eitaa logo
شعر شیعه
7.5هزار دنبال‌کننده
564 عکس
205 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
8.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️نظر حاج آقا در مورد انتخابات ۱۴۰۳ 🔹به چه کسی رای بدهیم؟ به کسی که سابقه کار در میدان داشته باشد. صرف برنامه بر روی کاغذ کافی نیست.
ماه هر شب لب دیوار و خدا نزدیک است پشت این پنجره‌ها عطر شما نزدیک است «أَنتَ مِن شیعتِنا»، کاش به ما می‌فرمود این دل تیره به آن شیعه کجا نزدیک است؟ حال ما شیعهٔ پیمان‌شکنِ دنیادوست کِی به اصحاب وفادار شما نزدیک است؟ نه کُمیتیم و اَبانیم و ابوحمزه، ولی سر سوزن دلمان با صلحا نزدیک است فتنه‌ها از در و دیوار جهان می‌بارند مثل دوران شما فتنه به ما نزدیک است در حدیثی ز شما نقل شده، شیعهٔ ما به گرفتاری و انواع بلا نزدیک است.. لشکر شمر و یزیدان زمان صف بستند دل من! واقعهٔ کرب‌وبلا نزدیک است پُرم از جامعه «کُنتُم شُفعایی» آقا لحظهٔ بارش بارانِ دعا نزدیک است ای شکافندهٔ دانش! به تو رو آوردیم به اجابت نفس گرم شما نزدیک است @shia_poem
آن‌که با جهل زمین، پنجه درافکند تویی بذر صد مزرعه در خاک پراکند تویی باغبانی که علی‌رغم ستم‌های خزان سخت آموخت به هر باغچه لبخند تویی.. رشتۀ مهر که دل‌های حقیقت‌جو را تا ابد داده به یکدیگر پیوند تویی ای احادیث نگاه تو پر از عشق، هنوز راوی آنچه در این غم بنویسند تویی هرکجا نامی از آن قافله آید به میان زخمی دشت بلا! بارشِ یک‌بند تویی نیست تأثیر تو، از عالم پنهان شدنی که شکافندۀ شب، نور خداوند تویی @shia_poem
کوفه نیا؛ از آمدن صرف نظر کن از این سفر آقای من صرف نظر کن از دست خود انگشترت را دربیاور از خیرِ کهنه پیرهن صرف نظر کن دربارۂ سرنیزه های زهرآلود با خواهرت حرفی نزن،صرف نظر کن... از کربلا از نینوا از قاضریه از هر کجا غیر از وطن صرف نظر کن این تن بمیرد دخترانت را نیاور دارند دستان بزن...صرف نظر کن- -از نامۂ بی غیرتِ خنجر فروشان از مردم پیمان شکن صرف نظر کن از پیکرت چیزی نمی ماند! بیا از- آوردنِ حتی کفن صرف نظر کن دیدم خریده حرمله(لع) تیر سه شعبه جان رباب(س)از آمدن صرف نظر کن! @shia_poem
آنکه تقدیر مرا یک عمر پشت در نوشت.. نام من را بین مهمان های تو آخر نوشت دیشب از بس گریه کردم صبح تحویلم گرفت دعوت من را برای این دو چشم تر نوشت جای نان میخواستم قدری تماشایش کنم حیف باشد محضر صاحب کرم از زر نوشت هرقدَر من معصیت کردم به روی من نزد قصه ام را تا ابد در خانه ی دلبر نوشت به من بی آبرو چه آبرویی داده است! من بدی کردم ولی او صورت دیگر نوشت دست من را داد در دست علی مرتضی بعد ازآن نام مرا در دفترش قنبر نوشت یک علی گفتم تمام سیئاتم پاک شد سرنوشتم را خداوند علی از سر نوشت آخر خط بودم و زهرا به فریادم رسید بعد ازآن بخت مرا از هرکسی بهتر نوشت کل دارایی من این است عشقم به حسین.. بین ثروتمند ها اسم مرا مادر نوشت چشم وا کردم که دیدم ناگهان در هیاتم دست زهرا در حسینیه مرا نوکر نوشت از همانموقع  چه کیفی میکنم من با حسین! شرح آن‌ را باید از امروز تا محشر نوشت کربلاست غوغاست امروز آه من جا مانده ام فطرست‌ را دست تقدیر عاقبت بی پر نوشت ** ای فدای اسم شیرینت حسین جان کز ازل.. حق به تقدیر گلویت کندی خنجر نوشت نیزه ها روی تنت یکجور رفته کج شده مزد هل من ناصرت را با سنان لشکر نوشت شمر روی سینه ات مشغول ذبحت بود آه.. قاتلت را مقتل اما غصه معجر نوشت #@shia_poem
یا رب اگرچه قهر تو باشد سزای ما پاسخ بده دوباره به یا ربنای ما تنبیه کن که گریه ما را در آوری جوری بزن بلند شود ناله های ما ما دست از صدا زدنت پس نمی‌کشیم حتی بدت بیاید اگر از صدای ما یارب! چه حیف از تو که ما بنده‌ات شدیم اما چه خوب شد که تو هستی خدای ما ما توبه می‌کنیم و به تو قول می‌دهیم اصلا ولی حساب نکن بر وفای ما کوچک شمرده‌ایم گناه کبیره را چون عفو تو بزرگتر است از خطای ما هرگز به پای عفو تو جرمی نمی‌رسد هرچه گناه هم بنویسند پای ما ما مدعی شدیم جهنم نمی‌رویم راضی نشو خراب شود ادعای ما روزی که دوستان همه با ما غریبه‌اند تنها امید ما تویی ای آشنای ما یارب! اگر که آل علی را نداشتیم نزد تو مستجاب نمی‌شد دعای ما ماندم چه حکمت است مهیا نمی‌شود اسبابِ رفتنِ سفر کربلای ما ما کم گذاشتیم برای تو یا حسین اما نشد تو کم بگذاری برای ما خدمتگزار خوب نبودیم یا حسین خدمتگزار خوب نیاری به جای ما یا رب به حق فاطمه با مژده ظهور پایان بده به غصه بی‌انتهای ما @shia_poem
سلام حضرتِ بی خانمانِ من برگرد غریبِ قافله‌‌ی بی نشان من برگرد سلام از لب من که پیام تو بودم فقط به جرم همینکه سلام تو بودم سلام آنکه همین کوفه بر زمینش زد فقط به خاطر تو سنگ بر جبینش زد صدا زدند سلام حسین را کشتیم پسر عموی امام حسین را کشتیم سلام از بدنی که پُر از ستاره شده سلام از تن مسلم که پاره پاره شده سلام از لبِ پا خورده‌ام  فدای سرت سلام از تنِ تا خورده‌ام  فدای سرت سلام از جگری که جراحتش تازه است سلام از بدنی که میانِ دروازه است از این تَنی که نه سر دارد و نه سامانی مگر که خاک شوم دست نامسلمانی کسی که نیست  میا که سلام رفته حسین سرِ من  و سرِ هانی به شام رفته حسین مرا ببخش ولی شرح غم شنیدنی است مرا ببخش ولی مقتلم شنیدنی است سلام آنکه گرفتار درد غربت شد کسی که کشته‌ی هجده هزار بیعت شد کسی که نامه‌ی یکصد هزار تن را دید بجای آنهمه یاری   پیر زن را دید جماعت آمدم و خوانده‌ام فُرادا را کسی نبود بخوانم نماز اعشاء را دو کودکم دو گرسنه دو تشنه‌ی معصوم سپرده‌ام به شُرِیح  السلام یا مظلوم کسی نبود به ما بین خانه جا بدهد کسی نبود به دستم کمی غذا بدهد هرآنچه بر سر ابنِ مُسَهَّر آوردند سرِ من و سر هانیِ  بی سر آوردند کشان کشان نوک قلاب‌ها تنم بردند چه زود کوچه‌ی قصاب‌ها تنم بردند حرام زاده‌ای از پا کشید بندم کرد به زور با سر قناره‌ای بلندم کرد سلام از جگری که جراحتش تازه است سلام از بدنی که میان دروازه است چه غم که دشنه‌ی قلاب می‌خورد بدنم تمام روز فقط  تاب می‌خورد بدنم به زیر آتش این آفتاب می‌سوزم برای دربه دریِ رُباب می‌سوزم سرت سلامت اگر رفته است سرم آقا فدای دخترکانت دو دخترم آقا خدا کند که مرا نور دیده نشناسد اگر رسید پدر را حمیده نشناسد به یاد آمدنت با نسیم نالیدم هرآنچه بر سر تو می‌رسد خودم دیدم که تشنه می‌شوی آب را نمی‌بینی به خواب کودک بی خواب را نمی‌بینی تو هم شبیه من از حال می‌روی آقا میان تنگی گودال  می‌روی آقا میا که داغ تو آتش به استخوانم زد سنان به نیتِ تو نیزه بر دهانم زد *قیس ابن مسهر صیداوی ، سفیر امام که بعد از حضرت مسلم در کوفه شهید شد. * جمعا پنج فرزند حضرت مسلم چهار پسر و یک دختر شهید شدند. * شیخ مفید  از یکصدهزار نامه کوفیان گزارش می کند. @shia_poem
مسلم دلاور بود مثل عمویش تیغ می‌چرخاند و صفدر بود وقتی رجز می‌خواند از پهلوان‌ها یک سر و گردن فراتر بود اصل‌ونسب یعنی او هم برادرزاده، هم داماد حیدر بود در خطبه‌خواندن هم با تیغ برّان زبان مثل پیمبر بود پایان هر بیعت در شهر کوفه ماجرای پشت‌وخنجر بود ای بی‌وفا کوفه! ای کاش از اول نمی‌گفتم بیا کوفه! ویران شود ای‌کاش یا که ببلعد مردمان خویش را کوفه با خانواده نه! مولای من حتی خودت تنها نیا کوفه خوش نیست پایانش وقتی‌که عهدش را شکست از ابتدا کوفه خیری در اینجا نیست می‌بارد از دیوار و درهایش بلا کوفه آواره شد مسلم در کوفه بین چاره‌ها بی‌چاره شد مسلم یاد حسین افتاد وقتی که بند از بند جانش پاره شد مسلم از نسل پاکان بود اما اسیر لشکری مِی‌خواره شد مسلم غربت همین بس که دل‌خوش به عهد کوفی بدکاره شد مسلم در آخرین لحظه مرثیه‌خوان کودک و گهواره شد مسلم از روی بام افتاد در پیش چشم پست‌ها، عالی‌مقام افتاد صدها حکایت داشت خونی که از لب‌های او در چشم جام افتاد گفتند باخنده زن‌های کوفه عاقبت پیک امام افتاد می‌دید ازآن بالا آتش به جان چادر اهل خیام افتاد... می‌دید از‌آن‌جا که زینب مسیرش با چه‌وضعی سمت شام افتاد شعر از؛ گروه ادبی "یاقوت سرخ" انجمن شعر آیینی شهرستان بروجرد @shia_poem
شد سرم بر دار، پیش پای تو آخرسری می رسی جایی به من که هست در معبر، سری بر زمین خوردم همان وقتی که آمد نام تو دست بر می دارد از بالای خود، کمتر سری هر سری یک فکر دارد ... جان من آقا نیا آه، از اینجا هزاران فکر دارد هر سری می زنند اینجا همه هر روز زیر حرفشان وای از این وعده ها... این حرف های سرسری فکر کن دارد چه حالی چشم های خواهرت آن زمانی که ندارد روی خود معجر، سری چشم دوره گردشان می گیرد -آقا دیده ام دور از جانت- برای دست و انگشتر، سری پله پله می روی پایین و پایین تر ولی بعد بالا می بری بر پلهء منبر سری پیش پیش آقا برایت روضه ها خواندم ببخش پیشکش کردم برایت لحظهء آخر، سری @shia_poem
بر سر بام گرفتار به صد شیون و آه میفرستم چه سلامی به اباعبدلله دست بر سینه شدم‌ رو به بیابانم من تو کجای سفری حیف نمیدانم من این لب پاره فقط ذکر تو گفته ست زیاد من گرفتار توام !کور شود ابن زیاد! کوفه شهر پدرت بود ولی حالا نیست غیر بغض علی از چهره شان پیدا نیست کوفیان روی مسافر همه در میبندند رسم دارند که خنجر به کمر میبندند غم نبینی! دوسه روز است فقط غم دیدم ظهر در دور و برم حرمله را هم دیدم کاش که جای تو با مسلم‌ تو  بد بشوند اسبها جای تو از روی تنم رد بشوند کاش تا گودی گودال به زورم ببرند سر من را ببرند و به تنورم ببرند کاش پیراهن من غارت دشمن باشد خیزران جای لبت روی لب من باشد دور تا دور من زار غریبه مانده از محبین تو یک ام حبیبه مانده نیست جای گذر از کوچه و معبر اصلا زن و بچه طرف کوفه نیاور اصلا کاش در کوفه حمیده بشود قربانی تا کند از حرمت زود بلاگردانی.. #@shia_poem