرت_امیرالمؤمنین_علی_ع
#چارپاره
جاى ناله زدن آماده کنيد
تابوتى برا من آماده كنيد
فاطمه منتظره بايد برم
زود بريد يک کفن آماده كنيد
هنو يادمه نفس نفس ميزد
همه رو از دور خونه پس ميزد
يادمه شبا تا صبح از زور درد
بالش و به ميلۀ قفس ميزد
يادمه که شالم و گرفته بود
راه اشک و نالم و گرفته بود
يادمه بال خودش شکسته بود
ولى زير بالم و گرفته بود
يادمه به هيچ کسى امون نداد
زخماش و حتا به من نشون نداد
همه زندگيم و مديونشم
جونم و تا نخريد جون نداد
هنو يادمه حرم آتيش گرفت
همه چى در نظرم آتيش گرفت
در خونه رو یه بار آتيش زدند
ولى صد بار جگرم آتيش گرفت
يادمه داشتم ميفتادم.... نذاشت
حتى تو دلم یه ذره غم نذاشت
روبه قبله شد که روبرا شدم
فاطمه هيچى برا من کم نذاشت
حالا اون که دس به ديواره منم
اونکه درد داره و بيداره منم
دستم از خجالتش درنيومد
اين وسط اونکه بدهکاره منم
هيچ جا اشکم اين چنين در نيومد
کارى از دست کسى برنيومد
صداى ناله ش و آخر درآورد
ميخ در همين جورى درنيومد
کاشکى پشت در من و صدا ميکرد
در خونه رو نسوخته وا ميکرد
كاشكي قبل از اونکه قنفذ برسه
دستش و از شال من جدا ميکرد
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem