#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
#مدح
دل از توصیف زلفت مو به مو ریخت
هی ابرو کج مکن می از سبو ریخت
به غیر از باده نابت ز هر می
دهان را باز کردم آبرو ریخت
میان اهل دنیا بغض خوردم
نجف را دیدم و بغض از گلو ریخت
جنون مستمع بود از لبانش
علی گفت و صدو ده بار هو ریخت
عرق کردی و از روی جبینت
برای عاشقان آب وضو ریخت
علی دستش به کم هرگز نیامد
سبو شد لب به لب از زیر و رو ریخت
از این مستی به هوشیاری رسیدم
بنام باده ی نابی که او ریخت
میان معرکه با گوشه چشمی
همه دیدند کرک و پر عدو ریخت
علی فریاد زد هل من مبارز
که جوشن از تن هر جنگجو ریخت
درآورد آنچنان در را که گفتند
علی جان صبر کن قلعه فرو ریخت
#امیر_فرخنده
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
#مربع_ترکیب
خدا هست و نه مانندی نه مثلی نه قرین دارد
ازل را تا ابد را نقطه چین در نقطه چین دارد
میان قبضهی خود اولین تا آخرین دارد
هزاران آسمان در آسمان دور از زمین دارد
خدا هم بینهایت بیش از آن هم بیش از این دارد
ولی تنها در عالم یک اميرالمؤمنين دارد
همیشه جامع الاضداد جمع نار و نور است او
که نزدیک از رگِ گردن و از اندیشه دور است او
شگفت است و شِگَرف است و شکوهی پُر غرور است او
کهاست او؟ کس نمی داند زِ بس صَعبُالعبور است او
خدایی خلقت مولا خدایا آفرین دارد
که عالم یک خدا و یک اميرالمؤمنين دارد
نه مدحی گفتهاند از او نه شعری شاعران حتی
که مدح مرتضی آری نیاید در بیان حتی
اگر از شعر پُر گردد همه هفت آسمان حتی
نباشد قدرِ گَردی محضرِ آن بی کران حتی
نجف اینجاست پس قلبِ جهانها را زمین دارد
که این منظومه تنها یک اميرالمؤمنين دارد
علی ای شیرِ شیرافکن علی ای سیلِ بنیانکن
علی ای رودِ بی پایان علی ای سدِ روئین تن
علی یعنی رجزهای سلحشورانِ مردافکن
علی یعنی نمیدانم قلم لال و زبان الکن
"کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد"
بهشت ارزانیِ آنکه اميرالمؤمنين دارد
قسم بر تیغِ مرحب کُش به رزمش مرحبا گفتند
همینکه عبدُوَد اُفتاد یکسر لافتی گفتند
ملائک وقتِ میدانش زِ تفریح خدا گفتند
رها کردند عرش و گِردِ او یا مرتضی گفتند
رسولالله میبیند دلیری اینچنین دارد
چه غم از آنهمه لشگر ، اميرالمؤمنين دارد
میان رزم میبینی که تنها مرتضی میماند
چنان یک دشت رَم میکرد تنها ردِ پا میماند
علی آنگونه رد میشد که از هرکس دوتا میماند
علی آنگونه رد میشد که عزرائیل جا میماند
خدا در عرش تصویرِ علی را رویِ زین دارد
پیمبر بوسه بر تیغِ اميرالمؤمنين دارد
به روی منبری رفت از بزرگ و پست بالاتر
نشان میداد با دستش کسی که است بالاتر
پیمبر گفت علی این است ازآنچه هست بالاتر
از این دستی که رو کردم نباشد دست بالاتر
محمد گفت بعد از من جهان حَبلُالمَتین دارد
خدا را شُکر این اُمَّت اميرالمؤمنين دارد
زمین را گوئیا در دستهای آسمان میداد
خودِ او اَشهَدُاَنَّعلی را در اذان میداد
یدالله است این دستی که پیغمبر تکان میداد
علی را هِی نشان میداد علی را هِی نشان میداد
خدا بر فاطمه تبریک از عرشِ برین دارد
خوشا بر خانهی زهرا اميرالمؤمنين دارد
خدا آیه به آیه با همین قرآن علی گوید
نجف عمریست جبرائیل در ایوان علی گوید
نفس پشت نفس تا هست زهرا ، جان علی گوید
خراسان در خراسان هر تپش ایران علی گوید
چنین نعمت هزاران بار سجده با جبین دارد
خدا را شُکر خاکِ ما اميرالمؤمنين دارد
اگرچه ما نبودیم ای غدیر آنجا علی گفتیم
قسم بر مرتضی پیش محمد یاعلی گفتیم
علی گفتیم و میگوئیم و با دنیا علی گفتیم
که با مولا علی گفتیم و با زهرا علی گفتیم
کسی با او بوَد که دردِ مردم دردِ دین دارد
همیشه پیرِ ما حرز اميرالمؤمنين دارد
هلا ای مرکب طفلان کمی هم استراحت کن
نه جارو کش ، نه نانی پَز فقط بنشین و صحبت کن
کنار این جُزامیها دل از اندوه راحت کن
یتیمان چشم بر راهت بکش دستی محبت کن
بمیرم مردِ تنها روی پیشانیت چین دارد
چرا دنیا زِ یادش رفت اميرالمؤمنين دارد
چه شد با عهدِ پیغمبر که بعد از او زمین اُفتاد
مدینه دید مولا را که با زانو زمین اُفتاد
علی فهمید در کوچه چرا بانو زمین اُفتاد
همینکه در به پهلو خورد با پهلو زمین اُفتاد
مدینه از چه کین دارد مدینه لالهچین دارد
فقط زهراست گویا که اميرالمؤمنين دارد
*حافظ
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
#مربع_ترکیب
بسم علی حضرت رحمان علی
باطن نورانی قرآن علی
نفس علی روح علی جان علی
منکر تو نیست مسلمان علی
بنده الله شدم با علی
یا علی یا علیو یا علی
کیست علی آینه دار خدا
جان نبی بود و نگار خدا
بوده به دستش همه کار خدا
در دل ما هست کنار خدا
ای نجفت کعبه دلها علی
یاعلی و یاعلی و یاعلی
هرکه نشد خار درت خوار شد
حب تو میزان شد ومعیار شد
خال لبت کعبه ی سیار شد
شیعه تو اصل و نسب دار شد
خورده به قنبر نسب ما علی
یاعلی و یاعلی و یاعلی
صدق تویی صادق و اصدق تویی
حیدری و قادر مطلق تویی
فاتح کارزار خندق تویی
حکم رسول است فقط حق تویی
پس همه باطلند الا علی
یاعلی و یاعلی و یاعلی
گوش بفرمان لبت آفتاب
حب تو ایمان شد و بغضت عذاب
باتو حساب بدی ام بی حساب
جای نبی در شب هجرت بخواب
گفت نبی بین خطرها علی
یاعلی و یاعلی و یاعلی
سنگ تو بر سینه زدن دین ما
نوکریت مذهب و آیین ما
سر بزن ای شاه به تدفین ما
کاش بیایی دم تلقین ما
زود به دادم برس آنجا علی
یاعلی و یاعلی و یاعلی
روی جهاز شتران ماه شو
روشنی آخر این راه شو
کوری آن چند نفر شاه شو
رخبنما و ولی الله شو
نیست کسی غیر تو مولا علی
یاعلی و یاعلی و یاعلی
آه که هنگام عداوت شد و..
بر ولی الله خیانت شدو..
پشت علی خلوت خلوت شدو..
پشت در خانه قیامت شدو..
گفت در آن فاجعه زهرا علی..
یاعلی و یاعلی و یاعلی..
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
#مدح
من نیستم از باده یِ این بادیه خشنود
کو آتشِ جامی که که کُنَد دردِ مرا دود
از شیخ بپرهیز که یک عمْر عمل کرد
برعکسِ همان چیز که خود یکسره فرمود
دلخسته ام از خرقه ی موسایی فرعون
دلخسته ام از ژستِ خَلیلانه ی نَمرود
دلخسته ام از شهرِ ریا! شهرِ تظاهُر
ای شهرِ پُر از رنگ و پر از حاشیه بدرود
باید بروَم شهرِ نجف جایِ من آنجاست
ما را ببَر ای عشق به سَرمنزلِ مقصود
ای کاش به گیسوی ضریحَش بزنم چنگ
تا چند بسوزیم و بسازیم چُنان عود
گویَند علی می زده صد وصله به کفشَش
ای کاش دلِ خسته ی من کفشِ علی بود
گفتند علی کیست؟ همان کعبه ی سیار
گفتند علی کیست؟ همان قبله ی موجود
آن کوه تر از کوه تر از کوه تر از کوه
آن رودتر از رودتر از رودتر از رود
آن مرد که مبهوتِ جمالش شده یوسُف
آن مرد که مبهوتِ صدایش شده داوود
یک دانه ی انگورِ ضریحَش به لَبَم خورد
دیگر پس از آن این لبِ وامانده نیاسود
هرچند که نوشیدم ازاین جام کمی دیر
با هیچ شرابی نشدم مَست چنین زود
قرآن و نماز و حرم و روزه وحج هم
جز عشقِ علی هیچ به عُشاق نَیَفزود
پس ای ترکِ کعبه بگو کیست ، بگو کیست
در خانه ی معبود به جز حضرتِ معبود؟!
از باده ی باد است لَبَش تر لبِ دریا
هو میکشد از عشق علی مَست و کف آلود
ما نیز ببینیم همه روی علی را
بر کعبه اگر تکیه زَنَد حضرت موعود...
#محسن_کاویانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
#مربع_ترکیب
نشسته ام بنویسم برای سلطانم
به لطف شاه نجف، شیعه ام مسلمانم
نشسته ام بنویسم به زیر ایوانم
نشسته ام بنویسم علی علی جانم
چگونه وصف کنم سیدالوصیین را
بگویم از سکنات علی کدامین را
ز عدل او چه بگویم، زبانزد عام است
علی رفیق و حبیب و طبیب ایتام است
هزار جان گرامی فدای آن نام است
اَلا به ذکر علی قلب من چه آرام است
میان جنگ اُحُد یک تنه یلی بوده
وصی حق پیمبر فقط علی بوده
اُحُد، حنین و خوارج، جمل وَ خیبر هم
وَ هر کجا که جهاد است، بوده حیدر هم
علیست شیر دلاور، علیست صفدر هم
به راست می زند و چپ، به قلب لشکر هم
به جبرئیل امین وحی شد بگو حیدر
عجب دلاوری و ناز شست او، حیدر
علی همان که به وقت نبرد جنگندهست
که ذوالفقار علی تیغ تیز بُرندهست
هر آنکه رو به روی حیدر است، بازندهست
علی همان که رجزهاش، سخت و کوبندهست
ز قدرت ضرباتش چگونه بنْویسم
بگو که از غَزواتش چگونه بنویسم
میان معرکه حیدر چه با غضب می رفت
نقاب می زد و مثل قمر به شب می رفت
وَ هر که رو به رویش بود، عقب عقب می رفت
به ضربه های علی، سر عجب عجب می رفت
اگرچه فاتح پیکار و در تلاطم بود
به روی شانه ی او کیسه ای ز گندم بود
علی برای یتیمان کوفه چون باباست
غذای هرشب او نانِ خشک و یک خرماست
به روی شانه ی او کوله باری از غمهاست
بدون فاطمه، حیدر چه بی کس و تنهاست
خلاصه حیدر کرار بود و غمهایش
خلاصه غربت بسیار بود و غمهایش...
#علی_میر_حیدری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
#مربع_ترکیب
دارم دلی از شوق تو لبریز علیجان
آه ای تو بهار دل پاییز علیجان
عالم همه سرمست تو من نیز علیجان
جان همه عشاق سحرخیز علیجان
امشب به دل بیسر و پایم نظری کن
از حاشیهٔ قلب سیاهم گذری کن
رخصت بده از قدر تو یک قدر بخوانم
رخصت بده در حلقهٔ عشاق بمانم
من طوطیام و جز دم استاد ندانم
من مشتعل عشق علی وِرد زبانم
ای جان جهان در دل چشمان سیاهت
ای شمس و قمر مشتری گاه بهگاهت
ای سر زده از مشرق چشم تو اذانها
بر قلهٔ توحید تو، توحید نشانها
ای گمشدهٔ زلف سیاه تو شبانها
ای قدر تو مستور در اوج رمضانها
کی میشود از رفعت قدر تو قلم زد
باید فقط از وصلهٔ نعلین تو دم زد...
هی خط زدم و باز نوشتم ولی از سر
سر میکشد از وصف تو دل بر در دیگر
از اشک تو احیا شده این نخل تناور
ای عشق مجسم شده، توحید مصور!
آهنگ تو دارند زمانها و زمینها
افلاکی همدم شده با خاک نشینها!
ای مسلم اول، شَه مردان، مَه کامل
منظومهٔ حُسن نبی و بحر فضائل
ای رفته ز جا پای تو هر عارف واصل
در محضر تو هر چه بخوانیم چه قابل
یعسوبی و فاروقی و صدیقی و مولا
ای شیر خدا، فخر نبی، همسر زهرا
کم بود سپاه تو و بسیار تو بودی
سردار، نبی بود و علمدار تو بودی
دشمنشکن عرصهٔ پیکار تو بودی
آری به خدا حیدر کرار تو بودی
هان تیغ بچرخان وسط معرکه هوهو
ای تیغ هم از جذبهٔ رزم تو علیگو
ای دست تو در دست نبی دست ولایت
ای مشعر و مَسعی و منا، محو صفایت
ای بر لب هر عارف وارسته ثنایت
ای جان جهان، جان دو عالم به فدایت
ماییم و تمنای نگاه تو علیجان
ای پای غدیر تو، جان همه قربان
ای آنکه به شبهای دُژم بدر مُنیری
ای شعلهٔ عشقی که نمردهست و نمیری
تو عزت محضی که تبدّل نپذیری
تو حکمت بر پا شدن بزم غدیری
ای صفزده در بیعت تو عالم و آدم
بَخٍّ لَک مولای، ولیالله اعظم
نَستَغفرُ مِن هرچه ولایت نپذیرد
نَستَبرءُ مِن هرکه تو را دوست نگیرد
حق است فقط آنچه نمردهست و نمیرد
کی اهل بهشت است کسی را که کنی رد
جز تو چه کسی وارث اوصاف عظیم است
بر دوزخ و جنت چه کسی جز تو قسیم است...
#حامد_اهور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
#@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
#ترجیع_بند
کیست این معنی اشراق ازل
کیست این لطف خدا عزوجل
کیست این صوم و صلوة و صلوات
کیست این حی علی خیر العمل
کیست او همهمهی دِیر و کنشت
کیست او زمزمهی تاج محل
کیست او تیغِ اُحُد تیر حُنین
فاتحِ خیبر و صفین و جمل
هرچه در عین علی فکر کنی
میرسی باز به جای اول
عقل یا عشق چه پاسخ دارند
به سؤالی که بود لاینحَل
که بشر می شود اینگه مگر*
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
عشق باید به جگرها برسد
تا که از یار خبرها برسد
دل که عاشق بشود شوقِ جنون
اثرش زود به سرها برسد
سنگ هم باشی اگر آب شوی
از دمِ عشق اثرها برسد
خطبهی روز غدیر ارث خداست
از پدرها به پسرها برسد
چقدر نام علی می چسبد
از نجف بارِ شکرها برسد
وقت مدحش شده و جامهدَران
شعر از بین هنرها برسد
که بشر می شود اینگونه مگر
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
بر جهاز شتران بالا رفت
نه که از کُون و مکان بالا رفت
دست در دست علی پیشِ همه
حضرت جانِ جهان بالا رفت
چشم حجاج یکی را میدید
در دو تن یک دل و جان بالا رفت
از ملک تا به فلک نادِ علی
از کران تا به کران بالا رفت
وَهَنیألک و بَخٕ بَخٕ
از لبِ پیر و جوان بالا رفت
در حدیث است که هنگام غدیر
بانگ جبریل چنان بالا رفت
که بشر می شود اینگونه مگر
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
شب معراج به بالا که رسید
نوبت سورهی اِسرا که رسید
رفت بر پشت بُراقی تا اوج
از ثرا تا به ثریا که رسید
یک شمایل همه جا دید فقط
یک نفر بود به هرجا که رسید
خویش را دید در آئینهی خویش
این معما به کجاها که رسید
یک صدا بود فقط در گوشش
چشم وقتی به تماشا که رسید
همه جا حرف علی بود علی
گفت در پیش خدا ، تا که رسید
که بشر می شود اینگونه مگر
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
لشکر کفر پشیمان میشد
هرچه صف بود پریشان میشد
بانگ حق بود که ماشاالله
لحظههایی که به میدان میشد
جمع میکرد همه سرها را
ذوالفقاری که به جولان میشد
وقت میداد اگر ضربِ علی
عَمرووَد نیز مسلمان میشد
عمر و عاص است به اوحق بدهید
به خودش دست به دامان میشد
آنقدر جذبهی مولا میدید
ملکالموت رجز خوان میشد
که بشر می شود اینگونه مگر
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
عقل مبهوت از آن جاه و جلال
چشم کور است و زبان الکن و لال
درکِ او بیشتر از حد خلیل
فهم او دورتر از صید خیال
کیست او مغبض هر صُلبِ حرام
کیست او معنی هر نان حلال
میشود عینِ علی آید؟ خیر
مثل او نیز؟ نه با فرض محال
ما شرابیم از انگور ضریح
ما گدائیم گدایِ سرِ سال
از ازل روح قُدُس درگیر است
تا ابد هست چنین غرق سوال
که بشر می شود اینگونه مگر
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
به شکوهِ جبروتش سوگند
به کلامش به سکوتش سوگند
به رکوعش که گدا فیض گرفت
به نماز و به قنوتش سوگند
پدر خاک به خاک نجفش
به بلندی هبوطش سوگند
به همان تکهی نان خشکش
به همین برکت قوتش سوگند
به عرقهای جبینش در کار
به نسیم ملکوتش سوگند
به همان مُصحف نوری که نوشت
به کتابش به خطوطش سوگند
که بشر می شود اینگو نه مگر
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
آنکه در شرح مقامش قرآن
آنکه از فرط ظهور است نهان
خلوتی داشت خدا با او که
بود از چشمِ دو عالم پنهان
جای آدم اگر او را میدید
سجده میکرد به پایش شیطان
تیغ او بود برای اسلام
شانهاش بود برای طفلان
از مناجات ، علی را بی جان
دید سلمان دلِ یک نخلستان
رفت حیران و به زهرا فرمود
پاسخش داد چنین بیبی جان :
که بشر میشود اینگونه مگر
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
چه خیالیست که دشمن داریم
ما که این نام مُطَنطن داریم
خط سرخ من و تو نامِ علیاست
پای او یک رگِ گردن داریم
حرز زهراست برای این خاک
شُکر از فاطمه جوش داریم
خاک ما از نجف ، آباد شده
باز هم حسرت رفتن داریم
اربعین آرزوی ماست ببین
شعلهایم و همه خرمن داریم
باید او مدح خودش را گوید
به علی دست به دامن داریم
که بشر میشود اینگونه مگر
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر...
*مصرح اول تضمین ازسلیمان امینی تبریزی
مصرع دوم از ملا مهرعلی خویی
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
#@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
آخرین حج است و در تابند دلها در تولا و تبرا
حاجیان در قلبِ صحرا آب اندک در عوض طوفانِ گرما
چهرهها خیس از عرقها مانده در سینه نفسها
میرسد بانگِ جرسها ناقهها بر رَملهایِ بی قراری مثل سِیلی با جهاز عشق ، جاری روی شنها
آخرین حج است و برمیگردد از حج یک بیابان از خلایق
لیک پیغمبر در آشوبِ دقائق
یک طرف یک خیل عاشق
یک طرف جمعی منافق
یک طرف آئینهی حق
یک طرف آئینهی دق
بازهم مثل همیشه پشت او قرآن ناطق
در میان اینهمه در سینه دارد رازهای بی شماری از حقایق
آخرین حج است و میبیند ثمر دادهست رنجی که کشیده
سالها در سالها از دستِ جهل مردمانِ سرزمینِ خود چشیده
محنتِ شعبِ ابی طالب به جانِ خود خریده
کوچه کوچه سنگ خورده شهرها و شهرها هِی زخم دیده
هرچه میشد او شنیده زخمِ پیشانی و دندانِ شکسته بیش از هشتاد غزوه بار بسته
لیک از اینها گرانتر سختتر از هرچه دیده سختتر حتی زِ فهم بت پرستان دیدن جهلی عمیق از مردمان جاهلستان و نفاقِ هم قطاران است اما در دل او نور فرقان است بر لبهاش قرآن است
آخرین حج است و بعد از اینهمه انبوه غم
ظلم و ستم درد و اِلَم ناگاه وحی آمد
دوباره وحی در یک آیهی کوتاه آمد
کِای رسولِ برگزیده نور دیده هرچه کردی هرچه کردی هرچه دیدی
سالها در سالها اما همه هیچ است هیچ است!
هرچه رفتی آنچه گفتی آنچه خواندی و نشاندی
گوئیا ناگفتهای ناخواندهای ناوردهای هیچاست هیچ است آن
مگر امروز اینک در همین منزل رسانی جاودانی این پیام آسمانی:
آی بَلِّغ یا نَبی ما اُنزِلَ مِن رَبکَ امروز امت را
که ما بَلَغتَ ما بَلَغتَ ما بَلَغتَ سرانجام رسالت را
آخرین حج است و در گرمای طاقت سوزِ عالم سوز
در قلب کویری سخت پای برکهای خوشبخت اینگونه او فرمود :
هرکس پیش رو رفته است برگردد و هرکس پشت سر مانده است میمانیم تا آید و در پیش نگاه دوستدارانش محمد(ص)
از شتر پایین که آمد تا سه روز اُطراق کرد
حرف رفتن گفت و بازی با دل عشاق کرد
آخرین حج است اما اولین عید من است
بعد از این شکرِ خدا تکلیفِ عالم روشن است....
*« این روایت از تمامی بزرگان آمده
مستند ، واژه به واژه ست و فراوان آمده
عالمانِ اهل سنت با تواتر گفتهاند
با تجاهل یاکه حتی با تفاخر گفتهاند
فخر رازی اسقلانی ابن ماجه بن کثیر
ابن عبدُالبِّر بخاری مسلم و ابن جریر
ابن جوزی ابن شاهین و زهبی شافعی
تَرمزی و ابن حنبل جَزَری و نافعی
آنقدر نام است آید میشود خود یک کتاب
گفتهاند از خطبهی پیغمبر ختمی مآب»
رفت بر روی جهاز و گفت با اهل حجاز
گفت با اهل حقیقت گفت با اهل مجاز
بعد حمد و بعد تسبیح خدایش دم گرفت
دست حق را بین مشتش دست حق محکم گرفت
گفت: حق فرمود بعد از من تمام دین علیست
این علی و این علی و این علی و این علیست
آی مردم با پیمبر با خدا بیعت کنید
یک به یک با دست من با مرتضی بیعت کنید
دست او را برد بالا دست را بالا کشید
پیش آن سیلِ تماشا دست را بالا کشید
آنقدر بالا که حضرت با خدایش دست داد
پیش از هرکس خدا با مرتضایش دست داد
اَشهدُ اَنَّ امیرالمومنین تنها علی
اَشهدُ اَن لا امیرالمومنین الّا علی
کربلا هم آخرین حج بود و تنها مانده بود
حاجیان در خاک و خون بودند اما مانده بود
یک نفر جا مانده بود
تشنگی بود و خجل از طفل بابا مانده بود
روی دست خود علی را برد بالا برد بالا
آه بابا آه بابا
آخرین بار است دستِ غم به زانو میزند
اولین بار است اما حرف مُنّوا میزند
اولین بار است مردی اینچنین رو میزند....
*تحقیق این موضوع در کتاب الغدیر علامه امینی و کتب علامه سید مرتضی عسکری به تفصیل آمده .
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#قطعه
#مدح
بسم الّه ای تو نقطهی آغازِ نام عشق
از ابتدا تو بودی و تا انتها علیست
قرآنِ من ! چگونه کتابت شدی به وحی ؟
جبریل آمده است و پر از انّما علیست
از بس عظیم و اعظم و عظمی ست نام او
تسبیحِ اولیاءِ خدا ذکر یاعلیست
تنها قسیمِ جنّت و دوزخ نگاهِ اوست
پس مالکِ قیامتِ روز جزا علیست
آل عبا که روح خدا رانشانگرند؛
فیالجمله یک تناند که آل عبا علیست
معراج شد بهانه ی گفت و شنید عشق
صوت خدا علیست ... حدیث کسا علیست
حقّا که خانهزادِ حقاست او که حقِّ اوست
حق هرکجا که باشد، پیوسته با علیست
ای تیغ ذوالفقارِ دودم ، دم به دم بگو!
شمشیر و شیر حقّ و شهِ لافتی علیست
عطر شرابِ وحی دمید از غدیرخم
فرمان زحق رسید که فرمانروا علیست
آن روز مصطفی به زبانِ فصیح گفت :
ایمان بیاورید! امامِ شما علیست ...
جانها پر از تبرّکِ جانانهی تو شد
مر روح را مبارکی از مرحبا علیست
دلها پر از توسّلِ روحیلک الفداء
لبها پر از تحیّتِ یا حبّذا علیست
زیباترین ترانه به لبهای مؤمنین
یا مصطفی محمّد و یا مرتضی علیست
احیاءِ مردگانِ مسیح از دمِ که بود؟
عیسی بهانه بود که روحِ شفا علیست
ای مصطفای ناطقه اقرأ به نام عشق
بعد از تو خلقِ ملهمه را مقتدا علیست
دستش یداللّهیست که مافوقِ دستهاست
باب گشایشِ همهی کارها علیست
در لیلۀالمبیتِ ظُلَم ، خیرُحافظ اوست
آنکس که خفت جای نبیّ الوری علیست
نورٌ علی محمّد و بتها شکسته شد
بر دوشِ احمد آنکه نهاده است پا علیست
راهی به جز صراطِ علی مستقیم نیست
تا رهروان جاذبه را رهنما علیست
با کشتگان عشق الهی خدا چه کرد؟
بر کشتگانِ حبِّ علی خونبها علیست
حدّ سخن چگونه برآید ز وصف او؟
وقتی شهادتینِ دل انبیا علیست
او مرشدِ ابوذر و مقداد و میثم است
میر و امیرِ مالکِ لشگرگشا علیست
دستان او وسیع و شفیع و گرهگشاست
دستان ما توسلِ اشفع لنا علیست
چیزی مپرس از عاقبتِ کار عاشقان !
ای دل غمین مباش که مولای ما علیست
#حافظ_ایمانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#غدیریه
#عید_غدیر
#قصیده
انگور ضریح و مدح آن شاه
هستند علی السویه گیرا
گر تشنۀ مدح مرتضایی
بسم الله العلی الاعلی
شاهی که نخست کعبه میخواست
درمدحت او دهان کند وا
شاهی که عقابِ طیر مشوی
بر ساعدِ فضل او کند جا
شاهی که به قدر او گواه است
تحریم و نساء و نحل و شوری
شاهی که خدا به صوت او خواند
در عهد الست ما خلق را
پس تیغ دو دم به شکل لا شد
تا گفت جماعتی به او: لا
آنگاه خطابه کرد تیغش:
یا معشرُ لا! علیٌ أولی
مرهب جسمش هجا هجا شد
از ضربت آن امیرِ هَیجا
قربان یلی که در مقامش
خیبر شده شاه بیتِ غرّا
روزی که چو شیر آن دلاور
میزد به سپاه، بی محابا
میکرد فلانی از سر ترس
اسباب فرار را مهیا
برداشت تن علی نود زخم
در معرکه ایستاد تنها
آن شب که فلان خلیفه در غار
از خوف نخفت گاه اخفا
در بستر مصطفی علی بود
آمادۀ امر حق تعالی
فرق است میان وحی منزل
با یاوه مهمل، ای دریغا
فرق است میان در و گوهر
با آن کمتر ز سنگ خارا
پیغمبر ما زمان انذار
می گفت به قومش از تولا
ابلاغ نهایی اش غدیر است
اکملت لکم پیام والا
مانند علی به دست احمد
دست احدی نرفته بالا
بر دست نبی کسی دهد دست
کو بر سر شانهاش نهد پا
بر دست نبی کسی دهد دست
کو خاتم داده در مصلا
بر دست نبی کسی دهد دست
کو جان پیمبر است هرجا
ای جان به فدای خاک پایش
تنها نه منم خراب و شیدا
از غرب به شرق رفته خورشید
نشناخته پیش او سر از پا
توصیف علی ز ما نیاید
ما شاعرکان گنگ اعمی
قدر زر زرگری شناسد
پس قدر علی است نزد زهرا
#مسعود_یوسف_پور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
#مربع_ترکیب
کم کم سپیده سر زد و پایان ظلمت بود
شرط عبودیَّت شروعِ کار خِلقت بود
از ابتدا هم مبحث اصلی..،ولایت بود
هنگامه ی تابیدن نور امامت بود
دست خدا این نور را بی مُنتَهایش کرد
او را امیرالمومنین،"حیدر" صدایش کرد
دنیا به دنبال شرابی بود..،ساغر داد
از شربتِ جوی بهشتِ عرش بهتر داد
چشمی که او را دید عقل خویش را پر داد
یا حیدر و یا مرتضی و یاعلی سر داد
در عالم ذَر هرکسی قالوا بَلیٰ می گفت
باید صد و ده مرتبه یا مرتضی می گفت
شب بود..،رنگِ چهره اش صبحی سپید آورد
آئینه ، نور عرش را در خطِّ دید آورد
ما را به جبرِ چشمهای خود کشید..،آورد
دستی به گِل بُرد و تَشَیُّع را پدید آورد
پس خِلقَت باقیِ مخلوقات کار اوست
سُکّانِ انسانساختن در اختیار اوست
نور تَعقُل،عقلِ کُل را پای کار آورد
طوبای جنَّت میوه ی رحمت به بار آورد
بِنتِ اسد شیری به میدانِ شکار آورد
فریاد زد جبریل: صاحبذوالفقار آورد
با خِلقتش بر رِجسِ شیطان آب پاکی زد
کعبه برایش سینه ی خود را چه چاکی زد
اسطوره یِ رَبّانیِ بی باک ها حیدر
آقایِ فرزندانِ صُلبِپاک ها حیدر
خاکی ترین بابایِ اهلِ خاک ها حیدر
سِرِّ نهانِ خلقتِ افلاک ها حیدر
غیرِ خدا ، تنها نبی از راز آگاه است
سیبِ شب معراج در دست یدالله است
بال ملائک منبر روز اَلَستش شد
نون و قلم را خواند..،لوح نور مستش شد
لب را که وا کرد آسمان ها پایبستش شد
بت خانه ها مخروبه ی ضربات دستش شد
با یک نظر از خاک تا عرشِ مُعَلّی رفت
دوش نبی را هرکه بالا رفت،بالا رفت
هنگامه ی پیکار چشمش برقها می زد
در معرکه ها بی محابا تیغ را می زد
دُلدُلسوارانه به میدان بلا می زد
وقتی فلانی با فلانی داشت جا می زد
جز او کسی آماده ی خفتن به بستر نیست
غیر علی وقت خطر یار پیمبر نیست
در یا علی مُهر وقار یا صمد خورده
بر لوحِ غیرت ذکرِ یا حیدر مدد خورده
سیلیِ بعد از صبرِ او را عَبدُوَد خورده
دروازه ی خیبر به نام او سند خورده
وقتی به روی شانه ی هایش درب بالا ماند
لب ها ی قلعه از تعجب تا ابد وا ماند
شهرِ تَفَکُّر احمد و حیدر درِ آن است
این تیغِ با تدبیرِ دین در جنگ ، بُرّان است
با ذوالفقارش در دل میدان رجزخوان است
شاگرد رزم بی محابایش حسن جان است
فرزندِ خود را در شجاعت بی نظیرش کرد
شیرجمل را شیرِ آل الله شیرش کرد
حُبِّ علی آغاز قانون اساسی شد
هرجا ولایت بود از او اقتباسی شد
مشق ولی زیباترین درس کلاسی شد
یک "مرتضی" راه است تا "حیدرشناسی" شد
شاءن مقامِ او نمی گنجد در این دفتر
"حیدر که جایِ خود،وَ ما اَدراکَ ما قنبر"
نوحِ نبی در مکتبش طفل دبستان است
پای جهالت از کلام او گریزان است
بی نقطه خطبه خوانی اش آغاز جریان است
"نهج البلاغه" انشعاب نورِ "قرآن" است
نَصِّ "خدا" را لفظِ "حیدر" می کِشد بالا
نامِ "برادر" را "برادر" می کشد بالا
عشقِ علی قلبِ تمام خَلق را اَفشُرد
ابلیس را حتی ز سلک نحس خود آزرد
هرکس به جایی راه بُرد از کویِ مولا بُرد
سلمان مسلمان شد اگر،نان علی را خورد
قطعا تو مِنّا اهلِ بیتِ این ولی باشی
وقتی نمکپرورده ی دستِ علی باشی
دارد نمک ذکر شب او وُ شِکَر روزَش
شوق عبادات سحرگاهی در روزش
پوشیده رختی از لباس نور بر روزش
این ردِّ الشمسَش بوده سرگرمی هر روزش
وقتی دو دستِ ربناخوانش به کار افتاد
خورشید عالمتاب از دور مدار افتاد
حیدر نشان بی نشان ها را بلد بوده
طیِّ طریق لامکان ها را بلد بوده
پیچ و خم رنگین کمان ها را بلد بوده
حتی زبان بی زبان ها را بلد بوده
او کُنهِ لفظِ هر صدا را درک می کرده
تنها علی ناقوس ها را درک می کرده
در آسمانش ماه و اختر می شود پیدا
بالای بام پلکِ او پر می شود پیدا
از خاک نعلینش ابوذر می شود پیدا
بین حریمش ظرف ساغر می شود پیدا
مستان به انگور ضریحش اقتدا کردند
بین حرم مستی خود را برملا کردند
دیوانهها اغلب ز دست زندگی سیرند
عشاق تا لب تر کند معشوق،می میرند
آنان که با سجاده و محراب درگیرند
ایوان طلای مرتضی را قبله می گیرند
باید به عشق یار از اغیار رو گرداند
سمت علی باید نماز عاشقی را خواند
یا مرتضی ! تو پادشاه مُلک ایمانی
در اوج عزت همنشینِ با گدایانی
تو بانی لبخند شب های یتیمانی
دارم به تو رو میزنم،رو برنگردانی
حال مرا این روزها قدری رعایت کن
خیلی نجفلازم شدم آقا عنایت کن
وضع مرا هنگام شب درهم کنی بد نیست
بندِ عبادات مرا محکم کنی بد نیست
قد مرا وقت گدایی خم کنی بد نیست
بین رکوعت گوشهچشمی هم کنی بد نیست
من منصبی جز منصب نوکر نمی خواهم
من بارها گفتم که انگشتر نمی خواهم
عیسی توسل کرد بر ذکرت،مسیحا شد
موسی به طورِ تو پناه آورد،موسی شد
هرکس که گُم شد در شبِ قدرِ تو،پیدا شد
باید که "کوثر" بود تا هم کُفوِ "دریا" شد
کشفِ ولیُّالله از ما برنمی آید
این کار جز از دست زهـرا برنمی آید
#بردیا_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
#مسمط_مخمس
در مُلکِ او ملائکهها را ملیکه هست
بر عرشِ او همیشه خدا را اریکه هست
گفتند علی که عین نبی نیست بلکه هست
باید خدا شوی که بدانی علی که هست
ما عاشقیم عاشقِ او کردگار هم
ما هیچ آبرو همه از خاک او بَرَند
ما هیچ اولیا دمِ تیغش گلو بَرَند
ما هیچ انبیا به درش آرزو َبرَند
هیهات ؛ نامِ نامیِ او بی وضو بَرَند
مَسند گرفتهاند از او اعتبار هم
دستش گرفته بود اگر مصطفی به دست
بوسه زدند قبل همه انبیا به دست
دستش که دید گفت خدا مرحبا به دست
آنجا گرفت دست علی را خدا به دست
حق با علی است خاتمِ مَکّی تبار هم
مولا که پا به دوش پیمبر گذاشتند
بتهای کعبه بر قدمش سر گذاشتند
سر را به پای خواجهی قنبر گذاشتند
اصلا برای کعبه چرا در کذاشتند
وقتی که کعبه سینه دَرَد پردهدار هم
از ما بپرس این دل سرکَش چه میکند
در تاب گیسوان مشوش چه میکند
با مشت کاه حضرت آتش چه میکند
از عَمرووَد بپرس که ضربش چه میکند
حیرانِ تیغِ اوست میان مزار هم
میدان که هیچ کوه هم از هیبتش شکست
نوشید هرکه تیغِ علی ، گشت مستِ مست
مرحب که چرخ زد میریخت پا و دست
تیری به پاش بوسه زد و شد علی پرست
سر میزند دو اَبروی او ذوالفقار هم
رَم کرده بود لشکر کفار میدوید
در پیش شیر بی سر و دستار میدوید
هرکس که خورد ضربهی کرار میدوید
هر نیمهاش به یک طرف اینبار میدوید
چیزی نماند از همه حتی غبار هم
شیطان علی ندید و به آدم محل نداد
اصلا بجز علی به کسی هم محل نداد
وقتی که بود فاطمه بر غم محل نداد
زهرا کنار او به دوعالم محل نداد
مارا محل دهید و دلی بیقرار هم
نانْ خشکِ جو به آب بزن از گلو رَوَد
چاهی بکن که آب خوشش کو به کو رَوَد
همبازی یتیم به دوشت بگو رَوَد
آنقدر وصل زن به عبایت ز رو رَوَد
محوِ علی است حضرتِ پروردگار هم
با کور و با جزامی و با بینوا نشست
شاهی که قبل خلقِ جهان با خدا نشست
نُه سال پیش فاطمهی باوفا نشست
یک عمر بعد فاطمه غرقِ عزا نشست
او را که کُشت غربتِ او انتظار هم
در میزدند ... فاطمه رنجور و خسته بود
بر روی مرکبی که به سختی نشسته بود
شاید برای فاطمهای که شکسته بود
در واکنند ... هرچه که در بود بسته بود
پیرش نمود کوچه غمِ روزگار هم
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem