سرزند آفتابِ صبح ظهور
سررسد عمرِ این شبِ دیجور
دشمنان را بگو نمی افتد
پرچمِ ایستادگان از شور
#مسعود_یوسف_پور
کاش اسم تو آخرین کلامم باشد
پروانه شدن حُسن ختامم باشد
مانند کبوتران در خون خفته
عنوان «شهید» قبل نامم باشد
#سید_علیرضا_شفیعی
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#مدح
#تاسوعا
#مثنوی
السلام ای فکر فرداهای من
پیشواز روز عاشورای من
السلام ای غمزه ی کاری شده
عشوه ی از قبل معماری شده
ای خدای زارعان کشت ها
ای به مسجدهای مردم خشت ها
کیستی ای داغ عرفان بر جبین
در تحرّک اولین کوه زمین
من تو را دیدم که در نذری قدیم
برتری می یافت نامت بر کلیم
از رُعایا چون وکیلان یاد کن
کدخدایی در حسین آباد کن
آه ای ستر نوامیس علی
کیستی ای مرد قدّیس علی
ای بلندای «اُحامی» را ابد
تیغ بازِ قل هو الله احد
جز تو بعد از چهارده یکتا که شد؟
زیر این هفت آسمان دریا که شد؟
ای سر زلفت خم اندر خم ترین
ای جدا و از همه درهم ترین
ای ازل قدّ ابد بالای من
ای غروب روز تاسوعای من
ای علاج دردهای لا علاج
دردها دارند بر تو احتیاج
بی تو نذری های ما ته می گرفت
روضه خوان هم شور کوته می گرفت
ای کلیم الله ممتد آمده
«فوق کُلّ ذی یدٍ ید» آمده
چون به چشمانت نظر انداخته
موسی از دستش سپر انداخته
ای نمازت در فلک ذوقبلتین
گه به سوی زینبی گاهی حسین
تا که بالای سرت مولای توست
شاخص قبله قد رعنای توست
ای همه قدها نگونسار سرت
هرچه پیشانی است بر خاک درت
ای به موقوفات زهرایی نخست
برترین موقوفه ها دستان توست
ای دعای مستجاب فاطمه
ای سحاب بی حساب فاطمه
بازی طفلان حَکَم دارد، تویی
داوری کردن قسم دارد، تویی
دجله بازی کار مشک دوش توست
دجله پیراهن سر کوی تو شست
نبض دریا زیر انگشت تو زد
آسمان هم تکیه بر پشت تو زد
بوتراب آب ناب قاب چشم
حکمران دست ها، ارباب چشم
خاک من در روز فهم خوب و بد
زیر پای تو دهن وا می کند
پس قیامت شور احساس من است
صور من عباس عباس من است
ای بلور اختصاص فاطمه
ای صحابیِ خواص فاطمه
ای غرور دختران سوخته
عصمت بی معجران سوخته
ای به مضمون های نو تدوین شده
ای همه خوبان ز تو تضمین شده
مزرع سبز فلک مال تو بود
هرچه سبزی بود در شال تو بود
تو ملائک را ادب آموختی
آدمی را هم تو تب آموختی
عشق بی تو پاری ای تلبیس بود
آدمی دور از ادب ابلیس بود
بی تو ملک غبطه آبادی نداشت
اینچنین جعفر شدن شادی نداشت
تا ثریا راست شد دیوار تو
آفرین ها بر تو و معمار تو
مادر تو سالها پیش از غزل
آفرینش درس می داد از ازل
جانمازش معبر جبریل بود
چادرش از بال میکائیل بود
حضرت مریم به پابوس درش
وقت قبلی می گرفت از نوکرش
مادر تو انعکاس فاطمه است
ظرف تکریم و سپاس فاطمه است
ای دو دستت مثل طوبی سربلند
اولیاء مداح دستان تواند
یاد حمزه می کنند از یاد تو
از جگر سوزند با اولاد تو
حمزه و عباس! از این تعبیر پاک
یک عمو بودن نباشد اشتراک
بین صدها نذر رایج تر تویی
از همه باب الحوائج تر تویی
ای نمکدان های پای روضه ها
شورهای انتهای روضه ها
ای بلوغ شورهای هیئتی
ای دف و تنبورهای هیئتی
من یقین دارم که طوفان کار توست
سیل در خشم و غضب ابزار توست
مرکز ثقل تکامل ها تویی
قبضه دار جان کاکل ها تویی
بادها فرمانبر انگشترت
مملکت ها خانه های بی درت
عرض اندام تو ای ثانیِ اب
موی می ریزد ز شیران عرب
گرچه ماهی، یک دو دم هم سیل باش
روز من! بر قوم کافر لیل باش
تیغ تو جولان فروش عرصه هاست
تیغ تو در اصل شمشیر خداست
جز تو خشم الله را ابرو که شد؟
جز تو جسم الله را بازو که شد؟
جز تو عید تیربارانی که داشت؟
غیر تو پینه به پیشانی که داشت؟
کی به چشم خود پناه تیر شد؟
کی دعاگوی لب شمشیر شد؟
سجده ی بی دست غیر از تو که کرد؟
رکعتی بدمست غیر از تو که کرد؟
یا ابالغوث ای ولی بن ولی
کاشف الکرب حسین بن علی
ای یل ام البنین پور نجف
دولت محمود و منصور نجف
تو به تنهایی بنین مادری
عونی و عثمانی و هم جعفری
چون تو را دادند دست مرتضی
خیس مِی شد چشم مست مرتضی
پس دو دستت را ضریح کام کرد
یعنی اول شرح سر انجام کرد
عکس حیدر را دو چشمانت گرفت
شیر حق جا در میان جام کرد
با صدا بوسید دستان تو را
ملک خود را شیر حق اعلام کرد
گفت با برّ زمان ربّ زمین
دل پریشان و غمین ام البنین
ای عزیز قوم، میر عاطفه
ای دل قرص تو قرص عاطفه
ای به پایت جای لبهای شعیب
دست نوزادم گمانم داشت عیب
گفت آن دید بلند روزگار
حضرت سبّوح قدّوس اعتبار
عیب با اطفال ما بیگانه است
کی دهد کامل به دست نقص، دست؟
من تبرک می کنم احساس را
شاخه ی طوبی و عطر یاس را
کودک تو حضرت عباس ماست
شیرخوارت شیرخوار کربلاست
ما به تو دریای بی حد داده ایم
ساقیِ آل محمد داده ایم
من نمی بوسم مگر آداب را
در شفاعت جامع اسباب را
پس تو ای مهمور لب های خدا
جمع شد در تو سبب های خدا
چونکه لب نشر عواطف می کند
در بدن لب کار عارف می کند
بوسه ای کالم به داد من برس
جز دو دستت بهر چیدن نیست کس
نابلد هستم نشانم را بگیر
بی ادب هستم دهانم را بگیر
***
ای خطیب نهر سرد روز داغ
از چه از منبر نمی گیری سراغ؟
آبهای پست را «ارشاد» کن
چون «امالی» اولیا را یاد کن
ای شهاب زین سوار تند رو
زین ره پر نخل لطفی کن مرو
پشت هر نخلی عمود کینه ای است
هر عمودی قاتل آئینه ای است
ای عمود نور، مایل تر برو
ای یم توحید، ساحل تر برو
پیش مردم عشوه کاری، خوب نیست
این قَدر لیلا شدن مطلوب نیست
ترسم اینک تیرها کاری کنند
صورت مه را قلمکاری کنند
کاش در گردن دعایی داشتی
یا که تیغ ره گشایی داشتی
ای کلام الله پر تذهیب من
سوره ی والنّجم خوش ترتیب من
آن مبادا بین این دلواپسی
آیه هایت را به هم ریزد کسی
ترسم اینک تیراندازی کنند
نیزه ها با پیکرت بازی کنند
چشم زخم کوفیان خیره سر
چیره می سازد سنان را بر سپر
وای بر من منقبت باران شدی
صنعت دست قلمکاران شدی
تیرها بوسه به مینویت زدند
دست بر دامان ابرویت زدند
رس به فریاد ای کماندار نجف
بر هزاران تیر، تنها یک هدف؟!
طفلکت را در بغل جایی بده
مشک خود را لااقل جایی بده
کولیان چشم سیاهت دیده اند
بدصفت ها بی پناهت دیده اند
بد چو آمد بر سرت شد بد دلش
مادرت در خانه می ریزد دلش
دستهایت را به قدری فاصله
خوب خواباندند بین غائله
مشک بر دندان گرفتی روز سخت
مثل میوه بر سر شاخ درخت
حیف از آن چشمی که راه تیر بست
گونه ای که عهد با ششیر بست
حیف از آن قامت که خون آلود شد
حیف از آن نخلی که پر از دود شد
استخوانت خورده با آهن گره
گشته درهم پیکر تو با زره
آه یا عباس مشکت را زدند
کیسه ی مجموع اشکت را زدند
پس الف کن دال را مرکب مران
این فرس را جانب زینب مران
کوه رحمت بر زمین افتاده است
یا امیرالمؤمنین افتاده است
کینه های خیبری گل می کند
مرحبا! مرحب تأمّل می کند
ای نمازت فارغ از رکن و قیام
متّصل شد نیت تو بر سلام
نیّتت بود آب و بر خاکت زدند
تیغ بر «ایّاک ایّاک»ت زدند
متّفق گشتند موران هوس
تا بیندازند شیری از نفس
پس تو استمداد را آغاز کن
«یا اخا ادرک اخاک»ت ساز کن
مژده یا عباس می آید نگار
ذوالجناحش اسب و تیغش ذوالفقار
با شتاب از دور می آید حسین
زیر خون مستور می آید حسین
از سر هر کشته ای رنگی بر اوست
از سر هر زخمه آهنگی بر اوست
گرد کرده چشم و در ابرو گره
از غضب افکنده در بازو گره
می فشارد پای در پای رکاب
چرخ می ترسم بماند از شتاب
لک زده چشمش برای دیدنت
کرده لب را غنچه ی بوسیدنت
این توقّف چیست مولا می کند؟
چیست آن کز خاک پیدا می کند؟
خم شد و بوسید و شد بیچاره ای
گوییا دیده است قرآن پاره ای
صبر کن اما! لبش گلرنگ شد
مثل وقت رفتنت دلتنگ شد
دستهای توست می مالد به لب
بوسه می گیرد ز قتّال العرب
***
ای سرت در خیل سرها سربلند
زآن بلندی بر من سائل بخند
من شریک گریه های زینبم
من فراتی خسته و جان بر لبم
شرمسارم از خروش و جوش خود
می کشم بار گنه بر دوش خود
بعد تو ماندن گناه اکبر است
زین گنه خواندن گناهی دیگر است
بعد تو باید که افتاد و شکست
چون عمود خیمه ات از پا نشست
جان به لب آمد لب شطّ فرات
«معنی» از دستش نمی ریزد دوات
در حقیقت جزء با کل واصل است
شیربچه نیز شیر کامل است
شیر شیر است و نمی گنجد به وهم
لیک هر کس می برد از شیر سهم
تا علی کار پیمبر می کند
پور حیدر کار حیدر می کند
#محمد_سهرابی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
تاوان مقاومت نمودن این است
از شوق وصال پر گشودن این است
در روز شهادت علی گشت شهید
معنی درست شیعه بودن این است
#آرش_براری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای شهدای حملهی تروریستی به سفارت جمهوری اسلامی ایران در سوریه
زندگی کردند عمری با علی!
سوختند از غصهی بابا علی!
گریه کردند آنقدر پشت سرش؛
برد با خود بچههایش را علی...
#میثم_کاوسی
ساده و صمیمی با مادرمون حضرت زهرا سلام الله علیها در شب قدر
واسه نداشته هام بازم
رو میزنم به مادرم
این شبِ قدری اومدم
بگم چقدر دوست دارم
سفارشم رو می کنی
ای مهربون به بچه هات؟
بگو که مهدی ت بنویسه
اسم منو تو نوکرات
برا همیشه یک دفعه
دلم رو از گناه بِکَن
بخواه که گریه کن باشم
برای شاه بی کفن
برا همون که تشنه بود
نیزه به نیزه کشتنش
هنوز نفس داشت که جدا
شد از قفا سر از تنش
ساده با امام حسین علیه السلام
دست منو رها نکن
تو کوچه های بی کسی
این شب قدری می دونم
که باز به دادم می رسی
کی غیر ارباب می دونه
که نوکرش چی کم داره
فقط حسین خبر داره
چقدر زمونه غم داره
امشب بیا ترحمأ
تحفه ای به گدا بده
تو سال تازه چند دفعه
روزیمو کربلا بده
نکنه امسال اربعین
با نگات همسایه نشم
دوستام همه برن و من
راهیه مشایه نشم
#حسن_کردی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
تقدیم به عظمت سردار #شهید_محمدرضا_زاهدی
#غزل
این هم از ققنوس دیگر ، بین آتش دود شد
زنده شد یکبار دیگر ، نیست شد تا بود شد
باز ابراهیمی از آتش درآمد رو سفید
رو سیاهی ، بار دیگر قسمت نمرود شد
ابر شد ، با آسمان پیوست ، باران شد چکید
شوق دریا داشت در دل ، چشمه بود و رود شد
چون نسیم آمد شهادت از سر صحرا گذشت
آسمان شهرمان وقتی غبار آلود شد
گشت و یاران خودش را با سلامی زنده کرد
سهم من از آن سلام مهربان ، بدرود شد
خواب ماندم من که اکسیر شهادت عرضه شد
تا خریدارش شدم دیدم که ناموجود شد
من نفهمیدم خریداران او را ، هر چه بود
فکر می کردم ضرر کردند اما سود شد
*
زاهد است از او به جز سجاده ی خونین مخواه
شاهدم ، شهد شهادت خورد تا مشهود شد
#محسن_ناصحی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توصیه سردار #شهید_محمدرضا_زاهدی برای شب ۲۳ ماه رمضان...
@safiraneeshgh
#ماه_مبارک_رمضان
#مناجات
#غزل
همین که دید شکسته زِ بی کسی پرِ من
کشید دست نوازش به گونه ی ترِ من
خدا گناه مرا هرچه هم که بود ندید
گذاشت بین ملائک چه منّتی سرِ من
به قدر وسعت هر شب به حقِ لیله ی قدر
گذاشت رحمت خود را خودش برابرِ من
نمی شود که نبخشیده رد کند ز صراط
که ایستاده علی روی پل جلوترِ من
هنوز منتظرم ذوب عشق او بشوم
هنوز آتش دوزخ نگشته باورِ من
مقدّرات مرا گریه بر حسین نوشت
گرفت دست مرا توبه ی مکررِ من
به عزت و شرف روضه ها حسین حسین
شود جواب سئوال نکیر و منکرِ من
حساب میکشد اما خیال من جمع است
چه دیدنی بشود با حسین، محشرِ من
نگاه من به غروب است و گریه در عرفه
اگر که حاجت مرا نداده بهترِ من
به کاظمین بود سوی چشمم این شبها
چه جانگداز شود روضههای آخرِ من
فدای آنکه صدا زد به قعر زندانش
که حال من شده اکنون شبیه مادرِ من
همیشه لحظه افطار«سِندیِ» ملعون
نثار کرده فقط ناسزا به محضرِ من
به روی گردن من رد چند زنجیر است
خدا کند نرسد این خبر به دخترِ من
#رضا_دین_پرور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
در پهنۀ آسمان چه دیدهست شهید؟
لبخند زدهست و پر کشیدهست شهید
گفتیم که مرگ نقطۀ پایان است
دیدیم به پایان نرسیدهست شهید
✍🏻 #صادق_میرصالحیان